پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک - قسمت دوم
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
در پاسخ به سوالهای فوق،
اولاً باید عنایت داشته باشیم که در سالهای 55 – 58 (فرایند درونی اولیه تکوین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) ما شعار: «آگاهی، آزادی و برابری» از جمعبندی درازمدت اندیشههای شریعتی و محمد اقبال (به عنوان معلمان کبیرمان) استخراج کردیم». البته آنچه در این عرصه بیشتر ما را یاری کرد، جمعبندی در نگاه شریعتی (به خصوص در کنفرانس سه جلسهای «قاسطین، مارقین، ناکثین») و جمعبندی بر روی فصل ششم کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام محمد اقبال لاهوری (تحت عنوان «اصل حرکت در ساختمان اسلام») در رابطه با شعار «آگاهی، آزادی و برابری» بود. در همین رابطه است که باید داوری کنیم که طرح شعار «آگاهی، آزادی و برابری» در رویکرد ما «پس از تدوین تئوری (دو مؤلفهای در عرصه ایدئولوژی و استراتژی) و تدوین برنامه حداقلی و حداکثریمان در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن مؤلفههای قدرت سیاسی، اقتصادی و قدرت معرفتی در بستر مبارزه سلبی و ایجابی ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری، یا نفی زر و زور و تزویر) مطرح گردید، نه قبل از آن.»
ثانیاً مهمترین مشکلی که ما در سالهای 55 - 58 (در فرایند درونی حرکتمان) در این رابطه با آن روبرو بودیم، این بود که «رویکرد معلم کبیرمان شریعتی چه در عرصه ایدئولوژی و چه در عرصه استراتژی و چه در عرصه شعارهای فردی و اجتماعی دچار گسستگی نظری و تئوریک بودند» و دلیل این امر هم آن بود که شریعتی (برعکس علامه محمد اقبال لاهوری) به صورت پروسهای (آنهم در فرایندهای مختلف حیات سیاسیاش، از آغاز تا انتها، یعنی از سال 1329 تا سال 1356) اقدام به تدوین و تبیین و تعریف ایدئولوژی و استراتژی و شعارهای خودش کرده بود. همین موضوع گسستگی در ایدئولوژیک و استراتژی و شعارهای شریعتی برای ما (در فرایند درونی حرکتمان در سالهای 55 تا 58) به عنوان بزرگترین معضل، در تدوین تئوریهای عام و خاص و مشخص و تعریف شعار محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران شده بود؛ زیرا «ما هرگز نمیتوانستیم در عرصه پراکسیس سیاسی – اجتماعی بر گسستگی (و یا عدم پیوند و پیوستگی) تئوریک در عرصههای عام و خاص و مشخص و چند شعاری تکیه بکنیم.»
قابل ذکر است که (برعکس حرکت نظری - فردی) در پراکسیس سیاسی – اجتماعی جمعی، «عدم پیوستگی در تئوریهای عام و خاص و مشخص و در تعریف شعار، بسترساز تکوین بحران در حرکت تشکیلاتی میشود» بنابراین، در همین رابطه بود که (در سالهای فرایند درونی حر کتمان 55 - 58) «مشکلترین بخشهای پلمیک و جمعبندیهای تئوریکمان (در عرصههای عام و خاص و مشخص و تعریف شعار برای حرکت جمعیمان) همین مقابله کردن با گسستگی فوق در اقیانوس بیانتهای اندیشههای شریعتی بود که برای فهم حجم و عمق این کار کارستان و این کار مردافکن، باید به طرح تبیین تئوریهای عام و خاص و مشخص و تعریف شعارهای شریعتی در شش فرایند پروسه حیات سیاسی 29 ساله شریعتی (از سال 1329 تا سال 1356) بپردازیم:
الف - شریعتی در شرایطی فرایند ورود به حیات سیاسیاش (و یا تولد دومش، یعنی از سال 1329 که در سن 17 سالگی بود) آغاز کرد که دقیقاً مصادف «با اوج گیری مبارزات رهائیبخش و ضد استعماری – ضد استبدادی دولت 28 ماهه دکتر محمد مصدق (که از اردیبهشت 1329 تا 28 مرداد 32 ادامه داشت) و اوجگیری فعالیتهای فرهنگی – اجتماعی – سیاسی استاد محمد تقی شریعتی (در چارچوب کانون نشر حقایق اسلامی مشهد) بود». در نتیجه همین کوران مبارزه سیاسی – اجتماعی – فرهنگی در آن فرایند اولیه حیات سیاسی او باعث گردید تا «شریعتی به صورت خود به خودی و با رویکرد انطباقی وارد این سیل سیاسی – اجتماعی – فرهنگی (تکوین یافته از بیرون توسط مصدق و یا استاد محمد تقی شریعتی) بشود». خود او در تو صیف این فرایند از حرکتش میگوید:
