درسهائی از تاریخ - قسمت 42
آسیبشناسی انقلاب مشروطیت، نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا
به عنوان مقدمه ضرورت دارد قبل از ورود به اصل موضوع در ابتدا به طرح این سؤال بپردازیم که در این شرایط تندپیچ تاریخ جامعه بزرگ ایران چه نیازی به بازشناسی انقلاب مشروطیت داریم؟ انقلابی که 112 سال پیش در جامعه ایران اتفاق افتاده است و امروز به جز خاطرهای تاریخی از آن چیزی باقی نمانده است.
در این رابطه سعی میکنیم که ابتدا در پاسخ به سؤال فوق، به طرح یک پاسخ کپسولی و اجمالی بپردازیم و سپس به طرح پاسخ تفصیلی ادامه دهیم و اما در خصوص پاسخ اجمالی و کپسولی به سؤال فوق باید بگوئیم که آنچنانکه جواهر لعل نهرو میگوید «جوامعی که آگاهی تاریخی به گذشته خود نداشته باشند، مجبور به تکرار هزینههای گذشته خود میباشند»؛ بنابراین برای «فعال کردن حافظه تاریخی جامعه امروز ایران» مجبوریم توسط «آسیبشناسیهای مکرر، امروز را در آینه دیروز نقد کنیم و دیروز را در آینه امروز آسیبشناسی نمائیم». برای آن امروز موظف به «بازشناسی انقلاب مشروطیت دیروز هستیم تا فردا به تکرار هزینههای دیروز (که اسلاف تاریخی ما برای انقلاب مشروطیت ایران پرداخت کردهاند) مجبور نشویم» و اما در خصوص پاسخ تفصیلی به سؤال فوق، باید بگوئیم که کارل مارکس در مقدمه کتاب «کاپیتال» جملهای میگوید که طرح آن در اینجا برای ما و در این رابطه خالی از عریضه نمیباشد. او میگوید:
«انسانها تاریخ را آنچنانکه خود میخواهند نمیتوانند تغییر بدهند بلکه باید بر صورت شرایط پیشساخته جامعه و تاریخ، خود را تغییر بدهند.» آنچه که از این کلام کارل مارکس برای ما قابل فهم است اینکه «برای تغییر جامعه امروز خود موظف به شناخت تاریخ جامعه خود میباشیم» زیرا شرایط پیشساخته مورد نظر کارل مارکس در کلام فوق، تنها در عرصه فهم دیالکتیکی تاریخ جامعه خودمان حاصل میگردد. بدون تردید بازشناسی پنج فرایند تاریخ مشروطیت (فرایند اول از 14 مرداد 1285 تا به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی قاجار، فرایند دوم از زمان به توپ بستن مجلس تا فتح تهران توسط ستارخان، فرایند سوم از فتح تهران تا جنگ جهانی اول، فرایند چهارم از جنگ اول جهانی تا شهریور 20، فرایند پنجم از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) میتواند در این دوران پسا انقلاب شکست خورده مشروطیت و پسا جنبش ملی کردن صنعت نفت محمد مصدق و پسا انقلاب شکست خورده ضد استبدادی سال 57 مردم ایران (با اینکه 112 سال از انقلاب مشروطیت میگذرد) شرایط پیشساخته جامعه امروز ایران را فهم نمائیم.
پس برای آن امروز انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن صنعت نفت و انقلاب شکست خورده ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را بازشناسی میکنیم تا مسیر و نقشه راه فردای حرکت جامعه ایران را روشن سازیم؛ زیرا تنها با روشن ساختن مسیر و نقشه راه حرکت فردای جامعه ایران است که شرایط برای ظهور جنبشهای فراگیر و دینامیک و خودجوش و خودمدیریتی و خودرهبر در چارچوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین فراهم میگردد.
پس برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که بدانیم فردای امروز، جامعه ایران به عنوان کنشگران اصلی جبهه مبارزه دموکراسیخواهانه و جبهه مبارزه برابریطلبانه از چه راه و از چه مسیری باید حرکت کنند تا گرفتار شکستهای پی در پی گذشتگان خود نشوند.
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم تا مشخص سازیم که کارزار امروز جامعه ایران مانند دوران مشروطیت «کارزار دموکراسی و اقتدارگرائی» و «کارزار سنت و مدرنیته» و «کارزار کار و سرمایه» میباشند؛ و آنچنانکه در مشروطیت تضاد «کار و سرمایه» و تضاد «سنت و مدرنیته» از دل کارزار اصلی جامعه ایران یعنی «دموکراسی و اقتدارگرائی» عبور میکرد، در جامعه امروز ایران هم بازتضاد «سنت و مدرنیته» و تضاد «کار و سرمایه» میبایست از مسیر تضاد «دموکراسی و اقتدارگرائی» حل بشود نه بالعکس. بدون تردید فراموش کردن هیرارشی فوق در حل تضادهای سه گانه موجود جامعه بزرگ ایران، باعث شکست حرکت فردای جامعه ایران میشود.
