«جنبش زنان ایران» در مسیر «رهائی» - قسمت هفتم
لذا همین جوهر غیر سکولار مدرنیته آلمانی، اگر به جای مدرنیته مذهبستیز فرانسوی، وارد اندیشه و خودآگاهی مردم ایران میشد، نه تنها بسترهای نظری جهت انحطاطزدائی و رشد مدرنیته در ایران فراهم میشد، بلکه مهمتر از آن دیگر نیاز آن نبود تا تودههای ایرانی جهت مبارزه با مدرنیته ضد مذهبی، به سنتهای منحط فقهزده و استبدادزده پناه ببرند و آنچنان این حقیقت قابل توجه بود که حتی روشنفکرانی چون جلال آل احمد جهت مبارزه با این مدرنیته عملی و نظری تکوین یافته در جامعه ایران، به دامن همان سنت متصلب فقهزده و ارتجاعی مردم پناه برد؛ اما از این موضوع که بگذریم، خود این مدرنیته سکولار و مذهبستیز نظری و عملی در جامعه ایران باعث گردید تا از بعد از شهریور 20 به علت شکسته شدن چتر استبداد و اختناق رضاخانی، فونکسیونی جهت متولد شدن زن مدرن ایرانی، از دل زن سنتی گذشته بشود؛ که با شروع جنبش سیاسی گروههای مختلف جامعه ایران از بعد از تبعید رضاخان در شهریور 20، همین زن مدرن محصول دانشگاهها و نهادهای دیگر آموزشی رفته رفته با سیاسی شدن فضای جامعه ایران از بعد از شهریور 20 خود را نسبت به مبارزه با انحطاط جامعه ایران، متعهد دید و در نتیجه همان زن مدرن ایرانی، سیاسی شد و به موازات سیاسی شدن زن مدرن ایرانی بود که شرایط جهت حضور زن ایرانی در عرصه حرکت تحولخواهانه مردم ایران فراهم گردید.
لذا بدین ترتیب بود که رفته رفته با حضور زن مدرن سیاسی ایرانی به عرصه مبارزه اجتماعی حرکت تحولخواهانه مردم ایران، از صورت مذکر قبلی تغییر کرد. سیل ورود زنان به عرصه مبارزه اجتماعی به خصوص از نیمه دوم دهه 50 به یکباره کفه ترازو به سود زنان ایران تغییر داد. تا آنجا که میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که «برعکس انقلاب مشروطیت که یک انقلاب مذکر بود، به علت حضور فراگیر زنان ایران در کنار مردان در انقلاب ضد استبدادی بهمن 57، انقلاب 57 یک انقلاب مؤنث شد». تا آنجا که حتی میتوان گفت که نقش زنان در انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 پر رنگتر از نقش مردان بود. به همین دلیل روحانیت موجسوار از راه رسیده، جهت کسب هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 و جذب زنان ایران، رفته رفته به صورت موقت و تاکتیکی از آن دیدگاه زنستیزانه دهه 30 و 40 خود عقبنشینی کرد و جهت جذب جنبش زنان ایران، کوشید به صورت صوری و تاکتیکی از حقوق اجتماعی و حتی سیاسی زنان ایران هم حمایت نمایند.
یادمان باشد که در اینجا از حمایت تاکتیکی و شعاری و صوری کسانی از زنان ایرانی در سال 57 حرف میزنیم که خود اینها در سال 41 و 40 از بعد از فوت بروجردی، تحت مخالفت با حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان ایران در شورای ایالتی ولایتی مبارزه با حکومت پهلوی را استارت زده بودند.
ماحصل اینکه:
1 - دینامیسیم تحولات اجتماعی و طبقاتی جاری ایران گرچه به صورت «بالقوه» در عرصه جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تحت هژمونی طبقه کارگر و زحمتکشان همپیمان با این طبقه میجوشد، اما با عنایت به:
الف - شرایط «رکود حاکم» بر جنبش سراسری طبقه کارگر ایران.
ب – «محصور شدن» جنبش مطالباتی کارگران ایران در دایره مطالبات صنفی و کارگاهی یا غیر طبقهای.
ج – «فقدان تشکیلات مستقل کارگری» همراه با حاکمیت تشکیلات زرد حکومتی بر جنبش مطالباتی کارگران ایران.
