جنبشهای خودجوش، خودسازمانده، خودرهبر و دینامیک در سه فرایند حرکتهای اجتماعی در سه دهه گذشته (از 1371 تا به امروز)، «چگونه از دیالکتیک حرکتهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران حاصل شدهاند؟» - قسمت دوازده
2 - جنبش کارگری ایران تاریخی بیش از یک قرن دارد و «از مشروطیت این جنبش کارگری شروع شده است» ولی این جنبش «تنها در جریان جنبش نفت و در سال 57 در فرایند پسا 17 شهریور مبارزه طبقهای داشته است» (و البته در آن مبارزه طبقهای هم اگرچه موفق شده ولی موفقیت آن طبقه به نام طبقه کارگر ولی به کام دیگران بوده است) البته غیر از «دو مرحله فوق مابقی حیات و حرکت طبقه کارگر ایران صورت غیر طبقهای و شکل حرکتهای صنفی کارگاهی داشته است» و به همین دلیل هم شکسته خورده است و حداکثر دستاورد کوتاهمدت و تاکتیکی برایش داشته است.
3 - تا قبل از شهریور 20 جنبش کارگری ایران هر چند محدود بود ولی دارای یک خودویژگی بزرگ بود و آن اینکه «بافت ساختاری جنبش کارگری شکلی تکوین یافته از پائین و خودجوش و صنفی و سندیکائی و خودرهبر داشتند» اما از شهریور 20 با ظهور حزب توده ایران و رویکرد انطباقی و تاسیجویانه حزب توده به حزب کمونیست شوروی آن هم با رویکرد استالینیستی آن، باعث گردید تا «حزب توده ایران معتقد به وابسته کردن و حزبی کردن و حرکت از بالا برای تمامی نهادهای جنبشی ایران از جنبش زنان تا جنبش جوانان و دانشجویان و بالاخره جنبش کارگران بشود، در نتیجه همین امر باعث گردید تا جنبش کارگران ایران از آن زمان جوهر جنبشی و حرکت از پائین و خودجوشی و خودرهبری را از دست بدهند و وارد فاز حزبگرائی و حرکت از بالا و سازماندهی توسط حزب توده و حرکت در چارچوب برنامههای حزب توده بشوند» هر چند که به موازات آن «شاخه کارگری وابسته به جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق تا حدی هنوز حرکت جنبشی خود را حفظ کرده بودند» ولی کودتای 28 مرداد 32 و عدم برخورد جامعه کارگری ایران با آن کودتا نشان داد که «آن بخش از جامعه کارگری ایران هم که وابسته به حرکت مصدق بودند، مانند بخش وابسته به حزب توده ایران، از دینامیسم لازم جنبش کارگری برخوردار نبودند.»
باری، در همین رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «بیماری مزمن و حل نشده جنبش کارگری ایران از شهریور 20 تا فرایند سوم (سال 96) به مدت 76 سال، همین حرکت از بالا و پراکندگی و دوری از حرکت جنبشی و حرکت جمعی و سراسری طبقهای بوده است» که در این رابطه باید اشاره کنیم که «حتی حرکت طبقهای (پسا 17 شهریور 57) طبقه کارگر ایران تحت هژمونی حرکت کارگران صنعت نفت ایران هم از این آفات مبرا نبوده است». از اینجا بود که دیدیم که همین آفات بود که باعث گردید تا تمامی آن حرکت سیاسی – اجتماعی سال 57 طبقه کارگر ایران در خدمت موجسواران قرار بگیرد.
4 - از دهه 80 که روند اعتلای جنبش کارگری شکل گرفت، «باز هم این روند صورت کارگاهی داشت نه طبقهای» و بزرگترین دستاورد آن سندیکای مستقل شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در سال 84 و سندیکای کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه در سال 87 بود. البته این سندیکاها هم باز صورت کارگاهی داشتند نه طبقهای، ولی تنها حسنی که داشتند همان استقلال آنها بود.
