آیا جامعه امروز ایران در «موقعیت انقلابی» قرار دارد؟ (سرمقاله)
برعکس «خیزش دیماه 96» که تقریباً تمامی جناحهای درونی قدرت حاکم (رژیم مطلقه فقاهتی) به نفی آن پرداختند، چراکه هر دو جناح درونی قدرت گفتمان نهائی خیزش دیماه 96 که (عبارت بود از عبور جامعه متکثر و رنگین کمان ایران از جنگ حیدر نعمتی جناحهای درونی قدرت حاکم که این جنگ حیدر نعمتی درونی قدرت حاکم، از دوم خرداد 76 تا دیماه 96 به مدت دو دهه به عنوان گفتمان مسلط جامعه ایران درآمده بود) با شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» بر علیه موجودیت خود تعریف میکردند. باری، از آنجائیکه در خیزش آبانماه 98 که کنشگران این خیزش با شعارهای محوری: «بنزین گرانتر شده / فقیر، فقیرتر شده» و «فقر، کشتار، گرانی / مردم شدند قربانی» کل رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش کشیدند و همچنین از آنجائیکه هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در جریان سرکوب خیزش آبانماه 98 با صدها کشته و هزاران زخمی و هزاران اسیر هزینه سنگینی بر جامعه ایران تحمیل کردند و با عنایت به انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 98 این همه باعث گردید تا در فرایند پساسرکوب خونین آبانماه 98 منهای «ایجاد شکاف» بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با پایگاه اجتماعی قبلی این رژیم، بین رهبری جریانهای سیاسی درونی قدرت با هسته سخت رژیم و در رأس آنها خود خامنهای هم (در خصوص موضعگیری نسبت به سرکوب خیزش آبانماه 98) شکاف ایجاد گردد.
بطوریکه بعضی مانند سید محمد خاتمی و شیخ مهدی کروبی با دعوت از مردم و جریانهای سیاسی طرفدار قدرت حاکم و مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم، «به صورت غیر مستقیم از سرکوب خیزش آبانماه 98 (توسط حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) حمایت کردند»؛ و بعضی دیگر مانند میرحسین موسوی (رهبری جنبش سبز) در پیامی که از حصر خانگی در همان زمان سرکوب خیزش آبانماه 98 فرستاد، «برای اولین بار کل حاکمیت که در رأس آنها خود خامنهای قرار دارد به چالش کشید». میرحسین موسوی در آن پیامش کشتن معترضان آبانماه 98 را جنایتی آشکار خواند و گفت: «که گستردگی اعتراضها در تهران و سایر نقاط کشور نشان دهنده سرخوردگی همگانی در میان اقشار جان به کف رسیده از اوضاع کشور است». او در این پیامش ضمن مقایسه کشتار میدان ژاله در 17 شهریور سال 57 (توسط دستگاه سرکوبگر رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) با سرکوب خیزش آبانماه 98 (توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) نوشت: «آدمکشان سال 57 نمایندگان یک رژیم غیر دینی بودند، اما ماموران و تیراندازان آبانماه 98 نمایندگان یک حکومت دینی. آنجا فرمانده کل قوا شاه بود و امروز اینجا ولی فقیه با اختیارات مطلقه.»
مع الوصف، تاثیرات مهم سیاسی و اجتماعی که این اعلامیه میرحسین موسوی به همراه داشت، فقط این نبود که میرحسین موسوی «برای اولین بار پس از ده سال از سرکوب جنبش سبز تحت رهبریاش، کل حاکمیت و در رأس آن ولی مطلقه فقاهتی یعنی خامنهای را به چالش کشید» و همچنین فقط این نبود که در این اعلامیه میرحسین موسوی پس از ده سال اعلام کرد که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، تمامی پایگاه اجتماعی گذشته خود را در جامعه ایران از دست داده است» و باز فقط این نبود که در این اعلامیه میرحسین موسوی «موضوع ولی فقیه با اختیارات مطلقه (که مؤسس اصلی آن خود خمینی در دهه 60 بوده است) به چالش میکشد» (یادمان باشد که در سال 88 در جریان هژمونی جنبش سبز، همین میرحسین موسوی در اعلامیههای متعدد خود، دهه 60 دوران رهبری خمینی که همراه با همین اختیارات مطلقه فقاهتی بود و خمینی قدرت مطلقه فقاهتی خود را قدرت خدائی تعریف میکرد و معتقد بود که برای حفظ این نظام مطلقه فقاهتی، مقام عظمای ولایت، میتواند حتی حکم به تعطیلی نماز و روز و حج مسلمانان بدهد، به عنوان دوران طلائی برنامه آینده خود تعریف میکرد) باری آنچه بیش از همه اینها در این اعلامیه میرحسین موسوی اهمیت داشت، «مقایسه سرکوب خیزش آبانماه 98 (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) با سرکوب خونین جنبش ضد استبدادی سال 57 در 17 شهریور 57 در میدان ژاله (توسط دستگاه سرکوبگر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) بود» که در داوری ما، «قیاسی مع الفارق میباشد» چراکه در سرکوب 17 شهریور 57 میدان ژاله تهران، آن سرکوب خونین رژیم پهلوی دروازهای شد که باعث گردید تا «جنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه متکثر و رنگین کمان ایران، از فرایند دوران انقلابی، وارد فرایند موقعیت انقلابی بشود» و همین استحاله و ورود جامعه ایران به فرایند موقعیت انقلابی بود که باعث گردید تا:
اولاً با ورود تمام قد طبقه کارگر ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران با شعار: «کارگر نفت ما / رهبر سر سخت ما» (و طرح اعلامیه 24 مادهای سیاسی جنبش کارگران صنعت نفت ایران که در آن اعلامیه 24 مادهای، جنبش کارگران صنعت نفت ایران، از جمله انحلال ساواک شاه، آزادی زندانیان سیاسی، عدم فروش نفت به اسرائیل و آفریقای جنوبی، آزادی تشکیلات مستقل کارگری، آزادی احزاب و جریانهای سیاسی جزء خواستههای محوری خود قرار داده بودند) جنبش خیابانی و آکسیونی ضد استبدادی سال 57 توانست با جنبش کارخانهای ایران پیوند پیدا کنند و با این پیوند، جنبش خیابانی ضد استبدادی سال 57 به جنبش طبقه کارگر بود که «شرایط برای استحاله جنبش اعتراضی آکسیونی به جنبش اعتصابی کارگری فراهم گردید.»
