پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت سوم
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
5 - محمد نخشب در تبیین جایگاه ترم خداپرستان (در عنوان نهضت خداپرستان سوسیالیست برای حرکت خود) «بر رویکرد دینی تکیه داشت نه بر رویکرد مذهب و شریعت». به بیان دیگر در رویکرد نهضت خداپرستان سوسیالیست، «بین دین و مذهب یا شریعت مرزبندی وجود داشته است». نهضت خداپرستان سوسیالیست «بر پایه نگاه عام به همه خداپرستان (که شامل همه خداپرستان توحیدی میشود) جایگاه خداپرستان (در عنوان نهضت خداپرستان سوسیالیست برای حرکت خود) تعریف میکردند، نه بر پایه جایگاه خاص آنها که فقط مشمول و خاص مسلمانان بشود.»
6 - رویکرد محمد نخشب در تبیین حرکت نظری و عملی نهضت خداپرستان سوسیالیست (از همان آغاز و بدو تکوین این حرکت در فرایند پسا شهریور 20) «یک رویکرد کاملاً انطباقی بوده است، نه رویکرد تطبیقی» و دلیل این امر هم آن بود که «این جریان از همان آغاز تکوین خود حرکتی بر علیه حزب توده بوده است، نه حرکتی در راستای بازسازی نظری و عملی اسلام و مسلمانان و یا خداپرستان» (آنچنانکه محمد اقبال لاهوری یک دهه قبل از محمد نخشب در ادامه حرکت سید جمال الدین اسدآبادی و در راستای بازسازی عملی و نظری حرکت سید جمال الدین اسدآبادی، حرکت بازسازی تطبیقی نظری و عملی خود را تعریف میکرد) عنایت داشته باشیم که شریعتی در فرایندهای چهارم و پنجم و ششم حرکت خود (از سال 43 تا سال 56 پس از بازگشت از اروپا) «با مرزبندی نسبت به رویکرد انطباقی نهضت خداپرستان سوسیالیست، پروسه تطبیقی عملی – نظری محمد اقبال را دنبال میکرد، نه پروژه انطباقی محمد نخشب.»
باری، در همین رابطه است که ما میتوانیم پروسه رویکرد بازسازی اسلام در کشور ایران (از شهریور 20 الی الان) به دو فرایند یا دو شاخه مختلف تقسیم کنیم:
شاخه اول شاخه بازسازی انطباقی بوده است که در دو بخش جدا از هم (و با دو رویکرد مختلف محمد نخشب و مهدی بازرگان) تکوین پیدا کرده است.
شاخه دوم بازسازی تطبیقی اسلام بوده است که (در ادامه حرکت محمد اقبال لاهوری) شریعتی در فرایندهای چهارم و پنجم و ششم حرکتش (از سال 43 تا سال 56) به دنبال آن بوده است.
البته در ادامه همین شاخه تطبیقی بازسازی عملی و نظری اقبال – شریعتی بوده است که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 45 سال گذشته (از سال 55 الی الان، در دو مرحله حرکت درونی و برونی و فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) این رویکرد را دنبال کرده است.» بدین ترتیب شریعتی در راستای همین رویکرد سوسیالیستی محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست بود که در فرایند دوم حیات سیاسیاش (سالهای 32 تا 38 که در کنار پیوندش با نهضت مقاومت ملی و رویکرد مصدقی که داشت) به نهضت خداپرستان سوسیالیست هم پیوست و با آنها هم کاری میکرد، البته ترجمه «ابوذر خداپرست سوسیالیست» جوده السحار و تألیف «مکتب واسطه» هم در سالهای 34 و 35 در همین رابطه به انجام رسانیده است. «همین رویکرد انطباقی محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست باعث گردید که شریعتی تا انتهای دوران فرایند سوم حیات سیاسیاش (سال 43) چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل دارای رویکرد انطباقی باشد» و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که همین امر باعث گردید که شریعتی تا پایان عمر و پایان حیات سیاسی – اجتماعیاش، «در عرصه تبیین و تعریف تئوری عام و خاص و مشخص و شعارهایش به صورت دو مؤلفهای انطباقی و تطبیقی عمل نماید». آنچنانکه به عنوان مثال «حتی در کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» سال 50 و جزوه «حسن و محبوبه» سال 55 (اوج حرکت سیاسی شریعتی) ما شاهدیم که (با اینکه شریعتی در نظر مخالف رویکرد چریکگرائی مدرن بود ولی) نتوانست در تبیین استراتژی حرکت خودش با استراتژی چریکگرائی مدرن تحت هژمونی سازمان مجاهدین خلق مرزبندی کند.»
