سخن روز:

جایگاه «جنبش‌های اجتماعی» و «جنبش‌های اردوگاه، کار، زحمت» در بستر «مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری» امروز جامعه بزرگ ایران

 

اگر جوهر مبارزه امروز جامعه ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «سه مؤلفه‌ای» تعریف بکنیم (نه تک مؤلفه‌ای)، بدون تردید مهمترین سوالی که از بعد از تعیین سه مؤلفه‌ای جوهر مبارزه جامعه ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قابل طرح است اینکه، جایگاه جنبش‌های مختلف جامعه بزرگ ایران (در بستر این مبارزه سه مؤلفه‌ای) چگونه قابل تعریف می‌باشد؟

پر واضح است که دلیل طرح این سؤال هم از آنجا نشئت می‌گیرد که وقتی که «مبارزه صورت تک مؤلفه‌ای داشته باشد، بدون تردید جایگاه جنبش‌ها هم در عرصه مبارزه تک مؤلفه‌ای به راحتی قابل تعریف می‌باشد، چرا که تمامی جنبش‌ها چه بخواهند و چه نخواهند، در زمانی که مبارزه صورت تک مؤلفه‌ای دارد، باید در چارچوب همان تک مؤلفه مبارزه کنند» البته در آن صورت تنها موضوعی که قابل طرح است، آرایش هیرارشی حرکت جنبش‌ها در همان میدان تک مؤلفه‌ای می‌باشد. به این معنی که در آن صورت می‌توانیم جنبشی را در رأس و هژمونی آن اردوگاه تک مؤلفه‌ای قرار بدهیم و جنبش‌های دیگر را در متن و یا حاشیه آن مبارزه تک مؤلفه‌ای تعریف بنمائیم؛ اما در زمانی که جوهر مبارزه به صورت سه مؤلفه‌ای یا دو مؤلفه‌ای تعریف بشود در آن صورت شکل مسئله تغییر می‌کند،

زیرا «دیگر جوهر جنبش‌ها در جامعه یک دست نیستند» و مانند زمان تک مؤلفه‌ای بودن جوهر مبارزه (که همه جنبش‌ها به لحاظ جوهری شکل یکسانی دارند)، «نمی‌توان تنها بر پایه جایگاه اجتماعی و تاریخی حرکت آنها، آن جنبش‌ها را آرایش میدانی یا آرایش هیرارشیک کرد» بنابراین درصورت دو مؤلفه‌ای یا سه مؤلفه‌ای شدن جوهر مبارزه «برای تعیین جایگاه جنبش‌های مختلف اجتماعی و اردوگاهی کار و زحمت باید قبل از هر چیز به شناخت جوهر جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین بپردازیم و بر پایه شناخت جوهر مبارزه آن جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین به تعیین جایگاه آنها دست بزنیم.»

