در 150 شماره نشر مستضعفین ایران «چه کاری کرده‌ایم؟»

«دیروز از کجا شروع کرده‌ایم؟»، «امروز در چه جایگاهی قرار داریم؟» و «فردا به کجا خواهیم رسید؟»سرمقاله

قبل از هر چیز به عنوان یک مقدمه بی‌ربط در اینجا مطرح کنیم که هدف ما از طرح این مقاله و یا سرمقاله (که به مناسبت یکصد و پنجاهمین شماره نشر مستضعفین ایران می‌باشد) اعلام حجم کارهای انجام شده نظری و تئوریک و سیاسی و غیره در 150 شماره نشر مستضعفین ایران نیست، بلکه (آنچنانکه در سرمقاله یکصدمین شماره انتشار نشر مستضعفین ایران مطرح کردیم) هدف ما تنها استفاده از فرصت است «تا خود را در برابر سه پرسش عظیم خودآگاهی‌بخش قرار بدهیم که از کجا شروع کرده‌ایم؟ و در چه جایگاهی قرار داریم؟ و بالاخره به کجا می‌خواهیم برسیم؟» زیرا تنها در بستر «آمدن و رفتن و شدن» با پاسخگوئی مستمر به این سه پرسش عظیم است که پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) می‌توانند پیشگام یا راهبر بشوند (نه پیشاهنگ یا رهبر)، بنابراین، برای آنکه در راه گم نشویم و برای آنکه جاده هدف ما نشود و برای آنکه رفتن فی نفسه ما را ارضاء نکند و برای آنکه کمیت گرائی ما را مغرور نسازد و برای آنکه نوشتن تنها برای نوشتن نباشد و برای آنکه هدف را در وسیله گم نکنیم و برای آنکه استراتژی را در پای تاکتیک ذبح نسازیم و برای آنکه بدانیم که (آنچنانکه معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید)

 کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود / حاجی احرام دگر بند ببین راه کجا است

و برای آنکه بدانیم که انتشار نشر مستضعفین ایران (مانند انتشار آرمان مستضعفین ایران از نیمه اول اردیبهشت ماه 1358 تا سال 1360) تنها یک وسیله است نه هدف و برای آنکه عنایت داشته باشیم که بزرگترین آفتی که در این رابطه ما را تهدید می‌کند و باعث انحراف و بن‌بست حرکت ما در عرصه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌گردد، همین هدف شدن انتشار شماره‌های نشر مستضعفین ایران می‌باشد و برای آنکه آگاه باشیم که اوج فاجعه در این رابطه در آنجا است که به جای اینکه نشر مستضعفین ایران در خدمت حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران قرار بگیرد، حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در خدمت انتشار شماره‌های نشر مستضعفین ایران باشد و برای آنکه بدانیم که تیر خلاص جنبش پیشگامان مستضعفین ایران زمانی به صدا در می‌آید که کنش‌گران این جنبش هویت اجتماعی و سیاسی خودشان را (در جامعه بزرگ امروز ایران و در این شرایط تند پیچ تاریخی جامعه ایران) با کثرت شماره‌های نشر مستضعفین ایران تعریف بکنند و برای آنکه به جای اینکه نشر مستضعفین ایران آئینه تمام نمای حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باشد، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران آئینه تمام نمای نشر مستضعفین ایران نشود و برای آنکه به جای اینکه پراکسیس و یا پراتیک سیاسی – اجتماعی برای ما تئوری به عنوان راهنمای عمل بیافریند، تئوری‌های مجرد از پراکسیس و پراتیک سیاسی – اجتماعی نتواند برای ما حرکت آفرین بشوند و برای آنکه خود طرح اندیشه و تئوری برای ما به عنوان عمل تعریف نشود و برای آنکه آگاه باشیم که فرمول تئوری برای تئوری به جای فرمول تئوری برای عمل خود فرمول زایش بحران‌های عظیم در حرکت‌های سازمان‌یافته سیاسی اجتماعی می‌باشد (همان بحران‌هائی که ما در دو مرحله آن را تجربه کرده‌ایم، نخست در فرایند پسا بستن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و دیگر از نیمه دوم سال 59 در حرکت تشکیلاتی آرمان مستضعفین ایران) بدون تردید، باید پیوسته و مستمر خود را در برابر این سه پرسش عظیم قرار بدهیم که «دیروز از کجا شروع کرده‌ایم؟» و «امروز در چه جایگاهی قرار داریم؟» و «فردا به کجا خواهیم رسید؟»

باری، از اینجا بود که انتشار یکصد و پنجاهمین شماره نشر مستضعفین ایران را بهانه کردیم تا یکبار دیگر خود را در برابر سه پرسش عظیم (به قول اقبال لاهوری سه پرسش خودگری، خودشکنی، خودنگری، پرده‌داری) قرار بدهیم و این سه پرسش عظیم همان سه پرسش همیشگی ما است که «از کجا شروع کرده‌ایم؟، اکنون در کجا ایستاده‌ایم؟ و به کجا می‌خواهیم برسیم؟»

قبل از اینکه نشر مستضعفین ایران و پروسه حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را در چارچوب سه سؤال فوق مورد کالبد شکافی و آسیب‌شناسی قرار بدهیم، بد نمی‌دانیم که در اینجا اشاره‌ای به دغدغه همیشگی معلم کبیرمان شریعتی در این رابطه داشته باشیم. او در درس چهاردهم اسلام‌شناسی حسینیه ارشاد خود می‌گوید:

