پاسخ به سوالهای رسیده - سؤال بیستم – قسمت هفت
برای عبور از تندپیچ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امروز جامعه ایران «چه راهی پیش روی پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران وجود دارد؟
بیافزائیم که طبیعی است که هر گونه آگاهی که نتواند انرژی پتانسیل گروههای مختلف اجتماعی در پراکسیس سیاسی و اجتماعی و صنفی آزاد بکنند هرگز نمیتوانند در چارچوب استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تعریف بشوند به عبارت دیگر «آگاهی در استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران فقط مشمول آن دسته از آگاهیهائی میشود که توان آزاد کردن انرژی تودههای مردم در پراکسیس سیاسی – اجتماعی – صنفی داشته باشد». پر واضح است که این خود ویژگی آگاهی در استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هم شامل آگاهیهای ترویجی و تئوریک میشوند و هم شامل آگاهیهای افشاگرایانه ایجابی میشوند و هم شامل آگاهیهای افشاگرایانه سلبی تهییجی میگردد. نکاتی که در این رابطه پیشگامان باید به آن توجه داشته باشند عبارتند از:
1 - در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (برعکس رویکرد مارکسیستی از کارل مارکس تا لنین و غیره) با زور و قدرت سیاسی و از بالا ساخته نمیشود». بلکه برعکس با «آگاهی و عضله قوی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر از پائین تکوین پیدا میکند.»
2 - برای اینکه پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (مانند سالهای 59 و 60 حرکت عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین ایران) گرفتار ورطه «پیشگامان انطباقی» نشوند نباید «آگاهیهای مجرد و انتزاعی بین پیشگامان و تودهها فاصله ایجاد نمایند» بلکه برعکس توسط «تکیه بر آگاهیهای مشخص و کنکرت برخاسته از متن واقعیت زندگی تودههای اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بین آنها و پیشگامان تطبیقی پیوند ارگانیک ایجاد نماید.»
پر پیداست که لازمه «تکوین پیشگامان ارگانیک یا پیشگامان تطبیقی (نه پیشگامان انطباقی) آن است که پیشگامان نباید بدل به پیشتازان و پستازان حرکت مردم بشوند» چراکه «هم پیشتازی و هم پستازی پیشگامان از حرکت گروههای مختلف اجتماعی در پراکسیس سیاسی – اجتماعی – صنفی باعث پاسیف شدن و سکتاریست پیشگامان میگردد» به عبارت دیگر «پیشگامان نباید نه پیشتاز باشند و نه پستاز، فقط باید پیشگام باشند.»
«کونوا مع الناس و لا تکونوا مع الناس - با مردم باشید اما با مردم نشوید» تعریف دقیق از پیشگامان در عرصه استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد. عنایت داشته باشیم که بزرگترین عاملی که باعث گردید تا پیشاهنگان در عرصه استراتژی سه مؤلفهای حزبی و چریکی و ارتش خلقی در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شکست بخورند این بوده است که «کنشگران حزبی و چریکی و ارتش خلقی جامعه ایران خودشان را پیشاهنگ و پیشتاز میدانستند نه پیشگام» بدین خاطر در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ما باید «تبدیل به پیشگامان ارگانیگ گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ کار و زحمت جامعه ایران بشویم». این سنگینترین رسالتی است که پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر دوش دارند.
3 - پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید واقف باشند که هدف حرکت تحولخواهانه 150 سال گذشته جامعه ایران «در راستای تغییر شرایط فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه فقرزده و فقهزده و استبدادزده ایران بوده است» و در این رابطه است که «تنها مبارزه سه مؤلفهای ضد استبدادی و ضد استحماری و ضد استثماری (مبارزه با زر و زور و تزویر حاکم) آن هم در دو شکل ایجابی و سلبی است که میتواند بسترساز تغییر شرایط فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه بزرگ ایران بشود». بدون تردید «محدود کردن مبارزه در شکل تک مؤلفهای اعم از مبارزه صرف ضد استبدادی یا صرف ضد استحماری یا صرف ضد استثماری نمیتواند جامعه ایران را به سر منزل مقصود خود هدایت نماید». یادمان باشد که در مبارزات گذشته جریانهای جامعه سیاسی ایران عامل شکست جریانهائی مثل نهضت آزادی «منحصر کردن مبارزه با جوهر ضد استبدادی بوده» و عامل شکست جریانهای مارکسیستی «منحصر کردن مبارزه با استثمار بوده است» و عامل شکست جریانهای مثل کسروی و صادق هدایت و غیره «منحصر کردن مبارزه با استحمار» بوده است و برعکس همه آنها عامل پیروزی حرکت معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی «طرح سه مؤلفهای مبارزه ضد استحماری و ضد استبدادی و ضد استثماری در دو شکل سلبی یا ایجابی (که همان مبارزه با زر و زور و تزویر حاکم) میباشد.»