باری، در این چارچوب است که در یک دسته‌بندی بزرگ می‌توانیم «اردوگاه بزرگ جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران را در بستر مبارزه سه مؤلفه‌ای ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری به دو جبهه بزرگ جنبش‌های اجتماعی و جنبش‌های کار و زحمت یا کارگری تقسیم بکنیم». عنایت داشته باشیم که «در این تقسیم‌بندی بین جنبش‌ها بر پایه نوع مؤلفه مبارزه، از آنجائیکه (برعکس شکل تک مؤلفه‌ای اول) جوهر سه مؤلفه‌ای مبنا قرار می‌گیرد، در نتیجه هر کدام از دو جبهه جنبش‌های اجتماعی و جنبش‌های کارو زحمت یا کارگری، دارای جوهر متفاوتی نسبت به دیگری می‌باشند» به این ترتیب که آنچنانکه «جوهر مبارزه جبهه کار و زحمت یا کارگری برابری‌خواهانه و عدالت‌طلبانه و ضد استثماری می‌باشد، جوهر مبارزه جنبش‌های اجتماعی آزادی‌خواهانه و رهائی‌بخش یا ضد استبدادی و ضد استحماری خواهد بود». البته تقسیمات فرعی دیگری هم در هر کدام از این دو جبهه قابل انجام است. مثل «تقسیم گروه‌های اجتماعی مختلف برابری‌طلبانه در چارچوب جبهه کار و زحمت که بدون تردید از کارگران تولیدی تا زحمتکشان عرصه خدمات و تجارت و زحمتکشان حاشیه تولید و غیره و غیره قابل تقسیم هستند». به طوری که می‌توان داوری کرد که «هر کدام از این گروه‌های اجتماعی رویکردی خاص خودشان نسبت به مبارزه ضد استثماری و یا مبارزه برابری‌طلبانه و یا مبارزه عدالت‌خواهانه دارند»؛ و باز در ادامه «همین تنوع رویکرد آنهاست که می‌توان آرایش هیرارشیک میدانی برای این گروه‌های مختلف برابری‌طلب یا ضد استثماری تعریف کرد». به طوری که «تعریف آنها در بستر مناسبات استثمارگرایانه سرمایه‌داری از کارگر تا پرولتاریای تولیدی و صنعتی متفاوت می‌باشند» و همچنین «استثمار می‌تواند از غارت ارزش اضافی در تولید پرولتاریا تا استثمار به فروش اجباری نیروی کار در بازار سرمایه‌داری تغییر بکند». البته آنچه در اینجا بیشتر قابل توجه می‌باشد، «تنوع در گروه‌های مختلف جامعه در بستر جنبش‌های اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد» به این معنی که «در مبارزه چند مؤلفه‌ای در جبهه جنبش‌های اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، انواعی از جنبش‌های مدنی تا جنبش‌های مطالبه‌محور قومیتی، مذهبی، جنسیتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره و غیره می‌توانند مشارکت کنند» طبیعی است که در این صورت برعکس صورت تک مؤلفه‌ای «برای آرایش گروه‌های اجتماعی در جبهه جنبش‌های اجتماعی، باید بر پایه شغل و یا جغرافیا و یا جنسیت و یا نهاد خاستگاه آنها تکیه بشود» مثل جنبش زنان، یا جنبش دانشجوئی، یا جنبش معلمان، یا جنبش بازنشستگان، یا جنبش مالباختگان، یا جنبش‌های قومیتی و مذهبی و غیره.

باری، از آنجائیکه در رویکرد معلمان کبیرمان شریعتی و علامه محمد اقبال لاهوری و در چارچوب استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 45 سال گذشته عمر این جنبش از سال 55 الی الان، چه در فرایند عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فرایند افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) جوهر مبارزه صورت سه مؤلفه‌ای ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری در دو وجه سلبی و ایجابی دارد (برعکس مبارزه در رویکرد مارکسیستی در اشکال مختلف آن از صورت مارکسی آن تا صورت لنینی و مائوئی و غیره و غیره که مبارزه جوهر تک مؤلفه‌ای و ضد استثماری و بر پایه طبقه کارگر و یا طبقه پرولتاریا استوار داشته است) بدین خاطر همین جوهر سه مؤلفه‌ای مبارزه باعث شده است که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 45 سال گذشته) در راستای تدوین استراتژی مرحله‌ای و تاکتیک‌های محوری و شکل‌بندی مبارزه آگاهی‌بخش خود، پیوسته نیازمند به تحلیل اجتماعی و طبقاتی و سیاسی مستمر و مشخص و کنکرت جامعه بزرگ ایران باشد» چراکه «بدون تحلیل اجتماعی و طبقاتی و سیاسی از جامعه بزرگ ایران نه تنها نمی‌توان تحلیل مشخص و کنکرت از گروه‌های اجتماعی جبهه کار و زحمت (و یا کارگران) و جبهه جنبش‌های اجتماعی ارائه داد، بلکه مهمتر از آن اینکه بدون تحلیل مشخص و کنکرت اجتماعی و طبقاتی و سیاسی از جامعه بزرگ ایران هرگز نمی‌توان به تدوین استراتژی مرحله‌ای و یا تاکتیک‌های محوری دست پیدا کرد». از این بابت است که باید بگوئیم «ارائه مستمر تحلیل‌های کنکرت و مشخص اجتماعی و طبقاتی و سیاسی توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از مهمترین وظیفه کنش‌گران این جنبش می‌باشد» چرا که بدون تردید تنها و تنها توسط همین تحلیل‌های مشخص و مستمر و کنکرت اجتماعی و طبقاتی و سیاسی است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌تواند:

اولاً به «شناخت جنبش‌های اجتماعی و کارگری یا کار و زحمت جامعه بزرگ ایران دست پیدا کند.»

