تزهائی برای آگاهی‌یابی، گفتمان‌سازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمان‌یابی و گسترش سطح مطالبات کنش‌گران، جنبش‌های اعتراضی اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – سیزده

 

تز ششم – «تنها مدل مناسب جهت سازمان‌یابی کنش‌گران جنبش‌های مطالباتی در مقطع کنونی مدل اردوگاهی می‌باشد نه مدل طبقاتی» چراکه «توسط مدل اردوگاهی است که کنش‌گران همه جنبش‌های مطالباتی امروز جامعه بزرگ ایران می‌توانند فارغ از نژاد، جنسیت، مذهب، قومیت، زبان، فرهنگ و غیره، تنها با تکیه بر درد مشترک و مطالبه عام همگانی با هم متحد بشوند و در کنار هم به مبارزه مشترک برای دستیابی به مطالبات خود بپردازند». برای فهم و تبیین این مهم باید عنایت داشته باشیم که:

الف – «تشکل جنبش‌های مطالبه‌محور بر پایه مدل اردوگاهی (نه مدل طبقاتی) اگر در بستر آگاهی‌یابی و گفتمان‌سازی و سازمان‌یابی و ارتقاء سطح مطالبات و طرح همگانی مطالبه به انجام برسد، در آن صورت این تشکل اردوگاهی مطالباتی جنبش‌ها می‌توانند در راستای بسترسازی تحولات ساختاری همه جانبه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران نقشی به مراتب بیشتر از حتی احزاب سیاسی مستقل پیدا کنند» زیرا منهای اینکه آنچنانکه در جریان سرکوب هولناک جنبش سبز در سال 88 شاهد بودیم، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم یا حزب پادگانی خامنه‌ای نسبت به حرکت احزاب سیاسی حتی در حد احزاب سیاسی وابسته به جناح‌های درونی حکومت، حساسیت بیشتری دارند تا نسبت به حرکت جنبش‌های مطالباتی تکوین یافته از پائین، دلیل این امر هم آن است که حزب پادگانی خامنه‌ای نسبت به مبارزه احزاب سیاسی حتی احزاب سیاسی وابسته به جناح اصلاح‌طلبان حکومتی، به خاطر اینکه حرکت آنها سیاسی بی‌واسطه می‌باشد، احساس آلترناتیوی آن‌ها نسبت به قدرت خود می‌کنند، در نتیجه همین امر باعث می‌گردد تا حزب پادگانی خامنه‌ای تلاش می‌کنند تا با تمام قدرت این حرکت‌ها را در نطفه خفه نمایند. بدین دلیل بود که حزب پادگانی خامنه‌ای با بی‌رحمانه‌ترین شکل، جنبش سبز را در سال 88 سرکوب کرد و رهبران آن را به حصر کشانید و هنوز هم پس از 13 سال حاضر نمی‌شود که رهبران جنبش سبز را از حصر خانگی نجات بدهد.

اما در خصوص جنبش‌های مطالباتی از آنجائیکه حزب پادگانی خامنه‌ای مبارزه آنها را نسبت به قدرت خود صورت با واسطه و غیر مستقیم تحلیل می‌کند، در نتیجه همین امر باعث می‌گردد که نسبت به سرکوب حرکت آنها بی‌رحمانه عمل نکند و حتی در مواقع حساس تن به عقب‌نشینی هم بدهد. چنانکه در جریان جنبش معلمان در سال 1400 شاهد بودیم که در نهایت نه تنها به تجمعات سراسری آن‌ها (که 11 بار در سال 1400 صورت گرفت) حمله چندانی نکرد بلکه مهمتر از آن اینکه حتی افراد دستگیر شده آنها در تجمعات سال 1400 را پس از چندی آزاد می‌کند. علی ایحال، از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که با سازمان‌یابی جنبش‌های مطالبه‌محور حول مطالبات همگانی جامعه بزرگ ایران و تکوین تشکل اردوگاهی، این تشکل در این شرایط می‌تواند در عرصه اعتلای مطالبات خود و رادیکالیزه شدن مبارزه خود حتی رسالت احزاب مستقل سیاسی را هم در دست بگیرند و شرایط برای تحول همه جانبه ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران فراهم نمایند. توجه داشته باشیم که تفاوت بین احزاب مستقل سیاسی با جنبش‌های خودجوش و دینامیک مطالباتی در این است که:

اولاً جنبش‌های خودجوش و دینامیک از پائین شکل می‌گیرند، در صورتی که احزاب مستقل سیاسی از بالا تکوین پیدا می‌کنند.

