«عاشورا» در سه رویکرد:
رویکرد «تطبیقی» به عاشورا، رویکرد «انطباقی» به عاشورا و رویکرد «دگماتیستی» به عاشورا – قسمت هفتم
اولاً از علم لدنی و یا علم غیب و علم امامت امام حسین در مدیریت و تکوین عاشورا خبری نیست؛ و در این رویکرد شکست امام حسین مانند شکست پیامبر اسلام در احد و شکست امام علی در صفین و شهادت امام علی و مسموم شدن پیامبر و شهادت امام حسن تا شهادت امام رضا و غیره امری انسانی و عادی میباشد و ربطی به علم امامت و علم لدنی و علم غیب و غیره ندارد و «امام حسین اصلاً و ابداً از قبل علم به زمان و مکان شهادتش نداشت» (چرا که معیار رویکرد تطبیقی به عاشورا همانی است که امام صادق میفرماید: «کان رسول الله یأکل أکل العبد و یجلس جلوس العبد و یعلم أنه عبد - پیغمبر بندهوار مینشست و بندهوار غذا میخورد چراکه میدانست که بنده است») بنابراین در رویکرد تطبیقی به عاشورا «شهادت حسین در کربلا سنتز مبارزه او در بستر تاریخی و اجتماعی و سیاسی و انسانی جنبش حقطلبانه بوده است همان جنبش حقطلبانهای که امام حسین در پروسه عاشورا هم راهبری و هم رهبری آن را در دست داشته است.»
ثانیاً در رویکرد تطبیقی به عاشورا (برعکس رویکرد دگماتیستی به عاشورا و برعکس آنچه که نویسنده کتاب شهید آگاه میگوید) «بین علم امام به شهادت و قصد امام در راه شهادت تفاوتی وجود ندارد.»
ثالثاً امام حسین از آغاز در راستای «اعتلای جنبش حقطلبانه تاریخی و انسانی و اجتماعی خودش حرکت کرده است نه ادای وظیفه و تکلیف تعبدی از پیشمقدر شده.»
رابعاً مبنای مدیریت امام حسین در پروسه عاشورا «علم بشری و اراده و اختیار و انتخاب امام حسین بوده است نه علم غیب و امر ملکوتی و علم امامت و غیره» لذا به همین دلیل است که در رویکرد تطبیقی به عاشورا «تشابه سنخیت بین امام حسین و شیعیان واقعیاش وجود دارد» یعنی «آنچنانکه امام حسین یک انسان است پیروان امام حسین هم انسان هستند» و بدین ترتیب است که پیروان امام حسین (در رویکرد تطبیقی به عاشورا) میتوانند از امام حسین و یارانش «الگوبرداری برای کسب مسئولیت اجتماعی و انسانی و تاریخی برای تغییر در جامعه کنکرت و مشخص خودشان بکنند» و از اینجا است که میتوانیم داوری بکنیم که وضع امام حسین در برابر دعوت مردم کوفه (از 10 رمضان سال 60 تا هشتم ذی الحجه سال 60 که نامههای مردم کوفه به او میرسید) شبیه وضع پدرش امام علی بعد از کشته شدن عثمان است. چرا که آنچنانکه امام علی در خطبه 3 نهجالبلاغه میفرماید: «اجتماع مردم برای بیعت با من بود که حجت برای قبول خلافت بر من تمام کرد.»
«لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَی کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حبلها عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکأْسِ أَوَّلِهَا - اگر چنین نبود که با حضور انبوه نیروهای مردمی که برای بیعت و یاری خواستن از من آماده شده بودند و اگر پیمان الهی با آگاهان جامعه در باره عدم تحمل در برابر پر خوری ظالمان و گرسنگی مظلومان نبود، زمامداری بر شما نمیپذیرفتم و افسار شتر خلافت را بر گردنش میانداختم و آخر آن را نیز با همان جام اولش آب میدادم» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 3 – ص 50 – س 2) یعنی خلافت را نمیپذیرفتم و آن را از خود دور میکردم، بنابراین آنچنانکه امام حسین در وصیتنامهاش (به برادرش محمد حنفیه که منشور پروسس عاشورا توسط امام حسین و در زمان شروع پروسس عاشورا در 28 رجب سال 60 هجری یعنی زمان هجرت از مدینه به مکه میباشد) گفته است:
«أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی و ابی - مردم دنیا بدانید که من یک آدم جاهطلب و قدرتطلب و مقامطلب و اخلالگر و مفسد و ظالم نیستم من قیام کردم برای اصلاح جامعه پیامبر اسلام و برای امر به معروف و نهی از منکر در برابر قدرت حاکم و من در چارچوب مسیر و سیره پیامبر و علی عمل میکنم» (مقتل الحسین خوارزمی - ج 1 – ص 188) به عبارت دیگر امام حسین در مکه از دهم رمضان سال 60 که سیل دعوتنامههای مردم کوفه به طرف امام حسین روانه شده بود و در بیش از 30 هزار دعوتنامه مردم کوفه به امام حسین نوشتند که «ما از دست ظلم اموی به جان آمدهایم و شما را به عنوان امام المسلمین دعوت میکنیم به کوفه بیائید» بدون تردید امام حسین در چارچوب همان گفته خودش در منشور عاشورا یعنی «اسیر بسیره جدی و ابی» این درخواست کوفیان را همان حضور حاضر امام علی در خطبه 3 نهجالبلاغه تفسیر کرده بود و لهذا تصمیم گرفت که به «جنبش حقطلبانه مردم کوفه بپیوندد و رهبری و راهبری جنبش حقطلبانه مسلمانان را در سال 61 هجری در دست بگیرد» و بدین جهت در این رابطه بود که امام حسین در 15 رمضان سال همراه با مسلم بن عقیل این نامه را برای مردم کوفه فرستاد:
«نامههای شما رسید و آنچه نوشته بودید دانستم سخن اکثریت شما این است که ما زمامداری نداریم و از من خواستهاید به کوفه بیایم و زمامداری شما را به عهده بگیرم اینک من برای کسب اطمینان بیشتر مسلم بن عقیل را که به وی اعتماد دارم به سوی شما میفرستم تا از نزدیک اوضاع و احوال مردم را بررسی کند و برای من بنویسد. فان کتب الی انه قد اجتمع رأی ملاکم و ذوی الحجا و الفضل منکم علی مثل ما قدمت به رسلکم و قرات فی کتبکم فانی اقدم الیکم و شیکا - اگر مسلم بن عقیل به من بنویسد که رأی بزرگان و عقلا و صاحبان فضل از شما مجتمع و متفق شده است بر همان چیزی که در نامههای خود نوشته بودید که من زمامداری شما را به عهده بگیرم در این صورت من بزودی به کوفه نزد شما خواهم آمد» (ارشاد - شیخ مفید - ص 183).
بدین ترتیب طبری در تاریخ خود در خصوص وضعیت «جنبش حقطلبانه» در فرایند اعتلای جنبش عاشورای امام حسین مینویسد:
«گروهی از مردان سیاسی طرفدار امام حسین و مخالف بنیامیه در شهرهای دیگر عراق نیز مثل بصره و همچنین در حجاز بودند که امام حسین از توجه به آنان غافل نبود و به همین علت در مکه امام حسین به جمعی از بزرگان بصره نامه نوشت و برای هریک از آنان یک نسخه از آن را فرستاد و آنان را دعوت به احیای کتاب الله و سنت پیغمبر کرد و در آن نامه اشاره به وضع حکومت بعد از رحلت رسول اکرم نمود که اهل بیت را از آن دور کردند در حالی که او برای حکومت لایقتر از دیگران بودند. امام حسین به این بزرگان گوشزد کرد که اگر در احیای کتاب و سنت از من اطاعت کنید و به سخنم گوش دهید شما را به راه رشاد و صلاح رهبری خواهم کرد» (تاریخ طبری - ج 4 - ص 266).
