از جمله این ریلگذاریهای نظری استراتژیساز که توسط شریعتی انجام گرفته است میتوان به کنفرانس دو جلسهای «شیعه حزب تمام» او (در آبانماه 51) اشاره کرد که (تقریباً در واپسین روزهای حیات جنبش ارشاد شریعتی در آبانماه 51 مطرح شده است و لذا آخرین دستاوردهای تئوریک او در عرصه استراتژی و حرکت جامعهسازانه و اجتماعی او میباشد) در کنفرانس دو جلسهای «شیعه حزب تمام» حسینیه ارشاد او، اگر چه مبانی نظری تحزبگرایانه شریعتی صورت خام و ابتدائی و اولیه دارند و شکل حزبی که او در کنفرانس «شیعه یک حزب تمام» مطرح میکند، صورت حزب کلاسیک تکوین یافته از بالا دارد ولی به لحاظ مضمونی و جوهری اگر در پیوند بین شیعه به عنوان یک جنبش اجتماعی و تکوین یافته از پائین در رویکرد او و موضوع حزب در این کنفرانس توجه نمائیم، به خوبی میتوانیم فهم کنیم و دریابیم که «رویکرد شریعتی به استراتژی اقدام عملیسازمانگرایانه و تحزبگرایانه یک رویکرد جنبشی میباشد، نه یک رویکرد کلاسیک تقدم حزب بر جنبش» (آنچنانکه حزب توده از دهه 20 الی الان در جامعه ایران تبلیغ میکند).
خلاصه اینکه در رویکرد شریعتی به «جنبشهای عدالتخواهانه اقلیت شیعه» میتوان فهم کرد که در تحلیل نهائی رویکرد شریعتی در عرصه استراتژی یک رویکرد جنبشی – حزبی بوده است (نه حزبی – جنبشی) و در همین رابطه بوده است که در 40 سال گذشته عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در دو فرایند آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین) جنبش پیشگامان مستضعفین ایران علاوه بر اینکه تدوین نظری و عملی و تئوریزه کردن استراتژی مرحلهای و درازمدت جنبشی ارشاد شریعتی در نوک پیکان وظایف خود تعریف کرده است، پیوسته بر این اعتقاد بودهایم و هستیم که تنها استراتژی اقدام عملیسازمانگرایانه و تحزبگرایانه جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین میتواند در جامعه امروز ایران به عنوان «گفتمان راهگشای و تغییرساز اجتماعی» باشد.
بنابراین در این رابطه است که در شرایط امروز جامعه ایران باز هم بر این باوریم که تنها گفتمان جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و خودمدیریتی مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین است که میتواند بنبست استراتژی تحول امروز جامعه ایران را (در برابر گفتمان شکست خورده به اصطلاح اصلاحطلبانه و گفتمان انقلابیگری همراه با تکیه بر شورشگری تودههای بیشکل و گفتمان تکیه بر قدرتهای خارجی در چارچوب استراتژی رژیم چنج و غیره) درهم بشکند؛ و راهی به جلو برای ما باز نماید؛ و البته «لازمه دستیابی به این اهداف کوتاهمدت و درازمدت استراتژی جنبشی آن است که با تکیه بر استراتژی تقدم جنبش فرهنگی بر جنبش اجتماعی و تقدم جنبش اجتماعی بر جنبش سیاسی شریعتی بتوانیم شرایط برای اعتلای جنبشهای خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده و خودمدیریتی دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین در جامعه ایران فراهم نمائیم.»
باری، آنچه در این رابطه حائز اهمیت میباشد اینکه اگر در تعریف ما از شریعتی، تنها او به عنوان یک نظریهپرداز کلاسیک و غیر کلاسیک خلاصه نمائیم، بدون تردید در این رابطه شریعتی محصور شده در مجموعه آثار او برای ما هدف میشود و بدون تردید در این چارچوب وظیفه اصلی حواریون شریعتی نجات این شریعتی از خمول الذکری میباشد، به عبارت دیگر کسب هویت سیاسی و اجتماعی هدف میشود اما در رویکرد 40 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در دو فرایند آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین) برای ما مشکل اصلی جنبش ارشاد شریعتی در این است که شریعتی دیگر در فرایند پسا بسته شدن حسینیه ارشاد در آبانماه 51 در پراتیک جامعهسازانه و در عرصه حرکت تحولخواهانه جامعه ایران حضور ندارد. لذا حضور کتابی و نظری او هر چند هم که فراگیر باشد تا زمانیکه این حضور نظری و کتابی نتواند به حضور در پراتیک اجتماعی بیانجامد، شریعتی شکست خورده میباشد چراکه محوریترین شعار شریعتی در این رابطه این بود که «اگر در صحنه حق و باطل زمان خود نباشی هر کجا که میخواهی باش چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی هر دو یکسان است.»
