پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت شانزده
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
5 - متد و روش پنجم شریعتی در تدوین اسلام، «رویکرد جنبشی او به اسلام است» که این رویکرد و متد او را میتوانیم در کنفرانس «مسئولیت شیعه بودن» و «تشیع صفوی و علوی» و «شهادت» و «پس از شهادت» و «یاد یادآوران» و غیره ببینیم. البته در همین زمان و فرایندها «شریعتی با متد انطباقی مانند گذشته خود هم اقدام به انجام آثاری کرده است» (مانند «امت و امامت» و «شیعه حزب تمام» و غیره) که نباید از نظر دور بداریم.
باری بدین ترتیب بود که شریعتی در طول پنج سال فرایند چهارم حیات سیاسی خودش (از 43 تا 48) توانست، بیش از همه «به صورت درونی به تدوین نظری مبانی حرکت آینده خودش در چارچوب شعارهای نجات اسلام قبل از مسلمین و استراتژی آگاهیبخش و پروژه بازسازی عملی و نظری اقبال بپردازد». علی هذا، از اینجا است که میتوانیم «فرایند چهارم را فاز درونی یا فاز پیش درآمد دو فرایند پنجم و ششم (48 تا 56) تعریف بکنیم». هر چند که شریعتی در فرایند چهارم در کنار این حرکت درونی نظری و تئوریک خودش در راستای بازسازی زندگی خانوادگیاش در داخل کشور و ایجاد شغل و تأمین معیشت خودش هم تلاش میکرد.
«مهمترین آثار شریعتی در فرایند چهارم، «اسلامشناسی مشهد» و «تاریخ پیامبر» میباشد» اضافه کنیم که «شریعتی در فرایند چهارم، اگرچه در عرصه ذهنی به رویکرد تطبیقی دست پیدا کرده بود، ولی هنوز این رویکرد تطبیقیاش به عنوان یک رویکرد غالب، بر او جهت خلق آثارش در نیامده بود». لذا بهتر است که در این رابطه داوری کنیم که «در فرایند چهارم او در خلق آثارش، بیشتر تحت تأثیر رویکرد انطباقی بوده است تا رویکرد تطبیقی.»
ه – پنجمین فرایند از پروسه حیات سیاسی شریعتی از زمانی شروع میشود که «شریعتی در پیوند تنگاتنگ با حسینیه ارشاد، رابطهاش از صورت آماتوری قبلی شکل حرفهای پیدا میکند» که در این چارچوب به صورت مشخص در تعیین زمان فرایند پنجم میتوان به سالهای 48 تا 19 آبانماه 1351 (که حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و مستبد پهلوی بسته میشود) اشاره کنیم؛ یعنی شریعتی تا اواخر دوران فرایند چهارم حیات سیاسیاش به صورت آماتور با حسینیه ارشاد ارتباط داشت و به صورت موردی کنفرانسهائی در حسینیه ارشاد میداد، ولی از سال 48 این پیوند شریعتی با حسینیه ارشاد صورت تنگاتنگ پیدا کرد. لذا در همین رابطه بود که او «از سال 48 علاوه بر اینکه در عرصه برنامههای حسینیه ارشاد حضوری روتین و فراگیر داشت (بنا به دعوت مرحوم همایون بنیانگذار حسینیه ارشاد) شریعتی در کنار مرحوم مینا چی و شیخ مرتضی مطهری و مرحوم همایون وارد مدیریت حسینیه ارشاد شد» و البته همین حضور شریعتی در مدیریت حسینیه ارشاد باعث گردید تا «جایگاه رهبری شیخ مرتضی مطهری در هیئت مدیره حسینیه ارشاد به چالش کشیده شود»؛ و دلیل این امر هم آن بود که حضور آماتوری و موردی شریعتی در سال 47 در حسینیه ارشاد «بستر گرایش جوانان و دانشجویان به طرف حسینیه ارشاد شده بود» در نتیجه همین حضور جوانان در حسینیه ارشاد «باعث تغییر توازن قوا از پائین به سود شریعتی شده بود که رویکرد روشنگرایانه مرحوم همایون و مرحوم میناچی به موازات تغییر توازن قوا از پائین به سود شریعتی، شرایط برای مطرح شدن جایگاه شریعتی به عنوان آلترناتیو شیخ مرتضی مطهری در هیئت مدیره حسینیه ارشاد از سال 48 و به خصوص در سال 49 فراهم کرد.»