«در زندگی آدم گاه لحظه‌هایی پیش می‌آید که ناگهان فرد در مسیری که در حال حرکت است و در کاری که به آن مشغول است، متوقف می‌شود و می‌ایستد و به خودش، کارش، راهش و مسیر حرکتی که انتخاب کرده و فلسفه زندگیش و معنی افکار و عقایدش و بهانه ماندن و بودنش می‌اندیشد؛ و ناگهان بر خلاف لحظات عادی و معمول که فقط در فکر این بوده که قدم بعدی را بردارد و دنباله کارش را ادامه دهد و در جزئیات فقط به مشکلات و راه حل‌ها بیندیشد و فقط به مسائل روزمره و عادی که در مسیر زندگی یا کارش مطرح است، مشغول باشد، ناگهان در این لحظات، تمام وجودش را و محیطش را مورد تجدید نظر قرار می‌دهد و به ارزیابی فلسفه وجودی خودش می‌پردازد. این لحظات، لحظات بسیار حساس و پر ارزشی است. متاسفانه غالباً از ارزشی که این لحظات برای هر کس دارد غافلیم. بزرگان ما در گذشته، برنامه تأمل در خویش داشته‌اند؛ و هر چندی یکبار مثل یک برنامه کار، از زندگی عادی کنار می‌رفتند و به تأمل می‌پرداختند. تأمل بیشتر از تفکر بار معنی دارد و وسیع‌تر از اندیشیدن به مشکلات و مسائل است. تأمل اساساً چنین درنگی است که گفتم، درنگ در خویش و در رابطه خویش با زمان و محیط، درست مثل مسافری که در مسیر راهش هر چندی یکبار باید بایستد، به پس و پیش و دو جانب جائی که رسیده نگاه کند، ارزیابی کند و تجدید نظر کند و باز اطمینان تازه‌ای که پیدا کرد به راهش ادامه دهد. مسافر آگاه که این چنین حرکت می‌کند از لغزش و از بیراهه رفتن تا حد بسیاری مصون است. در این سفر نیز هر چندی یکبار باید بایستیم و به تجدید نظر در خویش، در قضاوت‌های خویش، در خصوصیات و ابعاد خویش و روابط و حساسیت‌ها و گرایش‌های خویش بپردازیم و اطمینان خاطر که پیدا کردیم ادامه دهیم. این لحظات متاسفانه در زندگی ما گرفته شده و عوامل مختلفی باعث می‌شود که ما در مسیری که انتخاب کرده‌ایم، یا برایمان انتخاب کرده‌اند، سرمان را پائین می‌اندازیم و می‌رویم و یا اصلاً آگاه نمی‌شویم و یا اگر گاهی آگاه می‌شویم، دیگر فرصتی برای تجدید راه و تجدید سفر و تغییر هدف نیست. روشنفکر کسی است که آگاهانه انتخاب می‌کند یا باید انتخاب کند و یا می‌تواند انتخاب کند، بنابراین باید به چنین تجدیدنظرهائی و چنین تأمل‌هائی در زندگیش بپردازد. حساسیت عامل بسیار بزرگی است که به همان اندازه که باعث نیرو دادن به انسان می‌شود و فرد را بیشتر به کار کردن وادار می‌کند، به همان اندازه ممکن است به صورت یک حادثه انحرافی در انسان دربیاید که فرد را به یک نقطه خاص جذب کند و از مسیر راستین حرکت و سفر باز بدارد، حساسیت به این معنی است که فرد وقتی که در محیط فکری و شغلی خودش و یا محیط اعتقادی و احساسی خودش به کاری مشغول است، نسبت به مسائلی که در این زمینه مطرح است، حساسیت غیر طبیعی پیدا می‌کند و این حساسیت اساساً وسعت نگرش او را در ابعاد گوناگون از میان می‌برد. من خودم گاه می‌دیدم که دچار این حساسیت‌ها شده‌ام. مثلاً چون همیشه سر و کارم با نوشتن و خواندن بوده، نسبت به نویسندگی که خودش وسیله‌ای برای بیان هدف و معنی و ابلاغ یک پیام به دیگران است، گاه شاید بیشتر از هدف می‌اندیشیدم و برایش ارزش قائل می‌شدم و یا در برابرش حساس بودم. این نوع ارزیابی کاملاً نشان می‌دهد که آدم به کاری که مشغول است، چقدر بیش از آنچه که واقعاً، آن کار ارزش دارد، برایش ارزش قائل می‌شود و بعد اساساً برای کسانی که در مسیر کار او نیستند، ارزشی قائل نیست و برای کارشان نیز هیچگونه تاثیری و قیمتی قائل نیست، این انحراف در قضاوت هم به این شکل، بزرگ‌تر دیدن خود و کوچکتر دیدن دیگران باعث می‌شود که آدم مسئولیت اجتماعی خودش را نیز به صورت انحرافی انجام دهد و نتواند آدمی باشد که اگر از نظر ایمان و اراده هم خواسته باشد به جامعه خدمت کند، از نظر آگاهی انحرافی که نسبت به واقعیت‌ها و ارزیابی‌ها دارد نتواند هدفش را تحقق دهد؛ و این یکی از آن بلاهائی است که هر کسی در مسیر فکری خودش به آن دچار می‌شود؛ و این است که ضرورت دارد که برنامه‌ای برای خودمان داشته باشیم و آن برنامه این است که هر چندی یکبار خودمان را از چنگ و دندان روزمرگی بیرون بکشیم، آزاد بکنیم و به خودمان بیندیشیم و دقیق ارزیابی کنیم و در عوامل انحرافی و همچنین در قضاوت خودمان و در گرایش‌های خودمان و در ضعف‌هائی که در جبهه‌گیری‌های خودمان، در بیان خودمان و در انجام رسالت‌های خودمان داریم، تجدید نظر کنیم و در این حالت مسلماً چون قاضی خود ما هستیم و متهم نیز خود ما هستیم و هیچکس دیگر حاضر و ناظر نیست، ما قاضی بسیار عادل و دقیقی‌خواهیم بود و این لحظات، لحظات بزرگ یک انسان است و در این لحظات است که گاه انقلاب‌های بزرگ روحی به وجود می‌آید و در این لحظات است که گاه شخصیت‌ها تجدید می‌شوند، عوض می‌شوند، یک شورش درونی بزرگ در افراد به وجود می‌آید و حتی انسان ناگهان تغییر ماهیت می‌دهد» (م. آ - ج 17 - ص 145 به بعد).

اگر بپذیرم که «مبنای رویکرد شریعتی در گفتار فوق فرد می‌باشد، نه حرکت جمعی آنچنانکه ما در اینجا به دنبال آن هستیم» و اگر بپذیریم که در تحلیل نهائی «شریعتی با عبارات فوق به دنبال نقد و بازسازی و بازشناسی حرکت خودش در بستر استراتژی جنبش روشنگری ارشادش بوده است» بنابراین در یک جمعبندی کلی از گفتار فوق شریعتی و برخورد تطبیقی کردن با این گفتار در راستای بازشناسی حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 46 سال گذشته (از سال 1355 الی الان) می‌توانیم گفتار شریعتی را در این رابطه اینچنین فرموله نمائیم که:

اولاً شریعتی بر این باور است که موتور بازشناسی یک حرکت بر پایه «تأمل» به آن حرکت قابل تعریف است، نه بر پایه «تفکر» به آن حرکت.

ثانیاً شریعتی بر این باور است که «تأمل به حرکت بر پایه بازشناسی گذشته و حال آن حرکت و در راستای بازسازی آینده آن حرکت قابل تبیین می‌باشد» بنابراین، می‌توانیم بگوئیم که در رویکرد شریعتی، «بدون بازشناسی گذشته و حال حرکت بر پایه تأمل، امکان بازسازی آن حرکت به سوی آینده بر پایه تفکر وجود ندارد» و «مرز بین تأمل و تفکر در حرکت از نظر شریعتی، تنها در این رابطه قابل تعریف می‌باشد.»

ثالثاً از نظر شریعتی آنچه که باعث عدم تأمل و یا عدم بازشناسی نسبت به گذشته و حال حرکت و رفتن ما می‌شود، «حساسیت در راه و فراموشی در هدف است»؛ به بیان دیگر از نظر او «حساسیت به مقدمه و راه باعث می‌گردد که به وسیله بیشتر از هدف بیاندیشیم»؛ و یا «حساسیت و عدم تأمل در گذشته و حال حرکت باعث می‌گردد تا استراتژی را در پای تاکتیک‌ها ذبح بکنیم.»