ثانیاً در عرصه راهبری (نه رهبری) برای «حرکت رو به جلو جنبش‌های اجتماعی و یا کارگری تحلیل‌های مستمر و مشخص طبقاتی – اجتماعی و سیاسی می‌تواند هدایت‌گری نظری بشود.»

ثالثاً تنها با تحلیل‌های کنکرت و مشخص اجتماعی – طبقاتی – سیاسی است که «پیشگامان می‌توانند حتی نوع تحول ساختاری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی به صورت مشخص در جامعه امروز ایران را تعریف بکنند.»

به عنوان مثال اگر در تحلیل اجتماعی – طبقاتی – سیاسی در چارچوب مناسبات سرمایه‌داری رانتی – نفتی – فقهی حاکم، استثمار بر پایه سه شکل طبقه از طبقه، حکومت از جامعه و حکومت از طبقه تعریف بکنیم (نه در یک شکل استثمار کار مزدی صرف، آنچنانکه مارکسیسم در اشکال مختلف آن بر طبل آن می‌کوبند)، در آن صورت مبارزه ضد استثماری در جامعه بزرگ ایران فقط مشمول کارگران تولیدی و یا کارگران کار مزدی نمی‌شود، بلکه بخش عظیمی از جامعه ایران (از 22 میلیون حاشیه‌نشینان شهری تا 14 میلیون کارگر و میلیون‌ها نفر معلم و کارمند جزء و بازنشسته که در شرایطی که نرخ تورم رسمی نقطه به نقطه بالای 56 درصد می‌باشد، آن‌ها با حقوق ثابت سالانه توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و طبقه صاحب سرمایه استثمار می‌شوند) جزء اردوگاه بزرگ کار و زحمت و استثمارشدگان 42 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم قرار می‌گیرند که با شعار برابری‌طلبانه و ضد تبعیض طبقاتی و ضد سرمایه‌داری و ضد کالائی شدن تمامی امور روزمره مردم (از کالائی شدن آموزش تا کالائی شدن درمان و دارو و بهداشت و کالائی شدن نیروی کار کارگر و کارمندان و معلم و غیره) در اشکال جنبشی و خیزشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین با استثمار و سرمایه‌داری مبارزه می‌کنند.

رابعاً تحلیل مشخص و کنکرت و مستمر طبقاتی – اجتماعی – سیاسی در چارچوب جنبش‌های مطالباتی امروز جامعه بزرگ ایران «می‌تواند دیوار چین بین دو جبهه جنبش‌های اجتماعی و جنبش‌های کار و زحمت یا کارگری را از میان بردارد» چراکه در جامعه امروز ایران اگر در «کوتاه‌مدت، بر جایگاه محوری جنبش‌های مطالباتی نسبت به جنبش‌های سیاسی باور داشته باشیم و اگر به جوهر سه مؤلفه‌ای مدنی و صنفی و سیاسی جنبش‌های مطالباتی اعتقاد داشته باشیم، بدون تردید دیگر در اردوگاه امروز جنبش‌های مطالباتی جامعه بزرگ ایران نمی‌توان بین جنبش معلمان و بازنشستگان و زنان و کارگران دیوار چین ایجاد کرد». لازم به ذکر است که در این صورت دیگر «نمی‌توانیم با مطلق کردن استثمار کارمزدی بر انقلاب کارگری (آنچنانکه مارکسیست‌های وطنی در داخل و خارج از کشور) تاکید می‌کنند، تکیه و تاکید نمائیم»؛ زیرا «کمترین فونکسیون این اشتباه، منفرد شدن جریان‌های سیاسی و سکتاریسم طبقه کارگر ایران از دیگر گروهای اجتماعی می‌باشد». همان آفتی که در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جریان‌های مارکسیستی وطنی در داخل و خارج از کشور مرتکب آن شده‌اند و متاسفانه هنوز هم بر طبل اشتباه گذشته خوددر حال کوبیدن می‌باشند.

