مبانی سوسیالیسم تاریخی - اصل عدالت و سوسیالیسم تاریخی - بخش دوم
محمد و اصل عدالت:
با عنایت به آنچه تاکنون مطرح گردید، این حقیقت روشن میشود که عدل، میزان و قسط همگی در حرکت محمد به صورت اصل عدالت تجلی میکند.
اولا: به صورت جهان بینی مطرح میباشد.
ثانیا: اصلی در کنار و در عرض اصل توحید نمیباشد بلکه اصلی در طول و ادامه اصل توحید میباشد و مبین جریان عینی و مادی توحید در ظرف زمان، مکان، تاریخ، هستی، معرفت، انسان، جامعه، ارزش و وظیفه.
ثالثاً: عدالت یک مقوله تاریخی میباشد که در وحی تاریخی، شخصیت تاریخی و اسلام تاریخی محمد سمت گیری تاریخی - سیاسی - اجتماعی - طبقاتی - اقتصادی و... نهضت تاریخی اسلام محمد را مشخص میکند.
رابعا: عدالت به عنوان یک مقوله تاریخی، تحقق نهائی خود را در پروسه تاریخ به نمایش میگذرد. جامعه هم در این رابطه، نه به عنوان یک مدینه نهایی بنا شده بر عدالت میباشد بلکه فقط به عنوان یک الگویی نسبت به شرایط زمانی - مکانی - تاریخی خود میباشد. چرا که محمد با مقوله عدالت به عنوان یک مقوله تاریخی برخورد کرد، در عرصه وحی تاریخی محمد میبینیم که هم اصل تبعیض برده و آزاد بر محمد تحمیل میشود و هم اصل تبعیض زن و مرد بر محمد و وحی محمد تحمیل میشود و اصل تبعیض فکری مسلمان و غیر مسلمان، که سه اصل فوق، سه اصل غیر عادلانه بوده است. به خاطر اینکه محمد به اصل عدالت به عنوان یک مقوله تاریخی نگاه میکرده است و نه یک مقوله مطلق فرا زمانی و فرا مکانی، لذا مجبور بوده است در آن شرایط برای تحقق عدالت نسبی تاریخی پای سه اصل غیر عادلانه فوق را به صورت تحمیلی (تاریخی) امضاء کند. چرا که شرایط تاریخی عصر محمد آماده نفی بردهداری و الغای نظام بردهداری توسط محمد نبوده است یا امکان الغای تبعیض جنسی زن و مرد وجود نداشته است و الغای تبعیض فکری مسلمان و غیر مسلمان هم. بشریت میبایست گامهای بزرگی دیگر بر میداشت تا بتواند این سه اصل تبعیضی را از میان بردارد. میبینیم که تا قرن نوزدهم یعنی 13 قرن بعد از محمد هنوز داغ تبعیض برده و آزاد، زن و مرد و تبعیض خودی و غیر خودی بر پیشانی انسان نمایان است. در این عصر است که بشریت به صورت همگانی تصمیم میگیرد، داغ این تبعیضات سه گانه را از پیشانی خود برکند.
عدالت تاریخی در بستر وحی تاریخی و اسلام تاریخی محمد:
1 - عدالت کلامی محمد: آنچه محمد در رابطه با عدالت کلامی به بشریت آموخت این بود که :
- عدالت یک مقوله دینی نیست که بتوانیم آن را در هزار لای احکام و شریعت و فقه قربانی کنیم بلکه عدالت یک مقوله انسانی است که با انسان شکل گرفته و با انسان رشد کرده است.
- در رابطه با خداوند، عدالت به عنوان یک صفت برای خداوند نیز مطرح میباشد یعنی اینکه خداوند هر کاری که عادلانه باشد انجام میدهد، نه آنچنان که اشاعره میگفتند هر کاری که خداوند بکند عدل است "اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ - سوره شوری – آیه 17".
- عدل خداوند بر قدرت خداوند مسلط است.
- عدل، اصلی است که هم بر کار خداوند و هم بر کار انسان و هم بر جهان باید حاکم باشد "الدنیا یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم."
