مبانی تئوریک «خود رهاسازی» جنبشهای چهارگانه کارگران، معلمان، دانشجویان و دانشآموزان ایران – قسمت پنجم
پر واضح است که ظهور هیولای نظریه ولایت فقیه افلاطونی و فقهی و صوفیانه خمینی در پروسه انقلاب ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 که عامل اصلی شکست انقلاب ضد استبدادی مردم ایران گردید، مولود و سنتز همین خلاء آگاهیهای ایجابی یا آگاهیهای عمودی یا آگاهیهای پیشگامی نسبت به «چه میخواهند» مردم ایران بود؛ و برای فهم بیشتر این فاجعه باید عنایت داشته باشیم که عامل اصلی دنبالهروی تمام گروههای اجتماعی جامعه بزرگ ایران (که در رأس آنها جنبش طبقه کارگر ایران قرار داشتند) در سال 57 همین خلاء «چه میخواهند» بود چراکه خمینی با شعار: «شاه باید برود» و شعار: «اگر به جای شاه یزید و عمرسعد هم بیاید بهتر است» و شعار: «همه با هم» (بخوانید همه با من) خود توانست به آگاهیهای «چه نمیخواهند» گروههای مختلف جامعه ایران در جریان پروسه جنبش ضد استبدادی مردم ایران پاسخ بدهد؛ اما از آنجائیکه در جریان شکلگیری جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 نه مردم و نه روشنفکران و نه پیشاهنگان جامعه ایران نمیدانستند که بعد از «چه نمیخواهند» رژیم توتالیتر پهلوی، «چه میخواهند» تا جایگزین آن رژیم استبدادی پهلوی بکنند، همین خلاءبهترین بستر جهت تزریق یکطرفه نظریه ولایت فقیه (توسط مظفر بقائی و حسن آیت و حسینعلی منتظری و سید محمد بهشتی و مجلس خبرگان به جای مجلس موسسان مورد پیشنهاد سید محمود طالقانی) به صورت نظام حقوقی و نظام سیاسی و حتی در حمایت نظام سرمایهداری حاکم گردید.
البته مهمتر از آن اینکه همین خلاء آگاهی ایجابی و آلترناتیوی و عمودی و «چه میخواهند» از بعد از تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در میان جنبشهای خودبنیاد افقی و جنبشهای پیشاهنگی سه مؤلفهای چریکگرا و ارتش خلقی و تحزبگرای لنینیستی عمودی هم ادامه پیدا کرد؛ که به علت این خلاء آگاهیهای ایجابی بود که جنبشهای خودبنیاد اجتماعی جامعه ایران از همان دهه 60 به دنبالهروی از جریانهای برون از این جنبشها در اشکال مختلف آن پرداختند و همین دنبالهروی بود که چه در جریان جنبشهای قومی و منطقهای ایران از کردستان تا گنبد و تا بلوچستان و خوزستان همه و همه آن جنبش خودبنیاد قومی و منطقه ایران در پای رویکرد کسب قدرت سیاسی رهبران خود قربانی و نابود شدند؛ و در ادامه همین رویکرد بوده است که در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جنبش کارگری ایران هنوز و هنوز حتی نتوانسته است به جنبش سندیکائی مستقل خود دست پیدا کنند.
لذا در همین رابطه میباشد که دو سندیکای مستقل اتوبوس واحد و نیشکر هفت تپه در شرایط فعلی به طور کلی نابود شدهاند، بطوریکه در جریان جنبش کارگران نیشکر هفت تپه در نیمه دوم سال 97 شاهد بودیم که کارگران نیشکر هفت تپه به جای طرح بازتولید سندیکای مستقل خود در عرصه سازمانیابی به مکانیزم مجمع عمومی روی آوردند؛ و البته در خصوص آفت خلاء آگاهیهای ایجابی یا آگاهیهای پیشگامی، این آفت در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فقط مختص به طبقه کارگر ایران نمیشود، بلکه مهمتر از آن اینکه این آفت گرفتار تمامی گروههای جنبشی افقی و مطالباتی جامعه ایران شده است که در این رابطه میتوانیم به جنبش به اصطلاح اصلاحطلبانه ای اشاره نمائیم که از خرداد 76 تا دیما ه 96 به مدت دو دهه به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآمده بود و در چارچوب این گفتمان مسلط جریان به اصطلاح اصلاحطلبان درون و برون حکومتی و داخل و خارج از کشور بود که جنبشهای مطالباتی خودبنیاد برای دو دهه به دنبالهروی بینتیجه از جریانهای فرصتطلب به اصطلاح اصلاحطلبانه پرداختند.