عنایت داشته باشیم که آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، «خود بازسازی انطباقی نظری (مسلمانان پسا شهریور 20) که توسط محمد نخشب و مهدی بازرگان به انجام رسید، باز باعث ایجاد شکاف نظری در میان آنها گردید» هر چند که هر دو آنها در جبهه مصدقی فعالیت سیاسی میکردند، ولی به لحاظ جوهر رویکردی صورتی متفاوتی داشتند به طوری که «مهدی بازرگان با رویکرد لیبرالیستی سیاسی و اقتصادی دیدگاه بازسازی انطباقی نظری و عملی خود را دنبال میکرد، در صورتی که محمد نخشب با رویکرد سوسیالیستی حزب – دولت دیدگاه بازسازی انطباقی نظری و عملی خود را تبیین مینمود.»
7 - رویکرد محمد نخشب در عرصه استراتژی در چار چوب همان رویکرد انطباقی نظری و عملیاش «در راستای کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت سیاسی و حرکت تحزبگرایانه حزب – دولت با شکل از بالا به پائین بود، نه استراتژی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین و حرکت از پائین به بالا». در همین رابطه بود که محمد نخشب در کتاب «چه باید کرد» (در تبیین استراتژی تحزبگرایانه حزب – دولت خود) «تنها به تبیین همین استراتژی تحزبگرایانه حزب – دولت یا حرکت از بالای نخبگان سیاسی میپردازد». قابل توجه است که این رویکرد استراتژی تحزبگرایانه حزب – دولت محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست تا آنجا در اندیشه هوادارانش نهادینه شده بود که حتی شریعتی (با اینکه آنچنانکه خودش میگوید از اواخر دوران اقامتش در اروپا یعنی از سال 43 با رویکرد انطباقی گذشتهاش در عرصه عمل و نظر مرزبندی کرده بود و رویکرد بازسازی تطبیقی نظری و عملی محمد اقبال لاهوری را دنبال میکرده، ولی هرگز در این رابطه نباید فراموش کنیم که رویکرد او) در کنفرانس دو جلسهای «شیعه یک حزب تمام» (که در دوم و سوم آبانماه 51 یعنی 16 روز قبل از بسته شدن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی مطرح کرده است) همان رویکرد تحزبگرایانه انطباقی محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست داشته است. هر چند که در کنفرانس «شیعه حزب یک تمام» شریعتی تلاش میکند که در تبیین استراتژی خودش:
اولاً رویکرد جنبشی و رویکرد حزبی را در پیوند با هم مطرح نماید و یا به عبارت دیگر به تلفیق دو رویکرد جنبشی و تحزبگرایانه بپردازد.
ثانیاً در آن کنفرانس او با طرح شیعه به عنوان یک جنبش تاریخی عدالتخواه تلاش مینماید که حرکت از پائین را جایگزین حرکت از بالای نخبگان در استراتژی تحزبگرایانه بکند.
ثالثاً در «شیعه یک حزب تمام» او تلاش میکند تا با طرح 10 مشخصه حزب مدرن (که عبارتند از جهان بینی، ایدئولوژی، جهتگیری سیاسی، فلسفه تاریخ، انسانشناسی، شعار، پایگاه طبقاتی، سازمان، سنت مبارزه، تاکتیک و استراتژی) حرکت جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین را صورتی هدایت شده حزبی از بالا هم بدهد که البته همین رویکردهای دو مؤلفهای و چند مؤلفهای شریعتی در عرصه تئوری عام و خاص و مشخص و شعارهایش در تحلیل نهائی بسترساز ظهور بحران نظری و عملی در حر کت او و هوادارانش (در فرایند پسا بسته شدن ارشاد الی الان) شده است؛ که برای فهم این مهم لازم است که به طرح عین گفتههای او در این رابطه بپردازیم.
«منظور من از اینکه شیعه یک حزب تمام است، چیست؟ و از کجا و چگونه به این مفهوم پی بردهام، قبلاً کمابیش اشاره کردم که این حزب، حزبی است که از یک طرف از اصیلترین اصول و ارزشهای ملت ابراهیم یا اسلام با بینش و خط مشی شیعی شکل میگیرد و از طرف دیگر پاسخگوی ایدهآل روشنفکران است در تحقق رسالتها و رهبری انسانها، به طور خلاصه گفتم که شیعه تجلی اسلام است در شکل یک حزب با جهانبینی، زیربنای ایدئولوژیک، هدف (رسالت) فلسفه تاریخ، انسانشناسی، شعار، پایگاه طبقاتی، جهتگیری طبقاتی، جهتگیری سیاسی، بنیاد اقتصادی، رژیم رهبری، سنت مبارزه، سازمان، استراتژی و تاکتیک حزبی که سنت و استراتژی مبارزه آن، در مبارزات مستمر و شکوهمند دویست و پنجاه ساله ائمه شیعه تکوین یافته و در طول هفت و هشت قرن بعد (تا صفویه) با جبههگیری ضد ظلمه و تکیه بر اسلام اهل بیت، به دست علماء، مجاهدین، وعاظ، شعرا و حتی ذاکرین و مداحین شیعه پاسداری شده است. البته گمان نرود که میخواهم الگوی آن احزاب رایج را که امروز در دنیا وجود دارند به شیعه بچسبانم. هرگز، ماهیت همه آن دکانها، کم بیش برای همه کس روشن و شناخته شده است. همه میدانند که اینها جملگی پردههای زیبای نفاق است بر روی فریبها، دروغها، غرضورزیها و تزویرهای قدرتهای همیشه حاکم تاریخ که تا دیروز عریان بودند ولی امروز به زیر این سر پوشها رفتهاند. همه آگاهند که اینها همان مردم کشیها و بیعدالتیها است که امروز در زیر پوشش فریبنده نام مردمداری و عدالتخواهی و به خصوص دموکراسی، لیبرالیسم و... به خود گرفته است» (م. آ - ج 7 - ص 114 - سطر 3 به بعد).
