تزهائی برای آگاهی‌یابی، گفتمان‌سازی، کسب هژمونی گفتمانی، سازمان‌یابی و گسترش سطح مطالبات کنش‌گران، جنبش‌های اعتراضی اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور صنفی و مدنی و سیاسی جامعه بزرگ ایران، در عرصه استراتژی جنبشی و آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت بیست

 

به عنوان طرح مصداق این داوری شریعتی در بستر آسیب‌شناسی روشنفکران باید به آسیب‌شناسی بیش از 8 میلیون خارج‌نشین ایرانی اشاره کنیم که به علت آفت‌زدگی دوری از جامعه ایران و مطلق کردن رابطه خود در فضای مجازی و برتربینی خودشان با معیارهای ذهنی و مدرک‌گرائی باعث گردیده که در این شرایط «یک خندق هولناکی بین آنها در خارج و اردوگاه عظیم جنبش‌های مطالبه‌محور سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی امروز ایران از راست راست تا چپ چپ داخل و خارج از کشور) بوجود بیاید» تا آنجا که تقریباً در تحلیل نهائی تمامی جریان‌های سیاسی خارج‌نشین از راست تا راست تا چپ چپ در این شرایط (در بستر استراتژی کسب قدرت و یا مشارکت در قدرت سیاسی) «تنها به دنبال کسب قدرت سیاسی از بالای سر مردم نگون‌بخت ایران و آن هم برای جریان خاص خودشان می‌باشند». در نتیجه «هر کدام از این جریان‌های هزار تکه، جریان خاص خودشان را به عنوان پرگار و نقطه ثقل مردم و کشور و تاریخ ایران می‌دانند»؛ و هر کدام از این جریان‌ها چشم دیدن هیچ جریان دیگری غیر از خود ندارند و شاید «یکی از علل ماندگاری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 43 سال گذشته همین اپوزیسیون خودمحور و بیگانه با مردم و بی‌نیاز به اردوگاه جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک و تکوین یافته از پائین می‌باشد» که تنها نیاز آنها به مردم ایران «یارگیری و تهیه نیروی پیاده نظام در خدمت رویکرد کسب قدرت سیاسی آنها می‌باشد.»

حال، سؤال محوری که در این رابطه قابل طرح است اینکه چرا در طول 43 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، جمعیت 8 میلیون نفری خارج‌نشین به این وضعیت نگران کننده گرفتار شده‌اند؟ در پاسخ به این سؤال است که به صورت فرموله شده می‌توانیم بگوئیم که:

اولاً خارج‌نشین‌ها با مطلق کردن رابطه اینترنتی و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، رابطه با واسطه را جایگزین رابطه بی‌واسطه خود با مردم ایران کرده‌اند.

ثانیاً خارج‌نشین‌ها پس از چهار دهه زندگی در کشورهای مغرب زمین، خواسته یا ناخواسته شخصیت آنها در چارچوب همان جوامع مدرن سرمایه‌داری نهادینه شده است.

ثالثاً خارج‌نشین‌ها در چارچوب همان رویکرد و استراتژی پیشاهنگی یا کسب قدرت سیاسی از بالای سر مردم برای جریان خاص خود، دیگر نمی‌توانند به صورت استراتژیک برای اردوگاه جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و تکوین یافته داخل کشور ارزش استراتژیک قائل بشوند؛ چراکه قبول اردوگاه جنبش‌های دینامیک مطالبه‌محور سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی داخل کشور توسط آنها به معنای تیر خلاص به موجودیت آنها می‌باشد.

رابعاً خارج‌نشین‌ها به خاطر رویکرد ذهن‌گرایانه و مجرد و انتزاعی و کلی‌باف و انطباقی، بی‌نیاز به پراتیک تطبیقی در جامعه خود می‌باشند، لذا اندیشه‌های انطباقی و دگماتیستی خود را تنها راه نجات جامعه ایران می‌دانند، بنابراین، این امر باعث گردیده که منهای ایجاد رابطه یک طرفه و از بالا به جامعه ایران و اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور دینامیک سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی، بین خود همین جریان‌های هزار تکه خارج‌نشین هم در طول 43 سال گذشته پیوسته پروسه واگرائی حاکم باشد و هر روز خبر انشعاب و تکه تکه شدن آنها به داخل کشور ارسال بشود.

خامسا از آنجائیکه کنش‌گران خارج‌نشین برای تعریف موجودیت خودشان، نیازمند به کسب هویت برای جریان خود می‌باشند، همین امر باعث گردیده که آنها علاوه بر تکیه بر بوق‌های امپریالیسم خبری جهان سرمایه‌داری، حتی نهادهای تبلیغاتی خود همین گروه‌ها هم فقط در خدمت همین کسب هویت برای تعریف موجودیت خودشان درآمده است. یرای فهم این مهم تنها کافی است که ماجرای حاشیه‌های تبلیغاتی همین جریان‌ها در خصوص دادگاه حمید نوری در سوئد مورد کالبد شکافی قرار بدهیم، چراکه در این رابطه آنچنان نبرد درونی این جریان‌های خارج‌نشین برای کسب هویت از این ماجرا پر رنگ‌تر از متن شد که دود آن توانست اوج فاجعه جنایت‌های رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را هم به محاق بکشاند.

