پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت سیزده
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
باری، این همه باعث گردید که «حرکت در چارچوب رویکرد تطبیقی محمد اقبال لاهوری توسط هوادارانش در طول بیش از 80 سالی که از وفات اقبال میگذرد با بحران نظری و عملی روبرو نشود». در صورتی که برعکس در رویکرد شریعتی به علت اینکه «شریعتی هرگز مانند اقبال نتوانست به جمعبندی مانیفست نظری و عملی خود بپردازد»، لازم به ذکر است که همین خلاء در حرکت شریعتی باعث گردیده است که «وظیفه اولیه هر جریانی که میخواهد در طول و در ادامه حرکت شریعتی حرکت کند (برای اینکه گرفتار بحران استراتژی و نظری و تئوریک نشود) همین تدوین مانیفست اندیشههای شریعتی در عرصه عمل و نظر میباشد»؛ و قطعاً تا زمانی که «جریانهای هوادار حرکت شریعتی به تدوین مانیفست اندیشههای شریعتی دست پیدا نکنند، هرگز و هرگز نخواهند توانست نسبت به بحران تئوریک و استراتژی در آینده حرکت خود، حرکت خودشان را بیمه نمایند». البته اگرچه «خود شریعتی در سالهای بعد از آزادی از زندان یعنی در فرایند ششم حرکتش به این مهم رسیده بود که حرکتش در عرصه نظر و عمل نیازمند به تدوین مانیفست در عرصه ایدئولوژی و استراتژی میباشد و در نشستهای خانگی در سالهای پایانی عمرش پیوسته بر این مهم تاکید میکرد ولی هرگز تا پایان عمرش نتوانست به این مهم دست پیدا کند»؛ و قطعاً او یکی از «وظایفی که برای دوران هجرتش به اروپا در سال 56 تعریف کرده بوده است همین دستیابی به مانیفست نظری – عملی در اندیشههایش مانند محمد اقبال لاهوری بوده است»؛ که متاسفانه او نتوانست به علت وفات زودرسش به این مهم دست پیدا کند.
باری، در همین رابطه بود که «مؤسسین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از همان آغاز تکوین حرکت درونی خود (از سال 1355) یکی از وظایف محوری که برای خود تعریف کردند، همین تدوین مانیفست اندیشههای شریعتی میباشد» چرا که آنها به خوبی بر این امر واقف بودند که «بدون دستیابی به مانیفست اندیشههای شریعتی، هر گونه تکوین حرکت بر پایه اندیشههای شریعتی و یا در ادامه حرکت او گرفتار ورطه هولناک بحران نظری و عملی میشود». آنچنانکه در این رابطه شاهد بودیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از نیمه دوم سال 59 در عرصه حرکت عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین گرفتار همین بحران نظری و عملی شدند که یکی از عوامل آن بحران بدون تردید همین خلاء مانیفست اندیشههای شریعتی بود.
یادمان باشد که «در تدوین مانیفست اندیشههای شریعتی، هرگز نباید با رویکرد ارتدوکسی و دگماتیستی به این امر نگاه کنیم» و نباید چنین بیاندیشیم که «تنها با تدوین یک کتاب یا جزوه میتوانیم مانیفست اقیانوس اندیشههای شریعتی را برای همیشه مدون کنیم» بلکه برعکس باید عنایت داشته باشیم که «برای اینکه دینامیسم اندیشههای شریعتی در چارچوب رویکرد بازسازی تطبیقی در عرصه عمل و نظر از بین نرود، پیشگامان موظفند در هر برههای از فرایند تاریخی – اجتماعی خود بر پایه شرایط مشخص اجتماعی – سیاسی – تاریخی – اقتصادی جامعهای که در آن زندگی میکنند، اقدام به تدوین مانیفست جدیدی از اندیشههای شریعتی در عرصه نظر و عمل و یا در عرصه ایدئولوژی و استراتژی به صورت تطبیقی (نه به صورت انطباقی و دگماتیست) بکنند.»
اضافه کنیم که «همین وظیفه باید در رابطه با اندیشههای محمد اقبال هم انجام بگیرد» که معنای دیگر این حرف آن است که هر چند که ما بر این باوریم که «اقبال در زمان خودش توانست مانیفست اندیشههای خودش را تدوین بکند، ولی معنای این آن نیست که او برای همه زمانها توانسته است به صورت یکطرفه، مانیفست منظومه معرفتی و عملی خودش را مدون بکند» بلکه برعکس باید بگوئیم که «در تحلیل نهائی ما در رابطه با اندیشههای محمد اقبال هم موظفیم که در شرایط مختلف اجتماعی و تاریخی و سیاسی و زمانی و مکانی، اقدام به بازسازی تطبیقی مانیفست اندیشههایش بکنیم.»
در این رابطه است که «نشر مستضعفین ایران به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی جنبشی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 13 سال گذشته در ادامه حرکت درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از سال 55 الی الان) یکی از وظایف محوری خودش در کنار تدوین مانیفست اندیشههای شریعتی در عرصه عمل و نظر، بازسازی تطبیقی مانیفست اندیشههای علامه محمد اقبال لاهوری در عرصه عمل و نظر را هم جزء وظیفه خود تعریف کرده است.»
