سخن روز:
18 تیرماه نماد «قیام دانشجویان حقطلب و برابریخواه» در بستر حرکت تحولخواهانه ساختاری جامعه بزرگ ایران
22 سال از قیام حقطلبانه و برابریخواهانه جنبش دانشجوئی ایران (که در 18 تیرماه 1378 به نقطه اوج و اعتلای خود رسید) میگذرد، بنابراین از اینجا است که باید بگوئیم 22 سال است (از 18 تیرماه 1378 الی الان) که «18 تیرماه هر سال در کشور ایران به عنوان نماد قیام دانشجویان حقطلب و برابریخواه میباشد». چراکه:
18 تیرماه 1378 پژواک مبارزه همه جانبه دانشجویان بر علیه استبداد مطلقه فقاهتی حاکم بود.
18 تیر 1378 فعال شدن کوه آتشفشانی بعد از 20 سال سرکوب (جنبش دانشجوئی ایران در فرایند پسا کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از اردیبهشت 59 لغایت تیرماه 1378) بود.
18 تیر 1378 روزی بود که حزب پادگانی خامنهای و رویکرد پادگانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جنبش دانشجوئی به چالش کشیده شد.
18 تیر 1378 روز نمایش اعمال اراده جنبش دانشجوئی به عنوان عضله پیشگامان جنبشهای خودانگیخته مدنی و سیاسی و مطالباتی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود.
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «اصلاحطلبان حکومتی از جنبش دانشجوئی (و دیگر جنبشهای اجتماعی) تنها برای پیشبرد سیاستها و امتیازگیری و بالا بردن قدرت چانهزنی خودشان در بالا (در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود) استفاده میکنند.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «یک جنبش سیاسی – اجتماعی است، نه یک جنبش صنفی – کارگاهی.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «جنبشی برای خود و برای جامعه ایران است، نه جنبشی در خود و گرفتار خواستههای صنفی.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «فعالیت جنبش دانشجوئی ایران در عرصههای مدنی و سیاسی و اجتماعی است»، «نه عرصههای احزاب و جناحهای درونی حاکمیت در چارچوب تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان» و «نه در عرصه جریانهای سیاسی خارج نشین جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ بر سر کسب قدرت سیاسی برای جریان خودشان.»
18 تیر ماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «دغدغه بزرگ دانشجویان ایران، دغدغه برابری حقوق شهروندی برای همه افراد جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به صورت علی السویه میباشد.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «کار دانشجو آگاهسازی جامعه است، نه حزبسازی برای مشارکت در قدرت و یا کسب قدرت سیاسی از بالا برای جریان و یا جناح خاصی.»
18 تیر ماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی نشان داد که «هیچ جنبش اجتماعی در ایران به موفقیت نمیرسد مگر اینکه بتواند مطالبات مدنی و سیاسی و صنفی خودشان را از سطح کارگاه و حزب و گروه و جریان خاص خود به عرصه جامعه بکشاند.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که اجرای عدالت (جنسیتی، قومی، ملی، طبقاتی، مذهبی، آموزشی، سیاسی و غیره) در جامعه امروز ایران تنها از «مسیر مبارزه با استبداد مطلقه فقاهتی حاکم ممکن میباشد.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که در جامعهای که «جامعه سیاسی آن در پیوند با جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین مطالباتی و سیاسی و مدنی نباشند، تنها موتور کوچکی که میتواند عامل پیوند افقی و عمودی آن جنبشهای اعتراضی و اجتماعی خودجوش در راستای تکوین جامعه مدنی جنبشی خودانگیخته و دینامیک بشود، جنبش دانشجوئی است.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «آگاهی در دیسکورس جنبش دانشجوئی به آگاهیهای مجرد و انتزاعی و ذهنی و آکادمیک تعریف نمیشود، بلکه برعکس آگاهی در ادبیات جنبش دانشجوئی ایران عبارت است از احساس تضادهای و تبعیضهای موجود سیاسی، اجتماعی، جنسیتی، طبقاتی، مذهبی و آموزشی در متن واقعیت زندگی مردم ایران، برای انتقال داد به وجدان خودآگاهساز تودهها.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «تنها با آگاهیهای تطبیقی مشخص طبقاتی و سیاسی و اجتماعی است که میتوان گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران را به خودآگاهی رسانید، نه آگاهیهای مجرد ذهنی – انطباقی وارداتی از جوامع دیگر به صورت کپی – پیست شده.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «استراتژی آگاهیبخش (در راستای خودانگیختگی و خودسازماندهی و خودرهبری گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) غیر از استراتژی کسب قدرت سیاسی از بالا است» که تمامی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور (از چپ چپ تا راست راست امروز در اشکال شعارهای مختلف سرنگونطلبانه و مشارکت در قدرت و اصلاحات از درون از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای و مدیریت گذار و غیره) بر طبل آن میکوبند.