ثانیاً سرکوب قهرآمیز 17 شهریور 57 رژیم پهلوی در میدان ژاله تهران، همراه با ورود تمام قد طبقه کارگران ایران (تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران) باعث گردید تا «توازن قوا در عرصه میدانی به سود جنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه ایران تغییر کند» و همین تغییر توازن قوا (به سود جنبش مردمی ضد استبدادی سال 57) بود که باعث گردید تا در شرایط پسا 17 شهریور 57 دیگر نه تنها «جامعه ایران به نفی کامل حکومت پهلوی برسند، بلکه مهمتر از آن اینکه دیگر رژیم پهلوی هم توان سرکوب کنشگران عرصه جنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه ایران به علت تغییر توازن قوا نداشت». لذا به همین دلیل بود که شاه در فرایند پساسرکوب خونین 17 شهریور 57 با جایگزین کردن دولت نظامی ازهاری به جای دولت به اصطلاح آشتی ملی شریف امامی، در پیامش (در مرحله انتقال دولت از شریف امامی به ازهاری) خطاب به مردم ایران گفت: «من صدای انقلابتان را شنیدم» و به صورت غیر مستقیم حکومت نظامی را بر کشور ایران حاکم کرد؛ که البته به علت همان تغییر توازن قوا چند روز بعد، آن حکومت نظامی ازهاری هم شکست خورد.
ثالثاً سرکوب قهرآمیز 17 شهریور 57 میدان ژاله رژیم پهلوی همراه با فراگیر شدن جنبش ضد استبدادی سال 57 و رادیکالیزه شدن آن، جنبش و فراگیر شدن جنبش اعتصابی طبقه کار و زحمت به صورت سراسری و تغییر توازن قوا به سود جنبش ضد استبدادی سال 57 این همه باعث گردید تا ریزش نیروها به نهادهای سرکوبگر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی هم سرایت نماید، لذا در این رابطه بود که با فرار سربازها از پادگانها و ریزش در بدنه ارتش و دیگر نهادهای سرکوبگران رژیم، «ماشین سرکوب رژیم پهلوی هم مانند دیگر نهادهای آن رژیم، وارد فرایند فروپاشی خود شد» و البته همین فرایند فروپاشی ارتش و دستگاههای سرکوبگر رژیم پهلوی و پیوند آنها به جنبش ضد استبدادی مردم ایران بود که باعث گردید تا کشورهای سرمایهداری متروپل تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا، جهت جلوگیری از فروپاشی ارتش و جهت ممانعت از پیوند ارتش به مردم و جهت جلوگیری از مسلح شدن جنبش ضد استبدادی مردم ایران، با تشکیل نشست گوادولپ شرایط برای عدم پشتیبانی ارتش از شاه و بیتفاوتی ارتش؛ و تسلیم شدن ارتش به خمینی فراهم کنند؛ و البته در راستای انجام این مقصود بود که هایزر به ایران آمد و ارتش را وادار به تسلیم شدن به خمینی و حمایت از او کرد.
بدین ترتیب است که میتوان داوری کرد که «تمامی فرایند عبور از دوران انقلابی به دوران موقعیت انقلابی در سال 57 از کشتار 17 شهریور میدان ژاله تهران شروع شد» و بدون تردید بدون سرکوب خونین 17 شهریور 57 جامعه ایران و جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران نمیتوانست با آن سرعت وارد فرایند موقعیت انقلابی بشود؛ و مع الوصف جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران تا قبل از 17 شهریور 57 «فقط جوهر اعتراضی خیابانی داشت و با جنبش اعتصابی یا کارخانهای پیوندی نداشت» و تا قبل از 17 شهریور ماه 57 «توازن قوا در عرصه میدانی به سود دستگاه سرکوبگر رژیم پهلوی بود» و آن رژیم تا قبل از 17 شهریور توان سرکوب جنبش ضد استبدادی مردم ایران را داشت؛ و تا قبل از 17 شهریور 57 «هر چند مردم ایران رژیم پهلوی را نمیخواستند، ولی رژیم پهلوی توسط دستگاههای سرکوبگر خود میتوانست با پشتوانه سرنیزه بر مردم ایران حکومت کند» اما با وقوع حادثه 17 شهریور 57 در میدان ژاله تهران «همه چیز عوض شد، هم جنبش عوض شد و هم حاکمیت چهره واقعی خود را آفتابی کرد» و البته مهمتر از همه اینکه با «پیوند کارخانه و خیابان» در عرصه جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران و همراه با اعتصابی شدن جوهر جنبش اعتراضی و خیابانی سال 57 مردم ایران، خود به خود همین پیوند بین جنبش اعتصابی کارگران با جنبش اعتراضی خیابانی مردم ایران، شرایط برای سازماندهی همگانی آن جنبش بیشکل تودهای اتمیزه و خیابانی ضد استبدادی سال 57 فراهم گردید که البته همین «استحاله توده بیشکل و اتمیزه و خیابانی و آکسیونی به کنشگران سازمان یافته اعتصابی باعث گردید که در واقعیت امر شرایط برای استحاله خیزش به جنبش واقعی در فرایند پس از سرکوب 17 شهریور 57 جامعه ایران فراهم بشود.»
بر این مطلب اضافه کنیم که هر چند که حادثه 17 شهریور میدان ژاله شرایط برای استحاله خیزش اتمیزه توده بیشکل به جنبش سازمانیافته اعتصابی فراهم کرد، ولی از آنجائیکه که ورود طبقه کارگر ایران تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت ایران همراه با اعتصابی کردن جنبش خیابانی «نتوانست رهبری خود را از پائین بر این جنبش نهادینه نماید، طبقه کارگر و جنبش کارگران صنعت نفت ایران مجبور به پذیرفتن هژمونی از بیرون جنبش خود یعنی هژمونی و رهبری خمینی شدند». مع الوصف، در همین رابطه میتوان داوری کرد که 17 شهریور 57 از این آفت هم برخوردار بود که «بسترساز تثبیت خمینی بر عرصه هژمونی جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران شد.»
