پاسخ به سوال‌های رسیده – سؤال بیست و یک – پنج

چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟

 

باری، در این رابطه است که باید بگوئیم که رویکرد شریعتی در تبیین حرکت تحول‌خواهانه ساختاری در جامعه امروز جهانی، صورتی کاملاً عکس تبیین مارکس و انگلس و سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم و قرن بیستم دارد. چراکه شریعتی بر این باور بود که برعکس آنچه که مارکس و انگلس و غیره می‌گفتند، «پیشرفت سریع صنایع در مناسب آن سرمایه‌داری جهانی نه تنها بسترساز رشد جوامع عقب‌مانده برای رسیدن به سطح پیشرفت کشورهای متروپل سرمایه‌داری نشده است، بلکه برعکس باعث گردیده تا کشورهای پیرامونی و عقب‌مانده تبدیل به بازارهای مصرفی کشورهای متروپل بشوند» و در این رابطه است که شریعتی در تعریف مراحل مبارزه حزبی، «همیشه بر مبارزه ضد استعماری و ضد استحماری در شکل نو و کهنه آن در کنار مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری داخلی تاکید می‌ورزد و هرگز این‌ها را جدای از هم تحلیل نمی‌کند.»

دهم - بنابراین با یک نگاه کلی در خصوص جمعبندی دومین فرایند حیات سیاسی – اجتماعی شریعتی یعنی سال‌های 32 – 38 باید توجه داشته باشیم که:

اولاً در این فرایند «پراکسیس سیاسی – اجتماعی شریعتی صورت دو مؤلفه‌ای داشته است». چراکه از یک طرف در چارچوب همان رویکرد فرایند اولش یعنی حرکت بر پایه کانون نشر حقایق اسلامی پدرش تحت تأثیر جوهر مصدق‌گرائی (در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32) با پیوند به نهضت مقاومت ملی این رویکرد مصدق‌گرائی خودش را ادامه داده است. آنچنانکه در توصیف این رویکردش (که تا پایان حیاتش ادامه داشته است) اینچنین مطرح می‌کند: «رهبرم علی و پیشوایم مصدق است، مرد آزاد، مردی که 70 سال برای آزادی نالید.»

دومین مؤلفه حرکت شریعتی در فرایند دوم، پیوند او با نهضت خداپرستان سوسیالیست تحت هژمونی محمد نخشب بود هر چند که در تحلیل نهائی بین دو جریان کانون نشر حقایق اسلامی استاد محمد تقی شریعتی و نهضت خداپرستان سوسیالیست محمد نخشب در عرصه سیاسی وحدت رویه مصدق‌گرائی وجود داشته است و هر دو بر استراتژی فرهنگی – سیاسی پافشاری می‌کرده‌اند، ولی «در تبیین تاریخی حرکت شریعتی باید فونکسیون این دو مؤلفه به صورت مستقل مورد بررسی قرار گیرد.»

باری، در همین رابطه بوده است که در فرایند دوم (سال‌های 32 - 38) پیوند شریعتی با نهضت مقاومت ملی (و عواقب سیاسی آن، یعنی دستگیری و زندان رفتن او) آنچنانکه خود او در مجموعه آثار جلد 13 (هبوط در کویر) مطرح می‌نماید، «این فرایند نقش تعیین کننده‌ای در ساخت روحیه و شخصیت فردی سیاسی شریعتی داشته است». اگر چه خود او مکرر در فرایند سوم (سال‌های 38 – 43 در زمان اقامت در اروپا) فرایند دوم و وضعیت جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی را به نقد کشیده است و از ناهنجاری‌های سازمانی و تشکیلاتی و حتی شخصیت فردی کنش‌گران نهضت مقاومت ملی (در عرصه نقد و نظر و حتی شکوائیه) سخن گفته است، «ولی هرگز نباید فراموش کنیم که حضور او در فرایند دوم یعنی در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 اولین تجربه سیاسی شریعتی به عنوان یک مبارز حرفه‌ای در پراکسیس سیاسی – اجتماعی (سنگین و بزرگ پسا کودتای 28 مرداد 32) بوده است». باز هم تاکید و تکرار می‌کنیم که در عرصه فرایند دوم حرکت شریعتی بود که او در ادامه پراکسیس فرهنگی – اجتماعی – سیاسی کانون نشر حقایق اسلامی پدرش در مشهد توانست با نهضت خداپرستان سوسیالیست تحت هژمونی محمد نخشب پیوند تنگاتنگ پیدا کند.