رابعاً شریعتی معتقد است که «عدم تأمل در گذشته و حال حرکت باعث می‌گردد که ما مسئولیت اجتماعی خودمان را به صورت انحرافی انجام بدهیم.»

خامسا در عبارات فوق شریعتی با صراحت اعلام می‌کند که «منهای اینکه تأمل در گذشته و حال حرکت برای بازشناسی در راستای بازسازی آینده آن حرکت بر پایه تفکر باید امر روتین باشد، نه تصادفی و موردی» همچنین او بر این باور است که «انجام تأمل در گذشته و حال حرکت باید با جدا شدن از روزمرگی و پراگماتیسم صورت بگیرد.»

سادساً از نظر شریعتی «لازمه تأمل در گذشته و حال حرکت، بازشناسی و یا بازیابی توسط خود عاملین و فاعلین می‌باشد تا قاضی و متهم یکی بشود و قضاوت بتواند به صورت عادلانه صورت بگیرد.»

سابعاً در عبارات فوق، داوری شریعتی بر این امر قرار دارد که «تنها توسط تأمل مستمر و یا بازشناسی و بازیابی روتین گذشته و حال حرکت است که امکان دستیابی به بازسازی آینده حرکت بر پایه تفکر و در ادامه آن امکان تحقق تحولات بزرگ و رو به جلو در حر کت می‌باشد.»

حال در چارچوب همین رویکرد فوق شریعتی است که موضوع انتشار یکصد و پنجاهمین شماره نشر مستضعفین ایران را بهانه می‌کنیم تا در سرمقاله این شماره نشر مستضعفین ایران به «تاملی» در حرکت نزدیک به 46 سال گذشته حرکت درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از سال 1355 تا به امروز که در دو فرایند درونی و برونی و در دو فاز عمودی و یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران صورت گرفته است) بپردازیم:

1 - در شرایطی در سال 1355 ما تصمیم به انجام این حرکت گرفتم که:

اولاً بیش از 5/3 سال از بسته شدن حسینیه ارشاد (توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) می‌گذشت و نزدیک به 5/1 سال هم از آزادی معلم کبیرمان شریعتی از زندان رژیم پهلوی گذشته بود و ما در آن شرایط دیگر به این امر یقین پیدا کردیم که «شوربختانه بازتولید جنبش روشنگری ارشاد شریعتی در داخل کشور نه دیگر توسط خود شریعتی امکان‌پذیر می‌باشد و نه جریانی از دل جنبش روشنگری ارشاد شریعتی (که از سال 47 تا آبان 51 تداوم پیدا کرده بود) امکان رویش دارد، پس به این باور رسیدیم که قرعه این فال به نام مای دیوانه زده‌اند». به بیان دیگر در سال 1355 ما در جمعبندی نهائی خودمان نسبت به جنبش روشنگری ارشاد شریعتی به این محورها رسیدیم که:

الف - با خاموش شدن چراغ حسینیه ارشاد در آبان‌ماه 51 (توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) دیگر امکان روشن شدن آن چراغ در داخل کشور توسط معلم کبیرمان شریعتی وجود ندارد.

ب – خود شریعتی در مدت یک سال و نیم پس از آزادی از زندان (به خاطر فضای اختناق تحمیلی بر او توسط ساواک) به این واقعیت آگاه بود که دیگر توسط او در داخل کشور امکان بازتولید حرکت گذشته‌اش وجود ندارد، به همین دلیل بود که از نیمه دوم سال 55 شریعتی به این نتیجه رسیده بود که تنها راه بازتولید حرکتش (توسط خود او) در گرو هجرت دوباره او به اروپا است، آنچنانکه دیدیم بالاخره در اردیبهشت 56 این تصمیم خودش را عملیاتی کرد.

ج - در سال 1355 ما در جمعبندی خودمان علل شکست و بن بست و بحران جنبش روشنگری ارشاد شریعتی (47 -51) در:

اول - ناتوانی شریعتی جهت پرورش کادرهای همه جانبه.

دوم - فردی بودن حرکتش.

سوم - ناتوانی او جهت تکوین حرکت جمعی و سازمان یافته و سازمان‌یابی شاگردانش در حسینیه ارشاد.

چهارم - پراکندگی و عدم انسجام درونی اندیشه‌هایش.

پنجم - از همه مهمتر بحران در استراتژی ارائه شده از طرف ارزیابی کردیم.

برای فهم این مهم فقط در رابطه با بحران در استراتژی ارائه شده از طرف او باید عنایت داشته باشیم که درسال 1355 در تعریف استراتژی شریعتی در سال‌های 47 - 51 ما دچار یک سردرگمی تئوریک شده بودیم، چرا که از یکطرف می‌توانستیم بر رویکرد چریک‌گرائی او به عنوان استراتژی در کتاب «حسن و محبوبه» و «شهادت» و «پس از شهادت» تکیه بکنیم و از طرف دیگر می‌توانستیم بر رویکرد ارتش خلقی او در چارچوب نظر و عملش در فرانسه (مانند انقلاب الجزائر) تکیه بکنیم و همچنین می‌توانستیم بر رویکرد حزب‌گرایانه کلاسیک در کادر دو کنفرانس «شیعه حزب تمام» در آبان‌ماه 51 تکیه بکنیم و باز می‌توانستیم بر رویکرد جنبشی خودجوش تکوین یافته از پائین در کادر بعضی از «نامه‌های مخاطبین آشنا» تکیه بکنیم و هم می‌توانستیم همه این رویکردها را یکجا قبول بکنیم.

بدین ترتیب بود که در سال 1355 ما در نهایت به این جمعبندی رسیدیم که خود ما باید بار بازتولید جنبش روشنگری ارشاد شریعتی را در بستر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر دوش بکشیم. بر این مطلب بیافزائیم که در همان سال 1355 در خصوص جریان‌های مدعی ادامه حرکت شریعتی (از گروه اکبری آهنگران در سازمان مجاهدین خلق و غیره) هم به این جمعبندی رسیدیم، «آن‌ها پتانسیل لازم نظری و عملی جهت بازتولید جنبش روشنگری ارشاد شریعتی ندارند.»

ثانیاً سال 1355 (منهای اینکه برای ما روشن شده بود که جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بر سیاق گذشته امکان بازتولید ندارد) خودویژگی مهم دیگری که در سال 1355 برای ما داشت، بن بست و شکست کامل جنبش چریک‌گرائی مدرن در دو شاخه مذهبی (سازمان مجاهدین خلق) و مارکسیستی (چریک‌های فدائیان خلق) بود. به طوری که ما در جمعبندی خودمان (در سال 1355) به این رسیدیم که «جنبش چریک‌گرائی مدرن در کشور ایران کاملاً شکست خورده و به جز درون زندان‌های رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی در داخل کشور از بعد از ضربه حمید اشرف در تیرماه 1355 دیگر تمامی فعالیت‌های آنها تعطیل شده است و گفتمان چریک‌گرائی که نزدیک به یک دهه به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران در آمده بود، به پایان حیات سیاسی و اجتماعی خود رسیده است». همچنین در جمعبندی خودمان در سال 1355 به این رسیده بودیم که رویکرد سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی (اعم از رویکرد حزب – دولت لنینیستی – استالینیستی و رویکرد ارتش خلقی مائوئیستی و رویکرد چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای) در کشور ایران (به خصوص در فرایند پسا استقرار سرمایه‌داری رانتی – نفتی – حکومتی توسط رفرم شاه – کندی که از بهمن ماه 41 استقرار پیدا کرد) نمی‌توانند موتور بزرگ را توسط موتور کوچک (حزبی و ارتش خلقی و چریک‌گرائی مدرن) به حرکت درآورند.