خامسا توسط تحلیل مشخص و کنکرت و مستمر اجتماعی – طبقاتی و سیاسی پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش و راهبری کنش‌گران سیاسی و مدنی و صنفی جامعه بزرگ ایران) می‌توانند، «به شناسائی نیروهای اجتماعی فاعل و بالنده خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر امروز جامعه بزرگ ایران در راستای آگاهی‌بخشی و سازمان‌یابی دست پیدا کنند و در مبارزه روزمره آنان شرکت بکنند و به راهبری آن مبارزات بپردازند و استراتژی و تاکتیک‌های لازم برای پیشبرد حرکت آنها تدوین نمایند.»

باری، در این رابطه است که در سخن روز این شماره نشر مستضعفین به صورت محوری می‌خواهیم به تحلیل کنکرت و مشخص طبقاتی – اجتماعی – سیاسی امروز جامعه ایران بپردازیم:

1 - از تابستان 96 با اعتلای جنبش مالباختگان و سیاسی و فراگیر شدن جوهر جنبش مالباختگان، شرایط برای اعتلای جنبش‌ها و خیزش‌های مطالباتی مدنی و صنفی و سیاسی فراهم گردید و در این رابطه است که می‌توان داوری کرد که در سال‌های 96 الی الان، «جنبش‌های مطالباتی و در رأس آنها جنبش کارگری ایران به لحاظ کمی و کیفی رشد چشم‌گیری داشته‌اند». یادمان باشد که نظام سرمایه‌داری رانتی و نفتی و فقهی ایران در فرایند پسا جنگ 8 ساله (بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حزب بعث عراق) یعنی از دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی به صورت حلقه‌ای، از زنجیره مناسبات سرمایه‌داری جهانی درآمد که توسط رویکرد نئولیبرالیستی (از دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی الی الان) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب این رویکرد نئولیبرالیستی در سه دهه گذشته پیوسته به دنبال این اهداف اقتصادی بوده است:

الف – تعدیل نیروی کار.

ب – ارزان نگهداشتن نیروی کار.

ج - خصوصی کردن بنگاهای بزرگ.

د - کوچک سازی دولت، در همین رابطه بوده است که در طول سه دهه گذشته:

اولاً - شرایط بسیار سخت و مخاطره‌انگیزی به کارگران ایران تحمیل شده است.

ثانیاً دستمزدهای آنها در طول سه دهه گذشته پیوسته در زیر خط فقر رسمی اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی بوده است.

ثالثاً بیکاری و عدم امنیت شغلی و قراردادهای کاری موقت و عدم پرداخت به موقع دستمزدها در فقدان تشکل مستقل کارگری حداقل دستاورد آن رویکرد نئولیبرالیستی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برای کارگران ایران در عرصه‌های مختلف بوده است.

2 - با شیوع ویروس کرونا در جامعه ایران از بهمن ماه سال 98 الی الان و ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مهار آن و بدل شدن آن به یک فاجعه در کشور ایران همراه با انجام قرنطینه‌ها با هزینه مردم و تحمیل هزینه‌های سرسام‌آور درمانی بر دوش مردم نگون‌بخت ایران، این همه باعث گردید که فشار مضاعفی بر اردوگاه کار و زحمت ایران وارد بشود؛ و همین فشار مضاعف عاملی شد که اردوگاه کار و زحمت ایران «در برابر مرگ با کرونا، مرگ از فقر و گرسنگی، مرگ با کرونا را ترجیح بدهند». البته همین انتخاب زحمتکشان ایران خود بسترساز آن گردید که (برعکس دیگر کشورهای جهان) دیگر در دوران ابر بحران کرونائی جنبش‌های کارگران و زحمتکشان ایران گرفتار افول و رکود نشوند و در کشور ایران در طول 20 ماهه گذشته عمر ابر بحران کرونائی، جنبش‌های کارگری همراه با جنبش‌های اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین روندی رو به اعتلا پیدا کنند.