د - «فقدان یا ضعف مبارزه سندیکائی مستقل طبقه کارگر ایران» (نه مبارزه سندیکالیستی) به علت «محدود و محصور شدن مبارزه صنفی آنها به عرصههای کارگاهی و کارخانهای و غیر سراسری و غیر طبقهای» و یا به عبارت دیگر، «فراگیر و سراسری نشدن مبارزه مطالباتی طبقه کارگر ایران» و «فقدان سازمانگری» و «پیوند یا اتحاد با دیگر شاخههای جنبشی» اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در غیبت «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین».
ه - «غیبت» جنبش کارگری و بالطبع طبقه کارگر ایران از عرصه «مبارزه دموکراسیخواهانه مردم ایران» از بهمن ماه 57 الی زماننا هذا، به علت خلاء «حمایت رهبری جنبش آزادیخواهانه از جنبش مطالباتی کارگران ایران» چه در عرصه عمل و چه در عرصه نظر، یعنی برنامه سیاسی اقتصادی خودشان.
و – عدم پیوند و هماهنگی همراه با عدم سازمانگری و تشکیلات سراسری مستقل و عدم رهبری جمعی یا شورائی تکوین یافته از پائین، بین شاخههای مختلف جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران اعم از شاخه جنبش زنان و جنبش دانشجویان و جنبش مزدبگیران و جنبش حاشیهنشینان کلان شهرها و جنبش دانشآموزان و جنبش اقلیتهای قومی و مذهبی و غیره.
ز – «رشد نامتوازن کمی» شاخههای مختلف جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، بطوریکه طبق آرایش کمی شاخههای مختلف جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، شاخه جنبش حاشیهنشینان شهری با 18 میلیون نفر جمعیت در کلان شهرهای ایران و 5 میلیون نفر جمعیت در کلان شهر تهران، امروزه به لحاظ کمی و جمعیتی، این جنبش شهری در نوک پیکان «هرم جمعیتی» جنبشهای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران قرار دارد؛ که خود این امر باعث گردیده است تا رشد سرطانی و حرکت بدون تشکیلات و سازمانگری همراه با «عمده بودن عامل فقر» به عنوان انگیزه حرکت این جنبش، در برابر «عامل نابرابری» در جامعه امروز ایران تا جنبش حاشیهنشینان شهری (که بسترساز ظهور هیولای پوپولیسیم ستیزهگر و غارتگر بر جامعه ایران میشوند)، به صورت یک آفت و آسیب جدی تمامی شاخههای دموکراتیک و سوسیالیستی جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را تهدید نماید.
البته در هرم جمعیتی و کمی فوق بعد از حاشیهنشینان 18 میلیون نفری کلان شهرها، طبقه کارگر ایران با 13 میلیون نفر جمعیت قرار دارد که در «غیبت تشکیلات مستقل و سراسری» و «فقدان اتحاد و پیوند با شاخههای دیگر جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی» اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت «غایب بزرگ مبارزات آزادیخواهانه و عدالتطلبانه» 38 سال گذشته جامعه ایران درآمده است.
بعد از طبقه کارگر ایران با جمعیت 13 میلیون نفری در هرم آرایش جمعیتی، جنبشهای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در مرتبه سوم جنبش دانشجویان ایران با 4 میلیون نفر جمعیت قرار دارند که به علت «فقدان تشکیلات مستقل و سراسری» و «حاکمیت فضای پادگانی» بر دانشگاهها و «عدم پیوند و اتحاد با شاخههای دیگر جنبش» و «کوتاه بودن مدت عمر دانشجوئی» و «غیبت حرکت این جنبش به عنوان جنبش پیشرو (نه پیشاهنگ ) در عرصه جنبش مطالباتی مردم ایران» و «عدم استقلال» این جنبش نسبت به جنگ جناحهای درونی حاکمیت مطلقه فقاهتی در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین خود این جناحهای درون حاکمیت، باعث شده است تا جنبش دانشجوئی ایران به غیر از برهه تیرماه 78، به صورت «غیر عامل» یا در حال «رکود» باشند و یا اینکه دنبالهرو جناحهای درونی قدرت حاکم، جهت بالا بردن قدرت چانهزنی این جناحها در عرصه تقسیم قدرت هستند.