حال با این مقدمه در اینجا میتوانیم به پاسخ این سؤال محوری بپردازیم که آیا سر کوب خیزش آبانماه 98 (رژیم مطلقه فقاهتی) میتواند در این شرایط دارای همان فونکسیون سیاسی و اجتماعی سرکوب 17 شهریور 57 میدان ژاله تهران (رژیم پهلوی) بشود؟ به عبارت دیگر آیا فونکسیون سیاسی – اجتماعی سرکوب خونین خیزش آبانماه 98 (توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) در این شرایط میتواند جامعه ایران را وارد فرایند موقعیت انقلابی بکند؟
برای پاسخ به این سؤال «استراتژیساز و تاکتیکساز در تندپیچ حرکت تحولخواهانه امروز جامعه ایران» باید عنایت داشته باشیم که:
اولاً حرکت اجتماعی آبانماه 98 «یک خیزش بوده است نه یک جنبش» (که خودویژگیهای خیزش عبارتند از: اتمیزه و تودهای بیشکل بودن، بیسری و بدون رهبر فردی و جمعی بودن، بیبرنامه بودن سیاسی و اجتماعی، پراکندگی در شعار، پراکندگی در گفتمان).
ثانیاً باید توجه داشته باشیم که امروز که بیش از دو ماه از خیزش آبانماه 98 میگذرد، میتوانیم داوری کنیم که «هرگز خیزش آبانماه 98 نتوانسته است با جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای سیاسی و مدنی و صنفی) و جنبشهای اعتراضی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران پیوند پیدا کند» و با آن شرایط برای اعتلای این جنبشها فراهم نماید.
پر واضح است که در مقایسه بین سرکوب خونین 17 شهریور 57 با سرکوب خونین خیزش آبانماه 98 میتوانیم داوری کنیم که بدون تردید فونکسیون سیاسی و اجتماعی سرکوب خونین 17 شهریور 57 مهمترین مشخصهای که داشت این بود که آن سرکوب خونین علاوه بر اینکه باعث پیوند بین جنبش اعتراضی و آکسیونی یا خیابانی در حال اعتلای ضد استبدادی جامعه ایران با جنبش اعتصابی طبقه کار و زحمت تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران شد و علاوه بر اینکه سرکوب خونین 17 شهریور 57 باعث عریان شدن ناتوانی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در سرکوب جنبش ضد استبدادی مردم ایران گردید (برعکس خیزش آبانماه 98 که به علت توده بیشکل بودن آن در عرض یک هفته خونین توسط دستگاه چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای تمام عیار سرکوب شدند) از همه مهمتر اینکه سرکوب خونین میدان ژاله تهران در 17 شهریور سال 57 باعث فراگیر شدن جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران در عرصه خیابان، کارخانه، شهر و روستا، اداره، کارمند، کارگر، طبقه کار و زحمت و طبقه متوسط شهری و غیره شد (برعکس خیزش آبانماه 98 که به علت عدم توانائی در پیوند با جنبشهای مطالباتی سیاسی و صنفی و مدنی امروز جامعه متکثر و رنگین کمان ایران نتوانست باعث فراگیر شدن اجتماعی در جامعه بزرگ ایران و در نتیجه باعث کاهش هزینه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بشود؛ و لذا به همین دلیل است که «خیزش آبانماه 98 با صدها کشته و صدها زخمی و هزاران اسیر حداکثر هزینه ممکن در تاریخ گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه متکثر و رنگین کمان ایران بر جامعه ایران تحمیل کرد») اضافه کنیم که سرکوب 17 شهریور 57 میدان ژاله توسط رژیم پهلوی باعث گردید تا «جامعه ایران از فرایند دوران انقلابی وارد فرایند موقعیت انقلابی بشود» و با ورود حرکت تحولخواهانه جامعه ایران به فرایند موقعیت انقلابی بود که باعث گردید تا «گفتمان انقلاب و تغییر از مسیر انقلاب و سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه متکثر و رنگین کمان ایران حاکم بشود» و البته از آن مرحله بود که در خلاء گفتمانهای دیگر انقلابی جامعه سیاسی ایران، شعار: «شاه باید برود خمینی توانست به عنوان یک گفتمان انقلابی بر جامعه آن روز جامعه بزرگ ایران حاکم و مسلط گردد.»
مع الوصف، از آنجائیکه شعار: «شاه باید برود خمینی» تنها یک شعار سلبی بود و جامعه ایران در آن شرایط هیچگونه آلترناتیو ایجابی (در برابر شعار سلبی «شاه باید برود» خمینی و یا شعار «اگر به جای شاه شمر و عبیدالله زیاد بیاید باز بهتر از شاه است» او) به عنوان یک گفتمان مسلط نداشت، همین ورود از دوران انقلابی به موقعیت انقلابی توسط سرکوب خونین 17 شهریور 57 برای جامعه ایران آفتزا شد که «سنتز آن ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 40 سال گذشته شد.»