2 - عدالت اجتماعی: از نگاه محمد اجرای عدالت در اجتماع، رفع تبعیضات طبقاتی -نژادی-اجتماعی -جنسی -فکری و سیاسی میباشد و همین دیدگاه محمد نسبت به عدالت اجتماعی بوده است که اسلام محمد را تاریخی کرد و باعث شکل گیری جناحها در نهضت محمد در زمان محمد و پس از مرگ محمد گردید، چراکه در آرایش و ترسیم هیرارشی (سلسله مراتب) ابعاد عدالت اجتماعی، جناحی از مسلمانان تحت رهبری علی عدالت طبقاتی و اقتصادی را درآن شرایط تاریخی عمده کردند، جناح دیگر تحت رهبری ابوبکر تبعیضات سیاسی را عمده کردند و به همین ترتیب تاریخ اسلام بر مبنای نوع آرایشی که به ابعاد عدالت اجتماعی میدادند شکل گرفت. اوج آنتاگونیسم این جناح بندیها را ما در کربلا مشاهده میکنیم که به شکل بی رحمانه جناحهای درون نهضت اسلام تاریخی به نفی یکدیگر پرداختند. البته جناح بندیهای درون نهضت اسلام پس از اینکه در عرصه عدالت اجتماعی هویت پیدا کردند کوشیدند تا به هویت خود پایه کلامی بخشند و از این درگاه بود که جناح بندیهای کلامی هم در رابطه با عدالت کلامی مثل اشاعره و معتزله و... غیره بوجود آمدند که همگی در راستای توجیه و تبیین جناح بندیهای عرصه عدالت اجتماعی بود.
3 - عدالت سیاسی: عدالت سیاسی از نگاه محمد تئوری مهار قدرت میباشد که محمد با اعلام ختم نبوت خود که ختم ولایتش نیز بود از شکل گیری هر گونه نظام اتوکراسی (حاکمیت مطلقه) بر پایه ولایت جلوگیری کرد. ختم ولایت محمد همراه با ختم نبوت محمد بستر شکل گیری دموها (تودهها) برای حاکمیت سیاسی برخود میشود، ختم ولایت از طرف محمد به معنای ختم حاکمیت هر گونه رهبری فردی -سیاسی بر جامعه میباشد.
4 - عدالت قضایی: عدالت قضایی از نگاه محمد عبارتند از اعطاء حق به ذی حق بر پایه انسانیت انسان، به عبارت دیگر انسان از آن زاویه که انسان است مستحق حق و حقوق است، و نه از آن زاویه که مسلمان است. البته در این رابطه با سه تبعیض تحمیلی بر محمد که شامل تبعیض برده و آزاد، زن و مرد و تبعیض مسلمان با غیر مسلمان بود قبلا سخن گفتیم، اگر از این سه تبعیض تحمیلی بر محمد بگذریم و آن را مختص به شرایط تاریخی زمان خودش بدانیم پایه عدالت قضایی محمد بر مبنای انسان و حقوق انسانی استوار میباشد که از طرف هیچکس به او عطاء نشده جز به خاطر انسان بودن خودش و از طرف هیچکس هم لغو شدنی نیست جز توسط قانون خودش.
مبانی سوسیالیسم تاریخی در نهضت عدالت طلبانه محمد:
آنچه تاکنون در رابطه نهضت محمد در یافتیم عبارت میباشد از:
1 - هم وحی محمد، هم تکوین شخصیت محمد، هم تکوین اسلام محمد و هم تکوین مدینه محمد همه به صورت تاریخی انجام گرفته است.
