به مناسبت بزرگداشت قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی

علل و دلایل کاهش مطالبات جنبش دانشجوئی ایران – قسمت هفتم

 

تلاش در جهت جایگزین کردن اراده برونی فرق نمی‌کند، این اراده برونی حمله نظامی امپریالیست آمریکا باشد، یا اینکه اراده چریک و ارتش خلقی تکوین یافته بیرون از جنبش‌های مدنی و اجتماعی و سیاسی جامعه ایران، هزینه‌ای که سازمان مجاهدین خلق از سال 1350 الی زماننا هذا به صورت‌های مختلف چریک‌گرائی و ارتش خلقی و حمایت از صدام حسین و تلاش در جهت پیوند با نهادهای امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیست آمریکا پرداخت کرده است، همه زائیده همین رویکرد پیشاهنگی و برون‌گرایانه و مکانیکی آنها به حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران می‌باشد؛ و طبعاً تا زمانیکه مجاهدین خلق به تغییر این رویکرد خود به صورت جدی نپردازند، نمی‌توانند از بحران استخوان‌سوز و خانمان‌سوز این استراتژی که نیم قرن است گرفتار آن شده‌اند، رهایی پیدا کنند.

البته این آفت فقط دامنگیر مجاهدین خلق نشده است، بلکه جریان‌های دیگری مثل کومله و دموکرات هم در کردستان گرفتار همین آفت برون‌نگری و مکانیکی هستند. لذا در این رابطه است که جنبش دانشجوئی ایران باید عنایت داشته باشند که بزرگترین خطری که این جنبش در شرایط فعلی تهدید می‌نماید همین رویکرد برون‌نگری و مکانیکی به جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد. به همین دلیل برای اینکه جنبش دانشجوئی ایران بتواند از این آفت مهلک رهائی پیدا کند، باید توسط رویکرد دینامیکی به جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به این پتانسیل عظیم ایمان پیدا کنند؛ و بر آن تکیه نمایند و آبشخور هر گونه حرکت تحول‌خواهانه در جامعه ایران تعریف کنند و به این حقیقت ایمان پیدا کنند که تنها راه رهائی جامعه استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده ایران تکیه بر استراتژی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد.

15 - از آفت‌های مهمی که جنبش دانشجوئی ایران در 76 سال گذشته پروسس حیات خود گرفتار آن شده است و هنوز در آتش آن می‌سوزد، آفت «فرقه‌گرائی» است که البته خود آفت فرقه‌گرائی در جنبش دانشجوئی در 76 سال گذشته عمر جنبش دانشجوئی ایران معلول جایگاه این جنبش در برابر موضع‌گیری‌های اجتماعی این جنبش می‌باشند، زیرا جنبش دانشجوئی ایران به عنوان یک «جنبش اپوزیسیون» در برابر حکومت‌های توتالیتر در طول 76 سال گذشته، پیوسته به علت همان رویکرد برون‌گرایانه و مکانیکی که داشته است، در عرصه تعیین استراتژی تحول‌گرایانه اجتماعی «صورتی منفعل» داشته است و به همین دلیل در طول 76 سال گذشته، این جنبش در چارچوب استراتژی پیشاهنگی در سه شکل چریک‌گرائی مدرن و ارتش خلقی مائوئیستی و یا حزب طراز نوین لنینیستی آن کوشیده است تا با چنگ انداختن به احزاب و سازمان‌ها یا جناح‌های درونی حکومت که همگی بیرون و منفصل از جنبش دانشجوئی ایران می‌باشند، «موضع و جایگاه اپوزیسیون» خود را تعریف کند و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که اگر بپذیریم که جنبش دانشجوئی در طول 76 سال گذشته به خاطر همان جوهر سیاسی مطالباتی‌اش نسبت به حاکمیت‌های توتالیتر جامعه ایران موضع اپوزیسیون داشته است، اما از آنجائیکه خود جایگاه اپوزیسیون نسبت به حرکت تحول‌خواهانه صورتی دو مؤلفه‌ای که عبارت است از:

الف – اپوزیسیون فعال.

ب – اپوزیسیون منفعل دارد، به خاطر همان رویکرد برون‌گرایانه جنبش دانشجوئی در 76 سال گذشته عمر خود به خصوص در 39 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «جنبش دانشجوئی ایران صورت اپوزیسیون منفعل داشته است، نه اپوزیسیون فعال.»