ثانیاً در عرصه مبارزه، احزاب مستقل سیاسی به صورت بی‌واسطه و مستقیم برخورد سیاسی با حاکمیت می‌کنند، در صورتی که جنبش‌های خودجوش مطالباتی به صورت باواسطه و سرپل مبارزه صنفی و مدنی، با حاکمیت مبارزه سیاسی می‌نمایند. در نتیجه همین امر باعث می‌گردد که هزینه سرانه مبارزه برای کنش‌گران احزاب مستقل سیاسی بیشتر از هزینه سرانه برای کنش‌گران جنبش‌های مطالبه‌محور باشد. طبیعی است که با کاهش هزینه سرانه مبارزه برای کنش‌گران جنبش‌های مطالباتی (در مقایسه با هزینه سرانه مبارزه کنش‌گران احزاب مستقل سیاسی و یا هزینه سرانه مبارزه کنش‌گران خیزش‌های معیشتی) شرایط مشارکت در اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور برای نیروهای اجتماعی به صورت وسیع و گسترده فراهم می‌گردد.

باری، در این رابطه تجربه جنبش معلمان در سال 1400 این درس بزرگ را به آموخت که «اگر جنبش‌های مطالبه‌محور بتوانند از پائین آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی بشوند و بتوانند به صورت گام به گام در بستر پراتیک مطالباتی خود سطح مطالبات خود را ارتقا بدهند و حتی به بیان مطالبات سیاسی (مثل شعار: «معلم زندانی آزاد باید گردد»، یا شعار: «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و یا شعار: «معلم به پاخیز برای رفع تبعیض» و یا شعار: «رئیسی، قالیباف این آخرین پیام است - جنبش فرهنگیان آماده قیام است») هم بپردازند، نه تنها دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر و امنیتی حزب پادگانی خامنه‌ای توان سرکوب جنبش آنها را ندارند، بلکه مهمتر از آن اینکه آنها می‌توانند با تغییر توازن قوا به صورت موضعی در عرصه میدانی به سود خود، رژیم را در برابر پذیرش مطالبات آنها وادار به عقب‌نشینی نماید». البته تجربه تحول سیاسی در لهستان و آفریقای جنوبی از دهه آخر قرن بیستم این واقعیت را برای ما آفتابی کرد که حتی «در پروسه انقلاب سیاسی نقش جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین بیشتر از نقش احزاب سیاسی مستقل می‌باشد.»

ب - درس مهم دیگری که جنبش معلمان در سال 1400 با یازده تجمع سراسری به ما آموخته است این است که «جنبش‌های مطالبه‌محور خودجوش و دینامیک باید توسط سازمان‌یابی از پائین بتوانند موجودیت و هویت خودشان را به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل نمایند». پر واضح است که در این صورت «با سازمان‌یابی این جنبش‌ها در چارچوب مدل اردوگاهی (نه مدل طبقاتی) کنش‌گران آن می‌توانند شرایط برای تغییر توازن قوا به نفع خود فراهم سازند و می‌توانند زمینه برای عقب‌نشینی رژیم در برابر قبول مطالبات خود آماده نمایند.»

ج - همچنین درس دیگری که جنبش معلمان در سال 1400 به ما آموخته است، این است که «جنبش‌های مطالباتی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین با تشکل‌یابی بر پایه مدل اردوگاهی (نه مدل طبقاتی و نه مدل حزبی) علاوه بر اینکه می‌توانند موضوعیت و موجودیت و مشروعیت خودشان را به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب پادگانی خامنه‌ای تحمیل کنند، از همه مهمتر اینکه می‌توانند دو شکل مبارزه اعتصابی و مبارزه خیابانی کنش‌گران خود را در پیوند با یکدیگر قرار بدهند و توسط پیوند دو شاخه مبارزه اعتصابی و مبارزه خیابانی شرایط برای آچمز کردن حزب پادگانی خامنه‌ای و دستگاه‌های چند لایه‌ای امنیتی و اطلاعاتی و سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی را هم فراهم کنند» بنابراین، می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «اردوگاه جنبش‌های مطالباتی تنها نمی‌توانند با مبارزه صرف اعتصابی و یا با مبارزه صرف خیابانی توازن قوا را حتی به صورت موضعی در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند و نمی‌توانند واقعیت و موجودیت خودشان را به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل نمایند و نمی‌توانند رژیم را در برابر قبول مطالبات خودشان وادار به عقب‌نشینی سازند». البته جامعه جنبشی ایران این واقعیت را در سال 57 به خصوص در فرایند پسا 17 شهریور 57 تجربه کرده بودند، چراکه در سال 57 و در فرایند پسا 17 شهریور جامعه جنبشی خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین ایران در مبارزه با رژیم کودتائی و مستبد پهلوی توانستند توسط پیوند مؤلفه مبارزه اعتصابی و مؤلفه مبارزه خیابانی شرایط برای تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود فراهم کنند و با آن تغییر توازن قوا در عرصه میدانی بود که در فرایند پسا 17 شهریور 57 شرایط برای ورود جامعه بزرگ ایران به وضعیت انقلابی فراهم شد.