2 - آنچنانکه قبلاً هم به اشاره مطرح کردیم، در نگاه ما آنچه که باعث گردید که شریعتی در پایان دوران اقامتش در اروپا و در سالهای 42 - 43 به تحول در عرصه عمل و نظر دست پیدا کند و به مرحله استحاله در رویکرد از صورت انطباقی به صورت تطبیقی در عرصه عمل و نظر دست پیدا کند، «پیوند تنگاتنگ او با اندیشههای محمد اقبال بوده است» و دلیل این امر هم آن است که در یک نگاه کلی تمامی حرکت شریعتی در فرایندهای چهارم و پنج و ششم (از سال 1343 تا 1356) در فرایند پساورودش به ایران از اروپا «میتوانیم تنها در چارچوب حرکت محمد اقبال در عرصه نظر و عمل تعریف و تبیین کنیم». چراکه:
اولاً - شریعتی در طول این 14 سال فرایندهای چهارم تا ششم حیات سیاسی – اجتماعی خودش «مانند محمد اقبال لاهوری به دنبال بازسازی تطبیقی اسلام و شعار نجات اسلام قبل از مسلمین بوده است» و مانند اقبال بر این باور بوده است که «بدون نجات اسلام از ورطه اسلام دگماتیست فقاهتی و اسلام دگماتیست فلسفی یونانیزده و اسلام دگماتیست کلامی اشعریگری و اسلام دگماتیست صوفیانه دنیاگریز و جامعهستیز و فردگرا و اختیارستیز هرگز امکان نجات عملی مسلمانان و جوامع مسلمان وجود ندارد.»
ثانیاً - شریعتی مانند محمد اقبال لاهوری در راستای «تحول ساختاری در جامعه بزرگ ایران معتقد به تقدم تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین نسبت به تحول سیاسی از بالا بوده است.»
ثالثاً - شریعتی مانند محمد اقبال لاهوری بر این باور بود که «جوهر جامعه ایران یک جوهر دینی است و لذا هر گونه تحول همه جانبه اجتماعی در جامعه ایران را از کانال تحول فرهنگی توسط تحول دینی تعریف میکرده است.»
رابعاً - شریعتی مانند محمد اقبال «معتقد به نقد مدرنیسم و نقد لیبرال دموکراسی سرمایهداری و نقد غربزدگی و نقد فقهزدگی و نقد فلسفهزدگی یونانی و نقد تصوفزدگی هند شرقی و نقد کلامزدگی اشعریگری بوده است.»
خامسا - شریعتی مانند اقبال «معتقد به چند مؤلفهای بودن مبارزه رهائیبخش در جامعه ایران، اعم از مبارزه ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری بود.»
سادساً - شریعتی مانند اقبال «معتقد به برتری تجربه دینی پیامبرانه نسبت به تجربه صوفیانه دنیاگریز و جامعهستیز و فردگرا و جبرگرا و اختیارستیز بود» و در عرصه رویکرد جامعهسازانه خود مانند اقبال بر این باور بود که «تنها در چارچوب رویکرد تجربه دینی است که میتوان به حرکت تحولخواهانه اجتماعی – فرهنگی – سیاسی – اقتصادی دست پیدا کرد.»
سابعاً - شریعتی مانند اقبال «آنچنانکه بین تجربه دینی و تجربه صوفیانه دیوار چین ایجاد میکند، بین فلسفه توحیدی قرآن و اسلام تطبیقی و انبیاء ابراهیمی با فلسفه انتزاعی و ذهنی و مجرداندیش و کلینگر یونانی ارسطوئی و افلاطونی هم دیوار چین ایجاد میکند.»
ثامناً - شریعتی مانند اقبال بر این باور بود که «تا زمانی که توسط تقدم تحول فرهنگی و تحول اجتماعی، جامعه و مردم به عنوان تنها فاعل اجتماعی وارد صحنه حرکت تحولخواهانه نشوند، امکان تحول همه جانبه ساختاری امری غیر ممکن میباشد.»
تاسعا - شریعتی مانند اقبال بر این باور بود که «استبداد روحانیت از استبداد سیاسی خطرناکتر است، زیرا در استبداد سیاسی به زور مردم را مطیع خود میکنند، اما در استبداد روحانیت مردم با اعتقاد تسلیم حاکمیت میشوند» و لذا میگوید:
«استبداد روحانی سنگینترین و زیانآورترین انواع استبدادها در تاریخ بشر است» (م. آ - ج 4 - ص 263).
عاشرا - شریعتی مانند محمد اقبال «ایدئولوژی را مجموعه عقاید معطوف به کنش اجتماعی تعریف مینماید.»
3 - عنایت داشته باشیم که شریعتی در آغاز فرایند چهارم حیات سیاسی خودش (43 - 48) در سال 1343 در شرایطی از اروپا به ایران بر گشت که جامعه ایران به لحاظ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در شرایط نوینی قرار گرفته بود که خودویژگیهای وضعیت نوین جامعه ایران در آنزمان عبارت بودند از:
ادامه دارد