باری، بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که برعکس آنچه که در اعلامیه میرحسین موسوی آمده است (و بعد از او بسیاری از جریانهای سیاسی خارجنشین در دو جبهه راست و چپ به پیروی از او سرکوب خیزش آبانماه 98 توسط سرکوب خونین 17 شهریور 57 تعریف کردند) اصلاً و ابداً سرکوب خیزش آبانماه 98 با سرکوب خونین 17 شهریور 57 میدان ژاله قابل مقایسه نیست؛ و شاید طرح این داوری در اینجا توسط ما قدری تند باشد که در مقایسه با جنبش مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی امروز جامعه بزرگ ایران، من حیث المجموع «خیزش بیشکل، بیسر، بیگفتمان، بیبرنامه و اتمیزه آبانماه 98 یک آفت بود نه یک اعتلا» چراکه آن خیزش با آن خودویژگیهای ساختاریاش باعث گردید تا با سرکوب همه جانبه و قهرآمیز توسط رژیم مطلقه فقاهتی، «توسط بالا بردن هزینه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی» در فرایند پساسرکوب خونین خیزش آبانماه 98 «فونکسیونی بس سهمگین و منفی برای جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی به ارث بگذارد» بطوریکه در این رابطه میتوانیم به عنوان یکی از سنتزهای منفی سرکوب خونین خیزش آبانماه 98 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به جریان ترور فرمانده نظامی سپاه قدس (سپاه پاسداران یعنی قاسم سلیمانی) و فرمانده نظامی حشد الشعبی عراق (ابومهدی المهندس) اشاره کنیم که حدود ساعت یک بامداد روز جمعه مورخ 13/10/1398 دو خودرو (که قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران رژیم مطلقه فقاهتی و ابومهدی المهندس معاون نیروهای حشد الشعبی عراق را از فرودگاه بغداد به شهر بغداد میبرد) به دستور مستقیم ترامپ و حمایت جناح هار امپریالیسم آمریکا توسط موشکهای پهباد و هلیکوپتر نظامی منهدم شدند، در نتیجه آن دو فرمانده نظامی و همراهان آنها ترور شدند؛ که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و همراه با او رژیم حاکم بر کشور عراق، از آنجائیکه هر دو رژیم فوق در عراق و ایران توسط خیزشهای معیشتی اخیر خود دچار ریزش و شکاف عمیق با پائینیهای جامعه خود شده بودند، توسط این ترور نابخردانه (دولت ترامپ و جناح هار امپریالیسم آمریکا و حمایت دولت صهیونیسم اسرائیل) تلاش کردند تا توسط بهرهبری از فونکسیون سیاسی اجتماعی این ترور نابخردانه ترامپ شرایطی برای ترمیم آن شکافهای عمیق اجتماعی و شکافهای عمیق سیاسی درون حکومتی خود فراهم بکنند؛ که البته هم رژیم مطلقه فقاهتی در ایران و هم رژیم حاکم بر عراق در این رابطه موفق شدند. چراکه:
اولاً عامل این ترور به صورت مستقیم دولت ترامپ و خود ترامپ بود که منهای اینکه نماینده هارترین جناح امپریالیسم آمریکا میباشد، از خودوپژگیهای (غارتگرایانه و زنستیزانه و نژادپرستانه و ضد محیط زیستی و ضد نظام حقوق بینالمللی و طرفدار ناسیونالیسم کور سرمایهداری متروپل جهانی آمریکا) برخوردار میباشد، در نتیجه همین امر باعث گردید تا این ترور آتش ضد امپریالیستی مردم ایران و عراق شعلهور کند و در ادامه این شعلهور شدن آتش ضد امپریالیستی مردم بود که هم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و هم حکومت متزلزل عراق تلاش کردند تا در عرصه تنور داغ این بسیج اجتماعی ضد امپریالیستی دو جامعه ایران و عراق حول تشییع جنازه آن دو فرمانده در کلانشهرهای دو کشور عراق و ایران از آب گلآلود به وجود آمده اقدام به ماهیگیری برای ترمیم آن شکافهای ایجاد شده اجتماعی و حکومتی خود بکنند که البته موفق هم شدند.
ثانیاً از آنجائیکه هر دو فرمانده نظامی ترور شده (قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توسط جناح هار امپریالیسم آمریکا و حمایت دولت صهیونیستی و کودککش و نژادپرست اسرائیل) از نبوغ نظامی برخوردار بودند و در جریان جنگ با داعش در منطقه این نبوغ نظامی آنها برای مردم منطقه و از جمله مردم عراق و ایران آفتابی شده بود، در نتیجه همین امر باعث گردید تا هر دو فرمانده نظامی فوق در کشورهای خود جایگاه کاریزمائی پیدا کنند و مردم هر دو کشور در باب این دو نفر «داوری مستقل از عملکرد گذشته و از پیوند آنها با رژیمهای حاکم بر کشور خود داشته باشند» و البته همین داوری مکانیکی مردم این دو کشور در باب این دو نفر و جایگاه کاریزمائی این دو فرمانده نظامی باعث گردید تا در مراسم یک هفتهای تشییع جنازه آنها شرایط برای بسیج گسترده مردم این دو کشور بر علیه امپریالیسم و صهیونیسم اسرائیل فراهم بشود؛ که البته هر دو رژیم عراق و ایران میراثخوار این بسیج گسترده اجتماعی در جامعه خود شدند، چرا که غیر از اینکه توانستند میلیونها نفر از مردم این دو کشور حول تشییع جنازه این دو فرمانده نظامی کاریزماتیک بسیج کنند، توانستند توسط ایجاد انحراف در احساسات مردم، این تحریک احساسات را در خدمت تثبیت موجودیت به لرزه افتاده حاکمیت خودشان (که مولود خیزشهای اخیر در هر دو کشور بود) درآورند.
باری آنچه در رابطه با فونکسیون ترور این دو فرمانده نظامی کاریزماتیک (توسط جناح هار امپریالیسم آمریکا) در سطح دو کشور ایران و عراق قابل توجه و جمعبندی میباشد، اینکه عاملی که باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در فرایند پساسرکوب خیزش آبانماه 98 از حادثه نابخردانه ترامپ (در ترور این دو فرمانده نظامی) حداکثر بهرهبرداری بکنند همین موضوع «خیزشی و بیگفتمانی و بیرهبری و بیسازماندهی و بیبرنامهای و بیاستراتژی خیزش آبانماه سال 98 بود»، چراکه این خودویژگیها و یا آسیبها خیزش آبانماه 98 که خود باعث گردید تا علاوه بر اینکه آن خیزش نتواند به صورت درازمدت ادامه پیدا کند و علاوه بر اینکه باعث گردید تا آن خیزش نتواند به جامعه جنبشی مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و مدنی و صنفی و اعتراضی جامعه ایران پیوند بزند، از همه مهمتر اینکه این آسیبها و آفتهای خیزش آبانماه 98 باعث گردید تا در مدت نزدیک به «چهار ساعت مانند بشکه باروت، این خیزش در بیش از صد شهر از 24 استان کشور فراگیر بشود» و همین گستردگی دفعی آن خیزش بیسر و بیشکل و تودهوار، باعث گردید «تا تنها راه سرکوب آن برای دستگاه چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فقط و فقط شخم زدن یا بر پا کردن حمام خون، جهت بالا بردن هزینه مبارزه برای مردم ایران بشود.»
