«کودتای 28 مرداد 1332» سرفصل «شکست نهضت ضد استعماری و آزادی‌خواهانه» مردم ایرانتیتر اول

 

سخن را با کلام مصدق در بیدادگاه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی آغاز می‌کنیم که گفت: «آری، تنها گناه من و گناه بزرگ و بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را از این مملکت برچیده‌ام و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان‌های استعماری و جاسوسی بین‌المللی در افکنده‌ام و به قیمت از بین رفتن خود و خانواده‌ام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط این دستگاه وحشت‌انگیز را درنوردم. من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خود غافل نیستم و به خوبی می دانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند» (مصدق در دفاعیه خود در بیدادگاه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی).

باری، آنچه از کلام فوق دکتر محمد مصدق برای ما قابل فهم و داوری می‌باشد، اینکه:

اولاً در دفاعیات فوق مصدق به وضوح «ریشه اصلی کودتا 28 مرداد 32 موضوع ملی کردن صنعت نفت می‌داند». لذا در همین رابطه است که بدون تردید می‌توانیم داوری کنیم که تا زمانی که «موضوع و جایگاه تاریخی ملی کردن صنعت نفت ایران (توسط دکتر محمد مصدق) فهم نکنیم، هرگز و هرگز نخواهیم توانست به تحلیل صحیحی از کودتای 28 مرداد 32 (بر علیه تنها دولت دموکراتیک و ملی تاریخ ایران) دست پیدا کنیم.»

یادمان باشد که «ملی کردن صنعت نفت ایران (توسط دکتر محمد مصدق) در چارچوب یک استراتژی بین‌المللی صورت گرفت که (مصدق در مهرماه سال 1322 در سخنرانی خود در مجلس چهاردهم شورای ملی که به عنوان نماینده اول مردم تهران بود) این استراتژی بین‌المللی خود را با عنوان موازنه منفی تعریف کرد». البته هدف مصدق از این «رویکرد موازنه منفی» این بود که روشن سازد که تا «نیروهای بیگانه در کشور ایران وجود دارند، نباید به هیچ دولت خارجی امتیاز استخراج نفت داده شود.»

پر پیداست که در چارچوب همین «استراتژی یا رویکرد موازنه منفی مصدق بود که در همان مجلس چهاردهم، او طرحی را ارائه داد و به تصویب رسانید که بر مبنای آن به دولت اجازه نمی‌داد بدون تصویب مجلس، در باره نفت خام با خارجی‌ها مذاکره کنند و یا به کشوری امتیاز بدهند»؛ و البته باز در همین رابطه بود که بالاخره در مجلس شانزدهم (با همکاری دکتر حسین فاطمی) او توانست «طرح ملی شدن صنعت نفت ایران را مطرح نماید»؛ که این طرح در «29 اسفند 1329 مراحل نهایی تصویب خود را طی کرد و در اردیبهشت سال 1330 (کمتر از دو ماه پس از تصویب آن) پس از اینکه مصدق دولت خود را تشکیل داد، هیئتی را تحت ریاست مهندس مهدی بازرگان مأمور اجرای ملی کردن صنعت نفت ایران کرد.»

بر این مطلب اضافه کنیم که مصدق از آغاز یعنی در «مجلس پنجم» (که برای اولین بار به نمایندگی مردم تهران وارد مجلس شورای ملی شده بود و در زمانی که رضاخان میرپنج با نفوذ خود در مجلس پنجم، موضوع انقراض دودمان قاجار به رأی گذاشته بود و رضاخان به دنبال آن بود که تمهیدات جهت قدرت گرفتن خودش را فراهم نماید) او «سلطنت پهلوی را سیاست انگلستان در راستای تثبیت و اجرای قرارداد نفت وثوق الدوله می‌دانست»؛ و در همین رابطه بود که مصدق در مجلس پنجم در مخالفت با به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج با صدای بلند خطاب به نمایندگان مجلس شورای ملی اعلام کرد که «سردار سپه (رضاخان میرپنج) با این تبدیل به حاکم مستبدی شده و تمام دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود خواهد کرد...بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول می‌کنید که یک نفر هم شاه باشد و هم نخست وزیر؟ این ارتجاع صرف است و استبداد خالص است...اگر هدف آن است که رضاخان به یک شاه دیکتاتور بدل شود، اگر سرم را ببرند و اندام‌های بدنم را قطعه قطعه جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد» (سخنرانی مصدق در مجلس پنجم).

باری، از اینجا بود که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم (در سال 1945 میلادی) همراه با اعتلای خیزش‌های استقلال‌طلبانه و ضد امپریالیستی در کشورهای پیرامونی بر علیه کشورهای متروپل سرمایه‌داری جهانی (و در رأس آنها امپریالیسم بریتانیا) و شکستن دیکتاتوری 20 ساله رضا شاه و تبعید او به آفریقای جنوبی، «مصدق در راستای اجرای رویکرد ضد استعماری و ضد امپریالیستی و آزادی‌خواهانه‌اش بر علیه امپریالیسم انگلیس و رژیم دست‌ساز انگلیس‌اش در ایران (رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) با ورود به مجلس چهاردهم (در سال 1322) اجرای پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به عنوان یک استراتژی در دستور کار خود قرار داد» و آنچنانکه خود او در دفاعیاتش در دادگاه (که فوقا مطرح کردیم) می‌گوید، این «رویکرد ملی کردن صنعت نفت ایران (از چنگال شرکت تفت انگلیس و دولت انگلیس) علاوه بر اینکه باعث بر چیده شدن بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی – اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری جهان از کشور ایران می‌شد، خود به معنای پنجه در پنجه افکندن با مخوف‌ترین سازمان‌های استعماری و جاسوسی بین‌المللی و بالاخره به قیمت از بین رفتن دولت 28 ماهه او در 28 مرداد 32 گردید» و از اینجا است که آنچنانکه اندریو توالی مفسر آمریکائی می‌گوید: «پروسه کودتای 28 مرداد 32 بر علیه پیر دیر دموکراسی ایران و یا بر علیه تنها دولت دموکراتیک در تاریخ ایران، از اول تا آخر یک یورش آمریکائی بود»؛ و از اینجا بود که به قول فرید هالیدی: «در روز 28 مرداد 32 تفنگ‌های که کودتاگران در دست داشتند، ارابه‌های جنگی که سوار بودند، زره‌پوش‌هایی که در خیابان‌ها به راه افتادند، وسایل مخابراتی و ارتباط رادیویی، همه و همه از طریق کمک‌های نظامی آمریکا تهیه شده بود و کلیه این اقدامات بدان جهت انجام گرفت که دولت ضد آمریکایی مصدق را ساقط کنند» (فرد هالیدی).