در تحلیل نهائی در این رابطه (در سال 1355) در جمعبندی خود به این رسیدیم که تنها مسیری که می‌تواند موتور بزرگ در کشور ایران را به حرکت درآورد (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در تبیین استراتژی آگاهی‌بخش خود تبیین کرده بود) همان استراتژی آگاهی‌گرانه پیشگامان در راستای تحول اجتماعی – سیاسی – اقتصادی – فرهنگی و در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای، توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین در سه عرصه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می‌باشد.

باری، از اینجا بود که مبانی استراتژی حرکت ما در سال 1355 به این صورت تدوین گردید:

الف - تکیه بر رویکرد جنبشی به جای رویکرد حزب – دولت لنینیستی و رویکرد ارتش خلقی مائوئیستی و رویکرد چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای. اضافه کنیم که (در سال 1355) در استراتژی ما، رویکرد جنبشی این جنبش‌ها به صورت مطالبه‌محور در سه شکل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین تعریف شده بودند.

ب – در استراتژی جنبشی تدوین شده ما در سال 1355 موتور بزرگ اشاره بر اصل حاکمیت و مرجعیت همه افراد جامعه بزرگ ایران بدون هر گونه استثنائی (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در بحث سوسیالیسم اجتماعی خودش، به جای سوسیالیسم طبقه‌ای کارل مارکس و سوسیالیسم حزب دولت لنینیستی، در درس‌های پانزدهم تا بیستم اسلام‌شناسی حسینیه ارشاد تبیین می‌نماید) فارغ از تفکیک مذهبی و تفکیک قومی و تفکیک نژادی و تفکیک طبقه‌ای و غیره داشت، نه به صورت طبقه مشخص (آنچنانکه کار مارکس تعریف می‌کرد) و نه به صورت حزب – دولت لنینیستی.

ج – در استراتژی جنبشی تدوین شده ما در سال 1355 تنها فاعل اجتماعی (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در جلسه «پرسش و پاسخ» در دانشکده نفت آبادان به صراحت تبین کرده بود) «مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران می‌باشند» که به صورت کنکرت و مشخص در آن استراتژی، مصداق مستضعفین، اردوگاه بزرگ کار و زحمت در دو جبهه بزرگ عدالت‌خواهانه و آزادی‌خواهانه قابل تعریف می‌باشند. در آن استراتژی دفاع پیگیر از مبارزات کارگران و زحمتکشان و تهیدستان و اقشار میانی در دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه اردوگاه عظیم کار و زحمت ایران، جزء وظایف محوری پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبشی) ما تعریف شده بود.

ثالثاً برنامه حداکثری ما در سال 1355 بر پایه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای تعریف شده بود که مبانی آن برنامه حداکثری (تدوین شده ما در سال 1355) در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی) عبارت بودند از:

الف - دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد ما یک جمهوری اجتماعی می‌باشد (نه جمهوری حزبی و نه جمهوری طبقه‌ای) که تمامی افراد جامعه بدون استثنا توسط دموکراسی مشارکتی یا دموکراسی مستقیم (نه دموکراسی نیابتی و پارلمانی) در چارچوب نظام فراگیر شورائی تکوین یافته از پائین، به صورت خود حکومتی و خود مدیریتی و با انتخابات آزاد بر پایه حقوق شهروندی علی السویه برای همه افراد جامعه بزرگ ایران بدون استثناء در تکوین و استقرار و تداوم آن دست دارند.

ب – در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد ما (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی مطرح می‌کند) سوسیالیسم از دل دموکراسی اجتماعی (نه دموکراسی طبقه‌ای و نه دموکراسی حزبی) حاصل می‌شود نه بر عکس آن، بنابراین نظام دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان برنامه حداکثری ما، یک نظام جامعه‌محور بر پایه حقوق شهروندی مساوی تمامی آحاد جامعه بزرگ ایران می‌باشد، نه نظام طبقه‌محور و نه نظام حزب‌محور؛ به بیان دیگر در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد ما دموکراسی اجتماعی را باید سوسیالیستی کرد، نه سوسیالیسم طبقه‌ای یا حزبی را باید دموکراتیزه کرد؛ (که البته قرن بیستم با شکست مارکسیسم در همه اشکال نشان داد که امری ناشدنی می‌باشد).

ج - در دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن مؤلفه‌های قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت اقتصادی در جامعه بزرگ ایران توسط نظام شورائی خودجوش تکوین یافته از پائین به صورت فراگیر) به عنوان برنامه حداکثری ما در سال 1355 (آنچنانکه شریعتی می‌گوید) «نه تنها عدالت با آزادی طاق زده نمی‌شود، بلکه مهمتر از آن اینکه آزادی هم با عدالت طاق زده نمی‌شود» بنابراین، به همین دلیل بود که ما در سال 1355 به این جمعبندی رسیده بودیم که «برای دستیابی به عدالت و برابری باید ابتدا در جامعه بزرگ ایران در نبرد برای دموکراسی سه مؤلفه‌ای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی پیروز بشویم» و از آنجا بود که در استراتژی ما (در سال 1355) رویکرد حق شهروندی به صورت علی السویه برای همه افراد جامعه بزرگ ایران، به عنوان یکی از پایه‌های اصلی تکوین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای تعریف شده بود.

2 - در نیمه اول اردیبهشت ماه 1358 (83 روز پس از انقلاب ضد استبدادی 22 بهمن ماه مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) که نخستین شماره آرمان مستضعفین انتشار پیدا کرد، با انتشار نخستین شماره آرمان مستضعفین، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران فاز عمودی یا سازمانی خودش را در کادر فرایند برونی شروع کرد. نکاتی که در این رابطه باید در اینجا به ذکر آن بپردازیم اینکه:

اولاً شرایط اجتماعی – سیاسی جامعه بزرگ ایران در سال 57 - 58 کاملاً متفاوت با سال 1355 بود که ما حرکت‌مان را بنا گذاشتیم زیرا:

الف – جامعه بزرگ ایران پس از ابر جنبش بزرگ مشروطیت (در سال‌های 1280 - 1285 تا 1299) و ابر جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران (در سال‌های 1330 - 1332) سومین ابر جنبش ضد استبدادی خودش را (بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) در سال 57 (آن هم در شکل جنبشی خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین و به صورت بی‌سابقه‌ترین بسیج توده‌ای که نسبت به جمعیت آن روز ایران در تاریخ بشر بی‌سابقه بود) به انجام رسیده بود، بنابراین به صورت مشخص در مقایسه بین فضای اجتماعی – سیاسی جامعه ایران در سال 1355 با فضای اجتماعی – سیاسی ایران در سال 1357 باید بگوئیم که در سال 1355 منهای اینکه شاه یا پهلوی دوم در اوج استبداد و قدرت سیاسی تاریخ 57 ساله رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی قرار داشت و منهای اینکه سال 1355 سال شکست و رکود تمامی جریان‌های جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ از حزب توده تا جریان‌های ملی‌گرا جبهه مقاومت ملی و نهضت آزادی و تا جنبش چریک‌گرائی مدرن مذهبی و مارکسیستی (از سازمان مجاهدین خلق تا چریک‌های فدائی خلق) بود، از همه مهمتر اینکه سال 1355 سال رکود حرکت‌های اعتراضی مطالبه‌محور جنبش‌های اجتماعی اقتصادی و سیاسی بود.