2 - مقصود ما از این همه تکیه بر اصل تاریخی بودن وحی محمد و اسلام محمد و شخصیت محمد و مدینه محمد این است که محمد بر مبنای اتوپیای ذهنی فرازمانی و فراتاریخی و فرامکانی در فکر ساختن بهشت و مدینه فاضله افلاطونی نبود، بلکه آنچه به عنوان یک اصل مسجل و مسلم مورد اعتقاد محمد بود اینکه توحید مورد ادعایش که گفتیم تنها ره آورد محمد برای بشریت بوده است، نباید در آسمانها شکل بگیرد و این رمز حرکت محمد بوده است که توحید و عدالت محمد باید از زمین بگذرد. آنچنانکه عبدالقدوس گنگهی به نقل از اقبال لاهوری در کتاب احیای فکر دینی میگوید: "محمد به معراج رفت و به زمین بازگشت سوگند به خدا که اگر من به آن نقطه رسیده بودم هرگز به زمین باز نمیگشتم." طبیعی است که زمانی که یک ایده اجتماعی یا انسانی یا اقتصادی یا قضایی و... میخواهد در زمین تحقق پیدا کند نه در آسمانها، این ایده باید از آن اجتماع و از آن تاریخ بگذرد. اینجا است که اولین مشخصهای که این ایده به خود میگیرد نسبی بودن و واقعی بودن است. چرا محمد در وحیاش و قرآناش تن به پذیرش نظام بردگی میدهد و پای نظام بردگی امضاء میکند مگر او نمیداند که نظام بردگی چه در شکل جنگی آن و چه در شکل خدماتی آن و چه در شکل تولیدی آن و چه در شکل تجاری آن سیاهترین لکه ننگ تاریخ تبعیض بشریت بوده است؟ چرا محمد در قرآناش پای تبعیض جنسی یعنی برتری مرد بر زن را امضاء میکند آیا او نمیداند که کلید تحقق آزادی انسان و تشکیل دمکراسی و سوسیالیسم در هر زمانی در گرو رفع تبعیض تاریخی جنسی مرد بر زن میباشد، و تا زمانی که زن در عرصه تساوی حقوق خویش به رهائی تاریخی نرسید صحبت از دمکراسی و سوسیالیسم و عدالت و توحید یک شوخی بیش نیست؟ چرا محمد در قرآناش پای تبعیض فکری مسلمان بر غیر مسلمان را امضا میکند آیا او نمیداند که چهارده قرن بعد از او به نام او غیرمسلمان شده مسلمان را به نام مرتد فطری در نظام فقاهتی حاکم دسته دسته به دار میآویزند و... همه اینها را محمد میداند ولی قبل از همه اینها او برعکس عیسی و موسی به یک اصل ایمان پیدا کرده است و ان اینکه راه عدالت و راه توحید و راه خدا از آسمان نمیگذرد بلکه از زمین میگذرد، از اینرو محمد مجبور است در راه نفی تبعیضها و استقرار عدالت و توحید با مشکلات، به صورت تدریجی، مرحلهای و استحالهای برخورد کند. خدای محمد در جامعهای که بت پرست وجود دارد آلوده به شرک شده است. حج محمد در جامعه جاهلیت وجود دارد و اما آلوده به شرک، نظام بردگی در اشکال مختلف آن در جهان آن روز به شکل وحشتناک وجود دارد و او آلوده به نظام طبقاتی شده است. زن در عرصه جهانی و همچنین در نظام جاهلیت عرب، از حداقل حقوق ممکن که حق حیات است هم برخوردار نمیباشد. تفاوت مسلمان و غیر مسلمان در جامعه محمد به صورت یک تفاوت فکری مثل امروز نیست بلکه تفاوت اندیشهها به صورت جبهه بندی آنتاگونیستی در عرصه مبارزه طبقاتی در آمده است، اینجا است که به اصل زیر بنای نظام عدالت خواهانه و توحیدی محمد که آن همه محمد در راه انجام آن هزینه داد، میرسیم و آن عبارت خواهد بود از تاریخی شدن وحی محمد و اسلام محمد و مدینه محمد و تکوین شخصیت خود محمد! چرا که با تاریخی دیدن آنها است که محمد اصل مبارزه طبقاتی را به عنوان یک اصل مسلم حاکم بر تاریخ زمانش میپذیرد و باور میکند که نهضت توحیدی و عدالتخواهانه او باید از دل این مبارزه سهمگین عبور کند. مبارزهای که یک طرف آن ابوجهل است و طرف دیگرش عمار و یاسر و سمیه. مبارزهای که یک طرف آن ابوسفیان و اکرم و ولید و... است طرف دیگر آن صهیب و بلال و... آیا احد، احد بلال برده در زیر شکنجه برده دار قریش امه ابن خلف برای تحقق توحید ذاتی و توحید صفاتی و توحید افعالی ارسطوئی است یا بلال از توحید محمد اصل عدالت را استشمام میکند؟ توحیدی که با آن، تمامی تبعیضهای اجتماعی - نژادی - جنسی - طبقاتی و... از میان خواهد رفت (او هر روز صدای توحید بلال را با بانگ احد - احد - احد در زیر شکنجه امه ابن خلف برده دار و سر کاروان دار تجارت شام میشنود، آنچنان این بانگ توحید و عدالت بلال در گوش محمد سنگینی میکند که در جنگ بدر همین شعار توحید احد - احد - احد بلال در زیر شکنجه امه ابن خلف را به عنوان شعار مسلمان بر علیه تمامی شرک مطرح میکند. کیست؟ کیست آنکه جنگ بدر را به عنوان تبلور مادّیت یافته تمامی مبارزه طبقاتی محمد نشناسد و این شعار محمد در جنگ بدر را فراموش کرده باشد که به مسلمانان دستور میدهد بردههای حاضر در لشکر کفر را که با شما میجنگند و شما را میکشند نکشید آن جگر خوارهای پنهان شده در پشت سر بردهها که برده داران قریش میباشند را بکشید. آیا این شعار محمد نمایش اعلام جنگ خونین مبارزه طبقاتی در بستر تاریخ نمیباشد؟ و یا آن زمانی که از عزوه بنی مصطلق همراه با سپاه اسلام به مدینه باز میگردد و طبق عرف همیشگی، پیرمردان و زنانی که توانائی شرکت در جنگ نداشتند جهت استقبال از سپاه اسلام به بیرون مدینه آمده بودند و محمد طبق عادت همیشگی قبل از ورود به مدینه از مرکب خود پیاده میشد و به پاسخ احترام افراد به استقبال آمده میپرداخت، در این مرحله زمانی که پیامبر در حال دست دادن با پیرمردان بود ناگاه در دستان خود دستی احساس کرد که از سنگینی کار یدی دست او مانند سنگ خارا شده بود، با تعجب از آن پیرمرد پرسید که این چیست؟ پیرمرد در پاسخ گفت بر اثر کار دستانم چنین شده است، محمد بی اختیار بر روی دستان پیرمرد افتاد و بر آن دست بوسه زد و سپس در حالی که دست پیرمرد در دستان محمد بود او را به عنوان پرچم سپاه اسلام در جلو سپاه بلند کرد و با فریاد به همه مسلمانان حاضر و غایب تاریخ اعلام کرد که این دستی است که به بهشت میرود و هرگز گرمی آتش قیامت را نخواهد دید).
3 - محمد انجام هر هدف توحیدی و عدالتخواهانه اجتماعی - انسانی خود را در بستر پروسس به صورت یک حقیقت مشککه و ذومراتبی دنبال میکرد که در نتیجه یک استحاله تدریجی میتواند تحقق پیدا کند، به همین خاطر بود که در راه نفی تبعیضات طبقاتی، نژادی، جنسی و فکری، شعارهای دفعی نمیداد چرا که امکان تحقق آن وجود نمیداشت.
4 - محمد در بستر وحی تاریخی و مدینه تاریخی و اسلام تاریخی و شخصیت تاریخی خود همیشه از:
- معاش به معاد میرفت "من لا معاش له لامعاد له - وَمَن کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلًا - کسی که در دنیا کور است در آخرت هم کور است - سوره الاسراء - آیه 72."
- از جامعه به فرد میرفت "تِلک أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کسَبَتْ وَلَکم مَّا کسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کانُواْ یَعْمَلُونَ - سوره البقره - آیه 141- این امتی است که در گذشته و شما امتی هستید که وارد شدهاید برای آن امتها است آنچه کسب کردهاند و برای شما است آنچه کسب کردهاید و هر گز شما از آنچه آنها انجام دادهاند باز خواست نمیشوید).
- از تجربه به تئوری میرفت "قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کیْفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکذَّبِینَ - هَذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًی وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ - وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ - سوره آل عمران – آیه 137 و 138 و 139 – مکتبها و نحلههائی و شریعتهائی پیش از شما گذشتهاند، در تاریخ سیر کنید تا ببینید عاقبه آنها چگونه بوده است، گذشته و تاریخ همیشه چراغ راه هدایت متقین خواهد بود پس با مطالعه تاریخ سست نشوید چراکه مطمئنا شما بر آنها برتر خواهید بود."