فراموش نباید کرد که «مصدق در چارچوب همین استراتژی موازنه منفی (مطرح کرده در مجلس چهاردهم در مهر ماه سال 1322) بود که در برابر حزب توده ایران ایستاد» و همین ایستادن مصدق در برابر «رویکرد موازنه مثبت حزب توده ایران بود که باعث شروع مبارزه تمام عیار حزب توده ایران با مصدق شد». چراکه حزب توده ایران درست در همان زمانی که مصدق «استراتژی و رویکرد موازنه منفی را مطرح می‌کرد، بر پایه رویکرد موازنه مثبت توسط تئوریسین خود (احسان طبری) کشور ایران را به دو منطقه نفوذ قدرت‌های بزرگ تقسیم می‌کردند که از جنوب ایران تا حدود اصفهان منطقه نفوذ قدرت‌های غربی می‌دانستند و از شمال تا حدود قزوین منطقه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی می‌دانستند» به عبارت دیگر، حزب توده ایران در برابر رویکرد موازنه منفی مصدق معتقد به رویکرد موازنه مثبت بودند و توسط همین رویکرد موازنه مثبت بود که «حزب توده ایران خواهان دریافت حق امتیاز نفت شمال برای اتحاد جماهیر شوروی بود»؛ و رسماً در برابر رویکرد موازنه منفی مصدق اعلام می‌کردند که «دولت مسکو حق دارد که خواهان دریافت حق امتیاز نفت شمال ایران بشود». بدین ترتیب از اینجا بود که «حزب توده ایران درست به موازات اعتلای مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی دکتر محمد مصدق در چارچوب رویکرد موازنه مثبت خود در آن شرایط حساس تاریخ ایران نه تنها نتوانست در عرصه مبارزه ضد امپریالیستی مصدق او را یاری کند، بلکه برعکس به عنوان سخنگوی فارسی‌زبان دولت اتحاد جماهیر شوروی استالینیستی، سنگ سیاست‌های آن زمان شوروی را به سینه می‌زدند»؛ و هم و غم کنش‌گران این حزب از بالا تا پائین این بود که «با تبلیغ و دفاع از حیطه نفوذ شوروی و انگلیس در ایران و از آنجا، با واگذاری امتیاز نفت شمال ایران به شوروی، جای پای خودشان را در ایران محکم نمایند.»

باری، در همین رابطه بود که مصدق (در مخالفت با این نظریه حزب توده ایران و) در مخالفت با دادن امتیاز نفت شمال ایران به شوروی در چارچوب رویکرد موازنه منفی خودش بر این باور بود که «تا نیروی بیگانه در ایران وجود دارد، نباید به هیچ دولت خارجی امتیاز نفت داده شود، چه قدرت‌های غربی (از امپریالیسم انگلیس تا امپریالیسم آمریکا) باشند و چه قدرت شرقی (اتحاد جماهیر شوروی استالینیستی و اقمار آن) باشند، فرق نمی‌کند.»

ثانیاً دومین موضوعی که مصدق در دفاعیات خود در بیدادگاه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی مطرح کرد این بود که: «خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط این دستگاه وحشت‌انگیز را درنوردم» برای فهم جوهر این ادعای مصدق، باید عنایت داشته باشیم که کلاً ریشه مخالفت دول امپریالیستی با دولت ملی و دموکراتیک مصدق در این بود که «او هم در مقابل ارتجاع دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی ایستاده بود و هم در مقابل دسیسه‌های خانمان برانداز دول امپریالیستی (از جمله امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلستان) و هم در برابر زیاده‌خواهی‌های فرصت‌طلبانه قدرت شرقی در راستای غارت منابع زیرزمینی مردم ایران (به ویژه ذخایر نفت ایران) مقاومت می‌کرد و از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور ایران دفاع می‌کرد» و بنابراین، همین امر باعث گردید تا «مردم ایران (در این پروسه مردافکن) از دولت مصدق و هژمونی مصدق در مبارزه ملی کردن صنعت نفت ایران حمایت کنند» و طبیعتاً در کادر همین حمایت همه جانبه مردم ایران از مصدق بود که «تمام دسیسه‌های ارتجاع و امپریالیسم (تا 25 مرداد ماه 1332) بر علیه دکتر محمد مصدق شکست خوردند». ولی متاسفانه از زمانی که ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقهی (تحت هژمونی ابوالقاسم کاشانی، بهبهانی و بروجردی) و جریان‌های اپورتونیسم سیاسی مثل جریان زحمتکشان بقائی – آیت و حسین مکی و غیره با خزیدن به دار و دسته دربار و امپریالیسم انگلیس و آمریکا به ایجاد نفاق در صفوف مردم نگون‌بخت ایران پرداختند، از آن پس (برعکس قیام ملی 30 تیرماه 31) «بخش قابل توجهی از مردم ایران در دفاع مؤثر و عملی از دولت ملی و دموکراتیک مصدق به میدان نیامدند» در نتیجه همین امر باعث گردید تا «کودتای مشترک امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلیس با دربار و ارتجاع مذهبی (تحت هژمونی سید ابوالقاسم کاشانی و بهبهان و...) بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران در روز 28 مرداد 32 با کمترین هزینه برای آنها، دولت مصدق را ساقط نمایند.