د - باز درس دیگری که جنبش معلمان در سال 1400 به ما آموخته است، این است که «جامعه جنبش‌های خودجوش و تکوین یافته از پائین در راستای سازمان‌یابی بر پایه مدل اردوگاهی (نه مدل طبقاتی و نه مدل حزبی و نه مدل چریک‌گرائی و نه مدل ارتش خلقی) نباید مانند احزاب سیاسی برای نهادینه کردن خود در جامعه، توسط اداره و دفتر و ساختمان و ثبت و کسب مجوز رسمی خود را محصور بوروکراتیسم نمایند، بلکه برعکس جهت نهادینه کردن خود در جامعه ایران باید از پائین توسط آگاهی‌گری و گفتمان‌سازی و تکیه بر مطالبات فراگیر و همگانی، موجودیت خود را به صورت علنی (نه مخفی) بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تحمیل کنند و شرایط برای نهادینه کردن حر کت علنی خود در جامعه بزرگ ایران فراهم نمایند.»

باری، از اینجا است که باید بگوئیم که کنش‌گران جنبش‌های مطالباتی در چارچوب تشکل‌یابی توسط مدل اردوگاهی باید به صورت غیر رسمی و خارج از دفتر و دستک و ساختمان و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ داخل و خارج از کشور و توسط پیوند مبارزه اعتصابی و خیابانی خود، جنبش مطالبه‌محور خود را شکل بدهند، زیرا تجربه قانونی کردن نهادهای جنبش‌های مطالباتی (چه در دوره حاکمیت اصلاح‌طلبان حکومتی تحت هژمونی سید محمد خاتمی و چه در کشور آفریقای جنوبی توسط رژیم آپارتاید) نشان داده است که قانونی کردن آنها گامی در جهت محدود و محصور کردن آنها می‌باشد. اضافه می‌کنیم که رژیم‌های سرکوب‌گر، قدرت سرکوب‌شان برای نهادهای رسمی و ثبت شده بیشتر از قدرت سرکوب‌شان برای نهادهای جنبشی ثبت نشده و غیر رسمی می‌باشد؛ و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب جنبش‌های مطالبه‌محور فراگیر و سراسری غیر رسمی و ثبت نشده خودجوش و تکوین یافته از پائین را ندارند.»

ه - همچنین درس دیگری که جنبش معلمان و به موازات آن جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه و جنبش کارگران پیمانی و پروژه‌ای صنایع نفت و گاز و پتروشیمی در تیرماه 1400 به ما آموختند، این بود که «اگر جنبش‌های مطالباتی بتوانند در عرصه تشکل‌یابی بر پایه مدل اردوگاهی (نه مدل طبقاتی و نه مدل حزبی و نه مدل ارتش خلقی و نه مدل چریکی) شکل تشکل ژلاتینی تکوین یافته از پائین داشته باشند، نه تنها ضربه‌پذیری آنها از کانال دستگیری رهبران‌شان توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر و امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم کاهش پیدا می‌کند، بلکه حتی رژیم پس از دستگیری رهبران آنها حاضر به عقب‌نشینی و آزادسازی آنها می‌شود» زیرا توسط «تشکل ژلاتینی، کنش‌گران این جنبش‌ها می‌توانند از پائین (نه از بالا) به صورت مستمر، با دستگیری رهبران این جنبش‌ها، با انتخاب رهبری جدید، شرایط برای تولید و بازتولید رهبری را فراهم نمایند». تا آنجا که رژیم مطلقه فقاهتی به این واقعیت می‌رسد که دیگر نمی‌تواند توسط دستگیری رهبری این جنبش‌ها، حرکت آنها را از بالا عقیم و سترون بکنند، بنابراین، می‌توانیم داوری کنیم که «تشکل اردوگاهی جنبش‌های مطالباتی بر پایه شکل ژلاتینی، تشکل جنبش‌های تکوین یافته از پائین می‌توانند از پائین بسترساز تولید و بازتولید رهبری دستگیری شده خود بشوند.»

ادامه دارد