مع الوصف، همین بالا بردن هزینه مبارزه برای مردم ایران در جریان سرکوب خیزش آبانماه سال 98 توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردید تا «خیزش معیشتی آبانماه 98 نتواند مانند جنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران فراگیر بشود و شرایط برای انتقال به فرایند موقعیت انقلابی در جامعه ایران فراهم بکند» بدین خاطر همین ناتوانی ساختاری خیزش آبانماه 98 باعث گردید تا حداقل فونکسیون مثبت آن خیزش (توسط سوء استفاده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از بسیج فراگیر ضد امپریالیستی مردم ایران در جریان تشییع جنازه دو فرمانده نظامی ترور شده توسط امپریالیسم آمریکا) از بین برود. حاصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:
1 - هر چند جریانهای سیاسی خارجنشین چپ و راست جهت سربازگیری و پیدا کردن نیروی پیاده نظام برای حرکت خود، به جای تکیه بر جنبشهای خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر دموکراتیک و دینامیک تکوین یافته از پائین نیازمند به خیزشهای تودهوار، اتمیزه، بیشکل، بیبرنامه، بیگفتمان و بیسر هستند، ولی حداقل تاریخ 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که «تنها جنبشهای خودبنیاد مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران میتواند توازن قوا در عرصه میدانی بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تغییر بدهد» و گرنه بدون تردید در شرایط موجود که توازن قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی میباشد، هر گونه خیزش کنشگران بیشکل و بیسر و بیگفتمان و منفک از جنبشهای خودبنیاد مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب میشود و قطعاً در این رابطه میتوان به ضرس قاطع داوری کرد که «هرگز خیزشهای بیشکل توده وار و بیسر و بیبرنامه و بیتاکتیک و بیاستراتژی مشخص، نه تنها نمیتوانند در مبارزه با قدرت چند لایهای سازمان یافته سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث تغییر توازن قوا به سود خود و جنبشهای خودبنیاد مطالباتی سه مؤلفهای بشوند بلکه برعکس در فرایند پساسرکوب توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بسترساز رکود این جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای مطالباتی سیاسی و صنفی و مدنی میشوند.»
2 - اصلاً و ابداً در شرایط فعلی «جامعه ایران در موقعیت انقلابی قرار ندارد» لذا هر گونه برنامه تاکتیکی و استراتژی جامعه سیاسی خارجنشین ایرانی در دو جبهه راست و چپ بر پایه «تحلیل موقعیت انقلابی جامعه امروز ایران» (چه در چارچوب پروژه رژیم چنج جناح هار امپریالیسم آمریکا و حمایت دو لت صهیونیست اسرائیل و ارتجاع منطقه اعم از عربستان سعودی و امارات عربی باشد و چه در چارچوب پروژه مدیریت گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باشد و چه در چارچوب پروژه سرنگونی رژیم از طریق قیام مسلحانه دفعی پیشاهنگی مانند دهه 40 جنبش چریکی باشد در شرایط امروز جامعه ایران) راهی جز تکیه بر «منابع قدرت خارجی به جای جنبشهای خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر ندارند». در جامعهای که برای تشییع جنازه یک فرمانده نظامی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میلیونها نفر بسیج شده و شرکت کننده خودجوش در مراسم تشییع جنازه، تنها در شهر کرمان بیش از 60 نفر زیر دست و پا کشته میشوند «چگونه میتوان صحبت از ورود این جامعه به موقعیت انقلابی کرد؟»
3 - از آنجائیکه «مشخصه ورود جامعه به موقعیت انقلابی، عبارت است از نخواستن حاکمیت توسط مردم و نتوانستن حاکمیت بر شیوه حکومت کردن مانند گذشته خود و یا نتوانستن حاکمیت در سرکوب کردن حرکت مردم میباشد»، بدون تردید تحقق این امر در گرو تغییر توازن قدرت به سود جنبشهای خودبنیاد میباشد چرا که تا زمانیکه توازن قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت باشد، رژیمهای سرکوبگر حاکم حتی توان سرکوب جنبشهای خود بنیاد دموکراتیک و دینامیک غیر فراگیر تکوین یافته از پائین هم دارند. مثل شرایط امروز جامعه ایران که هنوز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مانند 40 سال گذشته عمر خود توان سرکوب جنبشها و خیزشهای غیر فراگیر و غیر سازمانیافته مردمی را دارد.
4 - نکتهای که در رابطه با «موقعیت انقلابی» جوامع نباید از نظر دور بداریم اینکه ورود به فرایند موقعیت انقلابی به معنای «گارانتی شدن انقلاب و جنبش به سمت پیروزی نیست» چراکه در قرن بیستم «بسیاری از جنبشهای بزرگ حتی در دوران موقعیت انقلاب هم شکست خوردند» بر این مطلب بیافزائیم که تحلیل غیر واقعی کردن از ورود جامعه به فرایند موقعیت انقلابی، خود آفتی به مراتب بزرگتر از ورود از قبل ناآماده شدن تودهها به فرایند موقعیت انقلابی دارد. یادمان باشد که ورود به موقعیت انقلابی در 17 شهریور 57 بسترساز ظهور همان آفت ورود از قبل ناآماده تودهها به موقعیت انقلابی شد. آنچنانکه طرح کاذب ورود به موقعیت انقلابی در فرایند پساسرکوب خیزش آبانماه 98 خود بسترساز عمده کردن منابع قدرت خارجی (از جناح هار امپریالیسم آمریکا تا دولت صهیونیسم اسرائیل و ارتجاع منطقه از عربستان تا امارات) میشود.
5 - تفاوت دو خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 در این است که در واپسین روزهای خیزش دیماه 96 به علت ورود جنبش دانشجویی دانشگاه تهران به خیزش تودهوار بیشکل و بیسر و بیبرنامه دیماه 96 با شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» خیزش دیماه 96 را دارای گفتمان سترگ گذار از جناحهای درون قدرت و گذار از تغییر از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای کردند؛ اما گرچه شعار محوری خیزش آبانماه 98 عبارت بود از: «بنزین گرانتر شده - فقیر فقیرتر شده» و یا «فقر، کشتار، گرانی - مردم شدن قربانی» و گرچه جوهر خیزش اعتراضی آبانماه 98 «اعتراض معیشتی بود» اما با همه این احوال «خیزش آبانماه 98 نتوانست دارای گفتمان مشخص و فراگیر و بسیج کننده و ماندگار بشود.»
6 - در مقایسه بین سرکوب خونین 17 شهریور ماه 57 میدان ژاله تهران با حمام خون یا سرکوب آبانماه 98 در چارچوب رویکرد موقعیت انقلابی، باید عنایت داشته باشیم که رژیم توتالیتر پهلوی مولود و سنتز دو کودتای «اسفند ماه 1299 امپریالیسم انگلیس» و «28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا» بود اما رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «مولود و سنتز عظیمترین انقلاب تودهای قرن بیستم بوده است». پر واضح است که فهم این موضوع در تعریف و تعیین موقعیت انقلاب در شرایط امروز جامعه ایران بسیار حائز اهمیت میباشد و بدون فهم این مهم هرگز نمیتوانیم به تعریف مشخصی از ساختار موقعیت انقلابی در جامعه امروز ایران دست پیدا کنیم چرا که «سنتز کودتا با سنتز انقلاب چه در مرحله تکوین و چه در مرحله استحاله و حذف تفاوت کیفی دارد» یعنی اگر فروپاشی نظام توتالیتر پهلوی (به قول شیخ مرتضی مطهری) «با چند تا راهپیمائی به انجام رسید»، قطعاً و جزما کپیبرداری از آن (فروپاشی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) جهت انطباق بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم امری سادهلوحانه میباشد.
