سرمقاله
قدرتگیری مجدد ترامپ در عرصه نظم جدید جهانی
تا قبل ورود ترامپ به کاخ سفید، در راستای نظم جدید جهانی رؤسای جمهوری آمریکا «به دنیا به سان صفحه شطرنجی نگاه میکردند که در آن طرفهای دوست و دشمن میکوشند در نقاط مورد منازعه به مزیتهای ژئوپولتیکی دست یابند» در حالی که نظر دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا (که دور دوم ریاست جمهوری خودش را میگذارند) این است که «کره زمین محل یک بازی بزرگ مونو پولی است که در آن رقیبهای متعددی برای کنترل داراییهای ارزشمند، اعم از اموال غیر منقول، بازار یا منافع مبارزه میکنند». بدیهی است که حفظ برتری جهانی، هدف اصلی سیاست خارجی و نظامی امپریالیسم آمریکا بهخصوص از بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق میباشد.
در سال 1992 در شرایط فروپاشی بلوک شرق، وزارت دفاع امپریالیسم آمریکا در یک سند محرمانه که بعداً توسط روزنامه تایمز منتشر گردید، تائید کرد که: «نخستین هدف ما جلوگیری از ظهور یک رقیب جدید است. برای انجام این کار ما باید مانع از آن شویم که یک قدرت متخاصم بر منطقهای مسلط شود که منافع آن بتواند از آن یک قدرت جهانی بسازد و کنترلش بر آن را تحکیم کند». از دید ترامپ «حفظ برتری جهانی آمریکا مستلزم به پیشرفت اقتصادی است. اقتصاد ملی با انتقال صنایع اساسی به خارج، جهانیگری و مبادلات آزاد تضعیف شدهاست. برقراری تعرفه سنگین گمرکی که موجب پویایی اقتصادی شده، و از حجم واردات از جمله از کشورهای متحد و عضو ناتو میکاهد.»
باری، قدرتگیری ترامپیسم در آمریکا «ادامه چرخش بهراستی است که روند عمومی تحول سیاسی جهان سرمایهداری در اوضاع کنونی است». مراسم تحلیف و آغاز دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، یک ویژگی در برداشتهاست، زیرا برای نخستینبار نقش مستقیم اشرافیت مالی آمریکا و قدرت سیاسی در صف نخستین این مراسم به نمایش گذاشته شدند. بزرگترین سلاطین مالی جهان امثال: ایلان ماکس (مدیر عامل تسلا و شبکه اجتماعی ایکس)، جف بزوس (مدیر عامل شرکت آمازون) و مارک زاکر برگ (مدیر عامل شرکت متا) در مراسم تحلیف ترامپ بهعنوان میهمانان ویژه حضور یافتند و در کنار نامزدهای پیشنهادی کابینه ترامپ جای گرفتند. آنها هزینه 250 میلیون دلاری این جشن را به عهده گرفتند. البته مبلغی که اشرافیت مالی آمریکا برای پیروزی ترامپ در انتخابات هزینه کردند، رقمی نزدیک به یک میلیارد دلار برآورد شدهاست. تنها 250 میلیون دلار آن کمک ایلان ماسک کرد. این موضوع نمایش آن بود که اکنون خود الیگارشی مالی آمریکا، بهعنوان صاحبان بلامنازع قدرت اقتصادی، مستقیماً صاحب قدرت سیاسی نیز هستند. و مستقیماً فرمانروایی و حکومت میکنند. ترامپ پنهان نکرده که در این شرایط اقتصاد آمریکا با بحران جدی روبروست، تورم بالا، کسری بودجههای بسیار کلان، بدهی عمومی 36 تریلیونی، نهتنها حاکی از وخامت اوضاع اقتصادی در داخل است، بلکه موقعیت بینالمللی آمریکا را در رقابت با قدرتهای رقیب بهویژه چین را تضعیف کرده است.