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی نشان داد که «شرکت در نمایش فرمایشی و تکراری انتخابات رژیم مطلقه فقاهتی نه تنها بازی در زمین حریف است بلکه به منزله نادیده گرفتن تمایل و خواست اکثریت جامعه ایران و وداع با کنشگران واقعی سیاسی جامعه ایران میباشد.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «تمامی جریانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور که میکوشند تا از جامعه دانشجوئی داخل و خارج از کشور ایران به عنوان اهرمی برای بالا بردن قدرت چانهزنی خود و یا به عنوان اهرم سرنگون کردن رژیم مطلقه فقاهتی در راستای جایگزینی آلترناتیوهای از پیشساخته و خودخوانده استفاده کنند، آب در هاون کوبیدن میباشد». چراکه تنها و تنها تئوری و استراتژی تغییر در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران از کانال جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین در جبهههای برابریطلبانه و آزادیخواهانه اردو گاه بزرگ مستضعفین ایران امکانپذیر میباشد.
18 تیر ماه 1378 (دو سال بعد از به قدرت رسیدن جناح اصلاحطلبان حکومتی دوم خرداد 76) روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «تنها با جنبشهای اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میتوان در عرصه میدانی توازن قوا (با دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای) به نفع پائینیهای جامعه ایران تغییر داد و با تغییر توازن قوا حزب پادگانی خامنهای را وادار به عقبنشینی کرد، نه از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده خامنهای.»
18 تیر ماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که «دستیابی به برابری حقوق شهروندی (برای همه افراد جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) در گرو توانمندسازی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین میباشد.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی ایران نشان داد که مهمترین «مسئولیت جنبش دانشجوئی شرکت در مبارزات افقی، مطالباتی و مدنی و سیاسی گروههای مختلف اجتماعی در راستای اعتلای مطالبات و اعتلای مبارزات و همبستگی و پیوستگی افقی و عمودی آن جنبشها میباشد.»
18 تیرماه 1378 روزی بود که جنبش دانشجوئی نشان داد که «دستیابی به انتخابات آزاد و دستیابی به آزادی بیان و آزادی مطبوعات و آزادی در تشکلهای مستقل، زمانی در جامعه ایران امکانپذیر میشود که توسط جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین بتوان توازن قوا را در عرصه میدانی (نه تنها در فضای مجازی) به سود پائینیهای جامعه ایران تغییر داد» و تا زمانی که توازن قوا در عرصه میدانی به سود قدرت حاکمه و بالائیهای قدرت باشد، امکان دستیابی به دموکراسی و انتخابات آزاد و آزادی بیان و آزادی مطبوعات و آزادی دستیابی به تشکلهای مستقل برای گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران وجود ندارد؛ و شعارهای سیاسی جناحهای درون قدرت در رنگهای مختلف سفید و سبز و بنفش آن در این راستا جز فریبی عوامفریبانه برای مشارکت در قدرت نخواهد بود. بدون تردید «آگاهیهای اجتماعی و سیاسی و طبقاتی همراه با سازمانیابی مستقل و تغییر توازن قوا شرط اولیه دستیابی به هر گونه آزادی و دموکراسی در جامعه میباشد». پس از اینجا است که باید نتیجهگیری کنیم که 18 تیر نماد شعار: «فرزندان کارگرانیم، کنارتان میمانیم» میباشد.
18 تیر نماد شعار: «تنها کف خیابون / بدست میآید حقمون» میباشد.
18 تیر نماد شعار: «مرگ بر ستمگر / چه شاه باشه، چه رهبر.»
18 تیر نماد شعار: «آزادی، عدالت، جهانیه / نه شرقیه نه غربیه.»
18 تیر نماد شعار: «ما انقلاب نکردیم / تا به عقب برگردیم.»
18 تیر نماد این واقعیت است که در «کشور ایران بدون جنبش از درون و از داخل کشور و از پائین، امکان تحول ساختاری آزادیخواهانه و برابریطلبانه وجود ندارد.»
18 تیر نماد این واقعیت میباشد که «نظام شورائی به صورت دموکراتیک در یک جامعه هرگز از بالا توسط حزب و دولت و حکومت حاصل نمیشود، بلکه تنها در بستر جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده و دینامیک تکوین یافته از پائین حاصل میشود.»
18 تیر مبین این واقعیت است که «پیشگام برای تغییر و تحول در جامعه بزرگ ایران نباید به دنبال حزبسازی و تعیین آلترناتیو از بالا باشد» بلکه برعکس، رویکرد پیشگام باید در بستر «دستیابی به جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک در عرصههای مطالباتی مدنی و سیاسی و صنفی تعریف بشود.»
در 18 تیر ماه 1378 جنبش دانشجوئی نشان داد که «جامعه دانشجوئی کشور نباید فرقهای جدای از جنبشهای اجتماعی برای خود در شکل سازمان و حزب ایجاد بکند». رسالت اساسی جنبش دانشجوئی در این است که «با آگاهیرسانی همه جانبه جنبشهای اجتماعی» را از «گروهی در خود» به «گروهی برای خود» بدل سازد.
با قیام 18 تیر ماه 1378 جنبش دانشجوئی به ما آموخت (که آنچنانکه دکتر حسابی میگوید) «ایران سرزمینی است که اگر بخواهی خانهات آبادان بشود، میهنت ویران میشود و اگر بخواهی میهنت آبادان بشود، خانهات ویران میگردد.»
در 18 تیرماه 1378 جنبش دانشجوئی نشان داد که «تنها توسط قدرت از پائین است که میتوان قدرت در بالا را محدود کرد» و نشان داد که «قدرت از پائین همان جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین اجتماعی میباشد» هر چه «جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین قویتر باشد امکان تحقق دموکراسی در یک جامعه بیشتر میشود.»