ب - سال 1355 در مقایسه با سال 1357 (که سال جنبش‌ها و خیزش‌ها بود) «سال بازتولید گفتمان‌های جدید هم بود»؛ به بیان دیگر سال 1355 سال گفتمان‌ها بود. در حالیکه سال 1357 سال جنبش‌ها و خیزش‌ها در جامعه بزرگ ایران بود. برای فهم این مهم لازم است که به تفاوت بین دو ترم «گفتمان» و «جنبش» عنایت داشته باشیم؛ چراکه «درترم گفتمان تکیه بر رویکرد نظری – سیاسی – اجتماعی نخبگان جامعه است»، اما «درترم جنبش تکیه بر حرکت اجتماعی – سیاسی – اقتصادی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران می‌باشد» بنابراین، در این رابطه است که باید بگوئیم که حتی «خود تکوین حرکت درونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در سال 1355 صورت گفتمانی داشت نه جنبشی»، چرا که در تکوین فرایند درونی ما در سال 1355 آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، شاکله حرکت‌مان چه در عرصه تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاریخی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران (که در سال 1355 برای تبیین ضرورت تاریخی جهت ایجاد حرکت خودمان به انجام رساندیم) و چه در عرصه تحلیل مشخصی که از بن‌بست و بحران حرکت جنبش روشنگری ارشاد شریعتی (سال‌های 47 - 51 و پسا آزادی شریعتی 54 - 56) داشتیم و چه در خصوص مدون کردن مبانی فکری خودمان بر پایه بازسازی اندیشه‌های شریعتی و محمد اقبال لاهوری و چه در عرصه تدوین برنامه حداکثری خودمان در کادر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و چه در عرصه تدوین استراتژی حرکت‌مان بر پایه رویکرد جنبشی (نه حزبی و نه چریکی و نه ارتش خلقی) و غیره، همه و همه این دستاوردهای ما در سال 1355 - 1357 (که عمر فرایند درونی اولیه حرکت‌مان بود) خود نشان دهنده جوهر گفتمانی حرکت‌مان در فرایند درونی و آغازین حرکت‌مان می‌باشد. نباید فراموش کنیم که «ما در فرایند درونی حرکت‌مان به جز فعالیت‌های اجتماعی جهت شناخت و تحلیل از جامعه ایران، هیچگونه فعالیت جنبشی نداشتیم» و تمامی فعالیت نظری و عملی ما در فرایند درونی حرکت‌مان، «محدود به آماده‌سازی نظری و عملی خودمان بود، نه بسترسازی جهت آگاهی‌گری و سازمان‌یابی جنبش‌های خودجوش و تکوین یافته از پائین اقتصادی و اجتماعی و سیاسی آن روز جامعه بزرگ ایران.»

باری، با توجه به اینکه سال 1355 سال شکست گفتمان مسلط چریک‌گرائی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی بود، سال اعتلای گفتمان روشنگری ارشاد شریعتی (به عنوان تنها آلترناتیو گفتمان چریک‌گرائی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی) در جامعه بزرگ ایران هم بود، بنابراین می‌توانیم سال 1355 در مقایسه با سال 1357 سال گفتمانی تعریف بکنیم، در صورتی که سال 57 - 58 برای جامعه بزرگ ایران سال جنبشی و خیزشی بوده است؛ چراکه در سال 1357 برای اولین بار در تاریخ ایران، تمامی اعماق و بدنه و نخبگان جامعه ایران در بستر یک ابر جنبش خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین به قلیان درآمده بودند و تمامی گروه‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران از اردوگاه کار و زحمت تا معلمان و دانشجویان و زنان و جوانان و کارمندان و کارگران و غیره و غیره به حرکت سیاسی درآمده بودند. بدین خاطر این همه باعث گردید تا ما وظایف تاریخی و اجتماعی و سیاسی خودمان را در فرایند پسا انقلاب ضد استبدادی سال 57 بازتعریف بکنیم؛ و توسط همین بازتعریف وظایف خودمان در فرایند پسا انقلاب 22 بهمن 57 بود که «به این جمعبندی نهائی رسیدیم که برای ما راهی جز برونی کردن حرکت‌مان در راستای وظایف تاریخی – اجتماعی و سیاسی‌مان در جامعه بزرگ ایران باقی نمانده است.»

در همین رابطه بود که انتشار آرمان مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی فاز عمودی یا سازمانی حرکت‌مان) در چارچوب همان برنامه و استراتژی و تدوین مبانی فکری‌مان (که در سال‌های 55 تا 58 انجام گرفته بود) در دستور کارمان قرار گرفت که البته در نیمه اول اردیبهشت بالاخره با انتشار نخستین شماره آرمان مستضعفین، به صورت رسمی حرکت‌مان وارد فاز نوین برونی خود شد. لازم به ذکر است که وظایفی که در آن فرایند اولیه حرکت برونی (با انتشار آرمان مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی حرکت‌مان) برای خود تعریف کرده بودیم عبارت بودند از:

اول – ارائه دستاوردهای نظری عقیدتی – سیاسی تئوریک خودمان در طول 3 سال حرکت درونی خودمان (از سال 1355 تا اردیبهشت 1358).

