پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت چهار
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
آنچه که از عبارات فوق شریعتی برای ما قابل فهم است اینکه:
اول - شریعتی در عبارات فوق «به حزب و رویکرد تحزبگرایانه به عنوان استراتژی نگاه میکند، نه به عنوان تاکتیک.»
دوم - از نظر شریعتی «مبارزه بر پایه استراتژی حزبی در راستای جایگزین کردن مبارزه مداوم و دسته جمعی و استقرار اصول مشخص اجتماعی به جای مبارزه فردی و به جای مبارزه بر علیه هم و مبارزه روزمره میباشد» به بیان دیگر از نظر شریعتی «حزب وسیله تشکل مردم مبارز و آرمانخواه است» و شاید بهتر باشد که بگوئیم که شریعتی در عبارات فوق «حزب را مستقل از مبارزات اجتماعی و بدون در نظر گرفتن آرمان اجتماعی اصلاً تعریف نمیکند» و او «بر پایه این دو آیتم، یعنی مبارزات اجتماع و آرمان اجتماعی است که شیعه را به عنوان یک حزب میشناسد و حزب را به عنوان یک استراتژی حرکت خودش تعریف مینماید.»
سوم – آنچنانکه از عبارات فوق قابل فهم است شریعتی «حزب را در عرصه اردوگاه کار و زحمت یا پائینیهای جامعه وسیله ارتباط خود و سایرین و همچنین وسیله تشکل و وسیله شرکت مؤثر در امور اجتماعی و در ازدیاد قدرت اجتماعی پائینیهای جامعه در برابر طبقه و هیئت حاکم و صاحبان قدرت زر و زور و تزویر میداند.»
چهارم – شریعتی در عبارات فوق بر این باور است که «حزب و شیعه به عنوان یک حزب تمام، عبارت است از قدرتی که از اتحاد مردمی همفکر و مبارز ایجاد میشود و هدف آن برانداختن نیروهای مخالف و در راه پیشرفت به سوی مقصد اجتماعی میباشد» و البته خود حزب هم از نظر شریعتی «دارای یک رشته ارتباط منظم و دقیق است که وظیفه معین و خاص هر فرد را که جزئی از وظایف کلی اردوی مبارزه است روشن میسازد.»
پنجم – از نظر شریعتی «حزب تنها راه نیل به هدفهای بزرگ اجتماعی است، زیرا حزب تنها راه نیل به تشکیل قدرت اجتماعی از افراد پراکندهای است که همه آنها خواهان آرمانهای مشترکی میباشند» به بیان دیگر از نظر شریعتی، «معنی حزب همین است که چون افراد یک تنه و تنها به نیروی فرد خود نمیتوانند به هدفهای خود دست بیابند با هم متحد میشوند و افکار اجتماعی و سیاسی و طبقاتی خود را در مبارزه با قدرتهای زر و زور و تزویر حاکم تحقق میبخشند»؛ به عبارت دیگر از نظر شریعتی «کنشگران یک حزب متعلق به پائینیهای جامعه عبارتند از افرادی که دارای هدف مشترک میباشند و در میان آنها توسط حزب وحدت ارادهای ایجاد میشود که توسط آن میتوانند به وسیله برنامههائی در برابر هر نوع تجاوز طبقه و هیئت حاکمه مقابله کنند». شاید بتوان نگاه شریعتی در عبارات فوق نسبت به حزب اینچنین خلاصه کرد که «حزب وسیله نیرومندی مردم یا پائینیهای جامعه در برابر قدرتهای غیر اجتماعی است که به خاطر پیشرفت مقاصد خاص خود از پراکندگی مردم سوء استفاده مینمایند.»
ششم - مشخصات حزب از نظر شریعتی عبارتند از:
«سازمان اجتماعی متشکلی است که دارای جهانبینی، ایدئولوژی، فلسفه تاریخ، نظام اجتماعی ایدهآل، پایگاه طبقاتی، جهتگیری طبقاتی، رهبری اجتماعی، فلسفه سیاسی، جهتگیری سیاسی، سنت، شعار، استراتژی و تاکتیک مبارزه و آرمانی که میخواهد وضع موجود را در انسان، جامعه، ملت یا طبقهای خاص تغییر بدهد و وضع مطلوب را جانشین آن سازد» (م. آ - ج 7 - ص 120 - سطر 8 به بعد). در چار چوب این تعریف شریعتی از حزب است که میتوانیم اینچنین حزبی را به عنوان «حزب اردوگاه مردم آرمانخواه برای یک نبرد دامنهدار تاریخی – اجتماعی تعریف بکنیم.»
