فراز و فرود جنبش زنان ایران – قسمت چهارم
رکود یا اعتلا؟ تدافع یا تعادل؟
عنایت داشته باشیم که جنبش سبز به علت:
1 - فقدان تئوری و فقدان اتاق فکر نظری و عملی هدایتگر.
2 - تکیه رهبری جنبش سبز بر جنبشهای آکسیونی و خیابانی (که جنبشهای اتمیزه شده و موقتی میباشند) بدون توان جذب جنبشهای اعتصابی (که جنبشهای سازمانیافته و پایداری میباشند).
3 - طلائی کردن دوران خمینی در دهه 60 (که در بیانیهها و سخنرانیهای رهبری جنبش سبز) به عنوان مانیفست نظری خود و جامعه آرمانی خودش مطرح میشد.
4 - عدم توان مدیریت میدانی رهبری جنبش سبز در هدایت نیرویها طرفدار خود (بطوریکه در روز دوشنبه مورخ 25/ 03/1388 طبق گفته قالیباف شهردار وقت تهران تنها بیش از 3 میلیون نفر از هواداران جنبش سبز در خیابان آزادی حول رهبری این جنبش یعنی میرحسین موسوی خیمه زده بودند و با شعار «رأی من کو؟» آماده پرداخت هر گونه هزینه جهت به چالش کشیدن حزب پادگانی خامنهای بودند)، اما ناتوانی میرحسین موسوی جهت مدیریت میدانی جنبش سبز و تهدیدهای تو خالی او توسط بلندگوی دستیاش در خیابان آزادی مبنی به استحاله جنبش آکسیونی و خیابانی به جنبش اعتصابی، آنچنانکه در سال 57 پس از سرکوب جنبش آکسیونی در 17 شهریور در میدان ژاله تهران (توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) با به میدان آمدن جنبش کارگران صنعت نفت ایران اتفاق افتاد و کارگران صنعت نفت ایران توانستند از فردای 17 شهریور 57 جنبش آکسیونی و خیابانی ضد استبدادی جامعه ایران را به جنبش اعتصابی استحاله نمایند و همین استحاله جنبش آکسیونی و خیابانی ناپایدار سال 57 به جنبش اعتصابی پایدار توسط جنبش کارگران صنعت نفت بود که نسخه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را برای همیشه بست و بدون تردید اگر از فردای 17 شهریور 57 توسط جنبش کارگران صنعت نفت، جنبش خیابانی و آکسیونی جامعه ایران به جنبش اعتصابی استحاله پیدا نمیکردند نه تنها سرکوب قهرآمیز 17 شهریور رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی باعث رکود فراگیر جنبش آکسیونی و خیابانی ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 میشد، مهمتر از همه اینکه هرگز و هرگز جنبشهای آکسیونی و خیابانی ضد استبدادی مردم ایران نمیتوانست در عرصه میدانی «توازن قوا» را به نفع خود تغییر دهد، چراکه بدون تردید آنچه که باعث شد از فردای کشتار 17 شهریور 57 میدان ژاله توسط رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی توازن قوا در عرصه میدانی به سود جنبش ضد استبدادی مردم ایران تغییر کند، فقط و فقط و فقط «استحاله جنبش اعتراضی آکسیونی و خیابانی به جنبش اعتصابی تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت ایران بود.»
باری اگر میرحسین موسوی طبق تهدیدهای توخالی که در روز دوشنبه 25 خرداد 88 در خیابان آزادی (در برابر بیش از سه میلیون نفر از هواداران خود) مطرح کرد توان آن میداشت که بتواند «جنبش موقت آکسیونی و خیابانی» خرداد 88 را به «جنبش اعتصابی پایدار» بدل نماید، بدون تردید میرحسین موسوی و جنبش سبز در خرداد سال 88 میتوانستند (مانند شهریور 57) توازن قوا را در عرصه میدانی به سود جنبش سبز و به زیان حزب پادگانی خامنهای تغییر دهند و طبیعی بود که با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی (آنچنانکه در شهریور 57 از مرحله پسا سرکوب 17 شهریور میدان ژاله تهران اتفاق افتاد) دیگر حزب پادگانی خامنهای توان سرکوب جنبش سبز پیدا نمیکرد.
به هر حال در این رابطه است که میتوان داوری کرد که شاه کلید مدیریت جنبش سبز توسط میرحسین موسوی و اتاق فکر جنبش سبز در خرداد 88 در همین رمز «استحاله جنبش خیابانی یا آکسیونی به جنبش اعتصابی پایدار نهفته بود» که البته و البته و البته میرحسین موسوی و رهبری جنبش سبز و اتاق فکر جنبش سبز آنچنانکه بعداً نشان دادند توان انجام این مهم را نداشتند و «به همین دلیل بود که جنبش سبز شکست خورد» و حزب پادگانی خامنهای توانست مغولوار این جنبش را سرکوب کند و توسط سرکوب قهرآمیز جنبش سبز به دست حزب پادگانی خامنهای بود که برای مدت 8 سال (از 88 تا 96) رکود بر جنبشهای مطالباتی آزادیخواهانه و برابریطلبانه جامعه بزرگ ایران حاکم گردید.
