پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال بیست و یک – قسمت هیجده
چرا در 45 سال گذشته شعار استراتژیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «آگاهی، آزادی و برابری» بوده است؟
ثانیاً شریعتی در فرایندهای تطبیقی رویکردش (از 43 تا 56) در بستر استراتژی آگاهیبخش و پروژه بازسازی تطبیقی در عرصه عمل و نظر یا نجات اسلام قبل از مسلمین «همیشه و پیوسته خود را یک معلم میدانست نه یک پیشگام و نه یک پیشاهنگ». لازم به ذکر است که «در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی بین معلم و پیشگام و پیشاهنگ تفاوت و مرزبندی نظری و عملی وجود دارد چراکه معلم در این عرصه به معنای راهنماست، لذا معلم با پیشگام که به معنای راهبر است و پیشاهنگ که به معنای رهبر میباشد تفاوت جوهری دارد». به هر حال در چارچوب همین «جایگاه معلمی شریعتی در عرصه نظر و عمل بود که شریعتی در فرایندهای چهارم و پنجم و ششم تلاش میکرد تا به عنوان مالم الطریقه تنها برای ما راهها نشان بدهد و هرگز در راستای راهبری پیشگامی و رهبری پیشاهنگی اقدام نمیکرد». به بیان دیگر شریعتی «در فاز تطبیقی حرکتش (سالهای 43 - 56) هرگز سیستمساز در عرصه نظر و عمل نبود». البته استثناء در کنفرانس «شیعه یک حزب تمام» هم که شریعتی «اقدام به طرح سیستماتیک ده مشخصهٔ حزب میکند، او در چارچوب همان رویکرد انطباقی فرایند دومش با تاسی از مدل تحزبگرایانه حزب – دولت محمد نخشب در نهضت خداپرستان سوسیالیست، چنین فلش بکی می زند، نه بر پایه رویکرد تطبیقی فرایندهای چهارم تا ششم سالهای 43 تا 56 خود»؛ بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «شریعتی در فرایندهای چهارم تا ششم (و سالهای 43 تا 56) در هیچ جا سیستمسازی نکرده است، بلکه به جای سیستمسازی با روشن کردن موتور فکریاش مانند یک معلم (نه راهبر و پیشگام و نه رهبر و پیشاهنگ) به دنبال آن بوده است تا با قطار فکریاش همانطور که فکر میکند، بگوید و بنویسد و حرکت نماید و راه را به مخاطب و مخاطبانش نشان بدهد»؛ زیرا او مانند یک معلم در فرایند تطبیقی معتقد بود که «سیستمسازی در عرصه اندیشه نمیتواند ما را به حقیقت برساند»؛ به بیان دیگر از نظر شریعتی «سیستمسازی در عرصه اندیشه و عمل ما را از حقیقت دور میسازد» و به همین دلیل هم بود که شریعتی «حتی در عرصه زندگی فردیاش، هم از نظم و سیستمسازی بری بود و همیشه سعی میکرد حرکت خودش در بینظمی تعریف کند». شاید بهتر باشد که این چنین بگوئیم که «نظم از نظر شریعتی همان حرکت در سیستمهاست». به همین دلیل بود که شریعتی «حتی در عرصه تدوین ایدئولوژی و استراتژی تن به سیستمسازی نمیداد». پر پیداست که «این همه از خودویژگیهای رویکرد معلمی شریعتی حاصل میشد، نه رویکرد پیشگامی یا راهبری و یا رویکرد پیشاهنگی و یا رهبری او». خلاصه اینکه «زندگی فردی و حرکت فردی شریعتی، عکسبردار حرکت نظری او به عنوان یک معلم و راهنما بود، نه برعکس.»