در همین رابطه بود که «کودتای 28 مرداد 32 باعث شکست همزمان نهضت ضد استعماری و آزادی‌خواهانه مردم ایران گردید». چرا که:

1 - صبح 28 مرداد 1332 (مانند صبح 15 خرداد 1342 جنبش خمینی) طیب حاجی رضائی و نوچه‌هایش (که از حامیان سید ابوالقاسم کاشانی بود) و حسین اسماعیل پور (معروف به رمضان یخی) با نوچه‌هایشان همراه با نوچه‌های شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ که البته خود شعبان جعفری تا ساعت 4 بعد از ظهر روز 28 مرداد در زندان بود) از میدان تره‌بار تهران به طرف میدان آرک (بر علیه مصدق و به طرفداری از دربار و کاشانی) با شعار «جاوید شاه» به راه افتادند؛ و البته پس از رسیدن به میدان آرک همراه با محمود مسگر و لمپن‌هایش به کمک و همراهی جمعی از گروهبانان ارتش (که لباس شخصی به تن داشتند و مجهز به چوب و چماق بودند) سوار بر کامیون‌ها به همراه 6 تانک ارتش و جمعی از رنجرهای ارتش که به منظور ارعاب مردم شلیک‌های هوایی می‌کردند به طرف خیابان کاخ و به سمت پلاک 102 یعنی خانه دکتر محمد مصدق حرکت کردند؛ و پس از رسیدن به آنجا بود که «خانه دکتر محمد مصدق را تسخیر کردند، آنچنانکه مصدق از پشت بام خانه‌اش به منزل مهندس مؤذنی وزیر پست و تلگراف خودش فرار کرد» و سپس همین دار و دسته اوباش و رجاله شهر (طیب حاجی رضائی، رمضان یخی و شعبان بی‌مخ) خانه مصدق را ویران و غارت کردند؛ و از آن طرف در ساعت 5/3 بعد از ظهر روز 28 مرداد 32 سرلشکر فضل الله زاهدی سوار بر تانک شده و همراه با چند تانک دیگر به میدان ارگ آمدند و رادیو را تسخیر کردند و در رادیو شروع به نواختن سرود شاهنشاهی کردند و بعد از آن بود که سرلشکر زاهدی پشت میکروفون رادیو اعلام کرد که «من نخست‌وزیر قانونی کشورم و طبق ماده 35 قانون اساسی با حکم شاه نخست‌وزیر شده‌ام» و صد البته این‌ها همه در شرایطی انجام می‌گرفت که تمام این جریانات در روز 28 مرداد 32 در برابر چشمان حیرت‌زده طرفداران مصدق (که در هیچ سازمان استواری متشکل نبودند) و پیروان حزب توده ایران (که سازمان مجهزی داشتند و تنها 628 نفر از بهترین افسران در ارتش و شهربانی و ژاندرمری در اختیار داشتند و گوش به فرمان حزب بودند و می‌توانستند تمامی انبارهای اسلحه و مهمات را در اختیار مردم قرار بدهند و علیه کودتاچیان وارد عمل بشوند) صورت می‌گرفت»؛ و لذا همین امر باعث گردید که در «عرض چند ساعت، تظاهراتی که با پیشکسوتی طیب حاجی رضائی و رمضان یخی و لمپن‌هایشان و نوچه‌های شعبان بی‌مخ و چاقوکشان و رجاله‌های وابسته به آنها و پشتیبانی واحدهای نظامی کودتاچی آغاز شده بود، بدون برخورد با کوچک‌ترین مقاومتی از طرف طرفداران مصدق و جبهه ملی و حزب توده ایران در سطح شهر تهران با سقوط حکومت ملی و استقرار دیکتاتوری نظامی پایان پذیرد». اضافه کنیم که در آن روز تنها مقاومتی که در برابر کودتاچیان نشان داده شد، از طرف گارد محافظ خانه دکتر مصدق بود که افراد آن به فرماندهی سرهنگ ممتاز مقاومت کردند، اما به علت عدم پشتیبانی از بیرون بالاخر کودتاچیان توانستند بر آنها هم غلبه کنند و خانه مصدق را تسخیر کنند.

2 - دو روز قبل از 28 مرداد 32 پس از شکست کودتای 25 مرداد اوضاع کاملاً برعکس روز 28 مرداد بود. چراکه در روز بیست و ششم و بیست و هفتم مردادماه 32 «تظاهرات خیابانی گروه‌ها و احزاب مختلف (به خاطر کودتای شکست خورده 25 مرداد ماه 32) در دفاع از دولت ملی و دموکراتیک مصدق و بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی ادامه داشتند و مردم مجسمه‌های رضا شاه و محمدرضا شاه را سرنگون می‌کردند و تصاویر و عکس‌های شاه و افراد خاندان سلطنتی را از ادارات و مغازه‌ها پائین می‌کشیدند و حتی سر گرم تعویض نام خیابان‌ها بودند» و شعار آنها هم این بود که «مصدق پیروز است» عنایت داشته باشیم که در روز 25 مرداد 1332 یعنی سه روز قبل از 28 مرداد «کودتای ناموفق محمدرضا شاه پهلوی در به زیر کشیده شدن دولت مصدق شکست خورده بود.

