فلسفه «دعا»، «نیایش»، «عبادات» و «مناسک» در منظومه معرفتی ادیان ابراهیمی – قسمت ششم
اقبال اعلام کرد، «تا زمانیکه تصور اینچنین خدائی به وسیله خدای قرآن و خدای وحی نبوی پیامبر اسلام و خدای منظومه معرفتی ابراهیمی عوض نکنیم، هیچ تغییر و اصلاحی نه به صورت نظری و نه به صورت عملی در میان مسلمانان امکانپذیر نمیباشد». اقبال اعلام کرد که بزرگترین رسالت نظری پیشگامان اصلاحطلب مسلمانان جهان، «تغییر تصور و ایده چنین خدای مجبور و بیاراده و بیاختیار و دور افتاده از وجود و جهان و قرار گرفته در ماوراء الطبیعت و عالم لاهوت میباشد». اقبال به ما آموزش داد که سختترین رسالت نظری پیشگامان، تغییر چنین ایدهای از خداوند در ذهن و ایمان مسلمانان است. اقبال به ما آموزش داد که تا زمانیکه چنین ایدهای از خداوند در ذهن و ایمان مسلمانان و مردم ایران وجود دارد، سخن گفتن از عدالت و آزادی و حرکت اصلاحطلبانه نظری و عملی بیمایه و فطیر است.
اقبال به ما آموزش داد که تا زمانیکه ایده چنین خدایی در ذهن مسلمانان و مردم ایران وجود داشته باشد، امکان دستیابی به نیایش و عبادات و مناسک و ادعیه دو طرفه، برای بندگان وجود ندارد. اقبال به ما یاد داد که تا زمانیکه ایده چنین خدای مجبور و بیاراده و دور از انسان و جهان به عنوان قدرت مطلق در ماوراء الطبیعه و عالم لاهوت در ذهن و ایمان مسلمانان وجود داشته باشد، امکان «تبیین انسان مختار و آزاد» وجود ندارد. اقبال ما را تعلیم داد که خدائی بپرستیم که بتواند ما را از انحطاط سیاسی و انحطاط فقاهتی و انحطاط فلسفی و انحطاط کلامی و انحطاط اجتماعی و انحطاط صوفیانه و عارفانه و انحطاط تمدنی و انحطاط تاریخی نجات دهد:
شبی پیش خدا بگریستم زار / مسلمانان چرا زارند و خوارند
ندا آمد نمیدانی که این قوم / دلی دارند و محبوبی ندارند
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 445 – سطر 5
اقبال به ما یاد داد که تنها خدائی بپرستیم که بتواند در تغییر جهان و جامعه و خود و تاریخ، اراده و اختیار و انتخاب را به آدمیان واگذار نماید و انسانها را در تعیین سرنوشت خویش، با حصار و زندان و تقدیر و جبر ارادهسوز و اختیارسوز روبرو نسازد؛ و قدرت تصمیمگیری و سرنوشتسازی انسانها را از زمین به آسمان منتقل نکنند.
خدا آن ملتی را سروری داد / که تقدیرش بدست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد / که دهقانش برای دیگری کشت
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 455 – سطر 11
اقبال به ما آموزش داد که خدائی بپرستیم که او نه تنها پشتوانه ارتجاع و انحطاط کلامی و انحطاط فقهی و انحطاط روایتی و انحطاط تفسیری و انحطاط تأویلی و انحطاط تعبیری و انحطاط اجتماعی نیست، بلکه شکننده طلسم ارتجاع مذهبی و طلسم سنتهای ستبر و متصلب قومی و تاریخی و در رأس همه اینها شکننده طلسم علم پوزیتویستی حاکم بر بشر امروز میباشد.
طلسم علم حاضر را شکستم / ربودم دانه و دامش گسستم
خدا داند که مانند براهیم / به نار او چه بیپروا نشستم
چو خود را در کنار خود کشیدم / به نور تو مقام خویش دیدم
در ین دیر از نوای صبحگاهی / جهان عشق و مستی آفریدم
کلیات اقبال - ارمغان حجاز – ص 449 – سطر هفتم
اقبال پرستش خدائی به ما یاد داد که شکننده طلسم ارتجاع مذهبی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری و اسلام صفوفیانه و اسلام عارفانه دنیاستیز و اختیارستیز و اجتماعگریز و ارادهستیز و اسلام تزویر و ریا میباشد:
نه با ملا نه با صوفی نشینم / تو میدانی نه آ نم من نه اینم
نویس الله بر لوح دل من / که هم خود را هم او را فاش بینم
دل ملا گرفتار غمی نیست / نگاهی هست در چشمش نمینی است
از آن بگریختم از مکتب او / که در ریگ حجازش زمزمی نیست
سر منبر کلامش نیشدار است / که او را صد کتاب اندر کتاب است
حضور تو من از خجلت نگفتم / زخود پنهان و بر ما آشکار است
دل صا حبدلان او برد یا من؟ / پیام شوق او آورد یا من؟
من و ملا زکیش دین دو تیریم / بفرما بر هدف او خورد یا من؟
دل خود را بدست کس ندادم / گره از روی کار خود گشادم
بغیر الله کردم تکیه یک بار / دو صد بار از مقام خود فتادم
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 449 – سطر 1 به بعد
اقبال به آموزش داد که تنها نیایش و عبادات و دعائی میتواند برای ما نجاتبخش باشد که با پرستش خدای، «الله محصول تجربه نبوی پیامبر اسلام برای بشریت صورت بگیرد»:
جبین را پیش غیر الله سودیم / چو گبران در حضور او سرودیم
ننالم از کسی مینالم از خویش / که ما شایان شان تو نبودیم
مسلمانان بخویشان در ستیزند / بجز نقش دوئی بر دل نه ریزند
بنالند آر کسی خشتی بگیرد / از آن مسجد که خود از وی گریزند
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 444 – سطر 9
خدائی که اقبال برای ما تبیین کرد، خدائی است که شکننده قدرت تزویر نهادهای مذهبی نهادینه شده بر ایمان مسلمانان میباشد:
متاع شیخ اساطیر کهن بود / حدیث او همه تخمین و ظن بود
هنوز اسلام او زنار دار است / حرم چون دیر بود او برهمن بود
اقبال خدائی برای ما تبیین کرد که قابل پرستش و عبادت دو طرفه برای بشریت میباشد؛ یعنی آنچنانکه که ما خدا را نیایش میکنیم، خدا نیز ما را نیایش میکند.