در نتیجه همین جایگاه اپوزیسیون منفعل جنبش دانشجوئی ایران باعث گردیده است تا این موضع منفعلانه جنبش دانشجوئی ایران هم در عرصه سازماندهی درونی این جنبش و هم در بستر پیوند این جنبش با جنبش‌های دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و احزاب و سازمان‌های سیاسی و جناح‌های درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی مادیت پیدا نماید. توضیح آنکه آنچنانکه قبلاً هم به اشاره مطرح کردیم، شکل سازمان‌گرانه و تشکیلاتی جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سال گذشته عمر این جنبش پیوسته «صورت هرمی و از بالا به پائین» داشته است که این شکل تشکیلاتی و سازماندهی درونی جنبش دانشجوئی ایران مولود همان دوران استراتژی پیشاهنگی در سه شکل چریک‌گرائی و ارتش خلقی و به خصوص تابعیت از استراتژی تحزب‌گرایانه لنینیستی حزب توده در دهه بیست بوده است.

مطابق «شکل هرمی» در سازماندهی و تشکیلات جنبش دانشجوئی، در این تشکیلات مانند احزاب و سازمان‌های سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی، تصمیم‌گیری و حرکت درون تشکیلاتی صورت دسپاتیزم و غیر دموکراتیک و یکطرفه از بالا به پائین دارد که خروجی نهائی این امر آن می‌شود که در تحلیل نهائی پرورش کادرها یا عضوها یا هواداران و سمپات‌ها صورت منفعل در عرصه حرکت تحول‌خواهانه اجتماعی داشته باشد، چرا که در حرکت سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه کادرها و اعضاء و هواداران تشکیلاتی آن جریان و حرکت در بستر شکل سازماندهی و تشکیلاتی آن حرکت سازمان‌گرایانه پرورش پیدا می‌کنند. طبعاً مطابق این نظریه جریان‌های سازمان‌گرایانه را می‌توان به دو دسته:

الف – سازمان‌گرایانه دسپاتیزم.

ب – سازمان‌گرایانه دموکراتیک، تقسیم کرد.

در تشکیلات سازمان‌گرانه دسپاتیزم به علت رابطه یکطرفه از بالا به پائین، قطعاً کادرها و اعضاء و هواداران تشکیلاتی مولود آن، افراد منفعل و پاسیف می‌باشند، در صورتی که برعکس، در رویکرد سازمان‌گرایانه دموکراتیک، از آنجائیکه رابطه بالا و پائین در عرصه حرکت درون تشکیلاتی صورت دو طرفه دارد، همین امر باعث می‌گردد تا کادرها و اعضاء و هواداران تشکیلاتی رویکرد سازمان‌گرایانه دموکراتیک، افرادی پویا و دینامیک و منضبط و همه جانبه بشوند. به عنوان مثال در یک تشکیلات نظامی در ارتش‌های همه کشورها در گذشته و حال، به علت اینکه شکل سازماندهی صورت دسپاتیزم و یکطرفه و از بالا به پائین دارند، هرگز کادرها و اعضاء در این ارتش‌ها در رده‌های مختلف نمی‌توانند به صورت روتین افرادی خلاق و مدیر و مدبر ساخته شوند، البته منظور ما در اینجا از افراد خلاق و مدیر غیر از تعریف بوروکراتیک آن در ارتش‌ها و نهادهای بوروکراسی و تکنوکراسی و میلیتاریستی می‌باشند. بنا براین در ارتش‌های گذشته و حال جوامع مختلف اگر گاها افرادی خلاق هم رویش پیدا کرده است، صورت موردی دارد. مثال دیگر در تشکیلات سنتی حوزه‌های فقاهتی به علت همین شکل دسپاتیزم تشکیلات سنتی حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی، هرگز اعضاء و کادرها و هواداران پرورش یافته آن افرادی دینامیک و خلاق نبوده‌اند، چرا که مبنای سازمان‌گرانه دسپاتیزم حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی بر تقلید و مقلد و فتوا استوا ر می‌باشد نه اجتهاد و پویائی دو طرفه بین شاگرد و استاد. به همین دلیل در طول هزار سال عمر تشکیلات حوزه‌های فقاهتی شیعه و سنی به تعداد انگشتان یک دست آن هم به صورت تصادفی افرادی پویا و خلاق و مدیر و مدبر در عرصه نظری و عملی ظهور پیدا کرده‌اند، برعکس آن در تشکیلات دینامیک و دو طرفه، کادرها و اعضاء و هواداران به علت همین رابطه دو طرفه صورتی دینامیک و پویا و فعال و همه جانبه در عرصه مدیریت نظری و عملی داشته‌اند؛ و بر همین اساس از آنجائیکه کل سازمان‌ها و احزاب و جریان‌های سیاسی 76 ساله گذشته (از بعد از شهریور 20 الی یومنا هذا) چه جریان‌های مذهبی و چه جریان‌های غیر مذهبی و چه جریان‌های ملی و قومی و منطقه‌ای، در چارچوب استراتژی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی، اعم از چریک‌گرائی مدرن و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه لنینیستی حرکت کرده‌اند، همین امر باعث گردیده است تا با عنایت به اینکه شکل سازمان‌گرایانه و تشکیلاتی در این سه رویکرد صورتی دسپاتیزم داشته است، جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سال گذشته عمر خود، در عرصه سازمان‌گرایانه و تشکیلاتی درونی به صورت دسپاتیزم و بر پایه تشکیلات هرمی و از بالا به پائین عمل نمایند، که خروجی نهایی این امر آن شده است تا پروسس سیاسی جنبش دانشجویان ایران در 76 گذشته الی الان، نتواند برای اعضای خود بستر آموزش و پرورش دیالکتیکی بشود و به همین دلیل، اعضاء جنبش دانشجویی ایران در 76 سال گذشته عمر این جنبش پیوسته جهت رشد خود چشم به جریان‌های بیرون از جنبش دانشجویی داشته‌اند.