اما در خصوص اینکه چرا میرحسین موسوی و رهبری و اتاق فکر جنبش سبز نتوانستند در خرداد 88 جنبش آکسیونی و خیابانی را بدل به جنبش اعتصابی و تیر خلاص حزب پادگانی خامنهای بکنند. در این رابطه باید بگوئیم که:
اولاً میرحسین موسوی به عنوان لیدر جنبش سبز نه در دوران تبلیغات و مبارزه کاندیدا توری در انتخابات دولت دهم از منافع طبقه کارگران و مزدبگیران و زحمتکشان شهر و روستای ایران دفاع کرد و نه هرگز ادعای نمایندگی طبقه زحمتکشان شهر و روستای جامعه ایران در چارچوب مبارزه برابریخواهانه داشته است.
ثانیاً میرحسین موسوی در عرصه حرکت به اصطلاح اصلاحطلبانه سیاسی خودش نه تنها هرگز حاضر نشد حتی به اندازه یک جمله گذشته خودش را (در دهه جنایت و فاجعه و مصیبت 60 که از آغاز نهادینه شدن رژیم مطلقه فقاهتی تا زمان فوت خمینی به عنوان یکی از مهرههای تعیین کننده نظام مطلقه فقاهتی بود و در تمامی دوران حیات خمینی یکی از مهرههای مورد تائید او بود) به نقد بکشد، بلکه مهمتر از همه اینکه جوهر همه خواستهها و برنامههای میرحسین موسوی بازگشت به آن دوران سیاه و فاجعه و جنایت بود.
یادمان باشد که تا این زمان که مدت 10 سال از سرکوب جنبش سبز میگذرد هنوز که هنوز است رهبری جنبش سبز و میرحسین موسوی کوچکترین نقدی از دهه فاجعه و جنایت 60 به مردم ایران ارائه ندادهاند و هنوز خط قرمز رهبری جنبش سبز مانند رهبری تمامی جریانهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی از اصولگرایان تا اصلاحطلبان ورود به نقد خمینی و جنایات دهه 60 میباشد.
ثالثاً رهبری جنبش سبز در سال 88 به جز چند تا سخنرانی سیاسی صرف و چند تا بیانیه سیاسی صرف هیچگونه برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ارائه نداد تا توسط آن طبقه زحمتکش شهر و روستا و در رأس آنها طبقه کارگر ایران بتواند در راستای دستیابی به خواستههای خود در برنامه جنبش سبز و رهبری آن و میرحسین موسوی از این جنبش حمایت نماید.
رابعاً هر چند میرحسین موسوی در جریان انتخابات دولت دهم توانست توسط به چالش کشیدن انتخابات مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای حمایت طبقه متوسط شهری به خصوص در کلانشهرهای ایران که در رأس آنها کلانشهر تهران قرار داشت به خود جذب نماید و توسط آن جنبش سبز با شعار «رأی من کو؟» ایجاد نماید و جنبش سبز به صورت افقی و خودجوش اعتلا پیدا کرد، اما خلاء حرکت سازمانیافته قبلی عمودی جهت رهبری و سازماندهی و تئوریپردازی این جنبش باعث گردید تا جنبش سبز دچار روزمرگی و تاکتیکزدگی و تظاهرات صرف خیابانی بشود و همین روزمرگی باعث خستگی و بالاخره فراهم شدن شرایط برای سرکوب این جنبش توسط حزب پادگانی خامنهای فراهم کرد.
البته تنها حزب پادگانی خامنهای بود که توانست به صورت مهندسی شده از تمامی این گسلهای رهبری جنبش سبز استفاده کنند و آنچنانکه در خطبه نماز جمعه 29 خرداد 88 (4 روز بعد از تظاهرات خیابانی روز دو شنبه 25 خرداد 88 در حمایت از میرحسین موسوی در خیابان آزادی) شاهد بودیم، خامنهای تصمیم نهائی خود را جهت قلع و قمع جنبش سبز و حتی هاشمی رفسنجانی را هم اعلام کرد و به صورت مشخص مطرح کرد که هرگز حاضر به عقبنشینی در این عرصه نمیباشد.