بنابراین فوریترین وظیفه حواریون شریعتی در زمان حاضر این است که شریعتی را از زندان کتابهایش نجات بدهند و او را وارد پراتیک اجتماعی یا صحنه حق و باطل زمان امروز جامعه ایران بکنند، پر پیداست که برای انجام و دستیابی به این هدف مهم حواریون امروز شریعتی باید ابتدا نظریهها و اندیشههای شریعتی را به صورت گفتمان استبدادستیز و استثمارستیز و استحمارستیز مشخص در زمان حاضر در چارچوب فرمول محمد اقبال لاهوری (پیوند بین ابدیت و تغییر) درآورند.
یادمان باشد، وقتی که می گوئیم نظریههای شریعتی باید به صورت یک گفتمان مسلط در جنگ گفتمانهای موجود جامعه ایران درآید، منظور ما این نیست که به تکثیر و فروش کتابهای شریعتی بپردازیم، یا اینکه مثلاً برای جلب و جذب مشتری بیشتر به تبلیغ یکطرفه کویریات یا عرفان شریعتی اقدام کنیم؛ و یا اینکه توسط نشستهای دیالوگی در دانشگاههای کشور مثلاً اندیشههای شریعتی را به بحث و فحث بگذاریم. خیر هیچکدام از این اعمال و رویکردها امروز نمیتواند نظریههای شریعتی را بدل به دیسکورس و گفتمان مسلط در جامعه ایران بکند. گفتمانسازی از نظریههای شریعتی در این زمان باید در چارچوب همان گفتمانسازی از قرآن باشد که امام علی در نهجالبلاغه به ما آموزش میدهدو
«ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق - قرآن را به حرف درآورید، چراکه او خود حرف نمیزند» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 158 - ص 223 – سطر 5).
پر واضح است که منظور امام علی در اینجا از به حرف در آوردن قرآن همین گفتمانسازی بروز قرآن میباشد (نه رویکرد تفسیرگرایانه جدای از رویکرد تغییرگرایانه توسط تاسی از رویکرد فلاسفه یونان یا رویکرد تصوف هند شرقی یا رویکرد اعتزالیگری و اشاعره نشستن و قرآن را تفسیر کردن که البته هزاران گونه از این تفسیرها آنچنانکه در 14 قرن گذشته شاهد بودهایم، نمیتواند کوچکترین تغییری در جامعه مسلمین ایجاد نماید).
بنابراین تا زمانیکه قرآن در شرایط مختلف تاریخی و اجتماعی و حتی جغرافیائی نتواند به صورت گفتمان تغییرساز درآید هرگز و هرگز این قرآن نمیتواند نه تنها کوچکترین تغییری در جامعه مسلمین ایجاد نماید، بلکه مهمتر از آن اینکه باعث تفرقه بیشتر جوامع مسلمین هم میگردد.
زآنکه از قرآن بسی گمره شدند / زین رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمیای عنود / چون تو را سودای سر بالا نبود – مولوی
بنابراین مقصود ما از «گفتمانسازی از اندیشههای شریعتی» در این زمان یعنی اینکه، در جامعه امروز ایران بتوانیم «پیوندی تطبیقی و دیالکتیکی بین اندیشهها و نظریات شریعتی و پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران ایجاد کنیم». طبیعی است که برای ایجاد پیوند دیالکتیکی و تطبیقی (نه انطباقی و دگماتیستی) بین اندیشههای شریعتی و پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران، نخست باید در چارچوب «تحلیل مشخص از شرایط مشخص امروز جامعه ایران» پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران را به صورت مشخص (نه کلیشهای و نه کپیبرداری از تعاریف جوامع دیگر و نه تقلیدی) بشناسیم و از پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران «تعریفی مشخص» ارائه دهیم و سپس بر پایه این «تعریف مشخص از پراتیک اجتماعی مشخص امروز جامعه ایران» است که میتوانیم «پیوندی تطبیقی و دیالکتیکی بین اندیشه و نظریات شریعتی با زمان و نسل و دوران و عصر امروز جامعه ایران برقرار کنیم.»