قیام دانشجوئی 18 تیرماه 1378 به ما نشان داد که در طول 22 سال گذشته «18 تیر روزی است که همه ساله جامعه دانشجوئی ایران باید (در جامعه سرمایهداری با حاکمیت استبداد مطلقه فقاهتی ایران) آزادی و رهائی را برای جامعه ایران فریاد بزنند» و آنها با قیام خود نشان دادند که 22 سال است که «18 تیر روز دانشجو در جامعه ایران میباشد.»
22 سال است که «18 تیر در کشور ایران یک سنت بزرگداشت روز دانشجو و فرصتی ارزشمند برای طرح همزمان دو گفتمان آزادی و عدالت در سایه قیام استبدادستیز و ولایتستیز جامعه دانشجوئی ایران میباشد»، بنابراین بدین ترتیب است که در «سالگرد 18 تیر نظم پادگانی حاکم بر دانشگاههای کشور را باید به چالش کشیده شود». همچنین در «سالگرد 18 تیر آپارتاید جنسیتی موجود در دانشگاهها و در جامعه ایران باید توسط جامعه دانشگاهی به چالش کشیده شود» همچنین در «سالگرد 18 تیر باید ناکارآمدی 42 ساله رژیم مطلقه فقاهتی، همراه با بحران مشروعیت و بحران موجودیت این رژیم توسط جامعه دانشجوئی آفتابی بشود.»
در «سالگرد 18 تیر تبعیض طبقاتی، تبعیض مذهبی، تبعیض جنسی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض قومی و تبعیض ملی (نهادینه شده 42 سال گذشته در جامعه ایران) باید توسط جامعه دانشجوئی به چالش کشیده شود». پس از اینجا است که میتوانیم داوری کنیم که «18 تیر، روز پیوند دانشجو با کارگر، دانشجو با معلم، دانشجو با دانشآموز، دانشجو با بازنشستگان، دانشجو با پرستار و دانشجود با مزدبگیران میباشد». به بیان دیگر «18 تیر نماد پیوند دانشگاه با مدرسه، دانشگاه با کارخانه، دانشگاه با جنبشهای آکسیونی و خیابانی است» و باز در همین رابطه است که میتوانیم بگوئیم که «18 تیر روز اعلام نه به استبداد و آری به دموکراسی و آزادی است». همچنین «18 تیر روز اعلام نه به استثمار و آری به برابری و روز اعلام نه به استحمار و آری به آگاهی و پلورالیسم فرهنگی است.»
18 تیر روز «فریاد بر علیه انسداد سیاسی و فساد ساختاری و ناکارآمدی حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم است.»
18 تیر فرصتی است تا در این روز تمامی گروههای اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران هم صدا با جامعه دانشجوئی کشور «درد مشترک خود را فریاد بزنند.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی کشور باید به جامعه ایران نشان بدهد که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مشکل همه مردم ایران است.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی کشور باید برای جامعه ایران ثابت کند که «مبارزه برای آزادی و برابری در جامعه تنها پرچمی است که میتواند جامعه ایران را به رهائی برساند.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی ایران باید برای جامعه ایران روشن کند که «امر رهائی جامعه ایران از کانال مبارزه با استثمار و استبداد و استحمار یا مبارزه با زر و زور و تزویر به صورت سلبی و ایجابی میگذرد.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی کشور باید برای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران روشن کنند که تنها با «اتکا به نیروی مستقل خود است و با چشمانداز دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای و همبستگی افقی جنبشهای مطالباتی و مدنی و سیاسی است که جامعه ایران میتواند به رهائی برسد.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی باید به جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران نشان بدهد که «تغییرات بنیادی در جامعه ایران در گرو وحدت و سازمانیابی افقی و عمودی همه جنبشهای اجتماعی است.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی ایران باید به گروهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران ثابت کند که «جنبش دانشجوئی ایران در خلاء جامعه مدنی جنبشی نهادینه شده تنها رابط بین جنبشهای اجتماعی (اعم از جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان، جنبش پرستاران و غیره) میباشد.»
18 تیر روزی است که جنبش دانشجوئی ایران باید به جنبشهای دموکراتیک آزادیخواه و برابریطلب امروز جامعه بزرگ ایران نشان بدهند که «مبارزه علیه سرمایهداری با مبارزه علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به عنوان دو امر لازم و ملزوم هم میباشند.»
18 تیر روزی است که جامعه دانشجوئی ایران باید این آگاهی را به مردم ایران بدهند که «رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 42 سال عمرش) پیوسته به دنبال آن بوده است تا در چارچوب فقه و سرنیزه به صورت هدفمند و مهندسی شده در تمامی عرصه اجتماعی اقتصادی و سیاسی حقوق شهروندی جامعه بزرگ ایران را به چالش بکشد» و همچنین این آگاهی را به جامعه ایران بدهند که «روحانیت حوزههای فقهی استبداد را از فقه آموختهاند نه از دین» و به جامعه روشنفکران ایران این آگاهی بدهند که «باور اجتماعی و باور سیاسی غیر از باور اعتقادی میباشد و تنها با باور اعتقادی است که میتوان در عرصه پراکسیس سیاسی - اجتماعی هزینه مبارزه را پرداخت کرد» و به پیشگامان این درس را بیاموزند که «مسئولیت از آگاهی میگذرد و پیشگامان در چارچوب آگاهی به مسئولیت خودشان خودآگاهی پیدا میکنند.»