باز در این رابطه «عفو شورشیان طرفدار خود (ترامپ) که در ژانویه 2021 به ساختمان کنگره حمله کردند، از جمله آزاد کردن اعضای گروههای فاشیست و نژادپرست موسوم به "پاسداران سوگند" و "پسران مغرور" و باز گرداندن مجازات اعدام برای جرائم فدرال، برقراری تبعیض علیه دگرباشان جنسی (زیرا او اعلامکرد فقط دو جنسیت مرد و زن را به رسمیت میشناسد) او زنان تراجنسیتی را مردان نامید، و گفت که این افراد نباید در رشتههای ورزشی بهعنوان زن شرکت کنند. اخراج تراجنسیتیها از ارتش، عدم حمایت الزامی مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستانها از تراجنسیتیها، لغو فرمان ارتقای برابری نژادی و حمایت از جوامع محروم، اعلام وضعیت فوق العاده بهمنظور جلوگیری از ورد مهاجران، تعلیق برنامه اسکان مجدد پناهندگان در ایالات متحده، حذف حق خودکار شهروندی آمریکا برای نوزادان متولد در خاک این کشور، اخراج مهاجران غیر قانونی که تعداد آنها بیش از 11 میلیون نفر اعلام شدهاست، توقف برنامه موسوم به طرح جدید سبز.»
لذا بدین ترتیب است که ترامپ با این مجموعه سیاستها «عصر طلایی آمریکا» را اعلام نمود. ترامپ در ادامه سیاستهای فاشیستی داخلی، «در عرصه خارجی نیز سیاستهای توسعهطلبانه و تجاوزکارانه خود را بر ملا کرده است. خلیج مکزیک را خلیج آمریکا نام گذاری کرده است». او گفتهاست «کنترل پاناما را نیز بهدست خواهد گرفت». همچنین او اعلام کرده است که از نظر وی «کانادا باید به یکی از ایالات آمریکا تبدیل شود» و «گرینلند از آن آمریکاست» و «نوار غزه از آن آمریکا میباشد و نزدیک به دومیلیون فلسطینی ساکن نوار غزه، باید بهزور به مصر و اردن انتقال پیدا کنند». این ادعاهای توسعهطلبانه ارضی، همراه با زیر فشار قرار دادن کشورهای اروپایی برای افزایش سهم 5 درصدی از تولید ناخالص خود برای حضور در ناتو، تعرفههای سنگینی که قرار است بر کالاهای کشورهای دیگر بهویژه چین وضع شود، همچنین خروج از سازمان بهداشت جهانی، خروج از پیمان اقلیمی پاریس، از هم اکنون نشانمیدهد که سیاستهای ترامپ، بر خلاف ادعاهای عوامفریبانهاش، تضاد میان امپریالیسم آمریکا با قدرتهای دیگر امپریالیستی جهانی تشدید خواهد کرد.
باری، در خصوص تضاد با رژیم مطلقه فقاهتی ایران، در چند روز گذشته «منصوبین ترامپ در وزارت خارجه و نمایندگی سازمان ملل، از اعمال تحریمهای شدید علیه رژیم مطلقه فقاهتی سخن گفتهاند». نماینده آمریکا در سازمان ملل در سنای آمریکا گفت: «با رسیدن به این مقام برای بازگشت تحریمهای همه جانبه علیه رژیم مطلقه فقاهتی تلاش خواهد کرد و حامی این تحریمهاست». وزیر خارجه جدید آمریکا نیز از اجرای سازوکار ماشه و بازگشت تحریمهای بین المللی علیه رژیم حمایت کرده است. با اینهمه، بعید است که این تهدیدات به فوریت عملی گردند. خود ترامپ در جدیدترین موضعگیریاش از این تهدیدات استفاده نکرد، حتی در مورد بمباران تأسیسات هستهای رژیم توسط اسرائیل گفت: «واقعاً خوب خواهد بود، اگر بتوان آن را بدون برداشتن آن گام اضافه، حل کرد. امیدوارم ایران دست به معامله بزند، و اگر چنین نکند این هم مسئلهای نخواهد بود.»