برای مثال در بیست روز اردیبهشت ماه سال جاری و در اوج همه‌گیری کرونا، در بسیاری از شهرها، صنایع و بخش‌های خدماتی، اعتراضات کارگران بر علیه دستمزدهای معوقه، بازنشستگان تأمین اجتماعی در اعتراض به مستمری و حقوق بازنشستگی زیر خط فقر آنها و معلمان و پرستاران و کادر درمانی و غیره روندی رو به اعتلا پیدا کرد که از جمله آنها باید به اعتصابات سراسری کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت، گاز و پتروشیمی، اعتصابات هفت تپه، هپکو، کارگران معادن و معلمان حق التدریسی، کامیونداران، دانشجویان و دانش‌آموزان و پرستاران و ده‌ها اعتصاب از بخش‌های مختلف کارگری اشاره کرد، چرا که دستمزد سه برابر زیر خط فقر آنها در برابر نرخ رسمی تورم 56 درصدی و سقوط آزاد روزمره و ساعت‌مره پول ملی کشور در برابر ارزهای خارجی «حتی شرایط زنده ماندن برای اردوگاه کار و زحمت ایران را غیر ممکن ساخته است»؛ و تا آنجا این آش شور شده است که حتی محمد شریعتمداری وزیر کار و رفاه اجتماعی دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی، در اردیبهشت 1400 در جلسه‌ای با ارائه گزارش‌هائی از شرایط اجتماعی کشور اعلام کرد که: «طی یک نظر سنجی که در ماه‌های پایانی سال 99 از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی انجام شده این نتایج به دست آمده که 70 درصد جامعه مخاطب این وزارتخانه یعنی بازنشستگان و مددجویان بهزیستی نسبت به پنج سال آینده کشور امیدوار نیستند و از سوی دیگر جمعیت زیر خط فقر مطلق کشور به 30 درصد افزایش پیدا کرده است.»

3 - در سال جاری اعتصابات کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت، گاز و پتروشیمی که (بیش از 60 هزار کارگر در این جنبش عظیم اعتصابی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین شرکت داشتند و) برای بیش از پنج هفته استمرار پیدا کرد، بزرگ‌ترین جنبش اعتصابی کارگری در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است. پتانسیل بالای این بخش از کارگران در مبارزه مطالباتی برای افزایش دستمزدها آنچنان بود که بسیاری از بخش‌های مختلف کارگران پیمانی و پروژه‌ای را به عرصه مبارزه کشانید. خواسته مطالباتی جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای فوق عبارت بودند از:

الف – حذف پیمانکاران از تمامی شرکت‌های نفتی ایران.

ب – قانون کار یکسان و مزد یکسان در تمام پالایشگاه‌ها، پتروشیمی و صنایع نفت و گاز ایران.

ج – برخورداری همه کارگران از امکانات رفاهی یکسان.

د - بالا رفتن سطح دستمزدها به طوری که دستمزد ماهانه هیچ کارگری نباید کمتر از 12 میلیون تومان باشد.

و - برخورداری از حق تشکل‌یابی مستقل.

4 - عامل اصلی بسترساز جنبش عظیم اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت و گاز و پتروشیمی عبارت بود از اینکه با گسترش تعدیل ساختاری و خروج مناطق آزاد و ویژه اقتصادی از شمول قانون کار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، کارگران متخصص و نفتی که پیشترها هم امنیت شغلی داشتند و هم از بهترین مزایای مزدی برخوردار بودند، در روند قانون‌زدائی به کارگر پروژه‌ای بدل شدند که در غذائی که به عنوان شام و ناهار می‌خوردند، تبعیض با کارگران رسمی شرکت نفت و گاز و پتروشیمی به چشم خود می‌بینند و در محل خواب و استراحت و در رستوران‌ها باز آنها شاهد تفاوت و تبعیض با کارگران رسمی بودند، همچنین از امنیت شغلی امتیازشان در حد صفر می‌باشد و همیشه با دغدغه و نگرانی منتظر روزهای خاتمه پروژه هستند، روزهایی که کارفرمای پیمانکار به آنها بگویند، کار تمام است. یادمان باشد که بیژن زنگنه وزیر نفت دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی در روز یکشنبه ششم تیرماه سال جاری در مورد نیروهای پیمانکاری و پروژه‌ای وزارت نفت و گاز و پتروشیمی گفت: «مشکل این افراد ارتباطی به قانون بودجه 1400 ندارد و مربوط به قانون کار است. لذا طبق قانون کار هر آنچه به آنها تعلق بگیرد پرداخت می‌کنیم، اما در خواست فراقانونی آنها مسئله دیگری است.»

