پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت نه
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
«روشنفکر مسئولیتش در زمان خودش عبارت است از پیامبری کردن جامعهاش در حالیکه پیامبر نیست و انتقال پیام به توده مردم و ندا در دادن، ندای آگاهی و رهائی و نجات دادن در گوشهای منجمد و بسته توده و نشان دادن جهت و رهبری حرکت در جامعه متوقف و برافروختن آتش یک ایمان تازه در جامعه منجمدش...روشنفکران، جامعه را رفتن میآموزند و هدف میبخشند و رسالت شدن و پاسخ به این چنین شدن میدهند و راه حرکت را روشن میکنند...بنابراین هدف روشنفکران ایجاد آگاهی در مردم و بخشیدن ایمان جوشان و مشترکی به آنها و تعیین ایدهآل در زندگی انسان عصر خودشان است» (ص 257 - سطر 20 به بعد).
«کسی نمیتواند بگوید من روشنفکرم؛ زیرا این جمله مبهم است و ممکن است غلط باشد، باید دید این آقا در کجا و در چه زمان و مکان و جایگاه اجتماعی و در چه مرحلهای از تاریخ روشنفکر است» (ص 265 - سطر 21).
«بزرگترین مسئولیت روشنفکر در جامعه این است که علت اساسی و حقیقی انحطاط جامعه را پیدا کند و عامل واقعی توقف و عقبماندگی و فاجعه را برای انسان و نژاد و محیطش کشف نماید، آنگاه جامعه خوابآلود و ناآگاهش را به عامل سرنوشت و تقدیر شوم تاریخ و اجتماعی بیآگاهاند و راه حل و هدف و مسیر درستی را که جامعه باید برای حرکت و ترک این وضع پیش بگیرد به او بنمایاند و بر اساس امکانات، نیازها، دردها و همچنین سرمایههائی که جامعهاش دارد، راه حلهائی را که برای ملت موجود است به دست آورد و بر مبنای یک طرح و مکتبی که بر استخدام درست سرمایهها و شناخت دقیق دردها مبتنی است، به پیدا کردن ارتباطات حقیقی و علت معلولی و علمی میان انحطاط و ناهنجاریها و بیماریها و عوامل و پدیدههائی که در داخل و خارج وجود دارد، بپردازد و مسئولیتی را که خود احساس میکند از گروه محدود روشنفکران به متن عام جامعه خودش منتقل نماید و تضادهای اجتماعی را که در بطن جامعهاش هست، وارد خودآگاهی و احساس مردم کند. روشنفکرهای امروز عموماً معتقدند که وقتی تضاد دیالکتیکی در متن یک جامعه وجود دارد این عامل تضاد و جنگ بین تز و آنتی تز جبراً جامعه را به حرکت در میآورد و به انقلاب میکشاند و به جلو میراند و آزادش میکند و بالاخره وارد یک مرحله دیگر مینماید، بنابراین اعتقاد، نفس فقر که یک تضاد اجتماعی است و یا نفس فاصله طبقاتی که یک تضاد اجتماعی است، خود به خود تضاد دیالکتیکی ایجاد میکند و این تضاد موجب حرکت جامعه میگردد. در صورتی که چنین چیزی نیست و این یک نوع فریب بزرگ است. هیچ جامعهای فقط و فقط به این علت که تضاد دیالکتیکی در بطنش است یعنی تضاد طبقاتی دارد و یا فقر و غنی به صورت فاجعهآمیز و انحرافش در آن موجود است به حرکت و تحول در نمیآید و به آزادی نمیرسد. وجود فقر در متن جامعه و یا تضاد طبقاتی ممکن است هزاران سال بماند و هیچگونه تغییری در فرم جامعه پیش نیاید. دیالکتیک حرکت ندارد. وجود تضاد در جامعه وقتی میتواند موجب حرکت گردد و دیالکتیک در متن جامعه هنگامی تبدیل به تصادم و تضاد تز و آنتیتز خواهد شد که این تضاد از متن جامعه و داخل نظام اجتماعی برداشته و در وجدان و خودآگاهی مردم جامعه گذارده شود» (ص 278 - سطر 18 به بعد).