سادساً جریان‌های خارج‌نشین برای اینکه بتوانند هژمونی نظری خود را توسط اندیشه‌های انطباقی دیگر جوامع، بر جنبش‌های دینامیک داخلی به خصوص بر جنبش اعتراضی و اعتصابی طبقه کارگر ایران حفظ کنند و بتوانند هژمونی گفتمانی در نبرد با دیگر گفتمان‌های داخل و خارج از کشور را کسب کنند، به جای طرح بی‌نیازی خودشان نسبت به پراتیک اجتماعی – سیاسی داخل کشور تلاش می‌کنند تا پیوسته پراتیک اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی داخل کشور ایران را تحقیر بکنند و با طرح شعارهای چپ روانه مثل «اداره شورائی» و غیره هویت خودشان را به جامعه ایران تزریق نمایند؛ که حاصلی جز افزایش هزینه سرانه مبارزه برای کنش‌گران اردوگاه جنبش‌های مطالبه‌محور داخل کشور ندارد. همچنین در این رابطه است که آنها «به جای تکیه ترویجی و تبلیغی و تهییجی در راستای اعتلای شرایط ذهنی کنش‌گران جنبش‌های دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین در داخل کشور، تلاش می‌کنند که به تبلیغ در راستای اعتلای خیزش‌های بی‌سر و اتمیزه و بی‌برنامه و بی‌استراتژی و بی‌تاکتیک بپردازند». چراکه برعکس جنبش‌های خودجوش و دینامیک، «خیزش‌های اتمیزه معیشت اندیش بی‌سر و بی‌برنامه بستر مناسب‌تری برای یارگیری آنها در راستای استراتژی کسب قدرت سیاسی آنها و نشان دادن جایگاه آلترناتیوی جریان خاص خود در برابر قدرت‌های جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و ارتجاع منطقه جهت کسب حمایت مالی و سیاسی و نظامی آنها می‌باشند»؛ که برای فهم این موضوع تنها کافی است که به آن همه بزرگ نمائی تبلیغاتی جریان‌های راست خارج‌نشین در خصوص طرح شعار «رضا شاه - روحت شاد» توسط انگشت شماری در حاشیه یکی از این خیزش‌های اتمیزه و بی‌برنامه اشاره کنیم.

سابعاً جریان‌های خارج‌نشین به علت بحران در مدل‌سازی آلترناتیوی در راستای عرضه برنامه ایجابی به عنوان آلترناتیو رژیم مطلق فقاهتی حاکم (مانند سال 57) تلاش می‌کنند تا فقط با رویکرد سلبی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش بکشند. بدون اینکه بتوانند به صورت تطبیقی به طرح مدل ایجابی به عنوان آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بپردازند. البته فاجعه‌ای که در این رابطه در داخل کشور در حال شکل گرفتن می‌باشد، اینکه کنش‌گران اردوگاه جنبش‌ها و خیزش‌های داخل کشور ایران هم مانند سال 57 در مقطع کنونی فقط می‌دانند که چه نمی‌خواهند، بدون اینکه بدانند چه می‌خواهند. پر پیداست که فونکسیون این آفت در جامعه ایران، «شرایط برای موج‌سواری جریان‌های فرصت‌طلب ارتجاعی و پوپولیستی فراهم می‌نماید». نباید فراموش کنیم که «بزرگ‌ترین آفتی که بسترساز شکست انقلاب سال 57 مردم ایران گردید همین تزریق رویکرد سلبی به ذهنیت جامعه ایران به جای رویکرد ایجابی بود»؛ یعنی در سال 57 مردم ایران در بستر جنبش ضد استبدادی با رژیم کودتائی و مستبد پهلوی، «فقط می‌دانستند که چه نمی‌خواهند، بدون اینکه بدانند چه می‌خواهند و بدون اینکه بدانند پس از سرنگونی رژیم کودتائی و مستبد پهلوی جریان‌های سیاسی به دنبال چه رژیمی در جامعه ایران هستند و بدون اینکه بدانند خمینی که هژمونی این جنبش ضد استبدادی را در دست گرفته در چارچوب گفتمان دگماتیست و ارتجاعی ولایت فقیه به دنبال چه رژیمی در آینده می‌باشد». نباید فراموش کنیم که حتی خود جریان‌ها و افراد جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ هم در آن مقطع نمی‌دانستند پس از سرنگونی رژیم کودتائی و مستبد پهلوی به دنبال چه رژیم آلترناتیوی می‌باشند. در نتیجه همین خلاء بود که باعث گردید که همه آنها زیر علم خمینی بروند، بدون اینکه حتی برای یک بار هم کتاب «ولایت فقیه» خمینی خوانده باشند.

ثامناً جریان‌های خارج‌نشین در طول 43 سال گذشته در خلاء رویکرد و برنامه تطبیقی خود برای آلترناتیوی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیوسته تلاش کرده‌اند تا به صورت انطباقی، تنها با تاسی به دستاوردهای نظری جوامع دیگر (در طول دو قرن گذشته) به ترجمه آنها بپردازند که البته این آفت باعث ذبح شدن و نادیده گرفتن خودویژگی‌های کنکرت و مشخص تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حتی جغرافیائی جامعه ایران شده است.

ادامه دارد