ثالثاً عنایت داشته باشیم که در چارچوب حرکت شریعتی در فرایند پنجم (سالهای 48 تا 51) بود که شریعتی توانست «رویکرد بازسازی تطبیقی اسلام و مسلمانان خودش در بستر استراتژی آگاهیبخش و تکیه بر تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین و در راستای تحول ساختاری اجتماعی و تحول ساختاری سیاسی و تحول ساختاری اقتصادی در جامعه بزرگ ایران را به صورت یک گفتمان حاکم بر جامعه بزرگ ایران، به عنوان آلترناتیو گفتمان مسلط چریکگرائی مدرن و گفتمان تحزبگرایانه حزب – دولت و گفتمان ارتش خلقی و غیره مطرح نماید». یادآوری میکنیم که «تسلط گفتمان فرهنگی بر پایه استراتژی آگاهیبخش تکوین یافته از پائین شریعتی (در فرایند پنجم حیات سیاسیاش) امری بود که برای اولین بار در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران مادیت پیدا میکرد». چراکه هر چند که «گفتمان فرهنگی و استراتژی آگاهیبخش در کنار دیگر گفتمانهای سیاسی و اجتماعی حتی از قبل از انقلاب مشروطیت در جامعه ایران وجود داشته است، ولی در این رابطه نباید فراموش کنیم که آن گفتمانها هرگز نتوانستند در جامعه ایران به عنوان گفتمان مسلط در آیند». علی هذا، بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که «بزرگترین هنر شریعتی در فرایند پنجم حرکتش (سالهای 48 تا 51) این بود که توانست گفتمان فرهنگی و آگاهیبخش خودش را برای اولین بار در (طول 150 سال عمر حرکت تحولخواهانه) جامعه بزرگ ایران، به عنوان گفتمان مسلط درآورد». همان امری که باعث گردید تا اندیشههای شریعتی در فرایند پنجم (سالهای 48 تا 51) برای اولین بار در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران «توانست از سد سکندری روشنفکران و قشر الیت جامعه ایران عبور نماید و تا اعماق جامعه ایران نفوذ کند». البته این نفوذ اندیشههای شریعتی تا اعماق جامعه ایران تا آنجا گسترده شد که حتی مخالفین اندیشههای شریعتی اعم از راست راست تا چپ چپ (در طول 43 سال گذشته) موتور فرهنگی – سیاسی، جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و مستبد پهلوی، در کادر همین اندیشههای شریعتی تعریف میکنند. بیتردید آنچه که باعث گردید تا در فرایند پنجم (سالهای 48 تا 51) گفتمان آگاهیبخش و رویکرد تحولخواهانه فرهنگی تکوین یافته از پائین شریعتی در جامعه ایران به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآید عبارت بودند از:
1 - «جوهر تطبیقی گفتمان شریعتی» در این فرایند (برعکس جوهر انطباقی فرایندهای اول تا چهارم او).
2 - «استراتژی آگاهیبخش او در این فرایند که برعکس استراتژی تحزبگرایانه و استراتژی ارتش خلقی گذشتهاش بود.»
3 - «رویکرد جامعهمحوری شریعتی در فرایند پنجم (48 تا 51) برعکس رویکرد سازمانمحوری و حزبمحوری و طبقهمحوری و چریکمحوری دیگر جریانهای هم عصر شریعتی در جامعه ایران.»
4 - «رویکرد مستضعفمحوری (طرح مستضعفین بالنده جامعه به عنوان تنها نیروی فاعل جامعهساز) به عنوان تنها موتوری که میتواند موتور بزرگ که همان جامعه بزرگ ایران میباشد، به حرکت درآورد». یادمان باشد که در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 (تا زمان شریعتی، سالهای 48 تا 51) «تمامی موتورهای کوچک چریکگرائی و تحزبگرایانه حزب - دولت و ارتش خلقی در راستای به حرکت درآوردن موتور بزرگ یا جامعه بزرگ ایران گرفتار بنبست و شکست شده بودند» بنابراین از اینجا است که باید بگوئیم که «جنبش روشنگری ارشاد شریعتی در فرایند پنجم (سالهای 48 تا 51) تنها موتور کوچکی بود که در تحلیل نهائی توانست موتور بزرگ یا جامعه بزرگ ایران را در بستر مبارزه ضد استبدادی به حرکت درآورد.»
5 - «جوهر آرمانگرائی گفتمان شریعتی در فرایند پنجم، به جای جوهر قدرتگرائی دیگر گفتمانهای جامعه اپوزیسیون ایران از راست راست تا چپ چپ.»
