اقبال «پیام – آوری» برای عصر ما که از «نو باید او را شناخت» - قسمت هشتاد

مبانی منظومه اندیشه‌پردازانه علامه محمد اقبال لاهوری

 

باری، در این رابطه است که اقبال در عبارات فوق می‌گوید:

«هدف اساسی قرآن بیدار کردن عالی‌ترین آگاهی‌های آدمی است تا روابط چند جانبه خود را با جهان فهم کند» (بازسازی – ص 12 – سطر 7 به بعد). در یک جمعبندی کلی از این بیان اقبال می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که:

اولاً اقبال هدف قرآن را تبیین رابطه انسان با خدا و جهان از طریق تجربه دینی بر پایه «خود» انسان می‌داند. همچنین اقبال بر این باور است که در رویکرد قرآن جز از مسیر «خود» و «درون‌بینی» امکان شناخت و فهم خدا و جهان وجود ندارد.

ثانیاً اقبال بر این باور است که از نظر قرآن، «عالی‌ترین آگاهی در انسان از طریق تجربه دینی بر پایه درون‌بینی و خود حاصل می‌شود.»

ثالثاً عنایت داشته باشیم که اقبال در عبارات فوق بر این باور است که «توحید در وجود به عنوان یک واقعیت و حقیقت جز بر پایه فهم خدا و جهان از طریق درون‌بینی و تجربه دینی بر پایه «خود» قابل احساس نمی‌باشد.»

رابعاً در عبارات فوق اقبال به صراحت «بر توحید ماده و معنا در رویکرد قرآن تکیه می‌کند» و البته در این رابطه او «رویکرد مسیحیت که تک پایه‌ای است و با مطلق کرد درون، بیرون را نادیده می‌گیرد به چالش می‌کشد»؛ و حتی «او توحید درون و برون یا توحید ماده و معنی را بسترساز توحید بین دین و تمدن هم می‌داند». او می‌گوید:

«نقطه اساسی در مسیحیت یافتن یک پایه مستقلی برای زندگی نفسانی است که به گفته مؤسس این دین، بتواند تعالی پیدا کند و این تعالی در نتیجه تأثیر نیروهای جهانی خارج از نفس نباشد، بلکه در نتیجه اکتشاف جهان تازه‌ایی در داخل نفس باشد. اسلام کاملاً با این بینش درونی موافق است و آن را با بصیرت دیگری تکمیل می‌کند و آن اینکه روشنی جهان تازه‌ایی که به این صورت کشف شده چیزی بیرون از عالم ماده نیست بلکه در سراسر آن نفوذ و جریان دارد. بنابراین آرامش روحی‌ای که مسیحیت در صدد یافتن آن است، از طریق پشت پا زدن به آن نیروهای خارجی حاصل نمی‌شود که خود پیش از آن از طریق روشن کردن روح در آن نفوذ کرده است، بلکه از طریق سازگار شدن روابط آدمی با این نیروها به میانجی‌گری نوری که از درون خود دریافت می‌کند میسر می‌شود؛ یعنی اثر اسرارآمیز عامل معنوی و فکری است که عامل واقعی خارجی را جان می‌دهد و نگاه می‌دارد و تنها از طریق این یکی است که می‌توانیم عامل معنوی را کشف و اثبات کنیم. در اسلام، فکری و واقعی، یا معنوی و مادی دو نیروی مخالف نیستند که با هم سازگار نباشند. حیات جزء معنوی در این نیست که آدمی از جزء مادی و واقعی قطع علاقه کامل کند که این خود سبب خرد کردن کلیت اساسی زندگی و تبدیل آن به تعارضات دردناک می‌شود بلکه در این است که جزء معنوی پیوسته در آن بکوشد که جزء مادی را بدان منظور در خدمت خود بگیرد و سرانجام آن را جذب کند و به صورت خود درآورد و تمام وجود آن را نورانی سازد» (بازسازی – فصل اول – معرفت و تجربه دینی – ص 1213 سطر 14 به بعد).

بدون تردید آنچه که اقبال در این گفتار در نقد مسیحیت می‌خواهد مطرح نماید عبارت است از اینکه:

اول – مسیحیت از آنجائی گرفتار ثنویت در رویکرد گردید که با مطلق کردن درون‌بینی، نسبت به برون‌بینی بی‌تفاوت شد.

دوم – اقبال موضوع مطلق کردن درون‌بینی در مسیحیت را امری تحریفی نمی‌داند و بر این باور است که از آغاز تکوین مسیحیت موضوع مطلق کردن درون و بی‌تفاوتی نسبت به برون وجود داشته است.

سوم – اقبال می‌گوید از همان آغاز تکوین مسیحیت، مؤسس این دین (که منظورش حضرت مسیح می‌باشد) به دنبال تعالی نفس توسط خود درون، فارغ از بیرون بوده است.

چهارم – اقبال همین تعارض بین درون و برون، به عنوان تفاوت کیفی و رویکردی بین اسلام و مسیحیت در عرصه خودسازی و جامعه‌سازی و جهان‌سازی و تمدن می‌داند.

پنجم – اقبال در این گفتار، اگر چه رویکرد اسلام در برابر مسیحیت به لحاظ ساختاری متفاوت می‌داند ولی بر این باور است که هر دو بر جایگاه مهم درون محوری اشتراک دارند. البته او معتقد است که در تحلیل نهائی بین این دو دین در این رابطه تفاوت هم وجود دارد، چراکه مسیحیت درون را بدون برون می‌بیند، اما اسلام درون را در کنار برون تحلیل و تبیین می‌نماید. لذا از اینجا است که نتیجه‌گیری می‌کند که اسلام، فکری و واقعی، یا معنوی و مادی و یا درون و برون را دو نیروی مخالف نمی‌داند بلکه در پیوند با هم تبیین می‌نماید.