باری، اگر پروسه تاریخی جنبش دانشجوئی ایران یک «پرو سه 80 ساله بدانیم» که (این پروسه تاریخی از شهریور 20 آغاز شده و الی الان) در طول 80 سال گذشته ادامه داشته است و اگر بخواهیم با یک نگاه کلی به آسیبشناسی این پرو سه 80 ساله جنبش دانشجوئی ایران بپردازیم و در بستر این آسیبشناسی به یک «آفت مشترک 80 ساله این جنبش اشاره نمائیم» بدون تردید در تعریف آن آفت مشترک، باید به «بحران گفتمانی این جنبش در طول 80 سال گذشته اشاره نمائیم» که در کالبد شکافی بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی ایران در طول 80 سال گذشته باید به دو مؤلفه:
1 - گفتمان آزادیخواهانه.
2 - گفتمان برابریطلبانه، اشاره بکنیم.
همچنین اگر بر پایه دو مؤلفه گفتمان آزادیخواهانه و عدالتطلبانه بخواهیم پروسه 80 ساله جنبش دانشجوئی ایران را تعریف و تحلیل بکنیم، باید بگوئیم که در «دوران رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی گفتمان عدالتطلبانه بر حرکت جنبش دانشجوئی غلبه داشته است». آنچنانکه در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «گفتمان آزادیخواهانه بر حرکت جنبش دانشجوئی غلبه داشته است». بدین خاطر آنچه در این رابطه بیش از هر چیز قابل توجه میباشد، اینکه چه در فرایند گفتمان عدالتطلبانه و چه در فرایند گفتمان آزادیخواهانه «هر دو گفتمان در جنبش دانشجوئی صورت انطباقی و وارداتی داشته است» و هرگز جنبش دانشجوئی در طول 80 سال گذشته پروسه حرکت خود نتوانسته «به صورت دینامیک از درون خود توسط نظریهپردازان خود جامعه دانشجوئی گفتمان خودش را تعریف و تبیین نماید»؛ در نتیجه همین امر باعث گردیده که علاوه بر اینکه «شرایط ذهنی جنبش دانشجوئی ترمینال گفتمانهای جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور ایران بشود، از همه مهمتر اینکه بسترساز بحران گفتمانی برای جنبش دانشجوئی شده است.»
در همین رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که تا زمانیکه «جنبش دانشجوئی نتواند گریبان خودش را از رویکرد انطباقی از جذب گفتمانهای برونی نجات بدهد، هرگز نمیتواند از شر بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی نجات پیدا کند». به بیان دیگر تنها راه گذار جنبش دانشجوئی از بحران گفتمانی موجودش «تغییر رویکرد انطباقی 80 سالهاش به رویکرد تطبیقی در عرصه دستیابی به گفتمانی دینامیک میباشد». برای فهم اهمیت این موضوع تنها کافی است که در خصوص تحلیل پروسه تکوین قیام 18 تیرماه 78 دانشجوئی ایران عنایت داشته باشیم که:
اول - این قیام دو سال بعد از کسب قوه مجریه و دولت هفتم توسط جناح اصلاحطلبان حکومتی بود. (که پیروزی آنها در انتخابات دوم خرداد 1376 کلید خورده بود) و در ادامه تصاحب قوه مجریه بود که این جناح توانستند بر قوه مقننه و مجلس ششم هم سوار بشوند و دو قوه از سه قوه رژیم مطلقه فقاهتی را در دست بگیرند. (البته قوه قضائیه هم دست شاهرودی بود که سید محمد خاتمی از او به نام خلف خودش یاد میکرد) عنایت داشته باشیم که عامل اصلی پیروزی اصلاحطلبان حکومتی بر دو قوه از سه قوه قدرت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «حمایت همه جانبه جنبش دانشجوئی از آنها بود». به طوری که در این رابطه میتوان داوری کرد که چه در «دولت هفتم و چه در مجلس ششم جناح اصلاحطلبان حکومتی بر دوش جنبش دانشجوئی سوار شدند و به قدرت رسیدند» و بدون تردید اگر جنبش دانشجوئی از اصلاحطلبان حکومتی حمایت همه جانبه نمیکردند، هرگز و هرگز آنها نمیتوانستند در انتخابات دولت هفتم (در برابر اکبر ناطق نوری که گزینه اصلی حزب پادگانی خامنهای بود) به پیروزی برسند؛ و البته در انتخابات مجلس ششم هم باز همین حمایت جنبش دانشجوئی بود که بسترساز برتری جناح اطلاحطلبان حکومتی (در برابر جناح راست هزار تکه به کما رفته به علت باخت دولت هفتم) شد.
دوم - فراموش نکنیم که «آبشخور اولیه تکوین پروسه قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی در اعتراض به توقیف روزنامه سلام (که ارگان خبری جناح روحانیون حکومت و جناح اصلاحطلبان حکومتی بود) و حمله پلیس به کوی دانشگاه (که در رابطه با سرکوب اعتراض دانشجویان نسبت به توقیف روزنامه سلام توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای صورت گرفته بود) شکل گرفت» که خود این امر نشان دهنده آن است که «جنبش دانشجوئی در آن زمان هنوز خودشان را به عنوان حامی سیاسی – اجتماعی اصلاحطلبان حکومتی میدانستند.»