دوم – آزادسازی نیروی‌های هوادار شریعتی (دنباله‌رو حرکت خمینی) و سازماندهی آنها حول نشریه آرمان مستضعفین ارگان عقیدتی – سیاسی حرکت‌مان. در این رابطه توجه داشته باشیم که طبق گزارش میر حسین موسوی مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی و قائم مقام سید محمد بهشتی دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، بیش از 80 درصد افرادی که در سال 58 جذب حزب جمهوری اسلامی شده بودند، از هواداران اندیشه شریعتی بوده‌اند؛ و البته برای فهم اوج فاجعه و درک وظیفه سنگین ما در آن شرایط باید توجه داشته باشیم که طبق آمارهای خود مسئو لینرژیم در سال 58 بیش از 90 درصد اعضای جذب شده به سپاه پاسداران و کمیته‌های انقلاب رژیم و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از هواداران اندیشه شریعتی بودند. بر این مطلب اضافه کنیم که شوربختانه سال 1358 سالی بود که تمامی جریان‌های مدعی هواداری از حرکت شریعتی (از گروه فرقان گرفته تا گروه‌های زیرساختی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) یا در عرصه استراتژی شکست خورده بودند و یا در سازمان‌های دست‌ساز حکومتی منحل شد ه بودند و همین امر باعث گردید که در سال‌های 58 تا 60 تمامی بار آزادسازی و سازماندهی نیروهای هوادار شریعتی بر دوش حرکت ما تحمیل بشود که خود این امر بسترساز ورود سونامی وارد هواداران آزاد شده شریعتی در کل شهر و روستاهای جامعه بزرگ ایران به سمت حرکت ما شد که متاسفانه به علت ضعف در کادرهای همه جانبه ما جهت سازماندهی آنها، تشکیلات حرکت‌مان با مشکل فراگیر و ناتوانی همه جانبه روبرو شد. بی‌شک خود این امر یکی از عوامل بحران‌ساز درون تشکیلاتی ما از نیمه دوم سال 59 شد؛ که خروجی نهائی آن در سال 60 روی‌آوری نیروهای سازماندهی نشده و اتمیزه حرکت به طرف حرکت ارتش خلقی سازمان مجاهدین خلق، به خصوص در فرایند پسا 30 خرداد 60 بود.

سوم – سومین وظیفه‌ای که در آن شرایط برای خود تعریف کردیم، آگاهی‌گری اجتماعی (توسط آرمان مستضعفین) در راستای بسترسازی جهت اعتلای جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین گروه‌های اجتماعی در فرایند پسا شکست انقلاب ضد استبداد 57 مردم نگون‌بخت ایران بود؛ یعنی در فرایندی که خمینی و حواریون او تمام قد به دنبال نهادینه کردن قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خودشان در کادر نظریه استبدادساز ولایت فقیه خمینی بودند. باری، در این رابطه بود که آرمان مستضعفین در شماره‌های مختلف خود به خصوص در سال‌های 58 و 59 بیشترین تکیه خودش را در راستای این آگاهی‌گری جنبشی در گروه‌های اجتماعی جامعه آن روز ایران (که در رأس آنها جنبش‌های قومیتی قرار داشتند) گذاشته بود. تکیه بر جنبش‌های خلق کرد و خلق عرب و خلق بلوچ و خلق ترکمن و غیره و غیره در آن سال‌ها توسط آرمان مستضعفین تنها در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد.

چهارم – چهارمین وظیفه‌ای که در آن شرایط برای خود تعریف کردیم، افشاگری سیاسی – فکری نسبت به جناح خمینی و حواریونش (که در آن شرایط تمام قد به میدان آمده بودند تا تمامی دستاوردهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی انقلاب ضد استبدادی مردم نگون‌بخت ایران را در چارچوب تیول خود نهادینه نمایند)، بنابراین در بستر این غارتگری همه جانبه گروه موج‌سوار و از راه رسیده فوق بود که آرمان مستضعفین آنها را تحت عنوان جناح ارتجاع مذهبی (در مقابل جناح لیبرال‌های سیاسی تحت هژمونی بازرگان و دولت موقت و نهضت آزادی) در مؤلفه‌های مختلف ترویجی و تبلیغی و تهییجی به چالش می‌کشید، بنابراین، آرمان مستضعفین در این رابطه منهای افشاگری سیاسی فاجعه نهادینه شدن قدرت سیاسی در چارچوب نظریه ولایت فقیه خمینی و همچنین منهای افشاگری در خصوص سرکوب جنبش‌های اجتماعی (توسط خمینی و حواریونش یا جناح ارتجاع مذهبی حاکم) از جنبش‌های قومیتی کرد و عرب و بلوچ و ترکمن تا جنبش دانشجوئی در کودتای فرهنگی بهار 59 و منهای افشاگری در خصوص بالماسکه‌های سیاسی (مثل اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان دست‌ساز) خمینی و حواریونش، جهت بسیج توده‌های جامعه ایران در راستای نهادینه کردن رژیم مطلقه فقاهتی، از همه مهمتر اینکه آرمان مستضعفین تلاش می‌کرد تا اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحی‌گری و ولایتی هزار ساله حوزه‌های فقهی و ارتجاع مذهبی حاکم را، توسط اسلام تطبیقی شریعتی و محمد اقبال، به صورت ترویجی به چالش بکشد و صد البته این چالش نظری و سیاسی را به عرصه جامعه بزرگ ایران بکشد و آن را محدود به دایره نخبگان نکند.

پنجم – پنجمین وظیفه‌ای که در آن شرایط ما برای خود تعریف کردیم، طرح مبانی نظری و تئوریک اسلام تطبیقی در بستر مبارزه فکری و تئوریک با اسلام انطباقی (جریان‌های سیاسی از نهضت آزادی تا سازمان مجاهدین خلق و غیره) و اسلام دگماتیست (فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحی‌گری و صوفیانه و ولایتی) ارتجاع مذهبی بود که در این رابطه بدون استثناء در تمامی شماره‌های آرمان مستضعفین (از اولین شماره آرمان مستضعفین که در نیمه اول اردیبهشت 1358 انتشار پیدا کرد تا آخرین شماره آن که در سال 1360 منتشر شد) این مبارزه پیگیر درازمدت فکری و تئوریک سیاسی ما با اسلام دگماتیست و اسلام انطباقی هم به صورت سلبی و هم به صورت ایجابی (توسط طرح مبانی نظری و تئوریک اسلام تطبیقی بر پایه اندیشه‌های معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی) قابل مشاهده می‌باشد (در این رابطه قابل ذکر است که برای داوری شما می‌توانید به شماره‌های موجود در سایت آرمان مستضعفین مراجعه کنید و البته در همینجا از تمامی کسانی که توسط آرشیو خودشان توان تکمیل شماره‌ها و کتاب‌های آرمان مستضعفین در سال‌های 58 و 59 و 60 دارند دعوت به همکاری می‌کنیم).

ششم - ششمین وظیفه‌ای که در آن شرایط ما برای خود تعریف کردیم، انجام مبارزه تئوریک و فکری در راستای چالش نظری با گفتمانهای چریکی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی – استالینیستی (با جریان‌های سیاسی مذهبی و مارکسیستی جامعه سیاسی ایران) بود که در بستر بازتولید حرکت‌های نظری و عملی قبلی خود (در فرایند پسا انقلاب 57) به دنبال بازتولید همان رویکرد گذشته چریک‌گرائی مدرن و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی و استالینیستی خود بودند. لازم به ذکر است که در فرایند پسا شکست انقلاب ضد استبدادی 57 (از فردای 22 بهمن 57) این جریان‌های سیاسی مذهبی و مارکسیستی (به خاطر آزاد شدن نیروهای تشکیلاتی‌شان از زندان‌های رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی توسط مردم به پا خواسته ایران و به خاطر فضای باز سیاسی حاصل انقلاب ضد استبدادی مردم ایران) در راستای بازتولید حرکت گذشته‌شان، دیگر از فرایند گفتمانی وارد فرایند سازمان‌یابی و سازماندهی و جنبش‌سازی از بالا (به صورت چریکی و ارتش خلقی و تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی – استالینیستی شده بودند.