- از عین به ذهن میرفت "الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ - ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْک الْبَصَرُ خَاسِأً وَهُوَ حَسِیرٌ - سوره الملک - آیه 3 و 4 - آیا در خلقت وجود شکافی میبینید اگر میبیند نگاهتان را برگردانید و با نگاه جدید هستی را مورد مطالعه قرار دهید آیا باز هم شکافی در هستی میبینید اگر این بار هم دیدید باز هم نگاه خود را بر گردانید و با نگاهی جدید تر به تماشای وجود بنشینید مطمئنا این بار دیدتان دگرگون خواهد شد و شکافی در هستی مشاهده نخواهید کرد."
- از زیربنا به روبنا و از اعماق به ظواهر میرفت "یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ - سوره روم - آیه 7 - از ظاهر دنیا میدانند ولی نسبت به باطن آن غافلند" – "إِنَّ أَوْلِیَاءَ اَللَّهِ هُمُ اَلَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ اَلدُّنْیَا إِذَا نَظَرَ اَلنَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا وَ اِشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اِشْتَغَلَ اَلنَّاسُ بِعَاجِلِهَا - نهج البلاغه - کلمات قصار - شماره 432 – صبحی صالح - اولیاء الله کسانی هستند که باطن دنیا را میبینند زمانی که مردم ظاهر آن را میبینند و آینده را میبینند، زمانی که مردم حال را میبینند."
کالیتههای قرآن
آنچنانکه قبلا به اشاره رفت بزرگترین و عظیمترین کاری که محمد کرد عصری کردن یا تاریخی کردن وحی و اسلام و مدینه و شخصیت خود محمد بود، چراکه اگر محمد، قرآن و اسلام و مدینه و خودش را برای ما تاریخی نمیکرد ما نمیتوانستیم امروز از وحی محمد و اسلام محمد و مدینه محمد و شخصیت محمد بهرهای نصیب خود کنیم. کتب عهد جدید (انجیل) و عهد عتیق (تورات) را به صورت یک پدیده و امر قدسی مورد احترام قرار میدهیم بدون اینکه امکان زندگی کردن در عصر و نسل ما را داشته باشند، آنچه باعث شده است تا اینکه قرآن در اعصار و نسلهای مختلف نمیرد و زندگی کند فقط و فقط تاریخی بودن وحی و اسلام و مدینه و شخصیت محمد میباشد. هر زمانی که ما بخواهیم، در هر عصر و نسل به آن محتاج و نیازمند خواهیم بود، بنابراین تاریخی بودن وحی و اسلام و مدینه و شخصیت محمد است که قرآن زنده است و زندگی میکند و در هر عصر و نسلی میتواند در عرصه دعوت خودش پیام جدیدی برای پیرواناش داشته باشد. این در رابطه با تاریخی بودن قرآن است و اما تاریخی بودن اسلام هم باعث شده تا اسلام پس از محمد آنچنان گسترش پیدا کند که در زمان محمد رشد و گسترش داشته، چرا که دینامیزم درونی اسلام که همان دینامیزم قرآن میباشد باعث گردیده تا دعوت محمد در عرصه تاریخ قرآن که خود اسلام میباشد، به صورت دینامیک گسترش پیدا کند. اما تمامی دینامیزم اسلام به دینامیزم قرآن خلاصه نمیشود، خود اسلام هم در عرصه گسترش تاریخی خود به علت شعبه شعبه شدنش در بستر تاریخ، دارای دینامیزمی گردیده که این دینامیزم ریشه در تضاد جوامع و جریانهای مختلف دارد. در رابطه با تاریخی بودن مدینه محمد، این موضوع باعث میشود که فقاهت اعلام شده توسط محمد را مختص ان شرایط تاریخی بدانیم، تا به قول اقبال لاهوری و به نقل از شاه ولی الله دهلوی، محمد توسط فقه قرآن یک جامعهای بنا نماید به صورت الگو برحسب شرایط تاریخی زمان خودش تا جوامع دیگر در شرایط مختلف تاریخی بتوانند نه عین فقه محمد بلکه تنها با تاسی از مکانیزم محمد اقتباس نمایند.
ادامه دارد