سوم – در بستر پروسه تکوین قیام تیرماه 78 بود که «جنبش دانشجوئی به یک باره به خود آمد که دولت اصلاحات از صدر تا ذیل آن به دنبال کسب و حفظ و نهادینه کردن قدرت خود در حاکمیت هستند و هرگز (دولت اصلاحات و اصلاحطلبان حکومتی) حاضر نمیشوند تا در برابر حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، قدرت خودشان را وجه المصالحه و وجه المعامله در حمایت از جنبش دانشجوئی قرار بدهند». لذا از اینجا است که در تحلیل قیام 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی (که کانون اصلی آن در تهران و تبریز بود) باید پروسه تکوین و اعتلای آن را به دو فرایند اولیه و ثانویه تقسیم بکنیم:
فرایند اولیه پروسه تکوین و اعتلای قیام 18 تیر 78 فرایندی است که جنبش دانشجوئی هنوز در چارچوب گفتمان اصلاحطلبان حکومتی میاندیشد و عمل مینماید.
برعکس فرایند دوم که (از فردای حمله مغولوار حزب پادگانی خامنهای به خوابگاه شروع میشود) فرایندی است که جنبش دانشجوئی به صورت دینامیک و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و خارج از دایره اصلاحطلبان حکومتی (و حتی بر علیه اصلاحطلبان حکومتی هم) خیزش فراگیر خود را شکل میدهد.
در این رابطه است که باید داوری کنیم که «در فرایند دوم پروسه قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی بود که این قیام به صورت کامل مادیت پیدا کرد» و اگر بخواهیم در عرصه کالبد شکافی قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی این قیام را مورد برش طولی قرار بدهیم، میتوانیم «پروسس قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی را به دو فرایند انطباقی و تطبیقی تقسیم بکنیم.»
فرایند انطباقی قیام (که همان فرایند اولیه آن میباشد) مربوط به مرحلهای است که «جنبش دانشجوئی با رویکرد انطباقی گذشتهاش، بر گفتمان باطل اصلاحطلبان حکومتی (برای پیشبرد حرکت جنبشی خود) تکیه میکردند» (و البته استارت حرکت خود را در چارچوب آن رویکرد انطباقی بود که با توقیف روزنامه سلام توسط حزب پادگان خامنهای زدند).
فرایند تطبیقی قیام (که از بعد حمله مغولوار حزب پادگانی خامنهای به خوابگاه دانشجویان صورت گرفت) مربوط به مرحلهای است که «جنبش دانشجوئی حتی خود گفتمان اصلاحطلبان حکومتی راهم با شعار و حرکتشان به چالش میکشند». چراکه آن حمله مغولوار حزب پادگانی خامنهای به کوی دانشگاه، همراه با بیتفاوتی و ماست مالی کردن و شعار: «کی بود، کی بود، من نبودم» دولت سید محمد خاتمی و موسوی لاری وزیر کشورش بود. بدین ترتیب این همه باعث گردید که به یک باره ماهیت فرصتطلبانه دولت هفتم و اصلاحطلبان حکومتی برای جنبش دانشجوئی عیان و آشکار بشود که (البته عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، چراکه) «جنبش دانشجوئی به خود آمد و همین به خود آمدن جنبش دانشجوئی باعث گردید که پروسه قیام تیرماه 78 وارد ریل اصلی خودش بشود» و لذا از آنجا بود که جنبش دانشجوئی ایران برای اولین بار (پس از دو دهه رکود و خمود که محصول کودتای فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از اردیبهشت 59 تا تیرماه 78 بود) «کل رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش کشید و با شعار مرگ بر خامنهای هسته سخت این رژیم را مورد هجمه مستقیم خود قرار داد» و در چارچوب به چالش کشیدن هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که «جنبش دانشجوئی دولت هفتم (همان دولت اصلاحاتی که خود جنبش دانشجوئی بر شانه خودش قرار داده بود و به قدرت رسانده بود) به چالش کشید» و تا آنجا پیش رفتند که با شعار «مرگ بر خامنهای» به وزارت کشور دولت خاتمی حمله کردند و درب وزارت کشور را کندند.
نکته حائز اهمیت جنبش دانشجوئی در مرحله دوم پروسه قیام تیرماه 78 این بود که «این جنبش در چارچوب به چالش کشیدن هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی و با شعار مرگ بر خامنهای، منهای اینکه برای اولین بار توانستند (در طول عمر 22 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) شعار مرگ بر ولی فقیه را به عرصه اجتماعی بکشانند، آنها توانستند برای اولین بار دولت اصلاحات و یا به عبارت دیگر جنبش اصلاحطلبان درون حکومتی را هم در چارچوب حمله همه جانبه به هسته سخت رژیم به چالش بکشند» و از اینجا بود که «جنبش دانشجوئی پس از دو دهه توانست به عنوان جنبش اصلی اپوزیسیون داخل کشور رژیم مطلقه فقاهتی حاکم درآید» و از همه مهمتر اینکه در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که «قبل از خیزش دیماه 96 این جنبش دانشجوئی ایران بود که در پروسه قیام تیرماه 78 توانست در بستر به چالش کشیدن کل رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دو جناح به اصطلاح اصولگرا و اصلاحطلبان درون حکومتی را به چالش بکشد.»