5 - آنچه که به لحاظ آفت‌شناسی در خصوص رکود جنبش اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت، گاز و پتروشیمی (بزرگ‌ترین جنبش اعتصابی 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) می‌توانیم مطرح کنیم اینکه: «خلاء تشکیلات مستقل فراگیر در این جنبش خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر باعث گردید تا در تحلیل نهائی تشکیلات دست‌ساز زرد حکومتی (با فرسایشی شدن این جنبش اعتصابی) رهبری این جنبش را در دست بگیرند و در این رابطه بود که گروه پایپینگ و اکیپ پروژه‌ای به دروغ اعلام کرد که طراح کمپین‌های سراسری می‌باشد». این جریان دست‌ساز حکومتی فعلاً تلاش می‌کند که با جمع کردن 50 هزار امضا از کنش‌گران این جنبش اعتصابی (با شعار: «ما فقط خواهان حق و حقوق قانونی خودمون در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی هستیم و کسانی که خارج از این چارچوب شعارهائی طرح کنند به عنوان شخص متخلف به پلیس فتا معرفی خواهد شد» و شعار: «پاینده باد ایران اسلامی، زنده باد نیروی با غیرت کشورم») به دنبال «منحرف کردن حرکت این جنبش اعتصابی عظیم می‌باشند تا شرایط برای دنباله‌روی بعدی آنها از جناح اصول‌گرای ذوب شده در ولایت (که دولت سیزدهم و مجلس یازدهم نمودار امروزین آن می‌باشند) فراهم بکنند.»

از بعد از حاکمیت گروه دست‌ساز فوق بر رهبری جنبش اعتصابی کارگران پروژه‌ای شرکت نفت و گاز و پتروشیمی و پالایشگاهی باعث گردید که شورای سازماندهی اعتصابات کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت و گاز و پتروشیمی که در پروسه تکوین و اعتلای آن جنبش نقش رهبری به صورت مستقل از حکومت در دست داشتند، در جایگاه اقلیت قرار بگیرد و تنها بخش‌هائی از کارگران عسلویه و هفشجان چهار محال بختیاری هستند که در این شرایط تلاش می‌کنند تا با بازتولید اعتراضات این جنبش اعتصابی، بطور مستقل و اتحاد خود کارگران به حرکت قبلی خود ادامه دهند؛ که البته به علت حمایت همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از گروه زرد و دست‌ساز پایپینگ و اکیپ پروژه‌ای، امکان سرکوب این جریان مستقل بسیار فراوان می‌باشد، بنابراین، از اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که «مهم‌ترین آفت جنبش عظیم اعتصابی کارگران پیمانی و پروژه‌ای نفت، گاز و پتروشیمی عدم تشکیلات مستقل کارگری می‌باشد». جا دارد در همین رابطه با تاسی از شاعر بزرگ ابوالقاسم لاهوتی بگوئیم که «چاره رنجبران وحدت، تشکیلات است.»

نخستین درسی که از جنبش عظیم اعتصابی کارگران پروژه‌ای و پیمانی صنایع نفت و گاز، پتروشیمی و پالایشگاهی اخیر می‌توان گرفت اینکه در خلاء اتحاد و تشکیلات مستقل کارگری، اعتراضات و اعتصابات جدا از هم و محلی کارگران هر قدر هم که گسترده و فراگیر که باشند، پاسخگوی مطالبات کارگری نبوده و نیست و تنها با اتحاد بخش‌های مختلف جنبش کارگری و همسوئی با اعتراضات خیابانی و جنبش‌های اجتماعی، مدنی، زنان و محیط زیست و غیره است که امکان تکوین شوراهای سراسری خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین برای یک مبارزه اعتصابی درازمدت و تغییر قوا در عرصه میدانی به سود کارگران فراهم می‌شود. یادمان باشد که در تحلیل نهائی «تکوین تشکل سراسری و اتحاد بخش‌های مختلف جنبش کارگری برای تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خود تنها از درون همین جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین باید حاصل می‌شود». بدون تردید این مهم باید «همراه با پلاتفرمی باشد که آن پلاتفرم بتواند مطالبات سرکوب شده در 42 سال گذشته جنبش‌های کارگری و اجتماعی ایران را مطرح نماید». بیافزائیم که «جنبش اعتصابی سراسری کارگران پروژه‌ای صنایع نفت، گاز پتروشیمی و پالایشگاهی فوق نشان داد که اردوگاه کار و زحمت امروز جامعه بزرگ ایران هنوز به عنوان یک اردوگاه متشکل و آگاه و با اهداف سیاسی روشن شکل نگرفته است». در نتیجه همین آفت بزرگ است که به صورت استراتژیک مبارزات این اردوگاه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، چه به صورت صنفی – کارگاهی و چه به صورت سیاسی – طبقه‌ای تهدید جدی می‌کند؛ بنابراین پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید برای رفع این خلاء و خندق مجدانه تلاش کنند چراکه بی‌شک «نجات جامعه بزرگ ایران تنها در گرو تشکل و انسجام و آگاهی کنش‌گران جنبش‌های اجتماعی و جنبش‌های اردوگاه بزرگ کار و زحمت می‌باشد» بنابراین از اینجا است که همچنان باید اعتراف کنیم که «اصل سازماندهی از درون و از پائین به صورت خودسازماندهی هنوز به عنوان ستون فقرات تمامی جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، هم در جبهه برابری‌خواهانه اردوگاه کار و زحمت و هم در جبهه آزادی‌خواهانه اقشار میانی می‌باشد.»