داوری ما، در این رابطه بر این امر قرار دارد که آنچنانکه استیل شخصیت مذهبی و فرهنگی شریعتی در بستر پراکسیس فرهنگی – سیاسی کانون نشر حقایق اسلامی نهادینه شده بود و استیل شخصیت سیاسی حرفه‌ای او در عرصه پراکسیس سیاسی جبهه ملی و نهضت مقاومت ملی تکوین پیدا کرده بود، بدون تردید استیل رویکرد انطباقی شریعتی در عرصه ایدئولوژی و استراتژی و حتی شعارهایش (تا قبل از فرایند چهارم یعنی در طول سال‌های 29 تا 43) در پراکسیس تشکیلاتی نهضت خداپرستان سوسیالیست مادیت پیدا کرده بود؛ به عبارت دیگر، استیل نظری و عملی او (چه در عرصه تشکیلاتی و چه در عرصه ایدئولوژیک و چه در عرصه عملی و استراتژی) برای اولین بار در جریان نهضت خداپرستان سوسیالیست شکل گرفت. آنچنانکه در این رابطه تا پایان عمرش (حتی در فرایندهای تطبیقی چهارم و پنجم و ششم یعنی سال‌های 43 تا 56) شریعتی به نحوی پیوندش با رویکرد انطباقی گذشته خود (که در فرایند دوم در بستر حرکت در نهضت خداپرستان سوسیالیست به دست آورده بود) حفظ کرده بود. البته معنای دیگر این حرف آن است که «شریعتی تا پایان عمرش نتوانست به صورت صد در صد با رویکرد انطباقی (در عرصه ایدئولوژی و استراتژی و حتی شعارهایش) محصول دوران پیوندش با نهضت خداپرستان سوسیالیست تسویه حساب نظری و عملی نماید»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که «جوهر حزبی کنفرانس شیعه یک حزب تمام شریعتی را (که در آبان‌ماه 1351 یعنی در واپسین روزهای حیات حسینیه ارشاد مطرح کرده است) را با جوهر جزوه حزب چیست؟ محمد نخشب (که در آذر 1331 منتشر کرده است) مقایسه نمائیم». هر چند که بدون تردید خود شریعتی در طول حرکت نظری و عملی‌اش (در فرایندهای تطبیقی چهارم و پنجم و ششم حرکتش، یعنی سال‌های 43 تا 56) هم در عرصه مبانی تئوری و هم در عرصه مبانی عملی و استراتژی، رویکرد انطباقی حرکت نهضت خداپرستان سوسیالیست را در چارچوب رویکرد تطبیقی خودش بارور ساخته است.

در باب رویکرد تحزب‌گرایانه شریعتی در عبارات فوق او دیدیم که «در عرصه استراتژی، شریعتی تا پایان عمرش به نحوی با آن دستاوردهای نهضت خداپرستان سوسیالیست پیوند نظری و عملی داشت» یعنی «مبانی تحزب‌گرایانه شریعتی در کنفرانس شیعه یک حزب تمام، همان مبانی تحزب‌گرایانه محمد نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست در جزوه حزب چیست؟ می‌باشد که شریعتی در کنفرانس دو جلسه‌ای شیعه یک حزب تمام (که در تاریخ دوم و سوم آبان‌ماه 1351 در حسینیه ارشاد، یعنی 17 روز قبل از بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و دیکتاتوری پهلوی مطرح کرده) و در جلد 7 مجموعه آثارش آن را باور ساخته است.»

ثانیاً - باید عنایت داشته باشیم که شریعتی در فرایند دوم حیات سیاسی – اجتماعی‌اش (در سال‌های 32 تا 38) رویکردی انطباقی داشته است، قابل ذکر است که «رویکرد انطباقی شریعتی در فرایند دوم فقط مشمول استراتژی تحزب‌گرایانه او نمی‌شد، بلکه شامل تئوری و نگرش او می‌شد»، بطوریکه خود شریعتی در این رابطه در درس ششم اسلام‌شناسی ارشاد در مجموعه آثار جلد 16 ص 177 – 178 مطرح می‌کند تا پایان عمرش زیر ساخت تئوری و نگرش او بر پایه دو کتاب «مکتب واسطه» و کتاب «ابوذر غفاری» (که او در سال‌های 33 تا 35 یعنی در فرایند دوم و در زمان پیوندش با نهضت خداپرستان سوسیالیست تألیف و ترجمه کرده بود) شکل گرفته است.