پر واضح است که برحسب «تفاوت نوع تعریف ما از پراتیک اجتماعی امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، نوع پیوند نظریات شریعتی با این پراتیک اجتماعی تعریف شده مشخص ما از صورت تطبیقی تا صورت انطباقی و دگماتیسم در چارچوب فرمول پیوند بین ابدیت و زمان محمد قبال لاهوری متفاوت میباشند»؛ یعنی اگر در تعریف مشخص از پراتیک اجتماعی امروز جامعه بزرگ ایران، این «پراتیک اجتماعی را پراتیک آزادیخواهانه یا برابریطلبانه یا به صورت مشخصتر پراتیکمطالبهگرایانه صنفی و مدنی و سیاسی و غیره تعریف کردیم، پیوند اندیشهها و نظریات شریعتی با هر یک از انواع تعریفهای فوق ما از پراتیک اجتماعی امروز جامعه ایران متفاوت میشوند» و تنها بدین ترتیب است که اندیشه و نظریات شریعتی میتوانند از لای کتابها و بحثهای بی حاصل خشک پلمیک دانشگاهی وارد عرصه کارزار اجتماعی و مدنی و سیاسی و مطالبهگرایانه امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بشوند؛ و به قول شریعتی «به جای اینکه ابوذر غفاری بنشیند در گوشه حوزه و کلاس و مدرسه و آکادمی و به بحث و فحثهای کلامی و حدیثی و تفسیری و فقهی و فلسفی و غیره خود را مشغول سازد، استخوان شتری را برمیدارد و یک راست به سراغ کعب الاحبار و کاخ سبز معاویه و دارالخلافه عثمان و غیره میرود و استبداد و استثمار و استحمار حاکم بر جامعه مسلمین در زمان خودش را به چالش میکشد.»
به عبارت دیگر با ورود اندیشهها و نظریات شریعتی به عرصه زندگی و حیات اجتماعی و سیاسی و صنفی و روزمره و یا پراتیک اجتماعی مشخص امروز جامعه ایران است که اندیشه و نظریات شریعتی میتوانند روندی تطبیقی در زندگی مردم امروز ایران پیدا کنند و بدل به «گفتمان تغییرساز و تحولآفرین برای جامعه امروز ایران بشوند»؛ و این نظریات و اندیشههای گفتمان شده تطبیقی و تغییرساز میتوانند به صورت «سلبی» نظام سیاسی استبدادی و نظام اقتصادی استثماری و نظام استحماری فرهنگی و مذهبی حاکم را به چالش بکشند و به صورت «ایجابی» دموکراسی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی جایگزین نظام استبدادی و استثماری و استحماری حاکم بر جامعه امروز ایران بکنند.
در این رابطه طبیعی است که در مرحله پسا گفتمانسازی از اندیشهها و نظریات شریعتی وظیفه حواریون شریعتی این است که بتوانند در عرصه حرکت افقی جامعه (نه حرکت عمودی پیشگام) این گفتمان شریعتی را در جدال دیالوگی زنده در عرصه پراتیک اجتماعی با گفتمانهای موجود دیگر جامعه سیاسی ایران، بدل به گفتمان مسلط برای گروههای مختلف جامعه ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه بکنند. از این مرحله است که گفتمان شریعتی میتواند وارد کانال جامعهسازانه در عرصه جنبش فرهنگی و جنبش اجتماعی و جنبش سیاسی بشود؛ و بدین ترتیب است که ما میتوانیم اندیشههای شریعتی را از زندان کتابهای شریعتی نجات بدهیم و به عرصه اجتماعی بکشانیم.
پر واضح است که در این چارچوب است که اندیشههای شریعتی میتوانند وارد دیالوگ اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بشوند و تنها در این میدان است که این اندیشهها و نظریات شریعتی میتواند مورد نقد و آشپزی و چکشکاری قرار بگیرد و از اینجا است که شرایط برای ظهور «نو – شریعتی» به عنوان یک گفتمان در جامعه امروز ایران فراهم میشود.
ادامه دارد