پس برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم تا آنچنانکه عباس میرزا و میرزا قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر میاندیشیدند و یا آنچنانکه مائو میگفت، فکر نکنیم که «تحول و تغییر و اصلاحات و دموکراسی جامعه ایران از مسیر لوله تفنگ و توپخانه بیرون میآید بلکه برعکس به تاسی از معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی دریابیم که تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، تنها مولود و سنتز تحول فرهنگی جامعه بزرگ ایران میباشد» چراکه تنها در چارچوب فرهنگ دموکراتیک تودهای شده گفتگو و دیالوگ است که «تودهها میتوانند تمرین دموکراسی بکنند و تجربه و پراتیک اجتماعی دموکراسی داشته باشند.»
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که دریابیم که بزرگترین دستاورد انقلاب مشروطیت برای جامعه ایران «جایگزین کردن حقوق به جای تکلیف» (فقهی حوزههای فقاهتی) و «جایگزین کردن شهروند به جای رعیت» بود، چرا که تا زمانیکه جامعه بشری تعریف مشخص از «حقوق و شهروند» نداشته باشد، نمیتواند در چارچوب «تکلیف و رعیت» بر «قانون» به عنوان یکی از ابزارهای نهادینه کردن دموکراسی در یک جامعه تکیه بکنند؛ زیرا قانون مبتی بر «تکلیف و رعیت» به جای اینکه دموکراسیساز باشد، دسپاتیزم و استبدادآفرین خواهد بود. بدون تردید نبرد 112 ساله حوزههای فقاهتی (از شیخ فضل الله نوری دیروز تا مصباح یزدی امروز جامعه ایران) نبرد با حق و حقوق و مخالفت با جایگزینی حق و حقوق به جای فقه و تکلیف است.
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم تا دریابیم که چرا از انقلاب مشروطیت تاکنون (در طول 112 سال گذشته در جامعه ایران) مبارزه دموکراتیک بر مبارزه سوسیالیستی غلبه داشته است؟ و چرا از انقلاب مشروطیت تا امروز تضادهای «کار و سرمایه» و «سنت و مدرنیته» در جامعه ایران از کانال تضاد «آزادی و استبداد» عبور کرده است؟
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که دریابیم که در جامعه امروز ایران مانند دوران مشروطیت و دوران جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران توسط دکتر محمد مصدق، پیوند دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردو گاه بزرگ مستضعفین ایران، تنها در عرصه مبارزه دموکراسیخواهانه و بدیل دموکراتیک ممکن میباشد.
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که دریابیم چرا جنبش سندیکائی خودجوش و دینامیک و خودرهبر و خودسازماندهی که از دل انقلاب مشروطیت بیرون آمد، در فرایند پسا شهریور 20 تا کودتای 32 شکست خورد و جنبش سندیکائی حزبساز و دستوری وابسته به حزب توده جایگزین آن گردید؟ و برای چه در جامعه ایران در طول 77 سال گذشته جنبش سندیکائی مستقل و دینامیک و خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده و فراگیر و سراسری نتوانستند رشد و اعتلا پیدا کنند؟ و چرا به موازات شکست جنبش سندیکائی خودمدیریتی مولود انقلاب مشروطیت، جامعه مدنی در جامعه ایران نتوانست رویشی مستقل و دینامیک داشته باشد؟ و چرا بدون جنبش سندیکائی خودجوش و مستقل و دینامیک و خودمدیریتی امکان دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران وجود ندارد؟
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم تا دریابیم که چرا جنبش روشنگری امروز جامعه ایران پس از 112 سال در فرایند پسا مشروطیت، هنوز «وظایف سرمایهداری» در دستور کار خود دارند؟
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که به این حقیقت دست پیدا کنیم که در جامعه رنگین کمان قومیتی و فرهنگی و جنسیتی و عقیدتی و سیاسی هر گونه حرکت تحولخواهانه در گرو تکیه دیالکتیکی بر جنبش سه مؤلفهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی میباشد. لذا در این رابطه است که میتوان داوری کرد که حرکت تحولخواهانه در جامعه بزرگ ایران تنها توسط جنبش سیاسی یا حرکت سیاسی ممکن نمیباشد.