یادمان باشد که باز در روزهای واپسین خیزش دیماه 96 این جنبش دانشجویان دانشگاه تهران بودند که شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» مطرح کردند. به بیان دیگر شعار «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» اصلاً مربوط به خیزش دیماه 96 نبود، هر چند که در روزهای واپسین آن مطرح شد، بلکه برعکس «این شعار مربوط به جنبش دانشجوئی بود که در ادامه رویکرد خودشان (به خصوص پس از رادیکالیزه شدن این جنبش در پروسه تکوین و اعتلا و شکست جنبش سبز در سال 88) در واپسین روزهای عمر ده روزهٔ خیزش دیماه مطرح گردید». اضافه کنیم که شعار «اصلاحطلب، اصولگرا / دیگه تمامه ماجرا» فقط در شهر تهران مطرح شد و غیر از شهر تهران این شعار در هیچ شهر دیگر در بستر خیزش دیماه مطرح نشد.
باری، در همین رابطه است که ما بر این باوریم که در تمامی جنبشها و خیزشهای 42 ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «این تنها جنبش دانشجوئی بوده است که شعارهای دورانساز و جامعهساز و حرکتآفرین جنبشها و خیزشهای سیاسی و مدنی و مطالباتی جامعه بزرگ ایران مطرح کرده است» و خارج از جنبش دانشجوئی «هر گونه شعاری که توسط جنبشهای اجتماعی مطرح شده، صورت صنفی – کارگاهی (و یا حداکثر مثل شعارهای آزادی زندانیان، لغو خصوصیسازی که صورت صنفی – سیاسی) داشته است» (یادمان باشد که شعار اسماعیل بخشی در جریان پروسه جنبش اعتصابی کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه، یعنی: «نان، کار، آزادی، اداره شورائی» در مقایسه با شعار جنبش دانشجوئی در آن زمان که میگفتند «فرزندان کارگرانیم، کنارشان میمانیم» بدون تردید شعار اسماعیل بخشی یک شعار چپروانه و سکتاریستی بود که در تحلیل نهائی عامل سرکوب جنبش کارگران نیشکر و عامل راستروی این جنبش به طرف جناح راست حکومت تحت هژمونی ابراهیم رئیسی و جریان حکومتساز عدالتخواه دانشجویان وابسته گردید، اما شعار: «فرزندان کارگرانیم / کنارشان میمانیم» جنبش دانشجوئی بدون تردید یک شعار دموکراتیک بود که بسترساز پیوند افقی در جبهه برابریطلب و آزادیخواهانه جنبشهای اجتماعی، از جنبش معلمان و بازنشستگان تا جنبش زنان، با جنبش اعتصابی کارگران نیشکر هفت تپه گردید. همان شعاری که امروز جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در عرصههای مطالباتی و مدنی و سیاسی بیش از هر زمان دیگر نیازمند به آن میباشند).
چهارم - در بستر فرایند دوم پروسه قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی بود که دولت هفتم و جناح اصلاحطلبان حکومتی در محکوم کردن قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی در کنار هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی و یا حزب پادگانی خامنهای قرار گرفتند تا آنجا که دیدیم، در همان زمانی که در تهران در نماز جمعه تهران شیخ حسن روحانی (با رنگ بنفش) به عنوان دبیر شورای امنیت کشور این قیام را محکوم و کنشگران قیام را تهدید به اعدام در نماز جمعهها میکرد، خود سید محمد خاتمی (سید خندان) هم در همدان با صدای بلند فریاد میزد: «که من و مقام معظم رهبری (خامنهای) افتخار میکنیم که توانستیم این فتنه را سرکوب بکنیم.»
پنجم - آنچه که در کالبد شکافی و مقایسه ذهنی و عینی دو فرایند انطباقی و تطبیقی قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی بیش از هر چیز برای ما هویدا میشود، «همان بحران گفتمانی حاکم بر جنبش دانشجوئی میباشد» که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، «در طول 80 سال عمر جنبش دانشجوئی (از شهریور 20 الی الان) این بحران گفتمانی به صورت فراگیر پیوسته بر این جنبش حاکم بوده است» که در داوری ما همین «بحران گفتمانی امروز هم به عنوان بحران استراتژیک جنبش دانشجوئی ایران میباشد». آنچنانکه باز در این رابطه است که داوری ما بر این امر قرار دارد که «بدون حل بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی امکان آفتزدائی از جنبش دانشجوئی ایران وجود ندارد.»