4 – پیشگامان در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید واقف باشند که در فرایند تهییجی حرکت خود (که در ادامه فرایند ترویجی و فرایند تبلیغی حرکت آگاهیبخش خود میباشد) به صورت محوری (در مرحله تهییجی حرکت خود) باید بر شعار «انتقال تمام قدرت از پائین بر شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین تکیه کنند». قابل ذکر است که «فرایند تهییجی آگاهیبخشی پیشگامان در مرحله وضعیت انقلابی صورت میگیرد» و بدون تردید در این مرحله «بدون تکوین شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران امکان انتقال دموکراتیک قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر حاکم به شوراها مادیت پیدا نمیکند.»
پر پیداست که در وضعیت انقلابی جامعه ایران و در فرایند تهییجی استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هرگز «شوراهای فراگیر و سراسری خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در موضع آلترناتیوی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده (در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه ایران) قرار نمیگیرند» بلکه برعکس در آن شرایط خودویژه «شوراهای فراگیر و سراسری خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین به عنوان بازوی قوی جامعه مدنی جنبشی آزادیخواهانه و برابریطلبانه جامعه بزرگ ایران میباشند» زیرا هرگز بدون تکوین شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر در اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در موقعیت انقلابی جامعه ایران «نمیتوان به انتقال دموکراتیک سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم دست پیدا کرد»؛ به عبارت دیگر آنچنانکه در طول بیش از یک قرن گذشته (از مشروطیت الی الآن) جامعه بزرگ ایران تجربه کرده است «بدون شوراهای فراگیر خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین نه تنها نهادینه شدن دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه بزرگ ایران امکانپذیر نمیباشد بلکه مهمتر از آن اینکه حتی امکان دستیابی به دموکراسی پارلمانی یا لیبرال دموکراسی سرمایهداری هم در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد.»
بر این مطلب اضافه کنیم که «لازمه دموکراسی مشارکتی یا دموکراسی مستقیم هم تکوین شوراهای فراگیر و سراسری میباشد» و بدون شوراهای فراگیر و سراسری خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر اصلاً و ابداً امکان نهادینه کردن هرگونه شکلی از اشکال دموکراسی در جامعه ایران غیر ممکن میباشد. چراکه تنها توسط شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر است که «دموکراسی میتواند از مؤلفه دموکراسی سیاسی بدل به دموکراسی اجتماعی بشود» و بدون تردید «مبانی دموکراسی اجتماعی همان شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میباشند.»
برای فهم این مهم ضرورت دارد که به این نکته عنایت داشته باشیم که «عامل اصلی شکست انقلاب اکتبر روسیه در همین انحراف انتقال قدرت توسط شوراها بوده است»؛ زیرا در انقلاب اکتبر 1917 روسیه هر چند که «لنین شعار انتقال تمام قدرت به دست شوراها مطرح کرد» اما در عمل این حزب بلشویک دستساز تکوین یافته از بالا تحت رهبری لنین بود که «از بالا تمام قدرت را به خود منتقل میکرد». در نتیجه همین انحراف لنین و حزب بلشویک تحت رهبری او باعث گردید تا از همان آغاز شرایط برای «سلطه حزب کمونیست بر شوراهای پائینی جامعه فراهم بشود»؛ یعنی به جای اینکه «شوراهای پائینی جامعه بر حزب مسلط بشوند تا حزب به عنوان نماینده سیاسی آنها گردد این حزب بود که شوراهای پائینی جامعه را تحت سلطه خود درآورده بود.»