ثانیاً - آنچنانکه در عبارات فوق و در نامه شریعتی به آقای نعمت میرزا زاده (م. آزرم) دیدیم شریعتی در فرایند سوم (سالهای 1338 - 1343) حرکتش در مغرب زمین «بزرگترین دغدغهاش دستیابی به پاسخ، به سؤال «از کجا آغاز کنیم؟» برای جامعه آن روز ایران (و برای زمانی که خودش از جامعه مغرب زمین به جامعه بزرگ ایران باز بر میگردد) بوده است». بدین ترتیب، در این رابطه است که باید بگوئیم «اگر بتوانیم پاسخ شریعتی (در فرایندهای چهارم و پنجم و ششم حیات سیاسیاش یعنی از سال 1343 – تا خرداد 1356) از زبان خود او فهم کنیم، بدون تردید در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که دستاورد شریعتی در فرایند سوم یا در دوران حضورش در مغرب زمین برای جامعه بزرگ ایران چه بوده است». علی ایحال، در این رابطه است که برای فهم پاسخ شریعتی به سؤال «از کجا آغاز کنیم؟» است که باید بگوئیم که مهمترین پاسخ شریعتی به این سؤال فربه تاریخساز و جامعهساز خود «کنفرانس از کجا آغاز کنیم؟» (شریعتی در سال 1350 در دانشگاه آریامهر یا شریف فعلی) میباشد (که در مجموعه آثار جلد 20 از صفحه 249 تا 294 آمده است).
در داوری ما موضوع و محتوای «کنفرانس از کجا آغاز کنیم؟» شریعتی بیشک بیانگر و تبیین همان پاسخی است که شریعتی در دوران پنج ساله فرایند سوم حیات سیاسیاش در مغرب زمین توانسته بود به آن دست پیدا کند. در نتیجه از اینجا است که در عبارات فوق (از «کنفرانس از کجا آغاز کنیم؟» شریعتی) به وضوح قابل فهم است که از نظر او منهای اینکه «سؤال از کجا آغاز کنیم؟» «یک سؤال در باب استراتژی میباشد نه ایدئولوژی» و منهای اینکه شریعتی معتقد است که «سؤال از کجا آغاز کنیم؟ یک سؤال جهانی و بسیار عمیق میباشد که همه پیشگامان (به اصطلاح خود شریعتی روشنفکران هر جامعهای) در مراحل مختلف زمانی و مکانی و تاریخی و اجتماعی جامعه خودشان، موظفند در برابر خود برای تعیین استراتژی حرکتشان این سؤال سترگ و جامعهسازانه مطرح نمایند» و منهای اینکه شریعتی در عبارات فوق به وضوح برای ما آشکار ساخته است که «خود کنفرانس از کجا آغاز کنیم؟» او (در دانشگاه صنعتی شریف در سال 1350) در ادامه مقاله «به کجا تکیه کنیم؟» اش است که او در فرایند سوم حرکتش در اروپا به زبان فرانسوی منتشر کرده است (که البته معنای دیگر این حرف شریعتی آن است که بدون فهم جزوه «به کجا تکیه کنیم؟» او مطرح شده در فرایند سوم حرکتش امکان فهم «از کجا آغاز کنیم؟» او در سال 1350 یعنی در فرایند پنجم حرکتش وجود ندارد).