یادمان باشد که خمینی در چارچوب یک فرهنگ هزار ساله اسلام دگماتیست روایتی، ولایتی، فقیهانه تقلیدی و تکلیفی و تعبدی توانست (در پروسس تکوینی ابر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران) عکس خود را در سطح کره ماه قرار بدهد و هژمونی خود را برابر جنبش ضد استبدادی قرن بیستم مردم ایران تثبیت و نهادینه کند، نه با ارتش و لشکر و سازمان و حزب و چریک و غیره و البته این مهم حقیقت سترگی است که حتی پس از 40 سال که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد، هنوز «جامعه سیاسی ایران به خصوص در خارج از کشور توان فهم آن را پیدا نکردهاند» و قطعاً در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که «کسانی که به فهم این مهم دست پیدا نکردهاند، هرگز نمیتوانند به حداقل داوری تئوریک در این رابطه دست پیدا کنند» و البته دلیل این امر همان است که اگر باور داشته باشیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مولود و سنتز یک انقلاب فراگیر ضد استبدادی مردم ایران بوده است (نه کودتای امپریالیستی خارجی مانند رژیم توتالیتر پهلوی) بدون تردید همین باور باعث میگردد تا «در استحاله دوران انقلابی به موقعیت انقلابی در شرایط فعلی جامعه ایران، این موضوع را در عرصه توازن قوای جامعه جنبشی خودبنیاد مطالباتی و اعتراضی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی و سیاسی ایران دنبال کنیم، نه در عرصه مداخله و تجاوز قدرتهای امپریالیستی و صهیونیستی و ارتجاعی خارجی» به عبارت دیگر در تعیین و تبیین و تعریف موقعیت انقلاب در رژیم کودتائی پهلوی، نقش قدرتهای امپریالیستی به وجود آورنده آن رژیم ارتجاعی باید به عنوان یک موضوع محوری مطرح باشد، اما در تعیین و تبیین و تعریف موقعیت انقلابی در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که خود (به جای کودتا) مولود و سنتز ابرجنبش ضد استبدادی قرن بیستم بوده است، تنها عامل تعیین کننده موقعیت انقلابی، جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و عدالتطلبانه طبقه کار و زحمت شهر و روستا میباشد.
7 - نخستین فونکسیون مثبت خیزش اعتراض معیشتی آبانماه 98 (در فرایند پساسرکوب آن خیزش توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای) در جنبش دانشجوئی ایران در جریان «شصت و ششمین سالگرد شانزدهم آذرماه سال 32» مادیت پیدا کرد که (مانند نقش جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران در واپسین روزهای حیات خیزش دیماه 96 در میدان انقلاب که با شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» خیزش بدون گفتمان دیماه 96 را گفتماندار کردند) جنبش دانشجوئی ایران امسال در جریان شصت و ششمین سالگرد شانزدهم آذر و در فرایند پساسرکوب خونین خیزش معیشتگرای آبانماه 98 قبل از اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پایان ماجرای خیزش آبانماه 98 را جشن بگیرد، به میدان آمدند و تلاش کردن تا با گفتمانسازی برای خیزش بیگفتمان و بیسر و بیشکل و بیبرنامه آبانماه 98 از شکست و خاموشی و فراموشی و رکود خیزش آبانماه 98 جلوگیری کنند. یادمان باشد که تنها عاملی که میتواند مانع از رکود و خاموشی و فراموشی خیزشها بشود «فقط گفتماندار کردن آن خیزشها است» که البته این موضوع میتواند در چارچوب «وظایف جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هم به عنوان یک محور اصلی تعریف بشود.»
باری بدین ترتیب بود که امسال در جریان شصت و ششمین سالگرد 16 آذر، جنبش دانشجوئی ایران به میدان آمدند و تلاش کردند تا توسط شعارهای («فقر، کشتار، گرانی - مردم شدند قربانی» و «جوانان تفنگ نیست - این همه کشته کم نیست» و «سرکوب پایان راه نیست - مقاومت زندگی است» و «از هفت تپه تا تهران - زحمتکشان در زندان» و «فرزند کارگرانیم - کنارشان میمانیم» و «ستاره در پرونده است _ دانشجو در بند است» و «استادان ذلیلند / ذلت میپذیرند» و «مجاهد، پهلوی - دو دشمن آزادی» و «دانشجو میمرند - ذلت نمیپذیرند») اقدام به گفتمانسازی کنند. آنچه از شعارهای فوق جنبش دانشجوئی قابل فهم است اینکه (برعکس شعار جنبش دانشجوئی دانشگاه تهران در واپسین روزهای خیزش دیماه 96 «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمام ماجرا» که خود یک گفتمان سترگ و تبیین کننده استراتژی و مسیر گذار و بستر تغییر جدید در جامعه ایران بود) در شعارهای جنبش دانشجوئی در سال 98 و در فرایند پساخیزش آبانماه 98 هر چند سخن از حمایت از خیزش اعتراضی معیشتی مردم در آبانماه 98 میباشد و هر چند در شعارهای فوق روز دانشجو در سال 98 جنبش دانشجوئی ایران حمایت خودشان از جنبش کارگری و جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی اعلام کردهاند و از سرکوب خونین خیزش اعتراض معیشتی آبانماه 98 (توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگرانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) اعتراض کردهاند، ولی در تحلیل نهائی در شعارهای جنبش دانشجوئی در آذرماه 98 «شعار محکم گفتمانسازی وجود ندارد» و البته دلیل این امر همان است که در آذرماه 98 جنبش دانشجوئی ایران «به جای حفظ استقلال جنبشی و گفتمانی خودشان تلاش کردند که در چارچوب گفتمان جریانهای سیاسی چپ خارجنشین شعارهای خود را تعریف نمایند که البته این موضوع به عنوان سم قاتل برای جنبش دانشجوئی ایران میباشد» بنابراین به همین دلیل بود که جنبش دانشجوئی (برعکس فرایند پساخیزش دیماه 96) در آذرماه 98 نتوانست برای خیزش آبانماه 98 گفتمانسازی بکند.