6 - در سال جاری مهمترین خیزش اجتماعی و توده‌ای فراگیر، خیزش مردم خوزستان با شعار: «انا عطشان حق لیس رصاصه - من تشنه‌ام حقم گلوله نیست» که اگر بخواهیم در اینجا شرایط فلاکت بار موجود که امکان بروز هر چه سریعتر جنبش‌ها و خیزش‌های اجتماعی مردم ایران اجتناب ناپذیر کرده است فرموله نمائیم باید بگوئیم که:

الف – شرایط زیست محیطی که باعث نابودی بسیاری از منابع طبیعی شده است و در همین رابطه می‌باشد که اعتراضات مردم خوزستان در تیرماه 1400 برای داشتن اولیه‌ترین نیاز بشری یعنی آب نوشیدنی بوده است که بر اساس گزارش فعالان محیط زیست اگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به سبک همیشگی همچنان به غارت منابع طبیعی ادامه بدهد در 30 سال آینده کشور ایران یکی از کم آب‌ترین کشورها به لحاظ منابع آب زیرزمینی می‌باشد و همچنین در 15 سال آینده جنگل‌ها هم نابود خواهد شد.

ب – 70 درصد فارغ التحصیل دانشگاه‌ها یا بیکارند و یا وارد شغل‌هائی شده‌اند که ربطی به مدرک تحصیلی آنها ندارد.

ج – حداقل دستمزدهای تعیین شده توسط شورایعالی کار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم چندین برابر زیر خط فقر است بطوریکه در خصوص سال 1400 با افزایش 26 درصدی حداقل حقوق سال 1399 حداقل حقوق کارگران به مبلغ 1910427 ریال رسیده است و این در شرایطی است که خط فقر اعلام شده توسط خود نهادهای حاکمیت بالاتر از 9 میلیون تومان می‌باشد و نرخ رسمی تورم اعلام شده توسط خود رژیم، نقطه به نقطه 58 درصد می‌باشد و سبد معیشت خانوار چهار نفره کارگری که توسط خانه کارگر و شورای اسلام دست‌ساز حکومت حدود 9 میلیون تومان می‌باشد در صورتی که همین سبد معیشت توسط فعالین کارگری مستقل 12 میلیون تومان اعلام شده است.

د - تعداد معتادان که 63 درصد آنها متأهل می‌باشند طبق آمار رسمی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم 5/4 میلیون می‌باشد که بر پایه آمارهای غیر رسمی این رقم تا 10 میلیون نفر هم اعلام شده است.

ه – رشد اقتصادی ایران طبق گزارش اقتصاد نیوز در سال 99 تنها هفت صدم درصد بوده است که بدون در نظر گرفتن نفت، رشد اقتصادی در سال گذشته صفر بوده است.

و - تولید ناخالص داخلی کشور در سال 99 مبلغ 707 هزار میلیارد تومان بوده است که میانگین درآمد ناخالص داخلی برای هر نفر در سال، حدود 8 میلیون و 360 هزار تومان می‌باشد.