ششم - بدون تردید اگر بخواهیم پایه و مبنای اصلی پروسه بازسازی عملی و نظری معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی با یک نگاه کپسولی تبیین و تعریف بکنیم، توحید دنیا و آخرت، توحید درون و برون، توحید ماده و معنی، توحید فرد و اجتماع تشکیل می‌دهند. چرا که در چارچوب این رویکرد توحیدی اقبال و شریعتی می‌باشد که «می‌توان اسلام در چارچوب جوهر واقعی اولیه خودش که در طول دو فرایند 13 ساله مکی و ده ساله مدنی پیامبر اسلام تکوین یافت، بازسازی تطبیقی کرد». فراموش نکنیم که اگر چه در طول بیش از 14 قرن گذشته صاحبان قدرت سه مؤلفه‌ای زر و زور تزویر پیوسته تلاش کرده‌اند که اسلام را مانند مسیحیت به صورت دین تک مؤلفه‌ای فردگرا و آخرت‌گرا و جامعه‌گریز و درون‌گرا درآورند، در این رابطه شکست خورده‌اند. دلیل شکست آنها هم بدون تردید «ریشه در همین پتانسیل دینامیک توحید درونی اسلام و قرآن دارد» بنابراین جای تعجب نیست که شاهدیم که در طول نیم قرن گذشته «تمام جریان‌های شریعتی‌ستیز (از بعد از تکوین جنبش روشنگری ارشاد شریعتی و از بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد و به خصوص از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57) در چارچوب رویکرد تک مؤلفه‌ای صوفیانه و آخرت‌گرایانه و فردگرایانه منظومه معرفتی شریعتی را به چالش کشیده‌اند»؛ و در تحلیل نهائی «آخر ادعای همه منادیان شریعتی‌ستیز در طول بیش از نیم قرن گذشته این بوده که شریعتی دین را به عرصه دنیا و دین را به عرصه جامعه و تاریخ کشانده و دین را ایدئولوژیک کرده است»؛ و البته راه حل نهائی همه آنها برای شریعتی‌ستیزی و شریعتی‌زدائی کردن جامعه ایران در طول نیم قرن گذشته «در محدود کردن عرصه دین به عرصه آخرت‌گرائی و محصور کردن عرصه دین به عرصه شخصی و فردی و نجات دین از عرصه جامعه و مسئولیت اجتماعی بوده است.

شعار مبارزه با طرح ایدئولوژیک کردن دین که به خصوص در فرایند پسا شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم نگون‌بخت ایران توسط سه چهره معلوم الحال و شناخته شده عام و خاص، یعنی داریوش شایگان و سید حسین نصر و حسین حاجی فرج (معروف به عبدالکریم سروش) در داخل و خارج مطرح گردیده است، معنائی جز صوفیانه کردن دین و مقابله با اسلام جامعه‌سازانه و نفی توحید دنیا و آخرت، توحید فرد و اجتماع، توحید ماده و معنی، توحید دل و دماغ، یا توحید عقل و عشق و توحید درون و برون ندارد. چراکه همه این جریان‌ها و افراد معلوم الحال شریعتی‌ستیز در داخل و خارج از کشور از آغاز الی الان به خوبی می‌دانند که «تنها تیر خلاص به اسلام قرآنی و اسلام پیامبر اسلام، سترون کردن توحید دنیا و آخرت، توحید ماده و معنی، توحید فرد و اجتماع، توحید درون و برون، توحید دل و دماغ و یا عشق و عقل می‌باشد». آن‌ها خوب می‌دانند که «تنها با به چالش کشیدن توحید دنیا و آخرت، توحید ماده و معنی، توحید فرد و جامعه، توحید درون و برون، توحید دل و دماغ یا عقل و عشق است که به راحتی می‌توانند قرآن را بدل به یک خوابنامه فردی و شخصی پیامبر اسلام بکنند». آن‌ها خوب می‌دانند که «تنها توسط به چالش کشیدن توحید دنیا و آخرت، توحید فرد و اجتماع، توحید ماده و معنا، توحید درون و برون، توحید ماده و معنی، توحید دل و دماغ یا عقل و عشق است که آنها به راحتی می‌توانند، اسلام دگماتیسم صوفیانه اشعری‌گری دنیاستیز و فردگرا و درون‌گرا را جایگزین اسلام قرآنی پیامبر اسلام (که مبتنی بر توحید فرد و اجتماع، توحید دنیا و آخرت، توحید ماده و معنا، توحید درون و برون و توحید عقل و عشق می‌باشد) بکنند». البته آنچنانکه در بیش از نیم قرن گذشته در داخل و خارج از کشور شاهد بوده‌ایم تمامی سناریوهای نظری و عملی این شریعتی‌ستیزهای فرصت‌طلب و نون به نرخ روز خور و ملوث به نجاست‌های سیاسی گذشته چه در داخل و چه در خارج از کشور نقش بر آب شده و به جز رو سیاهی در پایان پائیز چیزی برای خاک زغال باقی نمانده است و به قول داریوش شایگان (که از سر سلسله جنبان شریعتی‌ستیزی در داخل و خارج از کشور بود و خمینی را گاندی کرد و از کودتای 28 مرداد 32 قیام ملی بر علیه مصدق ساخت تا همراه با سید حسین نصر و حسین حاجی فرج، شریعتی را بر صلیب ایدئولوژیک کردن دین به سلاخی بکشند) در این رابطه در آخرین مصاحبه یک سال قبل از وفاتش گفت: «ما همه روشنفکرها گند زدیم.»

ادامه دارد