6 - «جوهر سه مؤلفهای آگاهی، آزادی و برابریخواهانه گفتمان شریعتی در فرایند پنجم.»
7 - در گفتمان آگاهیبخش (بر پایه تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین و در راستای تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی) در فرایند پنجم (سالهای 48 تا 51) شریعتی، «این گفتمان بر پایه بازسازی تطبیقی اسلام در کادر رویکرد نجات اسلام قبل از مسلمین در جامعه دینی ایران استوار بود». چراکه شریعتی مانند هگل بر این باور بود که «در یک جامعه دینی هم راه سعادت و هم راه شقاوت از دین میگذرد، یا به عبارت دیگر، هم راه تحول و رهائی جامعه از دین میگذرد و هم مسیر انحطاط آن جامعه از دین میگذرد.»
8 - در گفتمان شریعتی در فرایند پنجم، او بر این باور بود که «دموکراسی و سوسیالیسم دو کالائی نیستند که بتوان به صورت انطباقی از بیرون جامعه ایران وارد جامعه کرد، بلکه برعکس او با رویکرد تطبیقیاش در آن شرایط بر این باور بود که دموکراسی و سوسیالیسم تنها در شرایطی میتواند در جامعه ایران نهادینه بشود که بتوانیم به صورت تطبیقی خودمان در جامعه ایران بسازیم، نه اینکه از بیرون وارد جامعه ایران بکنیم.»
9 - در گفتمان شریعتی در فرایند پنجم حیات سیاسیاش (سالهای 48 تا 51) شریعتی در چار چوب رویکرد تطبیقی و بر پایه پروژه بازسازی تطبیقی نظری و عملی محمد اقبال و شعار نجات اسلام قبل از مسلمین «در چارچوب اسلامیات تطبیقی بازسازی شده بود که توانست به اجتماعیات و دموکراسی و سوسیالیسم برسد نه برعکس.»
10 - شریعتی در فرایند پنجم حرکت خود (در سالهای 48 تا 51) توانست «با بازسازی تطبیقی اسلامیات خود در بستر اجتماعیات، اسلام الهیات رهائیبخش در جامعه ایران را نهادینه بکند». همان الهیات رها ئیبخشی که یکی از فونکسیونهای آن در جامعه آن روز ایران این بود که توانست همزمان هم استبداد سیاسی حاکم و هم روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی را به چالش بکشد.
11 - در گفتمان آگاهیبخش فرایند پنجم شریعتی، «حرکت از جامعه شروع میشود و به جامعه هم تمام میگردد». در نتیجه به همین دلیل است که در گفتمان شریعتی (برعکس گفتمانهای دیگر جریانهای اپوزیسیون از راست راست تا چپ چپ) «جامعه غایب نیست»؛ که البته علت و دلیل اصلی آن همان «جامعهمحوری رویکرد او میباشد»؛ بنابراین از اینجا است که باید بگوئیم که گفتمان شریعتی در فرایند پنجم، «گفتمان جامعهمحور است نه دولت محور» یعنی شریعتی در فرایند پنجم «هرگز به دنبال کسب قدرت سیاسی نمیباشد». به بیان بهتر، «شریعتی در بستر تبیین استراتژی در فرایند پنجم بر پایه رویکرد جامعهمحور خود بود که به رویکرد تحول اجتماعی قبل از تحول سیاسی و به تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی دست پیدا کرد.»
12 - رویکرد شریعتی در فرایند پنجم حرکتش «رویکرد گفتمانی آگاهیبخش همراه با رویکرد جامعهمحور بود، نه رویکرد آلترناتیوطلبانه در راستای کسب قدرت سیاسی یا دولتمحور.»
13 - مبانی گفتمان آگاهیبخش شریعتی در فرایند پنجم بر سه پایه استوار بود:
اول – اندیشه نقادانه و خلاق.
دوم – همدردی و همدلی با مردم.
سوم – مشاهده دقیق در بستر پراتیک مستمر.
ادامه دارد