هفتم - هفتمین وظیفه‌ای که در آن شرایط ما برای خود تعریف کردیم، خط کشی بین مبارزه ضد امپریالیستی از کانال مبارزه با سرمایه‌داری (رانتی و نفتی و حکومتی به ارث رسیده از رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) با رویکرد آمریکاستیزی خمینی و حواریونش و یا ارتجاع مذهبی حاکم بود که به صورت مشخص از پروژه دست‌ساز و مهندسی شده اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان‌ماه 58 توسط خمینی و حواریونش شروع شد و خمینی و حواریونش در چارچوب خیمه شب بازی اشغال سفارت آمریکا و جایگزین کردن شعار آمریکاستیزی به جای مبارزه ضد امپریالیستی (از طریق به چالش کشیدن سرمایه‌داری نفتی و رانتی و حکومتی به ارث رسیده از رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) به دنبال آن بودند تا با بسیج مردم ایران و داغ کردن تنور جامعه ایران، در راستای نهادینه کردن قدرت خود گام بردارند (آنچنانکه در این رابطه در آن زمان خود خمینی خطاب به دانشجویان حواریونش که سفارت را اشغال کرده بودند، گفت: «من در این تنور داغ شده باید دو نان بچسبانم، یکی انتخابات رئیس جمهوری و دیگری انتخابات نمایندگان مجلس». در همین رابطه بود که خمینی از پروژه (دست‌ساز و مهندسی شده موسوی خوئینی‌ها و دانشجویان حواریونش) اشغال سفارت آمریکا به عنوان انقلاب دوم تعریف کرد. بدین ترتیب بود که در شماره‌های مختلف آرمان مستضعفین به صورت پر رنگ (به خصوص از بعد از بالماسکه اشغال سفارت آمریکا) می‌توانیم، این خط کشی تئوریک و سیاسی بین مبارزه ضد امپریالیستی (از کانال مبارزه با سرمایه‌داری رانتی و نفتی و حکومتی) با آمریکاستیزی جناح ارتجاع مذهبی حاکم را مشاهده کنیم.

باری، از اینجا بود که تا سال 60 آرمان مستضعفین ایران به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی و حرکت عمودی و سازمانی و برونی حرکت‌مان، توانست به حیات سیاسی – اجتماعی خود ادامه بدهد که بالاخره با حاکمیت فضای سرکوب و اختناق و درو کردن تمامی دستاوردهای انقلاب ضد استبدادی 57 توسط جناح ارتجاع مذهبی موج‌سوار، به خصوص در فرایند پسا 30 خرداد سال 60 و دستگیری و هجرت نیروها و هواداران این حرکت، همراه با توقیف انتشار آرمان مستضعفین ایران توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در سال 60) فاز عمودی و یا سازمانی حرکت‌مان هم به پایان رسید و بالاجبار حرکت‌مان در فرایند سوم باز مانند فرایند اول وارد فرایند درونی خودش شد که البته برعکس فرایند درونی اول که کمتر از سه سال کشید و صورت انتخابی داشت، حرکت درونی ما در فرایند سوم که صورت اجباری و تحمیلی داشت 28 سال طول کشید. تا بالاخره در خرداد ماه سال 88 با انتشار اولین شماره نشریه الکترونیکی نشر مستضعفین در سایت پیشگامان مستضعفین ایران، به عنوان ارگان عقیدتی- سیاسی – جنبشی (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) این حرکت در فرایند چهارم، باز حرکت برونی خودش را از سر گرفت که تا به امروز 13 سال از عمر حرکت برونی در فرایند چهارم این حرکت می‌گذرد، بنابراین، بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که نشر مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی – جنبشی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از خرداد سال 1388) به صورت ققنوسی از خاکستر 34 ساله (از سال 1355 تا سال 1388) حرکت درونی و برونی ما به پرواز در آمد و با پرواز خود (در خرداد سال 88) آغاز فرایند چهارم حرکت ما را اعلام کرد که البته از خرداد 88 الی الان، نشر مستضعفین ایران در 150 شماره به صورت ماهانه انتشار پیدا کرده است.

باری، در خصوص فرایند چهارم یا حرکت برونی ما در طول 13 سال گذشته و یا در خصوص ارزیابی 150 شماره نشر مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی – جنبشی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) آنچه که نسبت به آن باید عنایت بیشتری داشته باشیم اینکه:

اول - آنچنانکه در فرایند دوم (برونی شدن حرکت‌مان از نیمه اول اردیبهشت سال 58 تا سال 60) ما در چارچوب شرایط سیاسی – اجتماعی جدید حاکم بر آن روز جامعه بزرگ ایران به بازتعریف وظایف خودمان (در کادر حرکت سه ساله درونی قبلی یعنی 1355 - 1358) پرداختیم و در عرصه همان بازتعریف وظایف هفت گانه خودمان بود که آرمان مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی حرکت عمودی و سازمانی ما در نیمه اول اردیبهشت سال 58 متولد شد، بی‌شک انتشار الکترونیکی نشر مستضعفین ایران به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی – جنبشی (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) هم از خرداد 1388 خود نماینده سنتز جدیدی بود که در چارچوب شرایط جدید سیاسی – اجتماعی حاکم بر جامعه بزرگ ایران و بازتعریف وظایف جدیدمان (پس از 34 سال پر فراز نشیب حرکت‌های درونی و برونی در سه فرایند مختلف درونی و برونی) متولد شد. قطعاً تنها با فهم شرایط جدید در سال 88 و فهم بازتعریف وظایف جدیدمان در سال 88 است که ما می‌توانیم همزمان به دو سؤال از سه سؤال فوق (امروز در چه جایگاهی قرار داریم؟ و فردا به کجا خواهیم رسید؟) پاسخ بدهیم.

دوم - در خصوص شرایط جدید سیاسی – اجتماعی جامعه ایران در سال 88 (سال تولد نشر مستضعفین ایران) باید عنایت داشته باشیم که:

الف – از سال 88 به لحاظ سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دوران سه دهه صعود منحنی قدرت خود را پشت سر گذاشت و وارد دوران انحطاط قدرت و بحران مشروعیت و بحران موجودیت و نزول منحنی قدرت درونی و برونی خود شد. در نتیجه همین ورود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به دوران نزول و انحطاط و ابر بحران موجودیت و مشروعیت خود در سال 88 باعث شد تا از سال 88 علاوه بر شدت یافتن گاز گرفتن اسب‌های درشکه در سربالائی‌های قدرت و ابوعطا خواندن قورباغه‌ها در سربالائی شدن حرکت آب و ناتوانی حاکمیت در استمرار سرکوب مطلق جامعه ایران مانند دهه 60 و 70 ریزش هواداران رژیم چه در عرصه رأس و بدنه و قاعده حکومت و چه در عرصه نیروهای اجتماعی وابسته به رژیم در به اوج خود برسد.