5 – سؤال محوری که در این رابطه قابل طرح است اینکه «چرا در طول بیش از یک قرن گذشته (از مشروطیت الی الان) جامعه کارگری ایران از تشکیلات سراسری برای انجام حرکت سراسری محروم بودهاند؟»
پاسخ اجمالی به این سؤال همان پاسخ فوق میباشد، «زیرا جنبش کارگری ایران حداقل در طول 80 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) از انجام حرکت جنبشی خودانگیخته و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین و دستیابی به آگاهی طبقاتی کنکرت طبقهای خود محروم بودهاند». در نتیجه همین خلاء باعث گردیده است تا شرایط برای سلطه و نفوذ جریانها و احزاب جامعه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ بر طبقه کارگر فراهم بشود. تا آنجا که هر جریان سیاسی برای کسب قدرت سیاسی برای جریان خاص خود در اولین قدم برای سربازگیری و یارگیری و پیدا کردن پایگاه اجتماعی به دنبال جامعه کارگری ایران میروند؛ و حتی چپتر از خود کارگران ایرانی، شعار عدالتخواهانه و برابریطلبی و سوسیالیستی سر میدهند و واکارگرهایشان گوش فلک راهم کر میکنند.
6 - از فرایند سوم (از تابستان 96 به بعد) و در فرایند پساجنبشهای خودجوش و جنبشی و تکوین یافته از پائین و خودرهبر و دینامیک مالباختگان و کامیونداران و معلمان و بازنشستگان (که ذکر آنها فوقا رفت و آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم همه آنها وابسته به طبقه متوسط شهری بودند) جنبش کارگری ایران هم وارد فاز نوینی از حرکت خود شدند که عبارت بودند، از همان تکیه بر «حرکت دینامیک آنها صورت کارگاهی دارد، نه طبقهای و همچنین حرکت آنها صورت صنفی صرف و حداقلی دارد که همین دو آفت در طول 4 سال گذشته (از دیماه 96 الی الان) باعث گردیده تا جنبش کارگری ایران نه به صورت افقی و نه به صورت عمودی نتواند وارد فرایند همگرائی و وحدتگرائی و اتحادگرائی بشوند» و باز همین آفت باعث گردیده تا «یک جامعیت متشکل در حرکتهای کارگری بوجود نیاید». یادمان باشد که تا زمانی که «حرکتهای اجتماعی جامعیت متشکل خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین پیدا نکنند، هرگز نمیتوانند بدل به جنبش ارگانیک طبقهای یا اردوگاهی بشوند.»
7 - حزب پادگانی خامنهای در فرایند پساخیزش ملی دیماه 96 از آنجائیکه به یک باره دریافت که خطر بزرگی که موجودیت و مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش میکشد، «خیزشهای فراگیر و سراسری اتمیزه و بیسر معیشتی است، نه جنبشهای خودجوش کارگاهی، لذا از آن مرحله بود که تلاش میکنند تا در برابر مقابله با خیزشهای ملی و سراسری معیشتی با هدایت مهندسی شده این اعتراضات را بر علیه دولت سمت بدهد تا بر علیه حکومت»؛ ولی در همین رابطه است که جریان به اصطلاح دانشجوئی عدالتخواه تحت هژمونی ابراهیم رئیسی (آنچنانکه در جریان جنبش کارگری نیشکر هفت تپه شاهد بودیم) از طرف حزب پادگانی خامنهای مأموریت دارند «تا با حضور در این جنبشهای کارگری حرکت جنبشهای کارگری با تغییر جهت از علیه حکومت، بر علیه دولت سمت سو بدهند.»
8 - مهمترین آفت جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین کارگری در فرایند سوم در این است که «صورت جزیرهای و کارگاهی دارند، نه صورت جامعیت جنبشی و این مهم زمانی قابل تحقق است که کنشگران این جنبشها بتوانند توسط آگاهی طبقاتی به صورت عینی و کنکرت که برخاسته از متن واقعیت زندگی افقی روزمره آنها میباشد، مادیت آن آگاهیهای طبقاتی را در پراکسیس سیاسی – اجتماعی – صنفی خود به نمایش بگذارند». نباید فراموش بکنیم که در «خیزشهای فراگیر ملی کثرت فقر در بیکاران جامعه است، بنابراین قابل سازماندهی نیستند، اما در جنبشهای خودجوش و خودسازمانده کثرت فقر در شاغلین به علت دستمزد زیر خط فقر و حقوق معوقه میباشد» در نتیجه همین امر باعث میگردد تا وجود فقر در این شرایط آنچنانکه در خیزشهای معیشتی باعث انفجار سراسری (برای جامعهای که طبق گفته شیخ حسن روحانی، بیش از 60 میلیون از جمعیت آن برای تأمین حداقل زندگی بخور و نمیر خود محتاج به کمکهای صدقهای دولت میباشد) میشود، «وجود همین فقر برای جنبشهای خودجوش جزیرهای بسترساز نفوذ حرکتهای دستساز و حکومتساز به اصطلاح عدالتخواه تحت هژمونی ابراهیم رئیسی میگردد.»