قابلذکر است که پزشکیان بهرغم مخالفتهای جناح رقیب برای مذاکره با ترامپ اعلام آمادگی کرده است. زیرا اوضاع کشور بهشدت بحرانی است، و مردم ایران دیگر تاب توان تحمل تشدید تحریمها را ندارند. و نیاز شدیدی به برداشته شدن تحریمها، فروش نفت و سرمایهگذاریهای خارجی دارند. بر این مطلب بیافزاییم که در دوران پسا فروپاشی بلوک شرق و تک قطبی شدن نظم جهانی بر پایه قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی، هژمونی امپریالیسم آمریکا در آن شرایط، «اروپا نیاز به متحد بزرگی مثل چین داشت و چین بهواسطه تکنولوژی و صنایع غرب و البته نیروی کار ارزان به قدرتی بزرگی تبدیل شد». از سوی دیگر روسیه تازه، میخواست وارث هر آنچه که از بلوک شرق باقی ماندهبود، شده بود. و بدین سان چین و روسیه به دو رقیب امپریالیسم غرب و امپریالیسم آمریکا تبدیل شدند. چین با ترکیب ارگانیک سرمایه زیاد متکی به نیروی کار ارزان و تکنولوژی قوی، رشد اقتصادی بهمراتب بیشتری از غرب پیدا کرده است. و روسیه نیز تلاش میکند با قدرت نظامی قوی و بزرگ به ارث رسیده از اتحاد جماهیر شوروی و اقمار بلوک شرق را حفظ کند، و به مثابه یک امپریالیسم، جای اتحاد جماهیر شوروی سابق را بگیرد. چین با اتکا به نیروی کار ارزان بزرگ خود رقیبی بزرگتر و قدرتمندتر از روسیه در عرصه اقتصادی و رقابت با غرب است.
لازم به ذکر است که در آمریکا 11 میلیون مهاجر غیر قانونی است که نیروی کار بسیار ارزان هستند، که به یکی از عوامل رشد اقتصادی برای امپریالیسم آمریکا تبدیلشدهاند. آن چنانکه که بایدن (رئیس جمهوری قبلی آمریکا) به آن افتخار میکرد. بهعلاوه اینکه اعضای سازمان تجارت جهانی با پذیرش اصل بازار آزاد رقابت میکردند، و حرف اول را پیروزی در بازار میزد. همه قدرتها و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا، سهمی در این بازار آزاد داشته و «پرنسیبها» را رعایت میکردند، که همانند صدور سرمایه بدون ممانعت به کشورهای یکدیگر عمل کنند. اما قدرتمند شدن اقتصاد چین، و رشد بالاتر اقتصادی، خطر کوچکتر شدن اقتصاد غرب، زنگهای خطر برای امپریالیسم غرب و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا به صدا در آمد.
کنسرواتیوها (حزب جمهوری خواهان) به نمایندگی ترامپ راه حل دیگری را روی میز گذاشتند. آنها نشان دادند که سیاست آمریکا در جریان رقابت در بازار آزاد پیروز نخواهد شد. و لذا آمریکا باید قواعد بازی را بههم بزند. علی ایحال، دکترین اقتصاد ترامپیسم، بر هم زدن مکانیزم بازار آزاد با تکیه به موقعیت برتر نسبی است، که در میان متحدین خود دارد. پیروزی استراتژی ترامپیستها باعث گردیده که:
اولاً سهام الیگارشهای مالی افزایش بیابد و یا با مقادیر بیشتر سهام شرکتهای خود را بفروشند.
ثانیاً سهم بیشتری از متحدین خود در پروژههای مشترک دریافت کنند و امپریالیسم آمریکا سهم کمتری بپردازد. بهعنوان مثال در ناتو، در سازمان بهداشت جهانی، در مسئله مشکلات اقلیمی و در تقابل با تهدیدات روسیه.
ثالثاً اعمال تعرفههای مالیاتی، بهعنوان مثال اعمال تعرفه بر روی کالاهای اروپایی، چینی، کانادایی و مکزیک که در آمریکا بازار بزرگ و قابل توجهی دارند.