فراموش نکنیم که در شب 25 مرداد 32 شاه فرمان عزل نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق را نوشت و ساعت 30/22 شب به فرمانده گارد ویژه شاهنشاهی یعنی سرهنگ نصیری سپرد که نصیری در همان شب با کامیونی از سربازان گارد شاهنشاهی به منزل دکتر محمد مصدق رفتند تا فرمان عزل را به او ابلاغ کنند و هنگامی که این فرمان را به محمد مصدق ابلاغ کردند، سرتیپ دفتری (که مشاور دکتر مصدق بود) آورندگان نامه عزل نخست وزیر را دستگیر کرد؛ و به دستور او نیروهای سرهنگ نصیری را هم خلع سلاح کردند. در نتیجه همین امر باعث گردید که کودتای 25 مرداد 32 شکست بخورد، «شاه که در آن زمان در استان شمال کشور بود» وقتی که از شکست کودتا با خبر شد، سوار هواپیما شد و به بغداد رفت». با شکست کودتا 25 مرداد و فرار شاه از کشور، شعارهای مردم بر علیه شاه بدل شد و روز 27 مرداد جبهه ملی میتینگی در میدان بهارستان تهران تشکیل داد و در آن میتینگ دکتر سید علی شایگان سخنرانی کرد و گفت: «کسی که قرار بود به تهران بیاید به بغداد رفت» (و منظورش شاه بود) و دکتر حسین فاطمی هم در آن میتینگ سخنرانی کرد و گفت: «این دربار ننگین روی دربار سیاه فاروق را سفید کرده است، من نشان همایونی را که از شاه گرفتم و این نشان همایونی را هیچ وقت به سینه نزده‌ام، اکنون آن نشان همایونی را همین جا به زمین می‌اندازم». البته پس از پایان میتینگ جبهه ملی در میدان بهارستان در عصر روز 27 مرداد ماه 1332 فرمانداری نظامی ختم تظاهرات مردم را اعلام کرد. قابل ذکر است که پس از فرار شاه از کشور در تاریخ 26 مرداد ماه 1332 عملیات کودتاچیان به سفارت آمریکا منتقل شد و مستشاران نظامی آمریکا به همراهی کلیه مأمورین سیاسی و نظامی آن دولت و به کمک کرمیت روزولت رئیس سازمان سیا در خاورمیانه رهبری کودتا را از روز 27 مرداد 1332 در دست گرفتند و به تجمع قوا پرداختند.

در این رابطه است که فرد هالیدی می‌نویسد: «وقتی که بحران شروع و اوضاع داشت رو به وخامت می‌رفت، نیروهای سفارت آمریکا فعالیت خود را تشدید کرده به سرعت ارتش ایران را برای اقدام فوری و جدی آماده نموده و با تحویل پتو، چکمه، لباس، ژنراتورهای الکتریکی و کمک‌های پزشکی شرایط مساعدی برای حمایت از شاه فراهم ساختیم...لذا در این رابطه بود که در روز 28 مرداد تفنگ‌هائی که شورشیان در دست داشتند، ارابه‌های جنگی که سوار بودند، زره‌پوش‌هایی که در خیایان‌ها به راه افتادند، وسایل مخابراتی و ارتباط رادیوئی همه و همه از طریق کمک‌های نظامی آمریکا تهیه شده بود و کلیه این اقدامات بدان جهت انجام گرفت که حکومت ضد آمریکایی ایران ساقط شود» (فرد هالیدی).

باری، در همین رابطه است که روزنامه ساتردی ائوینینگ پست که در آمریکا منتشر می‌شود در شماره 6 نوامبر سال 1954 میلادی خود نوشت: «یکی دیگر از موفقیت‌های سیا کودتای نظامی سال 1953 در ایران است. با این کودتا نخست وزیر ایران دکتر مصدق ساقط شد و محمدرضا شاه دوست آمریکا مجدداً به قدرت رسید» و روزنامه نیویورک تایمز در شماره 21 ماه مه سال 1961 میلادی نوشت: «در ساقط کردن حکومت دکتر مصدق سیا نقش اصلی را بازی کرد» و روزنامه آلمانی دی چایت در شماره 6 ماه مه سال 1966 میلادی نوشت: «سیا نه تنها نخست وزیر متمایل به چپ گواتمالا را سرنگون کرد بلکه نخست وزیر ایران مصدق را هم ساقط نمود» و باز در همین رابطه است که آنتونی ایدن وزیر خارجه وقت انگلستان در خصوص کودتای 28 مرداد 32 در دفتر خاطرات خود می‌نویسد که: «خبر سقوط دکتر مصدق هنگامی به دست من رسید که به همراهی همسر و فرزندم جهت گذراندن ایام تعطیلی در میان جزایر یونان در مدیترانه مشغول استراحت بودیم و من آن شب به خوشحالی وصول این خبر خواب راحتی کردم.»

3 - برای فهم اوج فاجعه در روز 28 مرداد 1332 «نسبت به خلاء حضور مردم ایران و جریان‌های جامعه سیاسی در برابر کودتاچیان» تنها لازم است که با یک «رویکرد تطبیقی وضعیت آن روز را با یکسال قبل جامعه ایران، یعنی قیام ملی روز دوشنبه 30 تیرماه 1331 مقایسه کنیم». چرا که در پروسه تکوین قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 مردم ایران به محض اطلاع از استعفای مصدق (در 25 تیرماه 1331) و تعیین احمد قوام (قوام السلطنه) توسط شاه به جانشینی مصدق، اعتراض‌ها و اعتصاب‌های خود را شروع کردند و البته بیشتر مغازه‌ها و قسمت اعظم بازار در تهران هم تعطیل گردید و مأمورین انتظامی پیاده و سواره با باتون و سرنیزه و تاختن اسب در میان جمعیت تظاهرکنندگان را پراکنده می‌کردند و از طریق هوا هم نیروهای نظامی فعالیت داشتند و هواپیماهای متعددی بر روی تهران پرواز می‌کردند و در خیابان شاه آباد تا جلو مجلس هم تانک‌ها مستقر بودند؛ و صد البته موج تظاهرات در پروسه تکوین قیام ملی 30 تیر ماه 1331 فقط منحصر به شهر تهران نمی‌شد، بلکه در سراسر کشور این موج اعتراض گسترده شده بود. به طوری که بنابه گزارش آسوشیتد پرس پیش از روز دوشنبه 30 تیر 1331 «بزرگ‌ترین تظاهرات از طرف مردم در آبادان رخ داد» و به موازات آن سیل تلگرافات و نامه‌ها مبنی بر اعتراض به دولت قوام السلطنه و پشتیبانی از دکتر مصدق از سراسر کشور به سوی تهران جریان پیدا کرد و در تهران سراسر شهر مغازه‌ها، اتوبوس‌های شهری، کارگاه‌ها و کارخانه‌ها تعطیل بودند و با آنکه دولت کوشیده بود که ادارات خود را باز نگه دارد، به علت غیبت اکثر کارمندان از ساعت 9 صبح به بعد اداره‌های دولتی هم تعطیل شدند و به علت اعتصاب کارگران راه آهن قطارهای مسافری و باری نیز از کار باز ماندند و بنابه گزارش آسوشیتد پرس: «تنها نزدیک میدان توپخانه سه هزار نفر از مردم در روز سی‌ام تیرماه 1331 حمله‌ور شدند ولی سربازان و مردم به جای آنکه یکدیگر را مضروب و مجروح سازند همدیگر را در آغوش می‌گرفتند و می‌بوسیدند. در تهران یک انقلاب کامل العیار به خوبی نمایان بود» (آسوشیتد پرس).