پر واضح است که «در شکست و سرکوب قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی، بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی نقش تعیین کنندهای داشته است» چرا که آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، در فرایند آغازین یا انطباقی این پروسه قیام، «جنبش دانشجوئی به صورت انطباقی در چارچوب همان گفتمان انحرافی اصلاحطلبان حکومتی یا همان تئوری تغییر از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای به دنبال تغییر در جامعه ایران بودند». قابل ذکر است که از خرداد 76 «گفتمان اصلاحطلبان درون حکومتی به صورت گفتمان مسلط بر جامعه بزرگ ایران درآمده بود» بطوریکه حتی تمامی گفتمانهای جامعه سیاسی داخل و خارج کشور را هم برای مدت دو دهه تحت تأثیر خود قرار داده بود. به همین دلیل بود که در فرایند انطباقی پروسه تکوین و اعتلای قیام 18 تیر 78 حاکمیت گفتمان اصلاحطلبان حکومتی بر اذهان کنشگران جنبش دانشجوئی باعث گردید «تا توقیف روزنامه سلام ارگان خبری جنبش اصلاحطلبان حکومتی به عنوان استارت پروسه قیام بشود». البته اوج فاجعه در آنجا بود که «جنبش دانشجوئی در فرایند تطبیقی قیام تیرماه 78 (پس از فاصلهگیری از دولت و اصلاحطلبان حکومتی، اگر چه در عرصه میدانی توانستند با اصلاحطلبان حکومتی مرزبندی بکنند اما) در عرصه نظری هرگز تا پایان قیام و حتی بعد از قیام هم نتوانستند با گفتمان اصلاحطلبان حکومتی مرزبندی بکنند»؛ و همین ناتوانی جنبش دانشجوئی (در فرایند تطبیقی پرو سه قیام تیرماه 78) در مرزبندی نظری و گفتمانی (با گفتمان انحرافی اصلاحطلبان حکومتی) باعث گردید که در فرایند تطبیقی پروسه قیام تیرماه 78 «جنبش دانشجوئی هر چند که موفق شد تا دامنه حرکت اعتراضی خود را به سطح جامعه بکشاند و شعار به چالش کشیدن کل رژیم مطلقه فقاهتی را برای اولین بار به صورت یک شعار اجتماعی (حداقل در شهر تهران) درآورند، ولی متاسفانه به علت همان بحران گفتمانی آنها هرگز نتوانستند پراکسیس سیاسی - اجتماعی خودشان به عرصه سازماندهی و برنامهریزی ستادی و حتی تعیین شعار ارتقا بدهند.»
آنچنانکه در تحلیل نهائی «نظر ما (در خصوص فرایند دوم پروسه قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی) بر حاکمیت آنارشی بر حرکت آنها چه در عرصه سازماندهی و چه در عرصه برنامهریزی و چه در عرصه رهبری و چه در عرصه تعیین شعارها میباشد». بطوریکه در این رابطه باید بگوئیم که «آنچه که باعث گردید تا قیام تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران نتوانند توازن قوا را در عرصه میدانی در برابر دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای به سود خود تغییر بدهند، همین آنارشی حاکم بر مدیریت و برنامهریزی و سازماندهی کنشگران و تعیین شعار برای قیام بود» که البته آنچنانکه فوقا تکرار کردیم و باز هم تکرار و تاکید میکنیم و هرگز از این تکرار و تاکید خود خسته نمیشویم، «خود این آنارشی در مدیریت و برنامهریزی و سازماندهی و تعیین شعارهای قیام تیر ماه 78 جنبش دانشجوئی، معلول همان بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی و معلول فقدان پلورالیسم گفتمانی و معلول فقدان گفتمان انتقادی در جنبش دانشجوئی ایران بودند.»
باری، در این رابطه است که ما در این شرایط بر این باوریم که در راستای آفتشناسی و بازشناسی و بازسازی جنبش دانشجوئی در بستر حرکت رو به جلو، «راهی جز حل بحران گفتمانی و فراهم کردن بستر جهت پلورالیسم گفتمانی و ایجاد گفتمان انتقادی در جنبش دانشجوئی ایران نمیبینیم» و برای «حل بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی (که بسترسازی پلورالیسم گفتمانی و ایجاد گفتمان انتقادی در جنبش دانشجوئی میباشد) باید قبل از هر چیز به کالبد شکافی طولی و عرضی یا افقی و عمودی جنبش 80 ساله دانشجوئی ایران بپردازیم». چراکه تا زمانی که «ریشههای بحران گفتمانی در طول 80 سال گذشته به لحاظ نظری و تئوریک نتوانیم فرموله بکنیم، هرگز نخواهیم توانست جنبش دانشجوئی را به صورت دینامیک آبستن گفتمانسازی و ایجاد پلورالیسم گفتمانی و گفتمان انتقادی بکنیم». عنایت داشته باشیم که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم (و بازهم تکرار و تاکید میکنیم که) «آبشخور اولیه نظری بحران گفتمانی جنبش دانشجوئی رویکرد 80 ساله انطباقی کنشگران جنبش دانشجوئی بوده است» که همین «رویکرد انطباقی کنشگران جنبش دانشجوئی باعث شد تا این کنشگران پیوسته در راستای دستیابی به گفتمان جنبش دانشجوئی، چشمشان به بیرون از جنبش دانشجوئی باشد تا نظریهپردازان دینامیک درون جنبش». لذا همین «آفت بروننگری و رویکرد انطباقی باعث شده که در طول 80 سال گذشته نظریهپردازان قابلی در چارچوب جنبش دانشجوئی رشد نکند». هر چند که تقریباً «تمامی نظریهپردازان جامعه سیاسی ایران (چه در داخل و چه در خارج از کشور در طول 80 سال گذشته) خاستگاه دانشجوئی و دانشگاهی داشتهاند»؛ ولی در این رابطه «متاسفانه باید داوری کنیم که همه این نظریهپردازان از وقتی توانستهاند پتانسیل بالقوه خود را به فعلیت درآورند که خاستگاه دانشجوئی و دانشگاهی خود را ترک کرده باشند» و پس از ترک آن خاستگاه بوده است که آنها تازه به فکر آن میافتادند که «به جای اینکه در چارچوب جنبش دانشجوئی اقدام به گفتمانسازی بکنند، تلاش میکردند که در چارچوب گفتمانسازی خودشان جنبش دانشجوئی را هم به دنبال گفتمان خودشان بکشند». یا به بیان دیگر «گفتمان خودشان را بر جنبش دانشجوئی حاکم کنند» که برای فهم این مهم تنها کافی است که به صورت مصداقی به شرح مثالی بپردازیم که از برون از جنبش دانشجوئی بر جنبش دانشجوئی مسلط شده است و کنشگران جنبش دانشجوئی را در چارچوب همان رویکرد انطباقی تابع گفتمان مسلط خود کردهاند؛ و باعث پراکندگی در جنبش دانشجوئی به عنوان امری رو تین شدهاند.