مرد مؤمن با خدا دارد نیاز / با تو ما سازیم تو با ما بساز
ترا این کشمکش اندر طلب نیست / ترا این درد و داغ و تاب و تب نیست
از آن از لامکان بگریختم من / که آن جا نالههای نیم شب نیست
زمن هنگامهئی ده این جهان را / دگرگون کن زمین و آسمان را
زخاک ما دگر آدم بر انگیز / بکش این بندهٔ سود و زیان را
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 433 – سطر 14
خدای اقبال همان «الله» یعنی خدائی است که محصول 15 سال تجربه دینی پیامبر اسلام در فاز حرائی بوده است، میباشد، همان «اللهٔ که با او پیامبر اسلام قرائتی نو از جهان و انسان کرد، همان «اللهٔ که در چارچوب شعار «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» مبارزه رهائیبخش 23 ساله پیامبر اسلام در دو فرایند مکی و مدنی توانست سه مؤلفه قدرت حاکم بر سرنوشت تودهها اعم از «رَبِّ النَّاسِ» و «مَلِک النَّاسِ» و «إِلَهِ النَّاسِ» را به چالش بکشد و با شورانیدن عقول تودهها توسط کتاب و فرقان و میزان، تودهها را جهت استقرار قسط و عدالت در جامعه بشری به قیام وادار سازد.
سوختی لات و منات کهنه را / تازه کردی کائنات کهنه را
لذت سوز و سرور از لا اله / در شب اندیشه نور از لا اله
نی خداها ساختیم از گاو و خر / نی حضور کاهنان افکنده سر
نی سجودی پیش معبودان پیر / نی طواف کوشک سلطان و میر
این همه از لطف بیپایان تست / فکر ما پروردهٔ احسان تست
شیخ و ملا کم سواد و کم نظر / از مقام او نداد ما را خبر
قم باذنی گوی و او را زنده کن / در دلش الله هورا زنده کن
تا مسلمان باز بیند خویش را / از جهانی برگزیند خویش را
کلیات اقبال – پس چه باید کرد؟ - ص 413 – س ا به بعد
خدای اقبال همان «الله» خدای محمد است که هم «نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...» (آیه 35 – سوره نور) است و هم «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ» (آیه 3 – سوره الحدید) کل وجود میباشد و هم «لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ - وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُوًا أَحَدٌ» (آیات 3 و 4 – سوره اخلاص)، در کمال وجود خویش است؛ و هم «...لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ...» (آیه 11 – سوره شوری) در عرصه وجود مطلق و بینهایت و ابژه خود میباشد؛ و آبشخور ایمان مومنان در فرایند مکی فردسازی است و قوامبخش همه وجود، توسط حرکت تکاملی به سوی آینده باز میباشد و هم معنا بخشنده به جهان و هستی و انسان است و هم مشخص کننده تکامل مستمر وجود به سوی آینده طراحی نشده از قبل است.
آنکه زیر تیغ گوید لا اله / آنکه از خونش بروید لا اله
آن سروران سوز مشتاقی نماند / در حرم صاحبدلی باقی نماند
ای مسلمان اندرین دیر کهن / تا کجا باشی به بند اهرمن
جهد با توفیق و لذت در طلب / کس نیاید بینیاز نیم شب
کلیات اقبال – پس چه باید کرد؟ - ص 406 – سطر 9 به بعد
خدای اقبال، همان «الله» خدای محمد میباشد که آبشخور وحی نبوی و تجربه دینی پیامبر اسلام گردید؛ و سیستم عامل نزول قرآنی شد که برای همیشه با شورانیدن عقول انسانها، بشریت را از فرایند غریزه و وحی و هدایت برونی، وارد «فرایند هدایتگری عقلانی خود» کرد. آنچنانکه با ظهور «عقل برهانی استقرائی» توسط قرآن در قرن هفتم میلادی، برای همیشه با قطع وحی و ختم نبوت، نگاه بشریت «از آسمان، به سمت عقل خویش تغییر جهت داد» و با تولد «عقل برهانی استقرائی» توسط وحی نبوی پیامبر اسلام که همان قرآن میباشد، عقل بشریت توانست بسترساز قطع وحی و قطع راه آسمان و قطع هدایتگری از برون و قطع رسالت انبیاء بر بشر بشود.
ادامه دارد