«هرگز نباید تصور شود که چون امروز حزب و حزب بازی در دنیا یعنی در غرب مطرح یا مد شده است منهم به فکر افتادهام تا چهار چوبهای از آنها را عاریه کنم و آنگاه دنبال آیه و حدیث و روایتی باشم که مثلاً میخواهم تشیع را در ذهن متجددین امروزی معرفی کنم، هرگز. چون من و همه کسانی که در این خط مشی راه میسازند بیش از آنچه از ارتجاع و کهنگی بیزارم، از تجددمآبی و تشبه به فرهنگ و تمدن و حتی خط مشی علم و هنر و ادبی فلسفه و سیاست و صنعت حاکم بر جهان امروز بیزاری توام با دشمنی و کینه داریم و بر آنیم که اسلام را و تشیع را آنچنان که بوده است و با زبان خودش، در وجدان این نسل و این عصر مطرح کنیم و معتقدیم که اگر جهت انسانی و رسالت اجتماعی اسلام و خط مشی علیوار مذهب درست معرفی شود برای دعوت روشنفکر امروز ما نیازی به رنگآمیزی تجددمآبانه اسلام ندارد. به هر حال آنچه امروز مطرح میکنیم و ناچارم از آن به سرعت بگذرم حزب ایدهآلی است از اسلام با بینش تشیع که مورد نیاز همه روشنفکر آن جهان است و حزب مسلمانان مسئول و در کاملترین شکلش مکتب اعتقادی و مسئولیت اجتماعی شیعیان آگاه که تشیع را نه به عنوان ابزاری برای توجیه گریز از مسئولیت و عمل و میان بر بیراههای موهوم برای رستگاری و وسیله برخورداری از پاداش اعمالی که انجام ندادهاند و یا مجموعه احساسات و ذهنیات و شعائر فرقهای و تعرفهای، بلکه به عنوان مترقیترین تلقی اسلام و انسانیترین راه آگاهی و عدالت و نجات مردم و مسئولیت آفرینترین ایمان میفهمند. حزبی که در متن رسالت پیامبران بزرگ توحید قرار دارد و ریشه در عمق وجود دارد و در متن واقعیت تاریخ در طول سرگذشت دراز بشریت و نبرد مستمر حق و ناحق و مردم و ضد مردم تحقق عینی یافته و شکل گرفته و ریشهدارترین و واقعیترین تاریخ را دارد و غنیترین فرهنگ را، حزبی که با ناموس خلقت عالم پیوند دارد و با فطرت انسان خویشاوند است، نه حزبی که ساخته اراده قدرتها است؛ و ایدئولوژی تراونده ذهنهای تئوریسینها و ایدئولوگهایی که به گفته فیلسوف بزرگ تقدیر تاریخ، مترقیترین و انقلابیترین و چپترینشان نیز، سوسیالیستهای خیالبافی هستند که بیگانه با سنتهای لایتغیر حاکم بر حرکت علمی تاریخ، با کلمات رنگین تاریخ را میسازند و با قلمهای نویسنده سرنوشت مینویسند و نه دانشمندانی رآلیست که فیلسوفهایی هستند اتوپیست و خالق مدینههای فاضله در لای کتاب. حزب در قاموس عمومی روشنفکران دنیا به طور کلی عبارت از سازمان اجتماعی متشکلی است دارای جهانبینی، ایدئولوژی، فلسفه تاریخ، نظام اجتماعی ایده آل، پایگاه طبقاتی، جهتگیری طبقاتی، رهبری اجتماعی، فلسفه سیاسی، جهتگیری سیاسی، سنت، شعار، استراتژی و تاکتیک مبارزه و آرمانی که میخواهد وضع موجود را در انسان، جامعه، ملت یا طبقه خاص تغییر بدهد و وضع مطلوب را جانشین آن سازد؛ و بنابراین هر حزبی دارای دو وجهه مثبت و منفی است: امر و نهی. به زبانی دیگر حزب با داشتن تمام خصوصیات فوق، عبارت از سنگریست برای طبقه محکومی که آن را برای احقاق حقوق حقه خویش میسازد و هیات حاکم سنگر مخالف آنست در دست طبقه حاکم که در زیر سرپوش قوانین و مقررات خود میکوشد وضع طبقاتی خود را علیرغم طبقه محکوم تأمین و پاسداری کند» (ص 118).
ادامه دارد