این همه در شرایطی بود که در روز دوشنبه سی‌ام تیرماه 1332 به فرمان مستقیم شاه و به دست سرلشکر علوی مقدم فرماندار نظامی تهران (که لحظه به لحظه با دربار در تماس بود، هشتصد نفر از مردم تهران زخمی و یا کشته شدند که حاصل همه این‌ها آن شد که قوام السلطنه ساعت هفت بعد از ظهر روز سی‌ام تیر مجبور به استعفاء گردید و از تهران فرار کرد و دکتر مصدق مجدداً مقام نخست‌وزیری را عهده‌دار شد اما در مقایسه با قیام ملی 30 تیرماه 31 در روز 28 مرداد 32 (حدود یکسال بعد از این قیام ملی) جبهه ملی یکپارچگی خود را از دست داده بودند و پراکنده شده بودند و نتوانستند روز 28 مرداد 32 به میدان بیایند و حزب توده ایران که منظم‌ترین حرکت تشکیلاتی داشت و 628 افسر ارتش و شهربانی و ژاندارمری در اختیار داشت به علت فرصت‌طلبی و عافیت‌جوئی و ندانم کاری هیئت اجرائیه حزب (و یا به علت مخالفت حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی نسبت به مشارکت آنها) همه سترون و عقیم شده بودند. قابل ذکر است که استالین رهبر حزب کمونیست شوروی در اسفند ماه 1331 فوت کرد، در نتیجه همین امر باعث گردید که هسته مرکزی حزب کمونیست شوروی از سال 1332 در راستای تعیین جانشینی استالین و رهبری جدید گرفتار بحران داخلی بشوند که حاصل آن گردید تا به احزاب وابسته و خارج از شوروی دستور سکوت بدهند و چنین به نظر می‌رسد که یکی از دلایل به میدان نیامدن حزب توده در روز 28 مرداد 32 همین موضوع بوده باشد؛ بنابراین این همه باعث گردید که در روز 28 مرداد 32 اعضا و هواداران حزب توده در برابر حرکت کودتاچیان به دنبال دستور عمل حزبی بودند اما تنها پاسخی که از رابطین حزبی خود می‌شنیدند این بود که: «هنوز دستوری از بالا نرسیده است» و آن قدر رهبری حزب توده در روز 28 مرداد دست به دست کردند که در عرض چند ساعت با طرح و حمایت مالی و اجرایی سرویس اطلاعات مخفی انگلستان (اس ای اس) و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) و حمایت سید ابوالقاسم کاشانی و بهبهانی به صورت تظاهراتی که با پیشکسوتی طیب حاجی رضائی و نوچه‌هایش همراه با رمضان یخی و نوچه‌هایش و همچنین نوچه‌های شعبان بی‌مخ و پشتیبانی ارتش همراه بود، دولت دموکراتیک و ملی مصدق را ساقط کردند.

4 - باری، بدین ترتیب بود که در 19 اوت سال 1953 میلادی (برابر با 28 مرداد 1332 شمسی) با اجرای کودتای نظامی به رهبری سرلشگر فضل الله زاهدی و با درخواست مستقیم بریتانیا و دخالت مستقیم افسران اطلاعاتی آمریکا و نفرات لجستیک سفارت آمریکا و حمایت دولت ایالات متحده آمریکا، تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران را سرنگون کردند و در فردای 28 مرداد 32 محمدرضا پهلوی پس از آنکه از پیروزی کودتا مطمئن شد، به ایران بازگشت و پس از آن دکتر محمد مصدق را در بیدادگاه‌های رژیم کودتا به سه سال زندان محکوم کردند که مصدق مدت محکومیت خودش را در زندان لشکر زرهی تهران تحمل کرد و پس از آن به دستور شاه به احمدآباد تبعید گردید و تا پایان عمرش در H ن تبعیدگاه تحت نظر بود که البته در 14 اسفند سال 1354 شمسی مصدق در سن 84 سالگی چشم از جهان فرو بست.

5 - آنچه که می‌توان به عنوان هدف محوری مصدق پس از ملی کردن صنعت نفت ایران مطرح کرد، «بازسازی مشروطیت شکست خورده توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی اول و دوم بود»، به طوری که در همین رابطه بود که او می‌گفت: «شاه به موجب قانون اساسی مسئولیتی ندارد و به هیچ وجه من الوجوه در امور مملکتی حق دخالت ندارد» و باز در همین رابطه بود که مصدق می‌گفت: «قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون». همچنین در این رابطه بود که مصدق می‌گفت: «بر فرض که ما با هواخواهان رژیم موافقت کنیم و بگوئیم دیکتاتور (رضا شاه) به مملکت ما خدمت کرده است، در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟»