پس از جنبش دانشجوئی با چهار میلیون نفر جمعیت در هرم جمعیت جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در مرتبه چهارم جنبش معلمان ایران با دو میلیون نفر قرار دارند.
ح – خودویژگی جنبش زنان ایران حول شعار «تساوی حقوق زن و مرد» که بسترساز «مبارزه ایدئولوژیکی و سیاسی این جنبش» با «اسلام فقاهتی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شده است، چراکه «ستون خیمه اسلام هزار ساله فقاهتی در چارچوب اسلام دگماتیسم روایتی که آلترناتیو اسلام قرآنی در حوزههای هزار ساله فقاهتی شیعه و سنی میباشد، بر پایه آپارتاید جنسی و تبعیض حقوقی و سیاسی و اجتماعی زن و مرد استوار میباشد». لذا همین جایگاه تبعیض جنسیتی در دستگاه اسلام فقاهتی باعث گشته است تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در 38 سال گذشته عمر خود، هر گونه عقبنشینی در برابر شعار تساوی حقوق زن و مرد جنبش زنا ن ایران، به مثابه فرو ریختن همه سرمایههای فقاهتی و حکومتی و عقیدتی خود تلقی نماید.
ط – جایگاه سهم زنان ایران در تولید ناخالص ملی که معادل 15% میباشد، همچنین جایگاه حجم کار زنان ایران در عرصه بازار کار امروز ایران که به میزان 30% میباشد، باعث گردیده است تا در جامعه امروز ایران، «زن اجتماعی» و «زن کار» بر «زن خانواده» برتری کمی و کیفی پیدا کند.
ی - نیاز دستیابی و تحقق دموکراسی در جامعه به حقوق یکسان و برابر زن و مرد، در برابر قانون که به قول تروتسکی «معیار دموکراسی» میباشد.
ک – نیاز تحقق و دستیابی به مدرنیته در جامعه ایران به تحقق دو اصل «آزادی و عدالت» یا پیوند بین دو اصل «آزادی و عدالت» در عرصه مبارزه «دموکراسی – سوسیالیستی» شریعتی (نه سوسیال دموکراسی سرمایهداری جهانی بعد از جنگ بینالملل دوم) و اولویت یافتن «مبارزه با آپارتاید» یا تبعیض جنسیتی تحت لوای عدالت جنسیتی در جامعه امروز ایران.
ل – تقسیم مبارزه عدالتطلبانه به سه شاخه:
اول – برابریطلبانه اقتصادی.
دوم - برابریطلبانه اجتماعی.
سوم - برابریطلبانه سیاسی، و آرایش ستم مضاعف حاکم بر زنان ایران در طول 38 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به سه شاخه:
1 - تبعیضات اجتماعی.
2 - تبعیضات اقتصادی و تبعیضات سیاسی و جایگاه شعار «تساوی حقوق زن و مرد» جنبش زنان ایران در مبارزه همزمان با تبعیضات اجتماعی و تبعیضات اقتصادی.
3 - تبعیضات سیاسی و اولویت جایگاه تبعیض جنسیتی اسلام فقاهتی در این رابطه.
م – استواری ستم مضاعف و استثمار مضاعف زنان امروز جامعه ایران بر چارچوب بهرهکشی نظام سرمایهداری توسط مؤلفههای مختلف:
اول – افزایش ساعات کار،
دوم – دستمزد اندک نسبت به کار مردان،
سوم - محرومیت از حداقل امکانات و شرایط کار.
ن - تلاش 38 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت «استحاله زن اجتماعی و زن سیاسی ایرانی به زن خانواده» و محدود کردن «کار زن ایرانی از شکل نیروی کار اجتماعی به کار درون خانه»، جهت تولید نسل بیشتر برای دستیابی به جمعیت 150 میلیون نفری در رقابت با جمعیت یک میلیارد نفری اهل تسنن در عرصه رقابت سیاسی خاورمیانه، برای هژمونی بر هلال شیعه.
س – پیوند تنگاتنگ بین سه مؤلفه آزادی، یعنی:
اول – آزادیهای سیاسی،
دوم - آزادیهای اجتماعی،
سوم - آزادیهای مدنی، در عرصه مبارزه با نابرابریهای سیاسی و نابرابریهای اقتصادی و نابرابریهای اجتماعی حاکم بر زنان ایران.
ادامه دارد