«تا اینکه سالهای 1329 و 1330 در رسید و من در سیکل دوم بودم که ناگهان طوفانی برخاست و دنیای آرامشم بر هم خورد و کشمکش از همه سو در گرفت و من نیز از جایگاه ساکت تنهایم کنده شدم و...داستان آغاز شد. همه بزن بزن و بگیر بگیر و شلوغ پلوغ...و از آنجا بود که من وارد دنیائی شدم از عقیده و ایمان و قلم و حماسه و هراس و آزادی و عشق به آرمانهائی برای دیگران. مفصل است، خاطرههائی پراز خون و ننگ و نام و ترس و دلاوری و صداقت و دروغ و خیانت و فداکاری و شهادت و...چه بگویم؟ چه آتشی؟ چه آتشی؟ اگر آب اقیانوسهای عالم را بر آن میریختند زبانههایش آرام نمیگرفت خیلی پیش رفتم خیلی مرگ و قدرت شانه به شانهام میآمدند. به هر حال گذشت. آری، مثل اینکه دیگر گذشت و من از این سفر افسانهای حماسی که منزلها و صحراها بریدم برگشتم و با دست خالی بسیاری از آنها که در آن وادیها در پی من میآمدند، برگشتند و فروختند و چه گران، نه چه ارزان، وزارت، مدیریت کل، وکالت، نمایندگی، ریاست فلان و من آنچه را اندوخته بودم و داشتم، نفروختم؛ که از هر چه میدادند گرانتر بودم، لذا معاملهمان نشد و بالاخره من ماندم و هیچ و آمدم آهسته آهسته و خزیدم به این گوشه مدرسه و معلمی و هرگز افسوس نخوردم و سخت غرق لذت و فخر که ماندم و دنیا مرا نفریفت و به آزادیام، به ایمانم و به راهم خیانت نکردم ایستادم اما برنگشتم اما ایستادن هم نه از عجز و از ترس، نه دیوار بود دیوار، ایستادم، اما باز نگشتم به بیراهه هم نرفتم که من نه مرد بازگشتم، استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن، دین من است. دینی که پیروانش بسیار کماند. مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب. جنید با مریدان از میدان بغداد میگذشت، سارق مشهوری را که کوهستانهای حومه شهر را در زیر شمشیر خویش گرفته بود بر سر دار بالا برده بودند عبرت خلق را جنید پیش آمد و بر پای او بوسه زد. مریدان خروش کردند. جنید گفت: بر پای آن مرد باید بوسه داد که در راه خویش تا بدینجا بالا آمده است؛ و خدا را سپاس میگویم که این جمله در ماندن من اثری بزرگ داشته است نمیدانم از کیست که: شرف مرد همچون بکارت یک دختر است، اگر یک بار لکهدار شد دیگر هرگز جبرانپذیر نیست» (م. آ - ج 33 - ص 9 - سطر 16 به بعد).
«یادم هست، هفده سال پیش در سالگرد 9 اسفند بود، نه اسفند تاریخ مقدسی است، از آن سال هر سال این روز برای من تجدید خاطره پراز غرور و توفیق و لذت و آزادی بوده است، در این روز دکتر (مصدق) که سقوط کرده بود مجدداً روی کار آمد، مجلس با او مخالفت کرد و او جلو بهارستان مردم را دعوت کرد و خطاب به نسل آزادیخواه جدید گفت: مجلس آنجا نیست، مجلس اینجا است، هر جا که شمائید مجلس است. چه روز شگفتی بود 9 اسفند 1331» (ص 74 - سطر 22 به بعد).
آنچه از عبارات فوق شریعتی برای ما قابل فهم است، اینکه «او در فرایند اول حیات سیاسیاش (در سالهای 1329 – 1334) تحت تأثیر جنبش ملی کردن صنعت نفت و جنبش دموکراسیخواهانه دکتر محمد مصدق به خصوص در دولت 28 ماهه او بوده است؛ و اصلاً شریعتی توسط این جنبش سیاسی شده بود» هر چند که او در بستر فعالیت در کانون نشر حقایق اسلامی تحت هژمونی استاد محمد تقی شریعتی بود که به جنبش رهائیبخش ضد استعماری و ضد استبدادی مصدق و در ادامه آن به جریان خداپرستان سوسیالیست پیوست. پر واضح است که در آن شرایط خودویژه، چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی به هر حال «شریعتی رویکرد انطباقی داشته است». در نتیجه «کتابها و آثار او هم در این مرحله صورت ترجمه و تاسیجویانه از رویکرد دیگران داشته است.»