8 - مشکل جریانهای سیاسی خارجنشین در تعریف و تعیین و تبیین «موقعیت انقلابی در شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران» در این است که میخواهند «در چارچوب الگوی کلاسیک جهانی به صورت انطباقی (نه تطبیقی) به تعیین و تعریف و تبیین موقعیت انقلابی در جامعه امروز ایران بپردازند» که البته امری به غایت غلط میباشد چراکه از آنجائیکه (آنچنانکه پرفسور گورویچ میگوید) «ما جامعه نداریم، بلکه جامعهها داریم» (برعکس آنچه که تاچر نخست وزیر اسبق انگلیس که میگفت: «که ما جامعه نداریم، بلکه فقط فرد داریم») بنابراین طبیعی است که اعتقاد به رویکرد «جامعهها» (به جای رویکرد قالبی «جامعه») باعث میگردد تا از رویکرد انطباقی و قالبریزی شده در چارچوب الگوی کلاسیک برای همه جامعهها خودداری نمائیم؛ و تنها در چارچوب «تحلیل مشخص از شرایط مشخص، جامعه مشخص به تعریف مشخص از موقعیت انقلابی در جامعه امروز ایران دست پیدا کنیم.»
9 - فراموش نکنیم که جامعه ایران از بعد از 17 شهریور 57 تا کنون «هرگز حتی یک اعتصاب سراسری کارگری هم نداشته است» و در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «تمامی اعتصابات کارگری صورت کارگاهی و غیر سراسری و غیر طبقهای داشته است». فراموش نکنیم که تنها «اعتصابات سراسری» در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، فقط و فقط «اعتصاب کامیونداران در سال 96 و 97» و «اعتصابات معلمان» به علت تشکیلات سراسریشان بوده است. لذا همین امر باعث گردیده است تا «در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شرایط برای ورود جامعه ایران به موقعیت انقلابی فراهم نشود». یادمان باشد که «بدون ورود تمام قد طبقه کار و زحمت توسط جنبش اعتصابی به عرصه مبارزه هرگز و هرگز امکان ورود به فرایند موقعیت انقلاب در جامعه امروز ایران وجود ندارد» و دلیل این امر هم آن است که منهای اینکه «تنها با ورود تمام قد طبقه کار و زحمت به مبارزه تحولآفرین و تغییرساز است که جنبش اعتراضی صرف خیابانی، میتواند به جنبش اعتصابی استحاله پیدا کند و پیوند بین کارخانه و خیابان ایجاد گردد» از همه مهمتر اینکه تنها با «ورود جنبش کارگری به صورت طبقهای و سراسری و فراگیر است که توازن قوا در عرصه میدانی میتواند به سود جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین تغییر کند» بنابراین آنچنانکه در سال 57 شاهد بودیم «جنبش آکسیونی یا خیابانی به صورت منحصر به فرد (هر قدر هم که این جنبش خیابانی مانند جنبش سبز سال 88 فراگیر هم که باشد) تا زمانیکه جنبش طبقهای و فراگیر و سراسری کار و زحمت وارد عرصه نشوند، امکان استحاله و ظهور فرایند موقعیت انقلابی در جامعه امروز ایران وجود ندارد». آنچنانکه در این رابطه شاهد بودیم که در سال 88 با ظهور جنبش سبز و طبقه متوسط شهری به صورت فراگیر در عرصه جنبش آکسیونی و خیابانی، آن جنبش خیابانی به علت اینکه نتوانست با جنبش طبقهای کار و زحمت پیوند حاصل نماید، نتوانست جامعه ایران را وارد فرایند موقعیت انقلابی بکند.
10 - تنها با ورود جنبش کارگری به جایگاه هژمونی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین است که «جنبش کارگری میتواند فراخوان اعتصاب سراسری به طبقه کار و زحمت و طبقه متوسط شهری بدهد». پر واضح است که «بدون کسب جایگاه هژمونی جنبش کارگری، امکان فراخوانی سراسری اعتصاب وجود ندارد.»
11 - یادمان باشد که «در شرایط ماقبل موقعیت انقلابی» وظیفه محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران عبارت است از:
الف – «گفتمانسازی» در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی بر پایه اجتماعی کردن اقتصاد و سیاست و معرفت.
ب – «بدل کردن گفتمان دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی» در جامعه امروز ایران به «گفتمان حاکم یا گفتمان مسلط» توسط رویکرد ترویجگرایانه و تبلیغگرایانه.
ج – «دامن زدن به اعتلای جنبش مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی در جامعه ایران» به جای «دامن زدن به اعتلای خیزشهای بیشکل و بیسر و اتمیزه تودهای.»
د – تلاش در جهت «پیوند بین کارخانه و خیابان» یا «پیوند بین جنبش اعتراض خیابانی با جنبش اعتصابی طبقه کار و زحمت.»
ه – «تودهگیر کردن وظایف دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای جهت کاهش هزینه مبارزه مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی» که همین کاهش هزینه مبارزه خود بسترساز فراگیر و سراسری شدن مبارزه نیز میگردد.
و - «تبلیغ و ترویج کار سازمانگرایانه در بین کنشگران اصلی و میدانی مبارزه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و مبارزه برابریطلبانه طبقه کار و زحمت» نیز از جمله وظایف محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط میباشد.
ز - «کم کردن هزینه مبارزه برای مردم در برابر افزایش دادن هزینه سرکوب برای حاکمیت» جزء وظایف فوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط امروز جامعه ایران میباشد.
12 - در شرایط امروز جامعه ایران با اینکه پائینیها جامعه ایران حاکمیت را نمیخواهند، ولی از آنجائیکه بالائیها قدرت سرکوب دارند و توازن قوا در عرصه میدانی به سود بالائیهای قدرت میباشد، جامعه متکثر و رنگین کمان ایران هنوز وارد فرایند موقعیت انقلابی نشده است.
13 - هر چند که پیوند با جنبش طبقه کار و زحمت و جنبش آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری جز وظایف فوری و امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد «تشکیل شوراهای محلات و پیوند با محل کار و زندگی جامعه ایران جزء وظایف فرایند ورود به موقعیت انقلابی میباشد، نه وظایف امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران.»