ز - 45 درصد از جمعیت کشور در حاشیه شهرها و کلان‌شهرها زندگی می‌کنند. به همین دلیل بود که موج خیزش تشنگان و گرسنگان خلق عرب در اکثر شهرهای استان خوزستان از جمله سوسنگرد، حمیدیه، بستان، اهواز، آبادان، خرمشهر و ماهشهر و در طول چهار روز نمایش اوج فاجعه در بهشت اقتصادی کشور ایران مادیت پیدا کرد. نباید فراموش کنیم که استان خوزستان با 6 درصد جمعیت کشور حدود 15 درصد محصول ناخالص داخلی کشور را تولید می‌کند و پس از استان تهران در این رابطه حائز رتبه دوم می‌باشد. همچنین 70 درصد نفت کشور و 50 درصد محصولات پتروشیمی کشور در خوزستان صورت می‌گیرد و این استان جایگاه دوم در تولید محصولات کشاورزی ایران قرار دارد، به علاوه اینکه این استان از جایگاه دوم در تولید فولاد کشور برخوردار می‌باشد و بالغ بر 50 میلیون تن ظرفیت بندری در استان خوزستان قرار دارد؛ اما با همه این ظرفیت‌ها استان خوزستان به علت عدم مدیریت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 42 سال عمر این رژیم با معضلاتی عمیق دست به گریبان است چراکه نرخ بالای بیکاری و مهاجرت از خوزستان به خاطر دشواری و بحران‌های زیست محیطی چون ریزگردها، طوفان شن، باران اسیدی، آلودگی هوا در کنار فقر و فرسودگی زیرساخت‌های شهری و روستائی همچون کیفیت نازل آب آشامیدنی و برق و گازرسانی و بدی جاده‌ها و غیره و غیره همه و همه باعث گردیده که خوزستان بهشت نعمت‌ها به چهره‌ای تکیده و رو به زوال بدل بشود. به طوری که باید بگوئیم که «بر روی این اقیانوس نعمت‌ها مردمی زندگی می‌کنند که سهمشان از این مجاورت تنها فقر است و بیماری و بیکاری و فلاکت و در بدری.»

7 - بدون تردید جنبش‌های اجتماعی طی سال‌های 96 الی الان، همراه با سرکوب و قتل عام مردم در خیزش دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و تیرماه 1400 و جنبش‌های زنان و معلمان و دانش‌آموزان و بازنشستگان بوده است، در این شرایط باعث گردیده که «شکافی عظیم بین فرودستان یا مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم ایجاد بشود» که این شکاف عظیم در شعارهای جنبش‌های اجتماعی ایران اینچنین خود را به نمایش می‌گذارد: «تنها کف خیابون / به دست میاد حقمون»، «تا حق خود نگیریم / از پای نمی‌نشینیم»، «ما دیگه رأی نمی‌دیم / از بس دروغ شنیدیم»، «ما دیگه رأی نمی‌دیم / عدالتی ندیدیم»، «معیشت، منزلت / حق مسلم ماست»، «وعده وعید کافیه / سفره ما خالیه»، «فریاد، فریاد از این همه بیداد»، «این همه بی‌عدالتی / هرگز ندیده ملتی.»

8 - تعداد کودکان کار در کشور ایران بر اساس برآوردها از دو میلیون تا 5 میلیون و برخی تا 7 میلیون نفر اعلام کرده‌اند که با احتساب کودکان کار خانگی آمار بیشتر از این خواهد رسید. بسیاری از این کودکان فرزندان کارگران کم درآمد و بیکار شده از کار افتاده و معتاد و بی‌سرپرست و رانده شده از تحصیل و یا کارگران مهاجر هستند که قادر به تأمین هزینه سنگین زندگی خود نیستند.

باری با وجود اعتلای رشد و تکامل جنبش‌های اردوگاه کار و زحمت ایران، به علت همان خلاء اتحاد و سازماندهی عمودی و افقی خودجوش و تکوین یافته از پائین این جنبش‌ها، هنوز مطالبات آنها صورت ابتدائی گذشته (مثل لغو قراردادهای سفید امضاء، تعیین دستمزد بر اساس تورم و سبد معیشت، آزادی تشکلات مستقل، پرداخت حقوق معوقه چندین ماهه، امنیت شغلی و تأمین بیمه‌های مناسب و خدمات درمانی و غیره) دارند.

پایان