سلسله درس‌هائی از قرآن - تفسیر سوره نجم – قسمت چهارم

«بازسازی رابطه خدا و انسان، جهان» در چارچوب وحی نبوی پیامبر اسلام

 

مصلحت در دین عیسی غار و کوه / مصلحت در دین ما جنگ و شکوه – مولوی

شاید صحیح‌تر آن باشد که بگوئیم پیامبر اسلام در فرایند 15 ساله حرائی خود پراتیک اجتماعی خود را در عرصه پراتیک باطنی خود دنبال می‌کرده است، اما به موازات مبعوث شدن او در طول 23 سال مکی و مدنی حرکت خود برعکس گذشته، «پراتیک باطنی را در عرصه پراتیک جامعه‌سازانه خود دنبال می‌کرده است.»

آری، در این رابطه است که در 18 آیه اول سوره نجم «پراتیک معراجی یا تکامل عمودی و وجودی پیامبر اسلام در آیات آخری (از 18 آیه اول سوره نجم) مطرح می‌شود نه در سر آغاز» (18 آیه اول سوره نجم) که خود این امر نشان دهنده آن می‌باشد که «پراتیک معراجی یا تکامل عمودی و وجودی پیامبر اسلام در دوران 23 ساله تکوین حرکت او مولود و سنتز پراتیک اجتماعی او بوده است.»

فراموش نکنیم که بین پراتیک باطنی 15 سال حرائی پیامبر اسلام با پراتیک معراجی او در دوران 23 ساله حرکتش متفاوت می‌باشد. هر چند که هم پراتیک باطنی 15 ساله حرائی او و هم پراتیک معراجی 23 ساله او به لحاظ موضوع مشترک بوده‌اند، چراکه در تحلیل نهائی محصول مشترک هر دو تعالی وجودی و اگزیستانسی پیامبر اسلام بوده است اما (آنچنانکه عبدالرحمن بن خلدون تونسی متفکر و جامعه‌شناس و متکلم و فیلسوف بزرگ قرن هشتم هجری جوامع مسلمین می‌گوید) فونکسیون پراکسیس باطنی و وجودی و اگزیستانسی پیامبر اسلام در دو فرایند 15 ساله حرائی و فرایند معراجی و اسرائی 23 ساله نبوی پیامبر اسلام متفاوت بوده است.

به این ترتیب که در پراکسیس باطنی 15 ساله حرائی پیامبر اسلام توسط تعالی اگزیستانسی و وجودی خود به دنبال بسترسازی جهت کسب سرچشمه‌های درونی مهبط وحی خدا بوده است، در صورتی که در فرایند معراجی و اسرائی 23 ساله حرکت پیامبر اسلام او توسط پراکسیس معراجی تلاش می‌کرده تا به صورت دینامیک و درونی و وجودی و اگزیستانسی شرایط برای تکوین آیات بزرگ وحی نبوی در درون خود فراهم نماید. لذا به همین دلیل است که از نظر ابن خلدون آیات 13 ساله مکی قرآن در مقایسه با آیات 10 ساله فرایند نبوی پیامبر اسلام صورتی کوتاه‌تر دارند، آنچنانکه آیات مدنی نسبت به آیات مکی صورتی بلند دارند که از نظر ابن خلدون این تفاوت در شکل‌بندی و فیزیک آیات مکی و مدنی در این می‌باشد که پیامبر در دوران 13 ساله مکی هنوز توان و پتانسیل تکوین آیات طولانی به صورت دینامیک و وجودی نداشت و این ضعف پیامبر اسلام در عرصه پراکسیس معراجی 13 ساله مکی و اسرائی 10 ساله مدنی از بین رفت. لذا بدین ترتیب بود که در دوران 23 ساله مکی و مدنی پیامبر اسلام توان و پتانسیل تکوین آیات بلند به صورت وجودی و دینامیک و درون جوش پیدا کرد.

بدین خاطر تکیه قرآن (در آیات پایانی 18 آیه اول سوره نجم) بر پراکسیس معراجی پیامبر اسلام خود معرف آن می‌باشد که پراکسیس معراجی پیامبر اسلام در طول 23 ساله فرایند مکی و مدنی در عرصه پراتیک اجتماعی «امری فرایندی بوده است نه دفعی» (آنچنانکه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی دگماتیست حوزه‌های فقاهتی در طول هزار سال گذشته بران تکیه کرده‌اند) و پراکسیس 23 ساله معراجی پیامبر اسلام (که همان تکامل وجودی عمودی او بوده است) به یک مسافرت شبانه پیامبر اسلام در آسمان‌ها توسط اسب براق در دوران مکی پیامبر اسلام نمی‌توان خلاصه کرد؛ و نمی‌توان «پیامبر سیاحتی» را در این رابطه جایگزین «پیامبر هدایت‌گر تاریخی و اجتماعی و انسانی» کرد.