6 - در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 حکومت کودتا در اولین گام در روز 14 آذر 1332 روابط سیاسی بین ایران و انگلستان را برقرار کرد و برای تصاحب و بهره‌برداری از منابع نفتی ایران دولت‌های انگلیس و آمریکا کنسرسیومی مرکب از شرکت‌های بزرگ نفتی آمریکا، فرانسه و هلند و شرکت سابق نفت جنوب یا شرکت نفت انگلیس تشکیل دادند، هشت کمپانی بزرگ نفتی این کنسرسیوم عبارت بودند از: استاندارد اویل نیوجرسی 8%، سورکونی واکیوم 8%، استاندارد اویل کالیفرنیا 8%، گالف اویل 8%، شرکت تگزاس 8% (که با عنایت به اینکه 5 شرکت فوق آمریکائی بودند، بنابراین سهم آمریکا از این کنسرسیوم نفتی در ایران پسا کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دکتر محمد مصدق 40% می‌شد، اما)، شرکت نفت انگلیس 40%، شرکت هلندی رویال داچ شل 14% و شرکت نفت فرانسه 6%.

از آنجائیکه شرکت نفت انگلیس که همان شرکت سابق نفت جنوب ایران بود، دو پنجم از سهام شرکت رویال داچ شل را دارا بود، آن شرکت روی هم رفته مالک 6/45% سهام کنسرسیوم شد. ضمناً با توجه به اینکه انگلیسی‌ها در شرکت نفت آمریکایی گالف اویل نیز سهیم بودند و با شرکت نفت فرانسه هم که 5/23% شرکت عراق پترولیوم را داشت، مشارکت و هماهنگی داشتند، این همه باعث می‌گردید که شرکت نفت انگلیس بزرگترین سهامدار کنسرسیوم پسا کودتای 28 مرداد 32 در ایران بشود. بر این مطلب اضافه کنیم که کنسرسیوم دو شرکت عامل یکی برای امور اکتشاف و تولید و دیگری برای انجام تصفیه طبق قوانین هلند تشکیل دادند، این دو شرکت کلیه عملیات اکتشاف و استخراج و تصفیه و حمل و نقل را به عهده گرفتند این شرکت‌ها در حقیقت عامل کنسرسیوم بودند نه عامل شرکت ملی نفت ایران، زیرا سرمایه آنها را از طرف کنسرسیوم تأمین می‌شد و دستور عمل نیز از کنسرسیوم می‌گرفتند که در مقایسه شرایط پسا کودتای کنسرسیوم نفتی، با وضعیت نفت ایران پس از ملی کردن صنعت نفت توسط مصدق و در دولت 28 ماهه دکتر محمد مصدق باید بگوئیم که آنچنانکه در قانون ملی شدن صنعت نفت ایران آمده است: «به نام سعادت ملت ایران کلیه عملیات اکتشاف، استخراج و تصفیه و بهره‌برداری نفت در سراسر کشور باید کاملاً در دست ایرانی‌ها و دولت ایران قرار گیرد و شرکتی به نام شرکت ملی نفت ایران برای اکتشاف و استخراج و بهره‌برداری از قبیل تصفیه و صدور و پخش نفت و مشتقات آن تأسیس می‌گردد که دارای شخصیت حقوقی است و مدت عملیات آن نامحدود می‌باشد.»

باری «تا قبل از ملی کردن صنعت نفت ایران توسط مصدق، سهم ایران در قرارداد دارسی و وثوق الدوله 16% بود» اما از آنجائیکه مصدق در چارچوب استراتژی موازنه منفی با واگذاری امتیاز استخراج نفت به شرکت‌ها و دولت‌های خارجی مخالف بود، «حتی با پیشنهاد شرکت نفتی آمریکائی که مدعی بود در صورت دریافت امتیاز استخراج نفت ایران حاضر است، سهم ایران از 16% قبلی به 50% برساند، او موافقت نکرد» و باز در همین رابطه بود که «او با واگذاری امتیاز استخراج نفت دریای خزر به شوروی در مجلس چهاردهم مخالفت می‌کرد». (که البته آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، همین امر دلیل اصلی مخالفت و دشمنی حزب توده ایران با مصدق شد) بر این موضوع باز تکرار و تاکید کنیم که «مصدق کلاً معتقد بود که ایرانیان با اتکاء به نیروی خویش، قادر به استخراج نفت کشورشان خواهند بود» و در همین رابطه بود که «ایرانیان به رهبری مصدق قادر شدند که از شرکت نفت انگلیس و دولت انگلیس خلعید کنند.»

یادمان باشد که مصدق در «دولت خودش پس از ملی کردن صنعت نفت ایران جهت فروش نفت ایران حتی اعلام کرد که به خریداران نفت ایران 50% هم تخفیف می‌دهد، ولی در این رابطه حتی دولت استالینیستی شوروی هم حاضر به خرید نفت از مصدق نشد» و در مقابل این امر بود که «مصدق با ارائه اوراق قرضه ملی به کارگران و زحمتکشان کشور و استقبال صادقانه و بی‌ریای آنان بود که موفق شد تا قبل از وقوع کودتای 28 مرداد 32 کشور را اداره نماید» که برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم «عایدات بودجه کشور در سال 1329 برابر 780 میلیون تومان بود که یک سوم این درآمدها (250 میلیون تومان) آن را مالیات غیر مستقیم به قند و چای و سیگار و مواد مورد نیاز اکثریت مردم تشکیل می‌داد و تنها 5/11% یعنی 90 میلیون تومان از این درآمد و عایدات توسط مالیات مستقیم حاصل می‌شد که قسمت اعظم این مالیات مستقیم از پیشه‌وران و بازرگانان کوچک وصول می‌گردید و تنها اندکی از آن از سرمایه‌داران و مالکین بزرگ دریافت می‌گردید» بدین خاطر دولت دکتر مصدق در طول 28 ماه عمر دولتش با افزایش مالیات مستقیم بر سرمایه‌های بزرگ و املاک وسیع و تحصیل مالیات‌های معوق، توانست بخشی از کسر بودجه خود را جبران نماید ولی در همان زمان هم برای مصدق در جهت جبران کسری بودجه دولت خود راهی جز این باقی نماند مگر اینکه او مجبور شد تا 30% به مالیات دخانیات اضافه نماید و همین امر باعث فشار بار مالیاتی بر مردم ایران شد. البته دلیل سنگینی بار فشار کسری بودجه بر دولت مصدق به این خاطر بود که یک سوم از درآمد 780 میلیون تومانی بودجه کل کشور توسط شاه در خدمت دستگاه وسیع ارتش قرار می‌گرفت که هر چند که مصدق قبل از انتخابات به نخست وزیری می‌گفت که: «این دستگاه وسیع ارتش در حال حاضر برای ما خیلی زیاد است و در صورت بروز جنگ هم این ارتش نقشی بازی نخواهد کرد» ولی بعد از تشکیل دولت مصدق به خاطر فشار دربار و شاه نتوانست این وعده کاهش هزینه ارتش را عملیاتی نماید.