باری بدین ترتیب است که حرکت امام حسین در هشتم ذی الحجه آنچنانکه طرفداران رویکرد دگماتیستی به عاشورا میگویند برای «کشته شدن از پیشمقدر شده در کربلا و عاشورا نبود» بلکه فقط و فقط امام حسین به عنوان آگاهان جامعه در پاسخ به در خواست حقطلبانه مردم کوفه و پاسخ به نامه 12 ذی العقده سال 60 مسلم بن عقیل به امام حسین که نوشته بود: «کوفه آماده است، عجله کن» بوده است. پر واضح است که در طول «چهارماه و ده روز اقامت امام حسین در مکه» و ارزیابی و تحلیل و کارشناسی کردن شکل مبارزه و تدوین استراتژی و فرستادن مسلم عقیل به کوفه جهت کارشناسی شرایط کوفه (در 15 رمضان سال 60) یعنی سه ماه قبل از هجرت خودش از مکه به سوی کوفه و کارشناسی دو ماه و سه روز مسلم در کوفه همه و همه نشان دهنده «حساسیت حضور 4 ماه و ده روز اقامت امام حسین در مکه بوده است»، بنابراین اگر امام حسین در 28 رجب سال 60 هجری از مدینه به مکه هجرت نمیکرد و در مدینه میماند و اگر امام حسین حتی در 28 رجب در هجرت از مدینه به جای مکه مستقیم به طرف کوفه میرفت، هرگز و هرگز پروسس عاشورا در چارچوب تسلسل نهضت ابراهیمی و در راستای اعتلای جنبش حقطلبانه خودش و در ادامه جنبش عدالتطلبانه امام علی و ادامه جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام نمیتوانست مادیت پیداکند.
یادمان باشد که امام حسین در آخرین مرحله که قصد هجرت و خروج از مدینه به سمت مکه در 28 رجب سال 60 هجری داشت قبل از حرکت به برادرش محمد حنفیه میفرماید:
«من و برادران و برادرزادگان که رأی آنان با رأی من یکی است عازم هستیم که از مدینه به مکه برویم» (مقتل خوارزمی - ج 1 - ص 188).
در این رابطه است که حرکت امام حسین در طول 4 ماه و ده روز در مکه (از ورود به این شهر تا خروج از این شهر در تاریخ هشتم ذی الحجه سال 60) تنها مرزی است که در عرصه «عملی و نظری» میتوان «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» و «رویکرد انطباقی به عاشورا» و «رویکرد تطبیقی به عاشورا» را از هم جدا و تفکیک کرد؛ و دلیل این امر همان است که رویکرد انطباقی به عاشورا (که کتاب شهید جاوید نعمت الله صالحی نجف آبادی مانیفست رویکرد انطباقی به عاشورا میباشد) در آرایش مرحلهبندی حرکت امام حسین در طول 5 ماه 12 روز خود (از 28 رجب سال 60 هجری تا دهم محرم سال 61 هجری) به چهار مرحله:
1 - از زمان امتناع امام حسین نسبت به بیعت با یزید در برابر والی مدینه تا خروج امام حسین از مدینه به طرف مکه.
2 - از ورود امام حسین به مکه تا زمان شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در مسیر حرکت به کوفه.
3 - از زمان شنیدن خبر شهادت مسلم در مسیر حرکت از مکه به کوفه تا صبح عاشورا در کربلا.
4 - روز عاشورا در کربلا و جنگ بین دو سپاه حسین و سپاه یزید تحت فرماندهی عمر و سعد و شمر بن ذی الجوشن و عبیدالله زیاد.