طبیعی است که آنچنانکه در 18 آیه اول سوره نجم مطرح شده است «معراج پیامبر اسلام یک پراکسیس باطنی و وجودی و اگزیستانسی و تکامل عمودی بوده است نه سیاحت و مسافرت به کرات آسمانی توسط اسب براق جبرئیل». مهم‌تر از آن اینکه پراکسیس معراجی پیامبر اسلام یک سنتز 23 ساله پراتیک اجتماعی او بوده است نه یک مسافرت یک شبه آسمان‌پیمائی. همچنین بر این مطلب بیافزائیم که پراکسیس معراجی پیامبر اسلام به صورت فرایندی برای مدت 23 سال به صورت امری ذومراتب و مشککه ادامه داشته است؛ و دائماً در طول 23 سال حرکت پیامبر اسلام در دو فرایند مکی و مدنی این پراکسیس معراجی و وجودی و اگزیستانسی پیامبر اسلام در حال کمال یافتن بوده است آنچنانکه در آیات پایانی 18 آیه اول سوره نجم در تبیین مصداقی این تکامل وجودی پیامبر اسلام در عرصه پراکسیس معراجی در چارچوب دیسکورس و ادبیات چوپانی قبائل عربستان که توسط درخت سدر و کمان تعیین سایز و اندازه و سنجش می‌کردند می‌فرماید:

«وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی - ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی - فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی - فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی - مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی - أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یرَی - وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی - عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی - عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی - إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ مَا یغْشَی - مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی - لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرَی»

16 - با عنایت به پیوند دیالکتیکی بین دو پراکسیس وجودی و فردی معراجی و پراکسیس جامعه‌سازانه اجتماعی یا اسرائی پیامبر اسلام در طول 23 ساله دو فرایند مکی و مدنی او، می‌توان به این داوری پرداخت که پراکسیس اسرائی پیامبر اسلام که در آیه اول سوره اسری یا بنی اسرائیل اینچنین به توصیف آن می‌پردازد «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ - منزه است خدائی که بنده خود (پیامبر اسلام) را در شبی از مسجد الحرام به مسجد اقصائی که پیرامونش را مبارک کرده بود سیر داد تا آیات خود را به او بنمایاند زیرا خداوند شنوا و بیناست» (سوره بنی اسرائیل - آیه 1) تست پراکسیس معراجی یا پراکسیس عمودی و باطنی پیامبر اسلام بوده است، به عبارت دیگر در رویکرد قرآن «پراکسیس اسرائی» پیامبر اسلام نمایش شخصیت پیامبر اسلام بوده است (که آن شخصیت در فرایند پراکسیس معراجی شکل گرفته بود) پر پیداست که در این رابطه باز هم می‌توانیم داوری کنیم که قطعاً بدون «پراکسیس معراجی» برای پیامبر اسلام امکان دستیابی به پراکسیس اسرائی (او در دو فرایند 13 ساله مکی و ده ساله مدنی) وجود پیدا نمی‌کرد؛ و این موضوع بدون تردید شاه کلید فهم مضمون سوره نجم و به خصوص فصل اول این سوره یعنی 18 آیه آغازین آن می‌باشد، چراکه اگر قبول کنیم که «تمامی دعاها برای آمین است» بدون تردید پیام سوره نجم این می‌باشد که پیامبر اسلام در چارچوب پراکسیس معراجی 23 ساله خودش و در عرصه وحی نبوی بود که توانست پراکسیس اجتماعی یا پراکسیس اسرائی خودش را در دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی به نمایش بگذارد.

طبیعی است که پیامی که این رویکرد سوره نجم به پراکسیس دو مؤلفه‌ای معراجی و اسرائی پیامبر اسلام برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این زمان به همراه دارد عبارت است از اینکه پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید در عرصه حرکت تحول‌خواهانه و تغییرساز اجتماعی و انسانی و تاریخی خود به صورت دو مؤلفه‌ای حر کت کنند (نه به صورت تک مؤلفه‌ای)، به عبارت دیگر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این زمان باید حرکت اسرائی خودشان را در عرصه حرکت معراجی‌شان به صورت تطبیقی به انجام برسانند. توضیح آنکه آنچنانکه در سال‌های 58 تا 60 (فرایند اول حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تحت لوای آرمان مستضعفین) شاهد بودیم، در آن فرایند به علت اینکه پیشگامان جنبش مستضعفین ایران در چارچوب مطلق کردن پراکسیس معراجی (خارج از بستر پراتیک اجتماعی جامعه ایران در فرایند پسا شکست انقلاب شکوهمند ضد استبدادی مردم ایران) می‌خواستند به پراکسیس اجتماعی دست پیدا کنند شکست خوردند، چرا که آنچنانکه شاهد بودیم سنتز پراکسیس یکطرفه سال‌های 58 تا 60 آرمان مستضعفین تشکیلات و جریانی شد که در تحلیل نهائی بیگانه با پراکسیس تطبیقی جامعه‌سازانه و تحول‌آفرین اسرائی بودند. لذا به همین دلیل از نیمه دوم سال 59 به علت مطلق شدن پراکسیس معراجی در حرکت تشکیلاتی آرمان مستضعفین این تشکیلات از درون دچار بحران فراگیر شد که حاصل آن بحران فراگیر تشکیلاتی سال 59 - 60 آرمان مستضعفین در نهایت به آنجا رسید که آن تشکیلات دچار انشعاب‌های مکانیکی در راستای پیروی کورکورانه از جریان‌های تابع گفتمان چریکی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه سه مؤلفه‌ای گفتمان حاکمان زمان شد.