رابعاً کاهش کمکهای مالی به کشورهای متحد اقماری که رقم قابل توجهی هستند.
خامسا استفاده نئو کانی از قدرت نظامی و یا تهدید به آن برای سهم خواهی بیشتر.
سادسا فشار بر شرکتهای آمریکایی که سرمایههای خود را در خارج از آمریکا انباشت میکنند.
لهذا، اکنون که حدود دو ماه از ریاست جمهوری ترامپ میگذرد. همان طور که پیشبینی میشد، ترامپ در دوره دوم ریاست جمهوری خود بسیار بیشتر رویکرد امپریالیستی و جهانخواری دارد. برای طرح نمونه او در نخستین نشست کابینه خود با عضویت اوکراین در ناتو، بهشدت مخالفت کرد و در حاشیه این نشست در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران در باره جنگ روسیه علیه اوکراین و امتیازاتی که باید به اوکراین داده شود گفت: «میتوانم به شما بگویم اوکراین باید ناتو را فراموش کند». او ادعا کرد بحث در باره پیوستن اوکراین به این ائتلاف دفاعی احتمالاً به همان دلیلی بود که باعث آغاز این ماجرا شد. اوکراین اکنون خواستار تضمین امنیتی در مقابل حملات روسیه شدهاست. ترامپ مدعی شده است که حضور کشورش در توسعه معادن اوکراین تضمین امنیت بهحساب میآید و کسی در حضور آمریکا جسارت درگیری را نخواهد داشت.
یادمان باشد که در دیدار ترامپ و زلنسکی که در یازدهم اسفند 1403 صورت گرفت ترامپ با «هو» کردن زلنسکی، همه این حرفهای خود را نفی کرد و در آن جلسه کاری کرد که زلنسکی مجبور بشود که در همان ابتدا، جلسه را ترک کند، و از آمریکا با دست خالی باز گردد. «مشکل ترامپ در آن جلسه، برای کوچک کردن زلنسکی و اوکراین و اروپا تنها این شد که چرا زلنسکی لباس نظامی به تن کرده و با لباس نظامی به دیدار ترامپ آمده است» و در همین رابطه بود که پس از این جلسه فوراً وزیر خارجه آلمان در حمایت از زلنسکی و اوکراین و رد ترامپ گفت: «زندهباد اوکراین، زنده اروپا.»
ترامپ تنها از اوکراین میخواهد که کنترل منابع و زیرساختهای اوکراین را به او بهصورت یکطرفه واگذار نماید. همچنین او از زلنسکی رئیسجمهور اوکراین میخواهد که هزینه حمایت آمریکا در دوران بایدن را بپردازد. بهعبارت دیگر دونالد ترامپ میخواهد، اوکراین را غارت کند و آن را به پادگانی برای امپراطوری آمریکا تبدیل کند. او خواستار بازپرداخت 400 میلیارد پوند از اوکراین است. در یک سند سری که روزنامه دیلی تلگراف بهدست آورده، تأکید شده که آمریکا در اوکراین باید یک صندوق سرمایهگذاری مشترک تشکیل دهند. در این طرح آمده است که این توافقنامه بدون در نظر گرفتن با اصول تضاد قوانین، به قوانین نیویورک مرتبط خواهد بود. آمریکا 50 درصد درآمد حاصل از استخراج منابع و 50 درصد از ارزش مالی کلیه مجوزهای جدید صادر شده برای اشخاص ثالث را بهدست خواهد آورد. در یکبند دیگر از توافقنامه متذکر شدهاست که: «تا زمانی که اوکراین بدهیهای خود را برای جنگ پرداخت نکند، آمریکا اجازه دارد که درآمد را از این طریق حفظ کند.»
فراموش نکنیم که در سفر یازدهم اسفند 1403 همه این توافقنامه نابود گردید. حال باید ببینیم که اروپا تا کجا میتوانند مستقل از آمریکا عمل کنند و تا کجا میتوانند از اوکراین در این شرایط سخت حمایت نمایند.
پایان