ثالثاً - عنایت داشته باشیم که همین رویکرد انطباقی شریعتی (در عرصه ایدئولوژی و استراتژی و تکوین یافته در فرایند دوم حرکتش) بسترساز ظهور بحران ایدئولوژی و استراتژی و تعیین شعار در فرایند پساوفات شریعتی برای جریان‌های هوادار حرکت او شده است که برای فهم ریشه این بحران‌ها تنها کافی است که کنفرانس‌های «شهادت» و «پس از شهادت» شریعتی (که در عاشورای سال 1350 مطرح کرده است) با کنفرانس دو جلسه‌ای «شیعه یک حزب تمام» او (که در تاریخ دوم و سوم آبان‌ماه 1351 مطرح کرده است) مقایسه نمائیم تا به عظمت خلاء و خندق و بحران در استراتژی شریعتی پی ببریم. هر چند که شریعتی در سال 55 (در فرایند پساآزادی از زندان و شش ماه قبل از هجرتش به اروپا) در داستان «حسن و محبوبه» باز با حمایت همه جانبه از استراتژی چریک‌گرائی (و طرح حسن آلادپوش و محبوبه متحدین به عنوان دو الگو و نمونه دست‌ساز خودش) همین بحران در استراتژی و تئوری‌اش را به نمایش گذاشته است.

رابعاً - توجه داشته باشیم که از سال 1355 در حرکت درونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «ما در جریان تبیین تئوری و استراتژی حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از آنجائیکه آبشخور اصلی نظری و عملی ما، حرکت نظری و عملی معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی بودند و از آنجائیکه سال 1355 سالی بود که گفتمان تحزب‌گرایانه حزب – دولت که در فرایند پساشهریور 20 در جامعه بزرگ ایران شکل گرفته بودند و هم گفتمان چریک‌گرائی که از نیمه دهه 40 تا نیمه دهه 50 در جامعه ایران به عنوان گفتمان مسلط، شکست خورده بودند) در آن شرایط بزرگترین و سخت‌ترین کار ما به خصوص در تبیین استراتژی جنبشی (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در برابر دو استراتژی شکست خورده تحزب‌گرایانه حزب – دولت و چریک‌گرائی مدرن) برخورد با همین هسته بحران‌زای استراتژی در اندیشه‌های شریعتی بوده است.»

بی‌شک این مهم برای ما در گرو «بازخوانی و بازشناسی و بازسازی تمام نظریه‌های شریعتی بود». یادمان باشد که آنچه که در آن شرایط کار ما را پپچیده‌تر می‌ساخت (آنچنانکه در رابطه با جزوه «حسن و محبوبه» مطرح کردیم) این بود که «درست در همان زمان سال 1355 خود شریعتی توسط جلسات خانگی و نوشته‌هایش در حال تولید فکر و اندیشه در ادامه حرکت گذشته‌اش بود» و صد البته از آنجائیکه در سال 1355 هنوز نظریه‌های ما در عرصه تئوری و استراتژی شکل نگرفته بودند، لذا «برای ما امکان پلمیک با شریعتی در راستای حذف حر کت موازی با او وجود نداشت». مضافاً اینکه شریعتی از سال 1355 تصمیم خودش جهت مهاجرت به اروپا و انجام ادامه کارش، توسط خودش در آنجا گرفته بود که البته خود این موضوع نشان دهنده آن بود که «شریعتی حتی پس از آزادی از زندان هم به جایگاه حرکت جمعی و سازمان‌یافته و تشکیلاتی آنهم با استراتژی جنبشی (نه استراتژی چریک‌گرائی و نه استراتژی تحزب‌گرایانه حزب – دولتی) نرسیده بود.»

باری به همین دلیل بود که اولین سوالی که در سال 1355 در جریان شروع تبیین استراتژی در برابر ما قرار داشت، این بود که به راستی استراتژی شریعتی کدام است؟

اولین پاسخی که در آن زمان ما به این سؤال دادیم، این بود که «استراتژی مورد نظر شریعتی آنچنانکه او در شهادت و پس از شهادت و حسن و محبوبه مطرح می‌کند، می‌تواند استراتژی چریک‌گرائی مدرن باشد» (آنچنانکه رهبری سازمان مجاهدین خلق در نیمه دوم دهه 40 تحت هژمونی محمد حنیف‌نژاد مطرح کرده بودند) همچنین می‌تواند استراتژی مورد نظر شریعتی استراتژی تحزب‌گرایانه حزب – دولتی باشد (آنچنانکه محمد نخشب در جزوه «حزب چیست؟» تبیین کرده بود). همچنین می‌تواند استراتژی جنبشی باشد (آنچنانکه شریعتی در کنفرانس نقش انقلابی یاد و یادآوران در تاریخ تشیع که در تاریخ 21 شهریور 1351 یعنی کمتر از دو ماه قبل از بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک شاه، مطرح کرده بود).

ادامه دارد