ب - فرایند دوم حیات سیاسی شریعتی (سالهای 1332 تا 1338) «همان فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 میباشد» که او در ادامه حرکت فرایند اول حیات سیاسیاش (سالهای 1329 تا 32) دارای حرکت دو مؤلفهای بود. چرا که از یک طرف در ادامه همان حرکت مصدقی که در فرایند اول در کنار استاد محمد تقی شریعتی داشت، «عضو نهضت مقاومت ملی میشود و همان رویکرد انطباقیاش ادامه میدهد» و از طرف دیگر او به موازات مؤلفه اول حرکتش (در سال 1333) به نهضت خداپرستان سوسیالیست تحت رهبری محمد نخشب میپیوندد، در نتیجه همین امر باعث میگردد «تا شریعتی در کنار استراتژی کار سیاسی (در نهضت مقاومت ملی) استراتژی کار فرهنگی – سیاسی (در ادامه کار فرهنگی – سیاسی کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمد تقی شریعتی) در کنار کنشگران نهضت خداپرستان سوسیالیست هم در دستور کار خود قرار بدهد.»
لازم به ذکر است که «کار فرهنگی – سیاسی او در این فرایند باعث گردید که او کتاب «ابوذر غفاری» جوده السحار و بعد از آن کتاب «مکتب واسطه» ترجمه و تألیف نماید» که فهم بیشتر جوهر اندیشههای انطباقی شریعتی (در عرصه نظر و عمل در فرایند دوم حیات سیاسیاش) در «گرو فهم جوهر نهضت خداپرستان سوسیالیسم محمد نخشب میباشد»، در رابطه با فهم جوهر نظری و عملی نهضت خداپرستان سوسیالیست است که باید عنایت داشته باشیم که:
1 - نهضت خداپرستان سوسیالیست «نخستین جریان مذهبی سوسیالیستی بود که در فرایند پسا شهریور 20 همراه با دیگر جریانهای سیاسی ملی و مارکسیستی با هدایت محمد نخشب مادیت پیدا کرد.»
2 - محمد نخشب در تبیین رویکرد نهضت خداپرستان سوسیالیست بر این باور بود که «دموکراسی سیاسی بدون دموکراسی اقتصادی نمیتواند شکل بگیرد» بنابراین، «او سوسیالیسم را (در چارچوب دموکراسی اقتصادی) بسترساز تکوین دموکراسی سیاسی تعریف میکرد». تاکید میکنیم که محمد نخشب از آغاز بر این باور بود که «بدون دموکراسی اقتصادی یا سوسیالیسم امکان تحقق دموکراسی سیاسی در جامعه وجود ندارد.»
3 - محمد نخشب همچنین در راستای «تبیین اخلاقی سوسیال دموکراسی مورد اعتقادش بود که بر دین اسلام تکیه میکرد.»
4 - جوهر سیاسی و اقتصادی نهضت خداپرستان سوسیالیست «همان راه سومی بود که شریعتی در مکتب واسطه (که در فرایند دوم حیات سیاسیاش و در مرحله پیوند با نهضت خداپرستان سوسیالیست است، تألیف کرد) به دنبال تبیین آن بوده است». لازم به ذکر است که «کتاب مکتب واسطه نخستین اثر تألیفی شریعتی میباشد که در این کتاب او تلاش میکند تا مکتب اسلام را به لحاظ فلسفی به عنوان مکتب واسطه بین ایدهآلیسم و ماتریالیسم و به لحاظ سیاسی (در دوران جنگ سرد بین دو بلوک سرمایهداری و سوسیالیسم حزب – دولت بلوک شرق) اسلام را به عنوان قدرت جهانی بین دو بلوک غرب و شرق مطرح نماید». باز هم تاکید و تکرار میکنیم که در این کتاب شریعتی «از موضع سیاسی اسلام را به عنوان واسطه بین دو بلوک شرق و غرب تعریف مینماید، نه از موضع اقتصادی، آنچنانکه سازمان مجاهدین خلق به غلط در باب این کتاب برای رد اندیشههای شریعتی مطرح میکنند.»
اضافه کنیم که «شریعتی در شرایطی کتاب مکتب واسطه را تألیف میکند که در پیوند با نهضت خداپرستان سوسیالیست دارای رویکرد سوسیالیستی بوده است. لذا هرگز او نمیتوانسته با رویکرد سوسیالیستی که داشته، در این کتاب به طرح اقتصاد اسلامی به عنوان یک رویکرد بین سرمایهداری و سوسیالیسم (آنچنانکه سازمان مجاهدین خلق در تحریفاند یشههای شریعتی تبلیغ میکردند) اعتقاد داشته باشد.»
ادامه دارد