باری، بدون شک «شریعتی تنها در چارچوب این رویکرد به حزب است که شیعه را به عنوان یک حزب تمام تعریف مینماید». بدین خاطر در این رابطه است که او میگوید:
«همانطوری که همهٔ نهضتهای شیعی، از خود علی گرفته تا به بعد همواره بر این عقیده بودهاند که برای دگرگون کردن شالوده و ترکیب طبقاتی جامعه، باید فضای اعتقادی و وجدانی جامعه را دگرگون سازند، از اینرو سربداریه هم در صدد برآمدند تا با احیاء یاد و خاطره خاندان پیغمبر و راه و مکتب علی آن نظام اجتماعی را احیا کنند که علی و ائمه شیعه طرفدار آن بودند. این بود که این نهضت در عین حالیکه از همان آغاز، با زیربنای اعتقادی و ایدئولوژیکی نظام حاکم در افتادند با روبنای اجتماعی و نظام طبقاتی آنهم مبارزه سر سختانهای را آغاز کردند، یعنی از یک طرف با مبارزه شکوهمند فکری و علمی و اعتقادی جبهه زیربنائی ایدئولوژیکی را گشودند و از طرف دیگر، با مبارزه مسلحانه جبهه روبنائی اجتماع را افتتاح کردند، از یک سو با نگاهبانان این زیربنای ایدئولوژیکی یا روحانیون پیکار فکری را آغاز کردند و از سوی دیگر، با پاسداران این روبنای اجتماعی یعنی با تیولداران و فئودالها و صاحبان مالکیتهای بزرگ که کشاورزان و مردم زحمتکش آن روزگار را وحشیانه استثمار و استبداد میکردند، نبرد خونین به راه میانداختند» (م. آ - ج 7 - ص 144 - سطر 13 به بعد).
در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «مبارزه حزبی از نگاه شریعتی عبارت است از مبارزه مردم آرمانخواه از سنگر حزب برای انجام نبردی سرنوشتساز میباشد». بیتردید این مبارزه حزبی یا مبارزه سرنوشتساز از نظر شریعتی نه تنها شامل مبارزه سیاسی برای اینکه عدهای از قدرت سیاسی کنار بروند و جمعی دیگر با نام و عناوین جدید به روی کار بیایند، هم میشود و نه تنها شامل مبارزه طبقاتی برای اینکه وسایل تولید و منابع آن از دست جمعی ستمگر گرفته شود و تحویل جمع عظیم دیگر هم داده شود، میشود، بلکه مبارزه حزبی برای تغییر اساسی و قطعی دستگاه، به صورت عالی مبارزه تمامی اشکال نبرد فکری و سیاسی و طبقاتی و غیره را در بر میگیرد؛ بنابراین از اینجا است که باید بگوئیم که از نظر شریعتی «هدف حزب به عنوان سازمان اجتماعی متشکل، بر پایه ایمان کنشگران آن حزب به طرز فکر و هدف و برنامه حزب، ایجاد روح امید و فدا کاری و از خود گذشتگی در جامعه است.»
هفتم – از نظر شریعتی دستجات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی که فاقد ایدئولوژی و جهانبینی حزبی باشند هرگز نمیتوانند به تشکل حزبی به عنوان سازمان اجتماعی متشکل دست پیدا کنند، شاید در این رابطه بتوان داوری کرد که از نظر شریعتی «یکی از علل اساسی از هم پاشیدگی احزاب همین عدم اتکا به یک مکتب فکری میباشد». چراکه افراد اینگونه دستجات در حالی دور هم جمع میشوند که «نمیدانند چه میخواهند و بر فرض هم در هدف کلی خود اشتراک داشته باشند، نمیدانند از چه راه و به چه وسیله میتوانند به این مقصد اجتماعی خود دست پیدا کنند». به بیان دیگر از نظر شریعتی «حزب عبارت است از پیوند افراد هم فکر برای کوشش در راه استقرار اصول نوینی در عرصه سیاسی، طبقاتی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه». اضافه کنیم که از نظر شریعتی «اهمیت جهانبینی و ایدئولوژی در حزب بیشتر از این لحاظ است که اساس اتحاد در حزب به جای اشتراک منافع مادی، هم فکری و معتقدات مشترک دینی و فرهنگی و اجتماعی مبنا و شالوده همبستگی و اتحاد افراد در حزب میشود.»