برای آنکه جنبشهای خودبنیاد مطالباتی صنفی و سیاسی و مدنی امروز جامعه بزرگ ایران (به خصوص چهار جنبش زیرساختی جامعه مدنی جنبشی ایران یعنی جنبشهای کارگران و معلمان و دانشجویان و دانشآموزان) بتوانند وارد فرایند خود رهاسازی بشوند، بیش از همه باید به این حقیقت آگاهی داشته باشند که خود رهاسازی آنها در گرو مسلح شدن آنها به «آگاهیهای افقی و آگاهیهای عمودی» یا به «آگاهیهای سلبی و آگاهیهای ایجابی» یا به «آگاهیهای چه نمیخواهند و آگاهیهای چه میخواهند» میباشد.
16 - جنبشهای چهار گانه زیرساختی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین یعنی جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجوئی و جنبش دانشآموزی برای دستیابی به پروسس خود رهاسازی باید عنایت داشته باشند که:
اولاً خود رهاسازی آنها در گرو تکیه بر شعار: «آزادی و برابری و همبستگی» محمد اقبال است.
ثانیاً وحدت و همبستگی آنها در گرو سازمانیابی آنها میباشد و بدون سازمانیابی توسط تفرقه و تشتت هرگز و هرگز وحدت در میان آنها حاصل نمیشود.
ثالثاً خود رهاسازی آنها در گرو سازمانیابی مستقل (از حاکمیت و جریانها سیاسی) و پیوند افقی و عمودی با شاخههای دیگر جنبشهای مطالباتی صنفی و سیاسی و مدنی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران میباشد.
رابعاً خود رهاسازی جنبشهای چهارگانه زیرساختی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در گرو اعتقاد آنها به این حقیقت است که خود رهاسازی این جنبشها تنها و تنها توسط نیروهای خودشان و از درون و از پائین صورت میگیرد نه توسط جناحهای درون حکومتی و جریانهای سیاسی برون از این جنبشها در داخل و خارج از کشور.
گه برون را بنگرند قال را / نی درون را بنگرند حال را
ما درون را بنگریم حال را / نی برون را بنگریم قال را
همچنین در گرو این باور است که تنها مسیر تحول خود رهاسازی این جنبشها مسیر از پائین و مسیر از جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد و در گرو اعتقاد به اینکه خود رهاسازی این جنبشها تنها در عرصه مبارزه سلبی و ایجابی با نظام سرمایهداری مسلط بر جامعه ایران با آلترناتیوی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای توسط اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در راستای مبارزه با سه قدرت زر و زور و تزویر میباشد. «بدون تردید بیداری بزرگ و هم سرنوشتی مشترک چهار جنبش خودبنیاد (زیرساختی جامعه مدنی جنبشی ایران یعنی جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجویی و جنبش دانشآموزی) بسترساز پیوند عمودی و افقی این جنبشهای چهارگانه در راستای ساختن جهانی بهتر و زندگی بهتر برای مردم ایران میشود.»
فراموش نکنیم که هیچ جنبش دموکراسی سوسیالیستی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بدون پیوند عمودی و افقی چهار جنبش مستقل خودبنیاد تکوین یافته از پائین کارگری و معلمان و دانشجویان و دانشآموزی ممکن نیست؛ و در این رابطه (آنچنانکه قبلاً و فوقا بارها و بارها تکرار و تاکید کردهایم و از این تکرار و تاکید خود خسته نمیشویم) «ما اعتقادی به جداسازی جنبش زنان ایران از چهار جنبش کارگری و معلمان و دانشآموزی و دانشجوئی نداریم»، چراکه معنای جداسازی جنبش زنان از این چهار جنبش زیرساختی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد ایران، به معنای آن است که این چهار جنبش مردانه میباشند. در صورتی که برعکس اکثریت کمی و کیفی این جنبشهای چهارگانه (از سال 57 که جنبش ضد استبدادی مردم ایران اعتلا پیدا کرده است الی الان) زنان ایران میباشند؛ و آنچنان این حقیقت پر رنگ میباشد که در مقایسه با جنبش مشروطیت که یک جنبش مردانه بود و زنان ایران در عرصه میدانی نقش چندانی نداشتند، جامعه مدنی جنبشی ایران در 40 سال گذشته یک جنبش زنانه بوده است؛ که البته این موضوع خود نشانگر حرکت رو به جلو جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین آزادیخواهانه و برابریطلبانه ایران به سمت دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای به عنوان یک نظام اجتماعی (نه شکل حکومت) میباشد.
بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دفاع از «نان و آزادی» دو روی یک سکه میباشند نه دو امر جدا از هم و بین «نان و آزادی» یا دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه دیوار چین وجود ندارد. همچنین «در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دفاع از حقوق انسانی تمامی افراد جامعه و دفاع از حقوق شهروندی تمامی گروههای اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران جزو وظایف اصلی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشند»؛ و در همین رابطه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «بدون دموکراسی و آزادی هرگز نمیتوان به سوسیالیسم با محوریت جامعه (نه طبقه منحصر به فرد) دست پیدا کرد»؛ و باز در همین رابطه است که «در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران علت و دلیل شکست سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا و شکست سوسیالیسم حزب – دولت لنینیستی قرن بیستم و فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و بلوک شرق در دهه قرن بیستم و علت و دلیل استحاله چین به سرمایهداری هار از سال 1978 و روسیه و گرایش ساختاری تمامی کشورهای تابع سوسیالیسم دولتی جهان از سال 1991 به سرمایهداری همین ذبح کردن دموکراسی در پای سوسیالیسم بوده است»؛ و لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور میباشد که سوسیالیسم پایدار تنها زمانی به عنوان یک نظام اجتماعی میتواند در جامعه ظهور پیدا کند که این سوسیالیسم سنتز دموکراسی تعمیق یافته سه مؤلفهای (دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی در دو عرصه سلبی و ایجابی) باشد.
باری، در این رابطه است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد آزادیخواهانه و برابریطلبانه زمانی میتواند نمایش جنبش مستقل اکثریت عظیم برای اکثریت عظیم و به دست اکثریت عظیم باشد که این جامعه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید: «جامعهمحور باشد نه فردمحور» (آنچنانکه لیبرال دموکراسی سرمایهداری اروپا اعتقاد دارند) و نه طبقهمحور باشد (آنچنانکه سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا اعتقاد داشتند). همچنین در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باورند که دموکراسی سوسیالیستی (برعکس آنچه که سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا میگفتند) «یک اجبار تاریخی نیست، بلکه یک انتخاب میباشد» که در چارچوب تلفیق آگاهیهای افقی جنبشی و آگاهیهای عمودی پیشگامی تحقق پیدا میکنند؛ و باز در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور میباشند که «سعادت و خوشبختی را نمیتوان به زور بر مردم ایران تزریق کرد بلکه برعکس سعادت و خوشبختی باید خود مردم ایران انتخاب نمایند» به عبارت دیگر نمیتوان مردم را به زور به بهشت برد بلکه برعکس مردم باید خودشان بهشت را بسازند و یا انتخاب نمایند.
لذا بدین ترتیب است که 43 سال است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از سال 55 الی الان) بر این باور میباشند که «نگهداری آزادی و برابری در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران سختتر از کسب آزادی و برابری میباشد»؛ و این مهم هرگز حاصل نمیشود مگر اینکه بتوانیم دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و معرفتی در جامعه دینی ایران (توسط پروژه بازسازی اسلام تطبیقی در راستای اسلام منهای فقاهت و منهای روحانیت آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی تبیین و تعریف میکرد) نهادینه فرهنگی بکنیم. بنابراین تا زمانیکه اسلام فقاهتی دگماتیست حوزههای فقهی در هر شکل و فرمان در جامعه ایران برتری گفتمانی داشته باشند، از آنجائیکه مبانی اسلام فقاهتی دگماتیست حوزههای فقهی بر تکلیف و تبعیض و تقلید استوار میباشد، امکان اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از پائین توسط جنبشهای خودبنیاد جنبشی وجود ندارد.
پر پیداست که برای تحقق اسلام منهای روحانیت ابتدا باید توسط دستیابی به اسلام بازسازی شده تطبیقی توسط «اجتهاد در اصول و فروع» (آنچنانکه معلم کبیرمان محمد اقبال بر طبل آن میکوبید) به اسلام منهای فقاهت دست پیدا کنیم و با نهادینه شدن اسلام بازسازی شده تطبیقی محمد اقبال و شریعتی است که خود به خود شرایط برای تحقق اسلام منهای روحانیت در جامعه ایران فراهم میگردد و با دستیابی به اسلام منهای فقاهت است که اسلام میتواند بسترساز تحول فرهنگی در جامعه دینی ایران از پائین بشود، همان تحول فرهنگی که خود بسترساز تحول اجتماعی و تحول اقتصادی و تحول سیاسی از پائین میشود.
پایان