مواردی که در این رابطه به نظر ما میرسد و در اینجا قابل طرح است اینکه:
1 - برپائی اینگونه جلسات توسط شاخهای از جنبش دانشجوئی ایران آن هم در شرایطی که بیش از 41 سال از وفات شریعتی میگذرد و در شرایطی که جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در حال گذار از حساسترین تندپیچ تاریخ حرکت تحولخواهانه اجتماعی خود میباشد و در مرحلهای که نبرد عظیم گفتمانها جهت تعریف مسیر و نقشه راه حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران در حال تکوین و انجام میباشد و هر رویکردی در عرصه پراتیک اجتماعی (حرکت تحولخواهانه امروز جامعه ایران) تلاش میکند تا جهت به روز رسانی کردن اندیشههای خود، رویکرد خود را در آئینه پراتیک اجتماعی امروز جامعه بزرگ ایران با مکانیزمی تطبیقی، یا انطباقی، یا دگماتیستی به صورت «گفتمانی» جهت تعریف مسیر و نقشه راه حرکت تحولخواهانه جامعه امروز ایران درآورند؛ یعنی در دورانی که گفتمان دگماتیست فقاهتی (که همان اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری حوزههای فقهی میباشند) پس از 40 سال حاکمیت توتالیتری و مطلقه فقاهتی بر جامعه بزرگ ایران (که باعث فروپاشی نظام اجتماعی و نظام فرهنگی و هویتی و نظام اقتصادی جامعه بزرگ ایران شده است) امروز خود (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) گرفتار «بحرانهای مشروعیت و مقبولیت و سیاسی و حاکمیت» نیز میباشد؛ و ریزش شدید مشروعیت ایدئولوژیک رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط امروز جامعه ایران، نه تنها ثبات حاکمیت را به چالش کشیده است، بلکه مهمتر از آن کل موجودیت حاکمیت را به زیر سؤال برده است. لذا رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط تنها در سایه سرنیزه و سرکوب و اختناق است که به حیات سیاسی تحمیلی خود بر جامعه ایران ادامه میدهد.
همچنین در شرایطی که «گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبانه» (اصلاح رژیم مطلقه فقاهتی از درون این نظام توتالیتر و از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده توسط دستگاه فیلترینگ حزب پادگانی خامنهای و در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار مطلقه فقاهتی، آن هم توسط جناحهای درونی قدرت در عرصه سفره تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود آن جناحهای بالائی) در رنگهای مختلف سفید و سیاه و سبز و بنفش و غیره که برای مدت دو دهه به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران حاکم بودند، به بنبست رسیده است و جامعه ایران با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» از این خیمه شببازیهای بیست ساله بالائیهای قدرت عبور کردهاند و در شرایطی که گفتمان سوسیالیسم دولتی یا گفتمان حزب - دولت لنینیستی قرن بیستم (و گفتمان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) از بعد از فروپاشی بلوک شرق و کشور اتحاد جماهیر شوروی و ظهور هیولای سرمایهداری غارتگر تهاجمی یعنی سرمایهداری چین و روسیه از دل آن رویکردهای سوسیالیستی شکست خورده و به بنبست رسیده است و در شرایطی که جامعه بزرگ ایران هنوز نتوانسته است از سه کارزار:
الف - سنت و مدرنیته.
ب - کار و سرمایه.
ج - دموکراسی و اقتدارگرائی، عبور نماید.
در شرایطی که گفتمان شریعتیستیزی در عرصه داخل و خارج از کشور تحت مدیریت داریوش شایگان - سید حسین نصر – حسین حاجی فرج دباغ (معروف به عبدالکریم سروش) که برای چهار دهه به جنگ اسلام تطبیقی استبدادستیز و استثمارستیز و استحمارستیز شریعتی آمده بودند، شکست خوردهاند (و امروزه در کشورهای اروپائی مشغول تبلیغ اسلام صوفیانه دنیاگریز و اختیارستیز و غزلتنشین و فردگرا و جامعهگریز و برپائی رقص سماع صوفیانه میباشند) و در شرایطی که جنگ 50 ساله بین روحانیت حوزههای فقاهتی با پروژه «بازسازی اسلام تطبیقی» یا پروژه «اسلام منهای روحانیت» و یا پروژه «اسلام منهای فقه و روایت» شریعتی، به آخرین ایستگاه شکست تمام عیار عملی و نظری اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی و مداحیگری حوزههای فقهی رسیده است.