در همین رابطه است که باید بگوئیم از نظر شریعتی «حزب بدون ایدئولوژی و جهانبینی اصلاً معنا ندارد، چرا که بدون جهانبینی و ایدئولوژی مشترک در حزب امکان تکوین همبستگی و اتحاد افراد به صورت نهادینه شده و درازمدت وجود ندارد». شاید صحیحتر باشد که بگوئیم از نظر شریعتی «ایدئولوژی و جهانبینی صحیح در حزب موجب میشود که کنشگران حزب در عرصه مبارزه جمعی علاوه بر انگیزه از همآهنگی بیشتری هم برخوردار بشوند» معنی دیگر این حرف آن است که از نظر شریعتی کارکرد ایدئولوژی و جهانبینی در حزب این است که باعث میگردد که «مبارزین در حزب علاوه بر لزوم مبارزه دسته جمعی و دوری جستن از حر کتهای فردی و علاوه بر ایجاد قدرت اجتماعی نیرومند در عرصه مبارزه با قدرتهای زر و زور و تزویر حاکم در راستای تحول همه جانبه در جامعه به راهی مطمئن و درست تکیه بکنند». همچنین از نظر شریعتی «وظیفه ایدئولوژی در حزب آن است که از خواستها و احتیاجات مادی و معنوی مردم در جامعه حمایت بکند و بتواند تصورات باطل و ناروا را که چون ابر تاریکی تضادها و بیعدالتیها را در ژرفای بیخبری مخفی و پنهان ساخته است کنار بزند و استبداد و استثمار و استحمار ظالمانه حاکم بر جامعه را آشکار بکند و تضادهای لاینحل طبقه حاکم و یا هیئت حاکم بر جامعه را بر ملاء سازد و ناپایداری نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی حاکم را چون امر یقینی و حتمی در اذهان کنشگران حزب مادیت ببخشد و بتواند با ایجاد همبستگی بین آحاد جامعه و بسیج و تهییج آنها در بستر همبستگی میان آنها نقشی مؤثر در تحول جامعه به سوی آینده روشن و رو به جلو داشته باشد.»
هشتم - در رویکرد شریعتی «هدف نهائی حزب تکوین آزادی اجتماعی و عمومی به جای آزادی عدهای معدود و استقلال اکثریت مردم به جای اسارت آنها در زیر یوغ خدایان قدرت زر و زور و تزویر میباشد»؛ یعنی جایگزینی «حکومت کار و آزادی و فضائل انسانی به جای حکومت زر و زور و تزویر میباشد.»
نهم - عنایت داشته باشیم که برعکس رویکرد سوسیالیستهای نیمه دوم قرن نوزدهم مغرب زمین نظیر مارکس و انگلس که بر این باور بودند که «پیشرفت صنایع به تدریج یک سطح همآهنگ اقتصادی در تمام جهان برقرار میکند و پیشرفت صنایع باعث میگردد که کشورهای پیرامونی و عقبمانده و توسعه نیافته در مدت کوتاهی به کشورهای صنعتی و متروپل سرمایهداری برسند و در نتیجه شرایط عمومی بینالمللی برای ایجاد یک انقلاب جهانی سوسیالیستی آماده میشود». به طوری که در این رابطه انگلس در این رابطه وقتی که در کتاب «اصول کمونیسم» از او سؤال میکنند که: آیا ممکن است که انقلاب سوسیالیستی مورد نظر شما در یک کشور واحد انجام شود؟ جواب میدهد:
«نه صنایع بزرگ، همه ملتهای روی زمین و مخصوصاً ملتهای متمدن را به وسیله ایجاد بازارهای جهانی به طوری به هم متصل میکند که هر ملت با وقایعی که در میان ملت دیگر پیش میآید پیوند پیدا میکند. از این رو انقلاب کمونیستی تنها یک انقلاب ملی نیست بلکه انقلابی است که در تمام ممالک متمدن یعنی اقلاً در انگلستان، آمریکا، فرانسه و آلمان در زمان واحد صورت خواهد گرفت. این انقلاب در هر یک از این ممالک نسبت به آنکه یک کشوری دارای صنایع کاملتری، ثروت بیشتر، قوای تولید زیادتر باشد، تندتر یا آهستهتر پیشرفت خواهد نمود. بدین ترتیب این انقلاب در آلمان به آهستهترین و سختترین و در انگلستان به تندترین و آسانترین راه انجام خواهد یافت. این انقلاب یک انقلاب دنیایی و لذا در یک سرزمین دنیائی انجام خواهد یافت.»
ادامه دارد