گفتمان مارکسیستی که در فرایند پسا شهریور 20 توسط حزب توده ایران (آن هم به شکل انطباقی در چارچوب گفتمان لنینیستی – استالینیستی) وارد جامعه ایران شد و تا کودتای 28 مرداد 32 یعنی مدت 12 سال به عنوان گفتمان مسلط بر بخش بزرگی از جنبش دانشجوئی حکومت نظری میکرد و باعث گردید تا بخش بزرگی از جنبش دانشجوئی ایران به عنوان عمله آماتور و یا حرفهای حزب توده ایران (در چارچوب استراتژی کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی آن حزب بر علیه جنبش دموکراسیخواهانه و جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران) درآیند، یک نمونه عریان از همان گفتمانهای انطباقی جنبش دانشجوئی بوده است، همچنین گفتمان ضد استعماری و ضد استبدادی و دموکراسیخواهانه مصدق و جبهه ملی که در طول 12 سال (از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد 32) به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآمده بود و همین جایگاه این گفتمان باعث گردید تا این گفتمان بر بخش دیگری از کنشگران جنبش دانشجوئی ایران (به عنوان گفتمان مسلط) درآید.
نمونه دیگری از این رویکرد انطباقی جنبش دانشجوئی در عرصه انتخاب گفتمان خود میباشد که البته در کنار این دو گفتمان بر جنبش دانشجوئی ایران در طول 12 سال (از شهریور 20 تا کودتای 32) گفتمانهای دیگری مثل گفتمان ملی – مذهبیهای انطباقی بازرگان – طالقانی هم قابل طرح است که بخشی دیگر از کنشگران جنبش دانشجوئی را تابع خود کرده بود. بدین خاطر در این رابطه است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که بدون تردید «در 12 سال بین شهریور 20 تا کودتای 32 نبرد گفتمانها در جنبش دانشجوئی ایران در اوج خود وجود داشته است» ولی از آنجائیکه این نبرد گفتمانها صورت انطباقی و وارداتی برای جنبش دانشجوئی داشتند، در نتیجه همین امر باعث گردید تا این «نبرد گفتمانها نتواند باعث رشد دینامیک نظری جنبش دانشجوئی ایران بشود». به طوری که حتی این «نبرد گفتمانی نتوانست در عرصه پراکسیس سیاسی – اجتماعی بسترساز آن بشود که تحت تأثیر آگاهی تئوریک انرژی کنشگران جنبش دانشجوئی را آزاد بکند» که برای فهم این فاجعه باید به جایگاه جنبش دانشجوئی در روز 28 مرداد 32 توجه بکنیم که متاسفانه باید بگوئیم که «انرژی آزاد شده کنشگران جنبش دانشجوئی در روز 28 مرداد 32 در حد صفر بود» و آنچنان این انرژی کنشگران جنبش دانشجوئی عقیم و سترون شده بود که با حضور لات و لوتها و لمپنها به نفع کودتاگران، کودتای 28 مرداد 32 دربار و حوزههای فقهی و امپریالیسم آمریکا – انگلیس به راحتی آب خوردن توانستند تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران را سرنگون بکنند.
یادمان باشد که همین جنبش دانشجوئی یکسال قبل از آن (در جریان قیام 30 تیرماه 1331) در حمایت از دولت مصدق به عنوان نیروی پیشگام مردم در عرض کمتر از 10 ساعت توانستند دولت احمد قوام یا قوام السلطنه را به زیر بکشند؛ و در ساعت 7 بعد از ظهر روز سیام تیرماه 1331 قوام السلطنه را حتی از تهران فراری بدهند و دولت مصدق را جانشین آن بکنند. به راستی «تفاوت کنشگران جنبش دانشجوئی در 30 تیرماه 1331 با کنشگران جنبش دانشجوئی در 28 مرداد 32 در چه بوده است؟»
با یک نگاه آفتشناسانه به جنبش دانشجوئی باید داوری بکنیم که جنبش دانشجوئی در هر دو مرحله یک جنبش دانشجوئی بوده است و در طول 13 ماه حتی کنشگران جنبش دانشجوئی هم عوض نشده بودند، «آنچه در این رابطه تغییر کرده بود، فقط و فقط شرایط ذهنی آنها در چارچوب همان رویکرد انطباقی و وارداتیشان بوده است که باعث شده بود تا آگاهی تئوری در روز 28 مرداد 32 دیگر نتواند انرژی کنشگران جنبش دانشجوئی (برعکس 30 تیرماه 1331) در پراکسیس سیاسی آزاد بکند.»
پایان