در شرایطی که نئولیبرالیسم سرمایهداری (به خصوص از بحران سال 2008 تا به امروز) گرفتار بنبست همه جانبه شده است (که جنبش جلیقه زردها در فرانسه که در حالگسترش به تمامی جوامع متروپل سرمایهداری میباشد، مشتی نمونه خروار در این است) و «بحران دموکراسیهای سرمایهداری» همراه با «بحران اقتصادی سرمایهداری جهانی» و «بحران هویتی» و «بحران زیست محیطی» و «بحران مهاجرت» و... تمامی کشورهای متروپل جهان سرمایهداری را در برگرفته است، آنچنانکه جهان سرمایهداری در سال جاری در انتظار یک بحران جهانی دیگر (مانند بحران 2007 - 2008) میباشند و هیولای پوپولیسم راستگرای افراطی و فاشیستی و نژادپرست و ضد مهاجر و ضد بیگانه و... در کشورهای متروپل سرمایهداری در حال ظهور و بروز میباشند و لذا دیوارکشی در مرزها از سرگرفته شده است و جنگ تجاری توسط تعرفههای کشوری در حال اعتلا میباشند و گسترش تجارت بینالمللی جهان سرمایهداری کاهش پیدا کرده است و در «مرزهای کشورهای متروپل تنها سرمایهها حق ورود یکطرفه دارند نه انسانها» و لذا بحرانهای مهاجرت و اقتصادی و لیبرال دموکراسی سرمایهداری و هویتطلبی اتحادیه اروپا را در آستانه فروپاشی قرار داده است و بحران زیست محیطی معلول رویکرد غارت – غنیمتی نظام سرمایهداری جهانی در بیش از سه قرن گذشته کره زمین را در آستانه یک فاجعه قرار داده است و جامعه بشری در قرن بیست یکم در چارچوب جهانی شدن نظام سرمایهداری بدل به یک سوپر مارکت بزرگ شده است که همه چیز در آن از «نیروی کار تا خود انسان به صورت کالا در آمده است.»
در کشور ایران که از زمان دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی، این رویکرد نئولیبرالیستی سرمایهداری (در عرصه اقتصاد سرمایهداری رانتی و نفتی و خصولتی و غارت غنیمتی و وابسته ایران) به کار گرفته شده است، پس از سه دهه، جامعه امروز ایران را گرفتار بنبست و شکست همه جانبه کرده است. آنچنانکه بیش از 60% جامعه امروز ایران را به زیر خط مطلق رسانیده است و بیش از 40% کل کارگاههای تولیدی کشور به تعطیلی کشانده است و تعداد بیکاران جامعه نیروی کار و فعال کشور به بیش از 10 میلیون نفر رسانیده است و تعداد کودکان کار را به بیش از 2 میلیون نفر رسانیده است و جمعیت حاشیه تولید را به بیش از 19 میلیون نفر رسانیده است و خط فقر کشور را به بیش از 6 میلیون تومان رسانیده است و بحران فراگیر «رکود تورمی» آنچنان گسترش داده است که حتی اقتصاددانان طرفدار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم «سال 98 را سال فروپاشی اقتصاد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تعریف میکنند.»
شعار مشترک همه جنبشهای مطالباتی امروز جامعه ایران که همان شعار «توقف خصوصیسازی» و «مبارزه با کالائی شدن همه چیز در نظام سرمایهداری رانتی نفتی خصولتی غارت و غنیمتی و وابسته امروز حاکم بر جامعه ایران میباشد» سنتز و مولود همین مبارزه با رویکرد سه دهه نئولیبرالیسم اقتصاد سرمایهداری حاکم بر جامعه ایران میباشد؛ و در شرایطی که پروژههای لیبرال دموکراسی سرمایهداری صادراتی امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم اروپا به کشورهای پیرامونی و خاورمیانه و ایران از رژیم چنج (امپریالیسم آمریکا و جناح هار ترامپیسم و مثلث ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان) گرفته تا رژیم رام امپریالیسم اروپا (آنچنانکه امروز در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و غیره شاهدیم) شکست خورده است و گفتمان «دموکراسی سه مؤلفهای محمد اقبال و شریعتی» که همان «اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی» آن هم به صورت دینامیک و از مسیر دموکراتیک میباشد، به آخرین سنگر جوامع امروز و جامعه ایران و جنبش دانشجوئی ایران بدل شده است؛ و در شرایطی که در جامعه امروز ایران (دوران حاکمیت فرابحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و زیست محیطی و غیره بر جامعه ایران) آنچنانکه، «بدیل به اصطلاح اصلاحات درون و برون حکومت» (از طریق صندوقهای رأی و در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار و بازوی اجرائی رژیم مطلقه فقاهتی در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش آن) شکست خورده است و به قول سعید حجاریان «دیگر در جامعه ایران گفتمان گدائی قدرت جواب نمیدهد.»