لازم به ذکر است که «به موازات تقویت جایگاه شریعتی با حمایت از پائین (توسط مشارکت گسترده جوانان و دانشجویان در کنفرانسهای مختلف شریعتی) و حمایت از بالا توسط مرحوم همایون و مرحوم میناچی، شیخ مرتضی مطهری در راستای تثبیت جایگاه خودش در حسینیه ارشاد به صورت همه جانبه جنگ نظری و عملی با شریعتی را شروع کرد». به این ترتیب که از یک طرف توسط تحریک روحانیت حوزههای فقاهتی از وعاظ تا مراجع بر علیه شریعتی و به حرکت انداختن فتواهای تکفیر شریعتی و فحاشیهای وعاظ روحانیت حوزههای دگماتیست فقهی، شیخ مرتضی مطهری شرایط برای فشار از بیرون بر هیئت مدیره حسینیه ارشاد در راستای منفرد کردن شریعتی فراهم میکرد و در ادامه همین فشار از بیرون بر هیئت مدیره حسینیه ارشاد بود که او سید حسین نصر (رئیس دفتر فرح پهلوی) بر علیه شریعتی، در راستای ایجاد فشار رژیم بر هیئت مدیره حسینیه ارشاد تحریک میکرد؛ و باز در همین رابطه شیخ مرتضی مطهری تلاش میکرد تا توسط تدوین آئیننامه برای هیئت مدیره حسینیه ارشاد شرایط برای حذف شریعتی در مدیریت حسینیه ارشاد را فراهم نماید.
همچنین غیر از این مکانیزمها شیخ مرتضی مطهری توسط جناح روحانیت فعال در حسینیه ارشاد تلاش میکردند تا شرایط برای بایکوت کردن فعالیت در حسینیه ارشاد (توسط روحانیت فعال در حسینیه ارشاد) و منفرد کردن شریعتی فراهم نمایند تا شیخ مرتضی مطهری بتواند توازن قوا از بالا و پائین و بیرون از حسینیه ارشاد و از طرف دستگاههای امنیتی و غیره و غیره بر علیه شریعتی و به سود خودش تغییر بدهد؛ که البته این ترفندهای شیخ مرتضی مطهری بر علیه شریعتی سودمند واقع نشد، در نتیجه گرچه در سال 49 نبرد شریعتی با شیخ مرتضی مطهری در مدیریت حسینیه ارشاد با حمایت همه جانبه مرحوم همایون و میناچی از صورت فردی خارج شده بود و شکل جریانی پیدا کرده بود، در تحلیل نهائی «از نیمه دوم سال 49 جناح شیخ مرتضی مطهری مجبور به ترک حسینیه ارشاد شدند»؛ و البته آنها تحت رهبری شیخ مرتضی مطهری تلاش کردند که از سنگر مسجد الجواد (در میدان 25 شهریور یا 7 تیر فعلی) حرکت ضد شریعتی به صورت همه جانبه ادامه بدهند؛ که بیشک این جنگ آنها با شریعتی به صورت ستادی از مرکز مسجد الجواد میدان 25 شهریور تهران، رفته رفته شکل ضد حسینیه ارشاد پیدا کرد.
بدین ترتیب بود که اگر چه فرایند پنجم حیات سیاسی شریعتی از سال 48 توسط حضور تمام وقت او در حسینیه ارشاد شروع گردید و اگر چه شریعتی از سال 48 به صورت هدفدار کنفرانسهای خودش در فاز تطبیقی و در بستر استراتژی آگاهیبخش خود ادامه میداد، ولی آنچه که از آغاز ورود شریعتی به فرایند پنجم حیات سیاسیاش قابل توجه بود، اینکه «شریعتی از همان بدو ورود به فرایند پنجم بر پایه جمعبندی که در اواخر فرایند چهارم حرکت خود (در راستای حرکت تطبیقی خودش بر پایه مؤلفههای استراتژی آگاهیبخش و بازسازی عملی و نظری اسلام و مسلمین در کادر رویکرد محمد اقبال و شعار نجات اسلام قبل از مسلمین) داشت، به درستی دریافته بود که امکان استمرار و تحقق برنامه و هدفش در فرایند پنجم در گرو تثبیت جایگاهش در مدیریت حسینیه ارشاد و حرکت حرفهایاش در آنجا میباشد». علی ایحال، در همین رابطه بود که تقریباً مدت دو سال (48 و 49) نوک پیکان حرکت شریعتی در حسینیه ارشاد در راستای تثبیت جایگاهش در مدیریت حسینیه ارشاد بوده است.