در این رابطه قابل ذکر است که در هر جامعهای «تکوین دموکراسی در گرو توازن قوا بین پائینیها و بالای قدرت میباشد» و قطعاً به ضرس قاطع میتوان داوری کرد که بدون توازن قوا بین پائینیها و بالائیهای قدرت هرگز امکان استقرار دموکراسی در جامعه وجود ندارد. در نتیجه از آنجائیکه بزرگترین اهرمی که باعث توازن قوا بین پائینیهای قدرت با بالائیهای قدرت در یک جامعه میشود همان اهرم شوراهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین هستند، بنابراین بدون شوراها امکان تکوین توازن قوا در جامعه وجود ندارد. قابل ذکر است که صد در صد این شورها باید توسط خودشان از پائینسازماندهی بشوند و بدون تردید آنچنانکه در ظهور فاشیسم و هیتلر در آلمان بین دو جنگ جهانی و در روسیه پسا انقلاب اکتبر 1917 دیدیم «سازماندهی این شوراها از بالا بسترساز ظهور فاشیسم و استالینیسم و غیره میگردد.»
ذکر این موضوع در اینجا خالی از عریضه نمیباشد که یکی از ضعفهای کلیدی معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی در این رابطه در آن میباشد که هر چند برای «دموکراسی به عنوان هسته مرکزی اندیشههای سیاسی و اجتماعی خودشان ارزش قائل بودند» و هر چند که آنها «دموکراسی به عنوان ابزار کسب قدرت سیاسی تعریف نمیکردند» بلکه «دموکراسی اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر حاکم میدانستند» و «معتقد به دموکراسی از پائین بودند نه دموکراسی از بالا» ولی متاسفانه منظومه اندیشههای هر دو آنها «فاقد یک تئوری منسجم در باب دموکراسی میباشد» و در نتیجه همین خلاء تئوری منسجم در باب دموکراسی در منظومه معرفتیها آنها باعث شده است که در طول نزدیک به نیم قرن که از حرکت شریعتی و نزدیک به 70 سال که از حرکت محمد اقبال لاهوری میگذرد، شرایط برای سوء استفاده فرصتطلبان طالبان قدرت در جامعه از این خلاء فراهم شده است. به چالش کشیدن اندیشههای دموکراسیخواهانه شریعتی (در طول نیم قرن گذشته توسط این فرصتطلبان با علم کردن تئوری انطباقی «امت و امامت» و یا «تئوری دموکراسی متعهد» شریعتی) مشتی نمونه این خروار میباشد. در این رابطه آنچنانکه در شمارههای مختلف نشر مستضعفین ایران، ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران به کرات مطرح کردهایم در یک تقسیمبندی کلی ما اندیشههای معلمان کبیرمان هم اقبال و هم شریعتی را میتوانیم به دو شاخه «انطباقی و تطبیقی» تقسیم بکنیم. چراکه اندیشههای هر دو اینها در فرایندهای مختلف زمانی شکل گرفتهاند. لذا برای فهم اندیشههای و یا برای داوری در باب اندیشههای آنها «باید به صورت متدیک برخورد کنیم نه به صورت الکتیویته و مقطعی.»
از نظر ما تنها متدی که در این رابطه میتواند ما را به جوهر واقعی اندیشههای معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی هدایت نماید اینکه «اندیشههای انطباقی آنها را در قالب اندیشههای تطبیقی آنها فهم نمائیم نه برعکس اندیشههای تطبیقی آنها را در قالب اندیشههای انطباقی آنها فهم کنیم». برای مثال اگر بخواهیم جوهر کنفرانسهای «شهادت» و «امت و امامت» و «انتظار مکتب اعتراض» و یا «مقدمه اسلامشناسی» مشهد شریعتی را فهم کنیم باید توجه داشته باشیم که مطالب مطرح شده شریعتی در این موارد نسبت به اقیانوس مطالب دیگر شریعتی که «دارای جوهر تطبیقی میباشند صورت انطباقی دارند».
ادامه دارد