9 - در عرصه جنبش کارگری این شعار غلط است که بگوئیم «هر جا که فقر است، مبارزه هم در آنجا است». البته این صحیح است که «هر جا که احساس فقر باشد خود به خود مبارزه به شکل خیزشی و یا جنبشی حاصل میشود» و این درست است که «احساس فقر، غیر خود فقر است» و باز این درست که «احساس فقر، تنها توسط استحاله فقر به آگاهی و انتقال آن آگاهی به وجدان تودهها قابل حصول میشود.»
باری، در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «فقر در عرصه اعتلا و رکود خیزشها و جنبشها تیغ دو لبه است، یعنی تا آنجا که فقر بتواند توسط پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) بدل به آگاهی و مادیت آن آگاهی در پراکسیس سیاسی – اجتماعی – صنفی کنشگران خیزشها و جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین بدل به انرژی هدایت شده بشود، فقر حرکتآفرین است». ولی شوربختانه «فقر به خودی خود نه تنها حرکتآفرین و اعتلابخش نیست، بلکه برعکس رکودآور و ویران کننده میباشد». آنچنانکه در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بودهایم که چگونه فقر برای جامعه 60 میلیون نفری زیر خط فقر ایران ویران کننده بوده است؛ و البته در آنجا هم که «فقر میتواند به خودی خود حرکتساز بشود، خیزشآفرین است، نه جنبشآفرین» آن هم «خیزشهائی به صورت اتمیزه و بیسر و بیبرنامه و بیتاکتیک و استراتژی و بیگفتمان» آنچنانکه در دو خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 شاهد آن بودهایم و حاصلی جز خشونت و ویرانی برای جامعه ایران به بار نیاورده است؛ و صد البته در این رابطه اوج فاجعه آنجا است که «جریانهای جامعه سیاسی خارجنشین ایران در راستای کسب قدرت سیاسی برای خود، از آنجائیکه بدون استثناء تمامی این جریانها (از راست راست تا چپ چپ) در جامعه امروز ایران فاقد حداقل پایگاه اجتماعی میباشند و در خارج از کشور هم جنگ هفتاد و دو ملت بین خود این جریانها در چارچوب همان رویکرد کسب قدرت سیاسی در جریان است، لهذا، برای یارگیری و سربازگیری و کسب نیروی اجتماعی در جامعه ایران با تاکتیک «سنگ مفت، گنجشک هم مفت بزنیم» تا شاید یکی بیافتد، امروز بر پایه استراتژی تکیه بر خیزشهای اتمیزه و بیسر و معیشتی تلاش میکنند تا با حمایت از جناح هار امپریالیسم آمریکا از ترامپ و غیره در راستای فشار حداکثری بر مردم نگونبخت ایران توسط تحریمهای استخوانسوز ضد انسانی شرایط برای فقر بیشتر مردم ایران فراهم بکنند تا شاید از نمد افتاده احتمالی خیزشهای معیشتی اتمیزه و بیسر ملی آینده آنها بتوانند برای خود کلاهی بدوزند؛ که البته پاسخ ما به آنها در این رابطه جز این نخواهد بود که شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه» و سفارش ما در این رابطه به این خارجنشینها این است که تجربه 42 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که «فقر در جامعه ایران برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فرصت است نه تهدید» چرا که رژیم مطلقه فقاهتی از آغاز با رویکرد پوپولیستی و مردم فریب خود توسط کمکهای صدقهای، پیوسته کوشیده است که (به جای مبارزه با فقر به صورت ساختاری و برنامهریزی شده) «از فقیران برای خود سرباز آماتور یا حرفهای بسازد». تجربه 8 ساله دولت نهم و دهم محمود احمدی نژاد نمایش اوج این مردمفریبی رژیم مطلقه فقاهتی بوده است که بدون تردید در این رابطه است که اگر محمود احمدی نژاد باز هم کاندید رئیس جمهوری بشود بیش از 10 میلیون رأی از همین حاشیهنشینها و فقیران جامعه ایران حاصل مینماید.
ادامه دارد