7 - بدون تردید برای فهم هدف و برنامه امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلیس از کودتای 28 مرداد 32 باید به «فهم ظهور کنسرسیوم نفتی پسا کودتا 32 در ایران دست پیدا کنیم». به بیان دیگر «تنها با کالبد شکافی کنسرسیوم نفتی پسا کودتای 28 مرداد 32 است که ما می‌توانیم به کالبد شکافی فهم کودتای 28 مرداد 32 دست پیدا کنیم» و دلیل این امر همان است که «کنسرسیوم نفتی نخستین و مهمترین سنتزی بود که از دل کودتای 28 مرداد 32 مادیت پیدا کرد» بنابراین، در این رابطه است که:

الف – محمدرضا پهلوی که تاج و تختش مدیون کودتای 28 مرداد 32 توسط امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلستان بود، در پاسخ به پیام آیزنهاور (رئیس جمهور وقت آمریکا در فرایند پسا کودتای 28 مرداد و پسا عقد قرارداد با کنسرسیوم نفتی) نظر خودش در باب عقد قرارداد با کنسرسیوم و مراتب سپاسگزاری‌اش را از دولت آمریکا به خاطر کودتای 28 مرداد 32 اینچنین بیان می‌کند: «این امر البته موجب خرسندی من است که دولت من توانسته در اصول به توافقی در اختلاف نفت نائل گردد که با توجه به اوضاع فعلی جهان به نظر می‌رسد تا حد امکان راه حل منصفانه‌ای برای مسئله‌ای چنین دشوار باشد. از وصف این نکته به حد کفاف بر نمی‌آید که مساعدت آمریکا نسبت به ما بسیار به موقع و مفید بوده است. آن حضرت می‌توانند اطمینان داشته باشند که کمک‌های ذی قیمتی که حضرت رئیس جمهور شخصاً و دولت آمریکا و سفیر کبیر شایسته آن حضرت آقای لوی هندرسن به این منظور کرده‌اند، موجب کمال سپاسگزاری است» (نامه محمد رضاشاه به آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا پس از کودتای 28 مرداد 32).

آنچه از متن فوق نامه محمدرضا شاه به آیزنهاور برای ما قابل فهم است اینکه:

اولاً در این نامه محمدرضا شاه به صورت ذلیلانه‌ای از کودتای 28 مرداد 32 (که توسط امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلیس تکوین پیدا کرد و باعث ساقط شدن نخستین دولت دموکراتیک و ملی تاریخ ایران گردید) با این عبارت از آیزنهاور سپاسگزاری می‌کند: «از وصف این نکته به حد کفاف بر نمی‌آید که مساعدت آمریکا نسبت به ما بسیار به موقع و مفید بوده است» پر پیداست که سخن ذلیلانه محمدرضا شاه مستقیماً در خصوص کودتای 28 مرداد 32 و کمک آمریکا برای به تاج و تخت رسانیدن شاه نگون‌بخت ایران می‌باشد.

ثانیاً در خصوص عقد قرارداد با کنسرسیوم نفتی در این نامه محمدرضا شاه به آیزنهاور می‌گوید: «این امر البته موجب خرسندی من است که دولت من توانسته در اصول به توافقی در اختلاف نفت نائل گردد». آنچنانکه در این بیان شاه نگون‌بخت هویدا است، «توافق در اصول در عرصه قرارداد کنسیرسیوم نفتی به معنای نفی تمامی دستاوردهای ملی کردن صنایع نفت ایران (تحت رهبری دکتر محمد مصدق) و بازگشت به قرارداد وثوق الدوله و دارسی می‌باشد» و لذا به همین مناسبت بود که آیزنهاور و چرچیل پس از عقد قرارداد کنسرسیوم به محمدرضا شاه تبریک گفتند؛ و مخصوصاً در این تبریک‌ها چرچیل نخست‌وزیر انگلستان تاکید کرد که «پشتیبانی اعلیحضرت در حل مسئله نفت اهمیتی شگرف داشته و خواهد داشت» (متن تبریک چرچیل به محمدرضا شاه). آنچنانکه در این بیان چرچیل به وضوح روشن است «او قرارداد کنسرسیوم نفتی را مولود پشتیبانی محمدرضا شاه می‌دانسته است.»

ب – برای فهم جوهر قرارداد شرکت ملی نفت ایران با کنسرسیوم (در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32) کافی است که به داوری «هوارد پیچ» رئیس هیئت نمایندگی کنسیرسیوم به خبرنگاران پس از عقد قرارداد فوق عنایت بکنیم. چراکه پیچ در تعریف این قرارداد به خبرنگاران خارجی می‌گوید: «نحوه عمل شرکت ملی نفت ایران با کنسرسیوم مانند آن است که کسی مالک اتومبیلی باشد، ولی استفاده از آن را مادام که قابل استفاده است به دیگری واگذار نماید» (از سخن هوارد پیچ رئیس هیئت نمایندگی کنسرسیوم پس از عقد قرارداد فوق در برابر خبرنگاران خارجی).