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که دریابیم که چرا خلاء روشنگری و رنسانس فرهنگی و مذهبی جامعه ایران توانست هم انقلاب مشروطیت را به شکست بکشاند و انقلاب ضد استبدادی سال 57 را سترون و عقیم بکند؟
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که دریابیم که چرا جنبش چپ ایران که از حزب اجتماعیون -عامیون از قبل از مشروطیت در جامعه ایران ظهور کردهاند الی الان (با اینکه نزدیک به 120 سال از حیات سیاسی آنها میگذرد) به خاطر اینکه «بدون تحلیل مشخص از شرایط مشخص جامعه ایران» میخواستند طابق النعل بالنعل به صورت انطباقی و وارداتی از جوامع دیگر الگوبرداری کنند، شکست خوردند؟ و چرا نتوانستهاند در طول 120 سال گذشته هنوز جنبش سندیکائی مستقل و خودجوش و غیر حزبی ایران را بازتولید نمایند؟ اگر نگوئیم که عامل اصلی شکست جنبش سندیکائی خودمدیریتی و غیر حزبی در ایران، برخورد انطباقی جنبش چپ با جنبش سندیکائی خودجوش مشروطیت بوده است، زیرا جنبش چپ در 120 سال گذشته حیات سیاسی خود پیوسته تلاش کردهاند تا از کانال احزاب و سازمانهای سیاسی خود، جنبش سندیکائی ایران را تعریف نمایند که خود این رویکرد باعث گردیده است تا به «تقدم اصل حزب بر جنبش روی بیاورند» که حاصل و سنتز این رویکرد سترون کردن جنبش سندیکائی خودجوش ایران به خصوص از بعد از شهریور 20 توسط حزب توده بوده است؛ بنابراین بدین ترتیب بود که در طول 77 سال گذشته، جنبش سندیکائی خودمدیریتی جامعه ایران در عرصه رهبری احزاب جنبش چپ و در رأس آنها حزب توده نابود گردید.
برای آن امروز انقلاب مشروطیت را بازشناسی و آسیبشناسی میکنیم که بدانیم که عامل شکست انقلاب مشروطیت در پنج فرایند آن به این دلیل و علت بوده است که جامعه بزرگ ایران در عرصه جنبش ضد استبدادی خود به جای اینکه سه مؤلفه قدرت یعنی «زر و زور و تزویر» را به چالش بکشند، تنها به مبارزه با استبداد سیاسی بسنده میکردند (و البته آن هم در شکل «لائی یا نفیائی» آن بدون اینکه آلترناتیو اثباتی سیاسی برای آن تعریف کرده باشند) و همین امر باعث گردیده است که در 112 سال گذشته فرایند پسا انقلاب مشروطیت، شرایط برای «بازتولید استبداد سیاسی از دل استبداد مذهبی» (به قول معلم کبیرمان شریعتی از دل استحمار کهنه حوزههای فقاهتی) فراهم بشود.
آنچنانکه دیدیم در فرایند اول انقلاب مشروطیت (از 14 مرداد 1285 تا آغاز استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلی شاه قاجار) به علت اینکه «جنبش مشروطیت در کلیت خود یک جنبش ضد استبداد سیاسی بود، نه ضد استبداد مذهبی»، همین امر باعث گردید تا استبداد مذهبی یا استحمار کهنه مذهبی در لوای مشروعهخواهی تحت هژمونی شیخ فضل الله نوری شرایط برای بازتولید استبداد سیاسی محمد علی شاه قاجار فراهم بکند؛ که واقعه به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه قاجار و ظهور استبداد صغیر و پایان فرایند اول مشروطیت نمایش همین بازتولید استبداد سیاسی از دل استبداد مذهبی یا استحمار کهنه حوزههای فقاهتی بود؛ و در فرایند پنجم انقلاب مشروطیت (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) در فاز دوم جریان جنبش ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق که او با شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت»، جنبش دموکراسیخواهانه خودش را در ادامه پیروزی جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران، از سر گرفت، از آنجائیکه مصدق در فاز دوم و در عرصه جنبش دموکراسیخواهانه خود (که در رویکرد او جوهر انقلاب مشروطیت استقلال و آزادی بود) بدون مبارزه با استبداد مذهبی یا استحمار کهنه حوزههای فقاهتی، میخواست تنها توسط مبارزه تک مؤلفهای با استبداد سیاسی و دربار پهلوی به نهادینه کردن دموکراسی در جامعه ایران دست پیدا کند، استبداد مذهبی یا استحمار کهنه حوزههای فقاهتی تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و سید محمدتقی بروجردی، شرایط برای بازتولید دوباره استبداد فرار کرده از کشور فراهم کردند؛ که کودتای 28 مرداد 32 یعنی پروژه مشترک ارتجاع مذهبی با امپریالیسم آمریکا و دربار فراری نمایش همین بازتولید استبداد سیاسی از دل ارتجاع مذهبی یا استحمار کهنه حوزههای فقاهتی بود؛ و در جریان جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 هم از آنجائیکه جنبش ضد استبدادی مردم ایران:
اولاً صورت تک مؤلفهای ضد استبدادی داشت.
ثانیاً فقط از جنبه «نفیائی یا لائی» صرف برخوردار بود (بدون اینکه همراه با آلترناتیو اثباتی باشد) همین امر باعث گردید تا علاوه بر اینکه شرایط برای هژمونی روحانیت حوزههای فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی جامعه ایران در سال 57 فراهم بشود و علاوه بر اینکه شرایط برای سازماندهی و تثبیت ارتجاع مذهبی توسط 17 هزار حسینیه و مسجد و تکیه سراسر کشور فراهم گردد، خود همین جوهر تک مؤلفهای جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، شرایط برای بازتولید استبداد سیاسی از دل استبداد مذهبی یا استحمار کهنه حوزههای فقاهتی در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران فراهم ساخت.
ادامه دارد