همچنین بدیل «رژیم چنج» با حمایت مثلث هار ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان و بدیل «انقلابیگری» از طریق شورشهای تودههای بیشکل، جهت کسب قدرت سیاسی پیشاهنگ هم شکست خورده است و تنها بدیل «دموکراتیک» از مسیر جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی و دینامیک تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جامعه سیاسی است که به عنوان تنها بدیل «تغییرساز و تحولآفرین» امروز جامعه ایران میباشد؛ و در شرایطی که تجربه آلترناتیوسازی در چارچوب کسب قدرت سیاسی (جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور در دو جبهه راست و چپ اپوزیسیون) نشان داده است که در جامعه دینی و سنتزده و فقهزده و استبدادزده و استحمارزده و استثمارزده و تصوفزده ایران «فونکسیون مثبتی ندارد» و هیچکدام از این جریانهای جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور توسط مدل «آلترناتیوسازی» نه تنها نمیتوانند در جامعه امروز ایران تحولآفرین و تغییرساز دینامیک باشند، بلکه برعکس تنها فونکسیون مدل «آلترناتیوسازی» در جامعه امروز ایران، اینکه باعث امنیتی شدن فضا و بالا رفتن هزینه مبارزه برای جنبشهای مطالباتی (صنفی و مدنی و سیاسی) پیشرو خودسازمانده و خودجوش تکوین یافته از پائین میشوند.
بنابراین تنها مدل و الگوی «گفتمانسازی» (به جای مدل آلترناتیوسازی) است که در جامعه (فقهزده و سنتزده و استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده و تصوفزده) امروز ایران میتواند بسترساز تحول و تغییر دینامیک بشود. البته آن هم نه هر گونه «گفتمانسازی» میتواند در این شرایط در جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز ایران ایجاد تحول و تغییر مثبت بکند، بلکه تنها گفتمانی میتواند در جامعه امروز ایران فونکسیون مثبت تحولخواهانه و تغییری همه جانبه داشته باشد که:
اولاً بتواند به صورت ایجابی و سلبی اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری حاکم را در جامعه دینی و سنتزده و استبدادزده و فقهزده و استثمارزده و استحمارزده و تصوفزده ایران را به چالش بکشد.
ثانیاً این گفتمان باید بتواند در چارچوب جوهر استثمارستیزانه خود، نظام سرمایهداری رانتی و نفتی و غارت غنیمتی و وابسته حاکم را به چالش بکشد.
ثالثاً این گفتمان باید در عرصه نظام سیاسی به صورت «سلبی استبداد ستیز باشد» و توسط تئوری مشخص تاریخی استبداد در جامعه ایران به صورت «ایجابی باید دموکراسیگرای سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی توسط اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در چارچوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه و اعتلا یافته از پائین، آن هم به صورت دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل از حاکمیت و جامعه سیاسی ایران باشد»؛ و از مسیر دموکراسی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) بتواند توسط «تعمیق عمودی و افقی دموکراسی» به عنوان یک «نظام اجتماعی» (نه «نظام صرف سیاسی» آنچنانکه لیبرال دموکراسی سرمایهداری مدعی است) به شعار عمودی عدالتخواهانه یا برابریطلبانه و شعار افقی آزادیخواهانه (دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) دست پیدا کنند.
رابعاً «از آنجائیکه در یک جامعه دینی، هم مسیر انحطاط جامعه و هم مسیر اعتلای آن جامعه از مسیر دین عبور میکند» و با عنایت به اینکه عامل اصلی نظری و ذهنی و اعتقادی «استبدادگرائی و استثمارگرائی تاریخ بیش از هزار ساله گذشته جامعه بزرگ ایران، اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و ولایتی و مداحیگری حوزههای فقاهتی بوده است»، بنابراین اگر باور ما در جامعه امروز ایران بر این داوری مبتنی باشد که «مسیر اعتلای جامعه انحطاطزده فقهی ایران، از کانال فقهزدائی و استبدادزدائی و استثمارزدائی نظری دین توسط پروژه بازسازی اسلام محمد اقبال و شریعتی به انجام میرسد» و بدون بازسازی اسلام تاریخی (توسط پروژه بازسازی محمد اقبال و شریعتی) امکان «تحول فکری جهت شورانیدن عقول تودههای مردم ایران وجود ندارد» که البته بدون «تحول همه جانبه فرهنگی» در جامعه ایران امکان «تحول اجتماعی» وجود نخواهد شد، آنچنانکه بدون «تحول اجتماعی» (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) امکان «تحول سیاسی و تحول اقتصادی» به صورت زیرساختی و همه جانبه عمودی و افقی (در جامعه بزرگ ایران) وجود ندارد.
بنابراین در این رابطه است که این گفتمان باید «استحمارستیز در دو مؤلفه نو و کهنه باشد» تا بتواند «استبداد دو مؤلفهای سیاسی و مذهبی» و «استثمار سه مؤلفهای ملت از ملت و طبقه از طبقه و فرد از فرد» در جامعه ایران و رنگین کمان ایران به صورت سلبی و ایجابی به چالش بکشد.
ادامه دارد