مهمتر از همه باید بگوئیم که «تمامی تلاش حاصل عمر سیاسی شریعتی در شش فرایند حرکتش میتوان در پاسخ به سؤال از کجا آغاز کنیم؟ او خلاصه کرد» و البته در این رابطه آنچنانکه در عبارات فوق شریعتی آشکارا مطرح میباشد، این سؤال («از کجا آغاز کنیم؟» او) «برای او تنها در یک مقطع زمانی خاص مطرح نبوده بلکه به صورت تکراری و روتین شریعتی همیشه و در همه جا و در تمامی فرایندهای شش گانه حیات سیاسیاش پیوسته سؤال از کجا آغاز کنیم؟ در برابر خود قرار میداده است» و در عرصه پاسخ مکرر به این سؤال آنچنانکه خود او در درس چهاردهم اسلامشناسی ارشاد (م. آ - ج 17 - ص 145 تا 180) مطرح میکند، تمام تاکیدش بر این امر قرار داشته «که تأمل در حرکت غیر از تفکر در حرکت است» و «تأمل در حرکت تنها زمانی حاصل میشود که فرد یا جمع کنشگر از خود بپرسد که جایگاه اجتماعی و استراتژی و سیاسی حرکتی که او و یا آنها در حال انجام آن میباشند در رابطه با استراتژی و نقشه راه او هست یا که نه؟»
ثالثاً - با عنایت به عبارات فوق شریعتی میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که او در تمام دوران حیات سیاسی و در شش فرایند حرکتش پیوسته و پیوسته بر این باور بوده است که پاسخ به سؤال «از کجا آغاز کنیم؟» عبارت است از اینکه «باید همیشه و همیشه پیشگام و پیشگامان و یا به قول او روشنفکر و روشنفکران از آگاهیبخشی شروع بکنند» و از اینجا است که باید بگوئیم که «اگر رسالت آگاهیبخش پیشگام و پیشگامان از اندیشههای شریعتی جدا بکنیم، ستون خیمه منظومه معرفتی اجتماعیات رویکرد شریعتی به یکباره فرو میریزد؛ و تمام راه و مسیر اجتماعیات اندیشههای شریعتی مانند جسدی بدون اراده و حرکت و مغز میشود.»
پر پیداست که در این رابطه باید به ضرس قاطع داوری کنیم که همچنانکه «استراتژی ثابت و همیشگی شریعتی همان استراتژی آگاهیبخش بر پایه تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین، در راستای تحول همه جانبه اجتماعی میباشد»، «شعار همیشگی شریعتی در عرصه اجتماعیات هم همان شعار سه مؤلفهای: آگاهی، آزادی و برابری میباشد»، زیرا استراتژی آگاهیبخش در بستر اجتماعیات تنها در کادر شعار سه مؤلفهای: «آگاهی، آزادی و برابری» است که هم میتواند به نمایش درآید و هم میتواند توسط این شعار سه مؤلفهای استراتژی آگاهیبخش بر پایه تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در راستای تحول همه جانبه اجتماعی مادیت پیدا کند» بنابراین برای تحول همه جانبه اجتماعی تکوین یافته از پائین در راستای تحول ساختاری سیاسی و تحول ساختاری اقتصادی و در کادر استراتژی آگاهیبخش باید از آگاهی (آگاهیبخشی پیشگامان) شروع بشود تا در پروسه اجتماعیات به آزادی و برابری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی توسط جامعه، به عنوان تنها فاعل اجتماعی برسد.
بیشک «با حذف مؤلفه اول آگاهی در شعار سه مؤلفهای: آگاهی و آزادی و برابری شریعتی در بستر اجتماعیات (نه کویریات و نه اسلامیات شریعتی) و با جایگزین کردن عرفان به جای آگاهی در شعار جامعهساز (و یا در اجتماعیات) شریعتی، شعار جامعهسازانه شریعتی (که همان آگاهی، آزادی و برابری میباشد) ابتر و عقیم و سترون میگردد». پس باید بگوئیم که آنچنانکه «استراتژی آگاهیبخش (بر پایه تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین و در راستای تحول همه جانبه اجتماعی، مقدم بر تحول ساختاری سیاسی و تحول ساختاری اقتصادی) شریعتی، به عنوان تنها استراتژی تطبیقی همیشگی شریعتی میباشد» و تمامی مؤلفههای استراتژی دیگر مورد نظر شریعتی در طول 27 سال فرایندهای شش گانه حیات سیاسیاش (اعم از استراتژی تحزبگرایانه حزب – دولت و یا استراتژی ارتش خلقی و یا استراتژی چریکگرائی مدرن در اشکال مختلف استراتژی پیشاهنگی سه مؤلفهای) تنها صورتهائی از استراتژی انطباقی او، بر پایه استراتژی تطبیقی آگاهیبخش میباشند که تکیه بر آنها (مستقل از استراتژی آگاهیبخش تطبیقی) جز ایجاد بحران در حرکت هواداران این اندیشه دستاورد دیگر نخواهد.
ادامه دارد