داوری ما بر این امر قرار دارد که اگر «شریعتی در راستای تثبیت مدیریت خودش در هیئت مدیره حسینیه ارشاد موفق نمیشد، او در فرایند پنجم حیات سیاسیاش شکست میخورد» و البته «با شکست او در فرایند پنجم کل استراتژی آگاهیبخش شریعتی و پروژه بازسازی تطبیقی عملی و نظری اسلام و مسلمین او هم در ایران شکست میخورد.»
یادمان باشد که اگر چه شریعتی در فرایند پنجم (48 تا 51) توانست به موازات حرکت در حسینیه ارشاد در اکثر دانشگاههای سطح کشور تریبون برای تبلیغ و ترویج حرکت خود به دست بیاورد، ولی در این رابطه هرگز نباید فراموش کنیم که حتی همین تریبونهای دانشگاههای کشور هم شریعتی با سرپل حسینیه ارشاد به دست آورده بود، بنابراین در همین رابطه بود که او در نیمه دوم سال 51 پس از بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و مستبد پهلوی در نامه که در مخفیگاه خود برای مرحوم همایون بنیانگذار حسینیه ارشاد نوشت «از حسینیه ارشاد به عنوان یک حزب یاد کرد، البته حزبی که در چارچوب رویکرد خودش در آن نامه تعریف کرد»؛ و خطاب به مرحوم همایون نوشت که «دیگر آن ساختمانی که شما ساختید، بدل به یک حزبی شده است که با بسته شدن درب آن، حتی در دورترین روستاهای ایران هم درب یک حسینیه ارشاد باز شده است.»
البته باز هم تاکید میکنیم که به موازات موفقیتهای شریعتی جناح تحت هژمونی شیخ مرتضی نبرد خودشان در اشکال مختلف برای سترون و عقیم کردن این حرکت شریعتی به صورت همه جانبه ادامه دادند که البته با «پیوند شیخ مرتضی مطهری با سید حسین نصر و حسین حاجی فرج (معروف به عبدالکریم سروش) این حرکت ضد شریعتی، تحت هژمونی شیخ مرتضی مطهری به خارج از کشور هم کشیده شد» و در فرایند پساانقلاب سال 57 و پساترور مرتضی مطهری، با انتقال رهبری این جریان ضد شریعتی به حسین حاجی فرج حرکت ضد شریعتی (به خصوص در فرایند پساکودتای فرهنگی بهار 59 که حسین حاجی فرج جزء هسته اصلی آن کودتا فرهنگی بود) صورت رسمی و سیستماتیک و همه جانبه و برنامهریزی شده پیدا کرد تا آنجا که در طول دو دهه شصت و هفتاد تمامی برنامه و هدف جریان تحت هژمونی حسین حاجی فرج، شریعتیزدائی کردن اذهان دانشجویان و جوانان و جامعه ایران بود، به طوری که میتوان داوری کرد که الی زماننا هذا، «جریان حسین حاجی فرج در چارچوب اسلام صوفیانه اشعریگری فردگرا و دنیاستیز و جامعهگریز و اختیارستیز خود تلاش میکنند تا اسلام جامعهگرا و سیاسیگرا و دنیاگرا و تحولساز اجتماعی و فرهنگی شریعتی را به چالش بکشند که البته در این رابطه میتوان به ضرس قاطع داوری کرد که پروژه شریعتیستیز جریان حسین حاجی فرج دباغ (که توسط داریوش شایگان و سید حسین نصر هم در فرایند پساانقلاب 57 به عنوان هسته مرکزی این جریان، حمایت میشد) صد در صد چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور شکست همه جانبه خورده است.»
ادامه دارد