البته ناتوانی مرکزیت آرمان مستضعفین (در آن شرایط تندپیچ اجتماعی و تاریخی جامعه ایران) در جهت مقابله علمی و دینامیک با بحران فراگیر فوق به خاطر آن بود که هیولای بحران فراگیر تشکیلاتی آرمان مستضعفین در سال 59 - 60 سنتز یک رویکرد انحرافی در تئوری‌های آرمان مستضعفین بود؛ زیرا مطلق شدن رویکرد کویری نسبت به رویکرد پراتیک اجتماعی باعث گردید تا انسان‌های پرورش‌یافته سال‌های 59 - 60 آرمان مستضعفین، انسان‌هائی رمانتیک غیر خلاق ناتوان از هدایت‌گری و سازماندهی حرکت افقی اجتماعی و جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده جامعه بزرگ ایران بشوند. طبیعی است که اگر مرکزیت آرمان مستضعفین از سال 58 که حرکت برونی خود را آغاز کرد، می‌توانست در عرصه تعریف استراتژی و تاکتیک‌محوری آرمان مستضعفین در آن شرایط در چارچوب پیوند دیالکتیکی بین حرکت عمودی و حرکت افقی تحزب‌گرایانه و تشکیلاتی خود، «استراتژی کوتاه‌مدت و درازمدت افقی و اسرائی خود را تعریف نماید» بدون تردید این امر باعث می‌گردید تا مرکزیت آرمان مستضعفین در چارچوب پیوند دیالکتیکی بین دو «پراکسیس معراجی و اسرائی»، «پراتیک اجتماعی» خود را در مرحله پسا شکست انقلاب شکوهمند ضد استبدادی مردم ایران را تعریف نماید.

بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط تندپیچ اجتماعی و سیاسی و تاریخی امروز جامعه رنگین کمان ایران مهمترین درسی که از سوره نجم قرآن و از تجربه سال‌های 58 تا 60 آرمان مستضعفین می‌تواند بگیرد، این است که برای تعریف استراتژی کوتاه‌مدت و درازمدت خود در عرصه پراتیک اجتماعی به صورت تطبیقی و دیالکتیکی (نه مانند سال‌های 58 تا 60 در صورت مکانیکی) بر دو پراکسیس جامعه‌سازانه اسرائی و فردسازانه معراجی تکیه نماید؛ و شاید بهتر این باشد که اینچنین مطرح کنیم که پیام و درس سوره نجم برای جنبش پیشگام مستضعفین ایران در این شرایط این می‌باشد که رمز موفقیت ما در گرو آن است که «پراکسیس معراجی خود را در عرصه پراکسیس جامعه‌سازانه اجتماعی و اسرائی خود تعریف نمایند» (برعکس سال‌های 58 تا 60 آرمان مستضعفین که پراکسیس اجتماعی و اسرائی خود را در عرصه پراکسیس معراجی تعریف می‌کردند) و صد البته همین انحراف متدویک در رویکرد آرمان مستضعفین در سال 59 - 60 باعث ظهور هیولای بحران در این تشکیلات گردید.

بد نیست در این رابطه اشاره‌ای هم به تفاوت دو رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی داشته باشیم زیرا آنچنانکه در شماره‌های قبل نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مطرح کرده‌ایم، تفاوت محوری بین دو رویکرد محمد اقبال و شریعتی در این رابطه قابل تعریف می‌باشد؛ زیرا اگرچه هر دو بر پراکسیس دو مؤلفه‌ای معراجی و اسرائی تکیه داشتند، اما اختلاف آنها در این بود که محمد اقبال پراکسیس معراجی مورد نظر خود ر در عرصه پراکسیس اسرائی تعریف می‌کرد، در صورتی که برعکس شریعتی اگرچه مدعی بود که در چارچوب تئوری سه مؤلفه‌ای کویریات و اسلامیات و اجتماعیات حرکت می‌کند، اما اشکالی که او در این رابطه داشت این بود که در آرایش تعریف حرکت سه مؤلفه‌ای خود نمی‌توانست به صورت دیالکتیکی این سه مؤلفه را در پیوند با یکدیگر قرار دهد. به همین دلیل شریعتی به صورت یکطرفه و مکانیکی با این سه مؤلفه برخورد می‌کرد. هر چند که شریعتی در فرایند پسا آزادی از زندان رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی تلاش کرد تا توسط جزوه «خودسازی انقلابی» این سه مؤلفه را در چارچوب «عبادات و مبارزه و کار» بهم پیوند دهد، ولی از آنجائیکه این رویکرد او محصول سنتز پراتیک اجتماعی او نبود، این نظریه شریعتی هم مانند دیگر نظریه‌های او در کتاب‌هایش محصور ماند.

ادامه دارد