14 - عنایت داشته باشیم که «جوهر موقعیت انقلابی در یک جامعه از جمله در جامعه متکثر و رنگین کمان ایران یک جوهر سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی میباشد» بنابراین تا زمانیکه توسط سه مؤلفه فوق جامعه به لحاظ جوهری موقعیت انقلابی پیدا نکنند، تنها با یک مؤلفه سیاسی یا مؤلفه صرف اقتصادی و یا مؤلفه تنهای اجتماعی نمیتواند وارد فرایند موقعیت انقلابی بشود.
15 - بدون تردید حزب پادگانی خامنهای در شرایط امروز جامعه ایران (که در فرایند پساسرکوب خونین خیزش آبانماه 98 قرار دارد) تلاش میکند تا با استفاده از بسیج میلیونی جامعه ایران حول تشییع جنازه یکی از فرماندهان نظامی سپاه (قاسم سلیمانی) از یکطرف به «بازتولید حداقل پایگاه اجتماعی از دست داده خود (در جریان سرکوب خونین خیزش آبانماه 98) دست پیدا کند» و از طرف دیگر «به ترمیم شکافهای جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دست پیدا کند» که در جریان دور زدن مجلس (در خصوص افزایش قیمت 300 درصدی بنزین) شکل گرفتهاند و از همه مهمتر اینکه بتواند «تحریمهای همه جانبه اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا را به شکلی درهم بشکند و یا کاهش بدهد» همچنین شرایط برای «حضور جامعه ایران در پای صندوقهای مهندسی شده انتخابات نمایندگان مجلس یازدهم فراهم بکند» بنابراین در این رابطه است که برای خامنهای «تمامی دعاها برای آمین است» یعنی از ضد آمریکائی شدن جامعه ایران توسط برپائی آنچنانی مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی تا پرتاب موشکها به پایگاه نظامی عین الاسد امپریالیسم آمریکا در عراق و تا اعلام مرحله پنجم عقبنشینی از اجرای محدودیتهای برجام و غیره، همه و همه «برای دستیابی به چهار هدف فوق میباشد» که البته تا اینجا در راستای دستیابی به اهداف چهارگانه فوق «شرایط به سود حزب پادگانی خامنهای بوده است» چرا که ترور نابخردانه قاسم سلیمانی توسط ترامپ و جناح هار امپریالیسم آمریکا به خاطر جایگاه کاریزمائی قاسم سلیمانی در بین بخش بزرگی از جامعه بزرگ ایران، علاوه بر اینکه باعث ضد آمریکائی شدن جامعه ایران شده است و علاوه بر اینکه باعث بسیج فراگیر بخش بزرگی از جامعه ایران حول تشییع جنازه او گردید و علاوه بر اینکه بسیج مردمی حول تشییع جنازه قاسم سلیمانی باعث «ترمیم ریزش اجتماعی قبلی نیروهای از دست رفته اجتماعی هوادار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شد» و علاوه بر اینکه بسیج اجتماعی حول تشییع جنازه قاسم سلیمانی همراه با به جوش آمدن موضع ضد آمریکائی مردم ایران باعث «کاهش تضادهای جناحهای درونی حکومت شده است» مصوبه مجلس عراق در خصوص «تعطیلی پایگاههای نظامی آمریکا در عراق» همراه با «پرتاب موشک به پایگاه نظامی عین الاسد آمریکا در عراق» و واکنش کشورهای منطقه باعث شده است تا ترامپ در این شرایط که گرفتار انتخابات 2020 مرحله دوم رئیس جمهوری خود میباشد، در موضع تدافعی نسبت به رژیم مطلقه فقاهتی ایران قرار گرفته است. در نتیجه همین موضع تدافعی ترامپ، علاوه بر اینکه «انجام جنگ فراگیر در منطقه در این شرایط تقریباً غیر محتمل میسازد، شرایط برای مذاکره غیر مستقیم بین رژیم مطلقه فقاهتی و دولت ترامپ جهت کاهش تحریمها هم فراهم میسازد.»
16 - در تحلیل نهائی جمعبندی ما از خیزش ضد فقر و ضد بیکاری و معیشتی آبانماه 98 تا سرکوب آن خیزش توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و فونکسیون اجتماعی سیاسی آن خیزش و آن سرکوب در فرایند پساسرکوب خیزش آبانماه 98 تا فرایند ترور نابخردانه دو فرمانده نظامی سپاه و حشد الشعبی (قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس) توسط جناح هار امپریالیسم آمریکا به سرکردگی دولت پوپولیسم ستیزهگر و نژادپرست و غارتگر و زنستیز ترامپ میتوان بدین ترتیب تبیین کرد که:
الف - فونکسیون تحریمهای همه جانبه اقتصادی امپریالیسم آمریکا نه تنها باعث فروپاشی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشده است بلکه بزرگترین قربانی و قتیل این تحریمهای اقتصادی، «جامعه بزرگ ایران میباشد» که حاصل نهائی این تحریمهای اقتصادی خانمانسوز و استخوانسوز طبق آمارهای خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «زایش بیش از 60 میلیون نفر زیر خط فقر و خط بقاء در جامعه امروز ایران میباشد که در شرایط فعلی این 60 میلیون نفر (از جمعیت 82 میلیون نفری ایران) برای امرار حداقل معیشت زندگی بخور و نمیر خود نیازمند به کمکهای صدقهای حاکمیت میباشند». پر پیداست که «ظهور این ارتش 60 میلیون نفری نیازمند به کمکهای صدقهای حاکمیت» در این شرایط نشان دهنده آن است که رژیم مطلقه فقاهتی تا چه اندازه توانسته است توسط تحریمهای همه جانبه اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا «توازان قوا را به سود خود تغییر بدهد که البته مراسم یک هفتهای تشییع جنازه قاسم سلیمانی این واقعیت را آفتابی کرد.»
ب - فونکسیون ترور نابخردانه دو فرمانده نظامی سپاه و حشد الشعبی توسط جناح هار امپریالیسم آمریکا به سرکردگی دولت ستیزهگر و غارتگر و دموکراسیستیز و نژادپرست و زنستیز و پوپولیسم ترامپ در این شرایط بهترین حربه در دست هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی قرار داد تا توسط بسیج اجتماعی حول شخصیت کاریزمای نظامی و فردی قاسم سلیمانی، علاوه بر پاک کردن آثار سرکوب خونین آبانماه 98، جنبشهای خودبنیاد مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی امروز جامعه ایران را به موضع تدافعی بکشاند.
پایان