ج – در خصوص مقایسه بین قرارداد کنسرسیوم (در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32) با قرارداد استعماری وثوق الدوله و قرارداد استعماری دارسی، هنگام طرح لایحه قرارداد با کنسیرسیوم در مجلس سنا مهندس شریف امامی سناتور انتخابی تهران برای اثبات اینکه قرارداد با کنسرسیوم بدتر و ننگین‌تر از قرارداد تحمیلی وثوق الدوله و دارسی می‌باشد می‌گوید: «هر کجا که در قرارداد وثوق الدوله و دارسی قیدی برای عملیات شرکت بوده است در قرارداد فعلی اسقاط شده و هر جا آزادی عملی برای دولت ایران بوده است در قرارداد با کنسرسیوم آن آزادی سلب شده است، بنابراین در قرارداد با کنسرسیوم که در سرنوشت ملت ایران حداقل تا چهل سال تأثیر دارد هر جا محدودیتی برای دولت ایران و شرکت ملی نفت ایران است با الفاظ صریح بیان شده است و در هر مورد که پای منافع کنسرسیوم در کار می‌باشد با الفاظ مبهم و کشدار به کار رفته است و یا قید شده که حقوق و اختیارات کنسرسیوم منحصر به آنها که ذکر شده نخواهد بود. یا آنکه اگر کنسرسیوم فلان چیز را خواست باید با موافقت ایران باشد ولی ایران مخالفت نخواهد کرد و غیره» (سخن شریف امامی در مجلس سنای رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی).

د – در بند 44 و 54 و 52 قرارداد با کنسرسیوم، برای شرکت‌های نفتی آمریکا و انگلیس در کشور ما حقوق خارج مملکتی یا کاپیتولاسیون را به رسمیت می‌شناسد و «به آنها اجازه می‌دهد که در صورت بروز اختلاف به داد گاه‌های کشورهای دیگر مراجعه نمایند». حال آنکه «حق حاکمیت ملی ایجاب می‌کند که در صورت پیش آمدن اختلاف بین دولت ایران و شرکت‌های عامل نفت که مباشر و کارگزار دولت می‌باشند به دادگاه‌های کشور مراجعه کنند.»

ه - «قرارداد با کنسرسیوم به صورت مسلم و آشکارا قانون ملی شدن صنعت نفت ایران توسط دکتر محمد مصدق را پایمال کرد و آن را بی‌محتوا و به یک قالب توخالی مبدل ساخت و از شرکت ملی نفت ایران خلعید کرد و شرکت ملی نفت ایران را به خدمتگزار کنسرسیوم درآورد» و به همین دلیل در مقدمه قرارداد با کنسرسیوم آمده است که: «هیچگونه اقدام قانونگذاری یا اداری اعم از مستقیم و یا غیر مستقیم و یا عمل دیگری از هر گونه از طرف ایران یا مقامات دولتی در ایران اعم از مرکزی و محلی این قرارداد را الغاء نمی‌کند و در مقررات آن اصلاح یا تغییری به عمل نمی‌آورد و مخل حسن اجرای مقررات آن نخواهند شد» و در ماده 4 قرارداد با کنسرسیوم آمده است که: «شرکت‌های عامل در مدت این قرارداد کلیه حقوق و اختیارات برای انجام اکتشافات و تولید و تصفیه و صدور نفت را دارا می‌باشند» (نقل قول از متن قرارداد با کنسرسیوم).

در مقایسه بین قرارداد با کنسرسیوم در فرایند پسا کودتای 28 مرداد 32 با قانون ملی کردن صنعت نفت ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق، باید فراموش نکنیم که در قانون ملی شدن صنعت نفت ایران توسط مصدق آمده است که: «به نام سعادت ملت ایران کلیه عملیات اکتشاف، استخراج و تصفیه و بهره‌برداری نفت در سراسر کشور باید کاملاً در دست ایرانی‌ها و دولت ایران قرار بگیرد» و در قانون نهم اردیبهشت ماه سال 1330 آمده است که «شرکتی به نام شرکت ملی نفت ایران برای اکتشاف و استخراج و بهره‌برداری از قبیل تصفیه و صدور و پخش نفت و مشتقات آن تأسیس می‌گردد که دارای شخصیت حقوقی است و مدت عملیات آن نامحدود می‌باشد.»

بدین ترتیب در این رابطه بود که وزیر سوخت انگلستان پس از عقد قرارداد با کنسرسیوم با اشاره به انعقاد قرارداد جدید نفت با ایران در مجلس انگلستان گفت: «باید به ملت انگلیس مژده دهم که در این روزها که نفت ایران مجدداً با ساقط شدن دولت مصدق به دست ما به جریان افتاده است، خواهند توانست خیلی خیلی از آن استفاده نمایند و کمبود سوخت خود را که بیش از سه سال بود در نتیجه ملی شدن نفت در ایران پدید آمده بود، جبران کنند.»

باری، کودتای 28 مرداد 32 که با سرپرستی و دخالت مستقیم امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلستان انجام گرفت، باعث گردید تا محمدرضا شاه که با فضاحت و رسوائی از کشور گریخته بود به ایران باز گردانند و مجدداً بر تخت سلطنت بنشانند تا او ملت نگون‌بخت ایران را به زنجیر کشیده و به غارت ثروت‌های ملی ادامه بدهد و استقلال سیاسی و اقتصادی کشور ایران را لگدکوب سازد و در همین رابطه بود که «دولت زاهدی یا دولت کودتا بلافاصله از فردای 28 مرداد 32 با سرکوب نهضت ملی ایران و دستگیری دکتر محمد مصدق و بر پا کردن تیغ و داغ، درفش، سرکوب، اعدام، زندان و تبعید آزادی‌خواهان، تلاش می‌کرد تا محیط آماده‌ای برای انجام مقاصد آزمندانه و غارت‌گرانه امپریالیست‌های انگلیس و آمریکا فراهم سازد.»

پایان