علیهذا، خروجی نهائی جنبش دانشجوئی در 76 سال گذشته در چارچوب رویکرد دسپاتیزم سازمان‌گرانه و تشکیلاتی درونی خود آن شده است که جنبش دانشجوئی به صورت یک «جنبش فرقه‌ای» درآید؛ که این فرقه‌ای شدن جنبش دانشجوئی علاوه بر اینکه باعث شقه شقه شدن این جنبش در طول 76 سال گذشته شده است، پیوسته باعث گردیده است تا «جنبش دانشجوئی به عنوان بستری جهت عضوگیری و سربازگیری جریان‌های سیاسی برون از جنبش دانشجوئی درآید». البته فراموش نکنیم که شکل این فرقه‌ای شدن جنبش دانشجوئی در طول 76 سال گذشته فرایندهای مختلفی داشته است که این فرایندها عبارت بوده‌اند از:

الف - فرایند اول مربوط به دهه 20 یعنی از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 می‌باشد که به علت سیطره حزب توده بر جنبش دانشجوئی ایران و تاسی حزب توده در عرصه سازمان‌گری بر روش پیشاهنگی حزب طراز نوین لنینیستی، باعث گردید تا در فرایند اول شکل فرقه‌گرائی جنبش دانشجوئی ایران به صورت دو دستگی بین دانشجویان طرفدار حزب توده و دانشجویان طرفدار جبهه ملی و مصدق درآید. کشاکش فرقه‌گرایانه در فرایند اول جنبش دانشجوئی ایران به قدری کور و بی‌حاصل بوده است که این کشاکش باعث گردید تا در روز 28 مرداد 32 نخستین دولت دموکراتیک تاریخ ایران، توسط مشتی لومپن در غیبت نیروهای سیاسی و جنبش دانشجوئی ایران سرنگون گردد؛ که در این رابطه داوری نهائی ما بر این امر قرار دارد که اگر فرقه‌گرائی جنبش دانشجویی ایران در فرایند اول نبود و این جنبش می‌توانست به صورت دینامیکی (نه مکانیکی برون‌گرایانه) حرکت کنند، قطعاً حضور آنان در روز 28 مرداد (در غیبت احزاب و سازمان‌های و جریان‌های عافیت‌نشین)، می‌توانست سناریوی آن کودتای سیاه که نمایش پیوند ارتجاع مذهبی حوزه‌های فقاهتی و امپریالیست جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی بود، برهم بزند.

ب – فرایند دوم فرقه‌گرائی جنبش دانشجوئی ایران از 28 مرداد 32 تا دهه 40 بوده است. در این فرایند گرچه جریان‌های سیاسی برون از جنبش دانشجوئی فرایند اول (مثل حزب توده و جبهه ملی به علت حاکمیت چتر کودتای و دسپاتیزم حکومت کودتائی دربار پهلوی)، سرکوب شده بودند و دوران رکود خود را در داخل و خارج می‌گذارند، با همه این احوال، هر چند جنبش دانشجوئی ایران به خود آمده بود و برای پرداخت توان غیبت خود در روز 28 مرداد 32، 16 آذر 32 در برابر نیکسون خود را به آتش کشیدند، در نتیجه از آنجائیکه جنبش دانشجویی در فرایند دوم اقدام به یک آسیب‌شناسی جدی گذشته خود در عرصه فرایند اول نکرد، یا نتوانست بکند، به همین دلیل در فرایند دوم، جنبش دانشجویی ایران برعکس فرایند اول که «راه اشتباه می‌رفت»، مجبور شد تا در فرایند دوم «اشتباه راه برود». دلیل این امر هم این بود که جنبش دانشجویی ایران در فرایند دوم «باز تحت تأثیر همان ذهنیت عمومی فرایند اول خویش قرار داشت» و برای بازتولید و بازسازی حرکت خود در چارچوب همان جریان‌های مرجع خود در فرایند اول حرکت می‌کرد؛ که سنتز این بازتولید اشتباهی جنبش دانشجوئی، زایش تمام جریان‌های چریک‌گرا و ارتش خلقی دهه 40 و 50 از دل همین جنبش دانشجوئی گردید.