رویکرد انطباقی به عاشورا در میان این چهار مرحله تنها فرایند حسین در مکه (که از ورود او به مکه تا زمان شنیدن خبر شهادت مسلم در مسیر حرکت به سمت کوفه میباشد) «زمان مرحله دوم میداند» که قطعاً بیش از چهار ماه و 12 روز طول کشیده است (چرا که بدون تردید بیش از دو روز پس از خروج امام حسین از مکه خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین رسیده است و بنابراین در رویکرد انطباقی به عاشورا زمان مرحله دوم حرکت حسین 4 ماه 12 روز میباشد) آنچه در این رابطه مهم است اینکه رویکرد انطباقی به عاشورا مرحله مکی حرکت امام حسین در چارچوب «اقامه حکومت حق» و «کسب قدرت سیاسی» توسط امام حسین تعریف میکند و بدین خاطر در این رابطه است که این مرحله از حرکت امام حسین را «مرحله انقلابی و شورشی و تهاجمی بودن حرکت امام حسین تعریف مینمایند». بدین ترتیب است که در تدوین اصول مورد اعتقاد رویکرد انطباقی به عاشورا باید بگوئیم که:
اصل اول مورد اعتقاد رویکرد انطباقی به عاشورا (که شهید جاوید نعمت الله صالحی نجف آبادی به عنوان مانیفست این رویکرد میباشد) این است که آنها بر این باورند که آبشخور اولیه تکوین جنبش حقطلبانه عاشورا «تحمیل بیعت (با جائر) بر امام حسین بوده است» که در این رابطه آنها اعتقاد دارند که «در زمان معاویه تحمیل بیعت با جائر وجود نداشته است» و بنابراین به صورت «غیر مستقیم اعتقاد دارند که اگر یزید مانند معاویه تحمیل بیعت با جائر (که خودش بود) بر امام حسین اعمال نمیکرد، عاشورا اتفاق نمیافتاد» اما برعکس رویکرد انطباقی به عاشورا (که کتاب شهید جاوید صالحی نجف آبادی مانیفست آن میباشد) اصل اول مورد اعتقاد رویکرد دگماتیستی به عاشورا (که لهوف سید بن طاووس در قرن هفتم هجری متوفی 664 هجری و حماسه حسینی شیخ مرتضی مطهری و شهید آگاه لطف الله صافی گلپایگانی به عنوان مانیفست این رویکرد میباشند) این است که «امام حسین با علم امامت و علم لدنی و علم غیب آگاه بود که چه در زمانی و در چه مکانی میمیرد یا شهید میشود» بنابراین «عامل تکوین عاشورا توسط امام حسین در عرصه تعبد و تکلیف و انجام وظیفه از قبل مقدر شده در رویکرد دگماتیستی به عاشورا تعریف میشود». برعکس رویکرد دگماتیستی و انطباقی به عاشورا «اصل اول مورد اعتقاد رویکرد تطبیقی به عاشورا» (که کتاب حسین وارث آدم معلم کبیرمان شریعتی مانیفست این رویکرد میباشد) این است که «عامل اولیه و آبشخور اصلی تکوین عاشورا پیوند جنبش حقطلبانه امام حسین با تسلسل نهضت حق و باطل در بستر تاریخ است که از نبرد هابیل با قابیل در داستان آدم صفوه الله شروع شده است و در ادامه تسلسلی نهضت حق علیه باطل این جنبش به ابراهیم خلیل در چارچوب گفتمان توحیدی رسیده است و پس از موسی کلیم الله و عیسی روح الله این جنبش مبارزه حق بر علیه باطل در چارچوب همان گفتمان توحیدی ابراهیم خلیل به محمد حبیب الله به صورت جنبش رهائیبخش انسانی و اجتماعی و تاریخی رسیده است و پس از محمد حبیب الله این جنبش تسلسلی به صورت جنبش عدالتخواهانه در چارچوب همان گفتمان واحد توحیدی به علی امیرالمؤمنین ولی الله و سپس این جنبش تسلسلی به صورت جنبش حقطلبانه به حسین ثار الله رسیده است». (و از اینجا است که امام صادق میفرماید: «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا و کل شهر محرم») بنابراین در چارچوب این اصل رویکرد تطبیقی به عاشورا توسط معلم کبیرمان شریعتی است که «جنبش حقطلبانه عاشورای امام حسین را نمیتوان به صورت مجرد از تاریخ (در شکل یک حادثه تاریخی آنچنانکه رویکرد انطباقی شهید جاوید بر آن پای میفشارد) تحلیل و تبیین کرد.»
ادامه دارد