باری، پیام و درسهائی که شکست جنبش سبز برای جنبش زنان امروز جامعه ایران دارد عبارتند از:
1 - اگر جنبش زنان ایران میخواهند به مطالبات مدنی و اجتماعی و سیاسی خود دست پیدا کنند، باید توجه داشته باشند که حزب پادگانی خامنهای و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تنها زمانی حاضر به عقبنشینی در برابر خواستهها و مطالبات گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران میشوند و تن به خوردن زهر و عقبنشینی قهرمانانه میدهند که به قول مردم افغانستان «سمبه زور پر زور بشود» یا به عبارت دیگر تنها در دقیقه 90 است که (آنچنانکه در جریان جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با صدام حسین و حزب بعث عراق شاهد بودیم، پس از دست دادن تمامی فتوحات قبلی خود وقتی که ارتش صدام حسین پشت دیوارهای اهواز خیمه زد) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با خوردن جام زهر تسلیم قدرت غالب میشود و گرنه 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی نشان داده است که هیچکدام از جناحهای درونی این رژیم در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان، پاسخگوی مطالبات مردم نگونبخت ایران نیستند.
در تحلیل نهائی همه این جناحهای درونی قدرت از کانال خمینی مقبولیت خودشان را در کادر مشروعیت آسمانی تعریف میکنند نه بالعکس. لذا بدین ترتیب است که جنبش زنان ایران باید در راستای تدوین استراتژی خود فقط به تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود خودش بیاندیشد و قطعاً تا زمانیکه توازن قوا در عرصه میدانی به سود حزب پادگانی خامنهای باشد شرایط برای سرکوب جنبش زنان ایران فراهم میباشد. بدون تردید سرکوب جنبش زنان ایران باعث میشود تا مانند سرکوب جنبش سبز در سال 88، جنبش زنان ایران گرفتار رکود بیحاصل بشود.
فراموش نکنیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اسلام دگماتیست روایتی و فقاهتی حوزههای فقهی شیعه آخرین سنگری که از دست میدهند سنگر حصار اجتماعی و مدنی و سیاسی جامعه زنان ایران میباشد. به این دلیل است که جنبش زنان ایران در عرصه منظومه فکری و تئوری خود جهت تدوین استراتژی خود باید در تحلیل نهائی به همین تغییر توازن قوای میدانی به سود خود بیاندیشید. آنچه که در این رابطه میتواند باعث تغییر توازن قوا به سود جنبش زنان بشود:
اولاً وحدت و سازماندهی خود جنبش زنان ایران است که به قول ابوالقاسم لاهوتی: «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است.»
ثانیاً پیوند و همبستگی و پیوستگی میدانی با شاخههای دیگر جنبش مطالباتی جامعه بزرگ ایران میباشد.
ثالثاً کاهش دادن هزینه سرانه مبارزه دموکراتیک خود جهت فراگیر شدن مشارکت عمومی زنان جامعه ایران است. یادمان باشد که اکثریت مردم جامعه ایران میخواهند زندگی کنند و برای زندگی بهتر حاضر به مبارزه و هزینه دادن هستند.
پر واضح است که هر چه هزینه سرانه مبارزه توسط جایگزین کردن شیوههای دموکراتیک مبارزه به جای شیوه خشونتآمیز کاهش بدهیم، شرایط برای کنشگری هر چه بیشتر زنان جامعه ایران فراهمتر میشود. مهاتما گاندی رهبر انقلاب هند در جریان جنگ نمک با امپریالیسم انگلیس طی یک سخنرانی در حضور تودههای عظیم مردم هند که در جنگ نمک شرکت کرده بودند گفت: «هرگز تمام مردم را نمیتوان کشت و تمام مردم را دشمن نمیتواند به زندان بیاندازد» بنابراین هر چه مشارکت مردم در مبارزه دموکراتیک و غیر خشونتآمیز بیشتر باشد امکان سرکوب آنها توسط دشمن کمتر میشود و لذا به همین دلیل بود که در جریان جنگ نمک گاندی خطاب به سیل عظیم مردم هند گفت: «اگر من از شما خواسته بودم تا به جای گونی نمک با اسلحه به اینجا بیائید آیا واقعاً شما میآمدید؟» طبیعی بود که پاسخ مردم به گاندی در این رابطه منفی بود.
بنابراین در این رابطه است که اتاق فکر جنبش زنان ایران در راستای فراگیر کردن مشارکت زنان ایران در این جنبش باید در چارچوب استراژی تغییر از پائین دموکراتیک خود تلاش کنند تا هزینه سرانه مبارزه برای زنان ایرانی کاهش بدهند تنها در آن صورت است که زن ایرانی میتواند در شرایطی که زندگی میکند مبارزه هم بکند و قطعاً مبارزه در چنین صورتی برای زن ایرانی مبارزه برای دستیابی به زندگی بهتر میباشد. البته آنچنانکه روزا لوگزامبورگ میگوید به موازات اعتلای جنبش رهائیبخش، زنان جنبش ایران حاضر به پرداخت هزینه بیشتری برای جنبش خود میشوند.
ادامه دارد