ج - فرایند سوم فرقه‌گرائی جنبش دانشجوئی ایران که از دهه 40 و از بعد از سرکوب خونین قیام 15 خرداد 42 آغاز شد و تا سال 55 هم زمان با سرکوب مطلق جنبش چریکی توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی ادامه داشت، مولود همان فرایند دوم فرقه‌گرائی جنبش دانشجوئی ایران بود. مشخصه عام فرایند سوم فرقه‌گرایانه جنبش دانشجویی ایران ظهور این فرقه‌گرائی در عرصه جنبش چریک‌گرائی مدرن بود، یادمان باشد که بدون استثنا خواستگاه تمامی جریان‌های چریک‌گرا و ارتش خلقی دهه 40 و 50، «جنبش دانشجوئی ایران» بود.

علی ایحال، به همین دلیل در فرایند سوم فرقه‌گرائی جنبش دانشجویی ایران، این فرقه‌گرائی در کادر پیروی و دنباله‌روی از جریان‌های مختلف چریک‌گرا و ارتش خلقی در سه مؤلفه مذهبی و غیر مذهبی و ملی ظاهر گردید. تا آنجا که در فرایند سوم، به جز اعتصاب روز 16 آذر، هیچگونه حرکت مستقل جنبش دانشجوئی وجود نداشت و هر گروه جگر زولیخای جنبش دانشجوئی ایران به دنبال یک جریان و سازمان چریکی و ارتش خلقی سینه می‌زد؛ و البته آرمان نهائی آن جریان هم این بود که در تحلیل نهائی بتواند با رها کردن دانشگاه و جنبش دانشجوئی، به خانه تیمی پناه ببرند و حیات واقعی خود را در آن اتوپیای ذهنی خود یعنی خانه‌های تیمی پیدا کنند.

د - فرایند چهارم فرقه‌گرائی جنبش دانشجوئی ایران از سال 56 به موازات اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران شکل گرفت و تا 22 بهمن 57 ادامه داشت، در این فرایند جنبش دانشجوئی ایران در غیبت سازمان‌های سیاسی اعم از چریکی و حزبی و ارتش خلقی، دوباره مانند فرایند دوم، به جای اینکه به آسیب‌شناسی دوران حاکمیت جنبش چریکی و ارتش خلقی بپردازند و به جای اینکه برعکس رویکرد برون‌گرایانه و مکانیکی و غیر دینامیکی گذشته سه فرایند قبلی خود، به رویکرد دینامیکی و مستقلانه روی آورند، در این فرایند دوباره در همان چارچوب برون‌گرایانه خود همراه با جنبش حاشیه‌نشینان و جنبش ضد استبدادی به دنباله‌روی از روحانیت و هژمونی خمینی پرداختند، فرقه‌گرائی این جنبش در فرایند چهارم، «مولود دوگانگی ذهن و عمل این جنبش بود»، چراکه ذهنیت جنبش دانشجوئی در فرایند چهارم بدون هیچ تغییری، همان ذهنیت فرایند چریک‌گرائی دهه 40 و 50 بود؛ اما در عمل به علت غیبت آن جریان‌های چریک‌گرا و ارتش خلقی در چارچوب جنبش ضد استبدادی، خود را مجبور به دنباله‌روی از روحانیت و خمینی می‌دیدند.

باری، به علت همین «دوگانگی بین ذهن و عین» جنبش دانشجویی ایران در فرایند چهارم بود که از بعد از انقلاب 22 بهمن 57 با آغاز فرایند پنجم فرقه‌گرایانه جنبش دانشجویی ایران، از دل فرایند چهارم فرقه‌گرایانه جنبش دانشجویی ایران، جنبش هزار تکه فرایند پنجم فرقه‌گرایانه جنبش دانشجویی ایران زائیده شد.

ادامه دارد