ب - لازم به ذکر است که اگرچه از خرداد 76 با ظهور جریان اصلاح‌طلبان حکومتی تحت هژمونی سید محمد خاتمی، جنگ جناح درونی قدرت (در بستر تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان) وارد فاز جدیدی شده بود و گفتمان اصلاح‌طلبان حکومتی حتی توانست برای مدت بیش از دو دهه (از خرداد 76 تا دی‌ماه 96) به عنوان گفتمان مسلط بر جامعه ایران درآید، ولی در این رابطه باید توجه داشته باشیم که تا سال 88 این جنگ جناح‌های درون حاکمیت (در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان) تنها محدود به همان بالائی‌های قدرت می‌شد. به طوری که در جریان سرکوب قیام جنبش دانشجوئی در تیرماه 78 (که در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام ارگان خبری اصلاح‌طلبان حکومتی و جناح روحانیون تکوین پیدا کرد) شاهد بودیم که هر دو جناح درونی حاکمیت تحت هژمونی حزب پادگانی خامنه‌ای در سرکوب هولناک آن قیام دانشجوئی (توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) هم دست و هم داستان بودند؛ اما از سال 88 جنگ جناح‌های درون حاکمیت (در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان) وارد فاز نوینی از حرکت خود شد که اولین خودویژگی آن ریزش تضادهای درون جناح حکومتی به پائین یا بدنه و اقشار میانی و حتی اعماق جامعه بزرگ ایران بود.

یادمان باشد که در تحلیل نهائی جنبش سبز سال 88 مولود و سنتز همین ریزش تضادهای جناح‌های درون حاکمیت از رأس به بدنه جامعه ایران بود، به بیان دیگر حمایت اقشار میانی جامعه ایران تحت هژمونی جنبش دانشجوئی از کاندیداتوری میر حسین موسوی با شعار «رأی من کو؟» و اقدام کودتای انتخاباتی حزب پادگانی خامنه‌ای در انتخابات دولت دهم و ذبح کردن هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه 29 خرداد سال 88 در پای محمود احمدی نژاد توسط خامنه‌ای و در ادامه آن هولناک‌ترین سرکوب کنش‌گران جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنه‌ای (از 30 خرداد 88 تا عاشورای 88) و باز در ادامه آن محصور کردن نزدیک به 12 سال رهبران جنبش سبز (میر حسین موسوی و مهدی کروبی) همه و همه مولود و سنتز همان ریزش تضادهای جناح‌های درون حاکمیت به بدنه جامعه ایران بوده است؛ که البته این ریزش تضادها از بالا تا بدنه و اعماق جامعه بزرگ ایران از دی‌ماه 96 (به جای حرکت در بدنه جامعه ایران مانند جنبش سبز سال 88) در اعماق و پائینی‌ها جامعه ایران باعث اعتلای خیزش دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 گردید.

ج - هر چند در سال 88 اعماق و پائینی‌ها و اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران در بستر جنبش سبز همراه با اقشار میانی جامعه ایران شرکت نکردند (و البته دلیل این امر هم آن بود که اعماق و پائینی‌ها و اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران، خواسته و مطالبات خودشان که معیشتی با شعار «نان» بود، در شعار و پلاتفرم میر حسین موسوی که به دنبال بازتولید دوران طلائی خمینی در دهه 60 بود، نمی‌دیدند. بدین خاطر یکی از عوامل اصلی شکست جنبش سبز در سال 88 همین عدم مشارکت پائینی‌ها و کنش‌گران اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران درآن جنبش بود که مانع از استحاله حرکت آکسیونی کنش‌گران جنبش سبز به جنبش اعتصابی و تغییر توازن قوا در عرصه میدانی شد) ولی نباید فراموش کنیم که اعماق جامعه ایران از دو ران دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی با خیزش بر علیه فقر از شهر مشهد تا اسلام آباد، حرکت‌های اعتراضی خودشان را شروع کرده بودند و از آنجائیکه در دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی (دولت اصلاح‌طلبان حکومتی) با رویکرد کارگرستیزی و رشد فقر و فلاکت اعماق جامعه بزرگ و حاشیه‌نشینان شهرها و اردوگاه کار و زحمت ایران (در ادامه رویکرد نئولیبرالیستی دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی) گرفتار فشار مضاعفی شدند با عنایت به اینکه دولت نهم محمود احمدی نژاد توسط رویکرد پوپولیستی ستیزه‌گر و غارت‌گرانه به دنبال جذب حمایت حاشیه‌نشینان شهرها بود این همه باعث گردید که در جریان جنبش سبز اعماق جامعه و یا پائینی‌ها و یا اردوگاه کار و زحمت بی‌تفاوت باشند.

د - عنایت داشته باشیم که هم زمانی انتشار اولین شماره نشر مستضعفین ایران در خرداد 1388 با کودتای انتخاباتی حزب پادگانی خامنه‌ای بر علیه میر حسین موسوی (و شکل‌گیری جنبش سبز با شعار «رأی من کو؟» کنش‌گران این جنبش) امری تصادفی بود؛ چراکه ما مدت‌های درازی قبل از آن برای انتشار الکترونیکی نشر مستضعفین بسترسازی کرده بودیم و انتخاب ماه خرداد 88 تنها به خاطر پیوند این ماه با سالگرد در گذشت معلم کبیرمان شریعتی نه اعتلای جنبش سبز بود. بدین خاطر نباید فراموش کنیم که خود شکل‌گیری جنبش سبز در خرداد 1388 خود بسترساز اعتلای جنبش‌های مطالباتی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین گروه‌های مختلف جامعه بزرگ ایران هم گردید؛ زیرا این واقعیت را باید به عنوان یک اصل بپذیریم که به موازات ریزش تضادهای بالائی‌های قدرت به پائینی‌های جامعه، قطعاً شرایط برای رادیکالیزه شدن و اعتلای جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش تکوین یافته از پائین گروه‌های مختلف جامعه فراهم می‌گردد. بر این مطلب بیافزائیم که آنچه در این رابطه بیشتر تاثیرگذار گردید، موضوع سرکوب هولناک حزب پادگانی خامنه‌ای نسبت به کنش‌گران جنبش سبز (از 30 خرداد تا عاشورای 88) بود که خود همین سرکوب هولناک حزب پادگانی خامنه‌ای، علاوه بر اینکه باعث حرکت آنتاگونیستی جنبش دانشجوئی ایران بر علیه حزب پادگانی خامنه‌ای شد، شرایط برای رشد پتانسیل جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش و تکوین یافته از پائین بیشتر فراهم کرد.

یادمان باشد که خود سرکوب هولناک جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنه‌ای در سال 88 دو فونکسیون کوتاه مدت دیگری هم داشت که عبارت بودند از:

یکی رکود جنبش‌های سیاسی در طول دولت دهم پوپولیستی ستیزه‌گر و غارت‌گر محمود احمدی نژاد و دیگر پایان یافتن فرایند حرکت‌های سیاسی تکوین یافته از بالا و متکی بر اقشار میانی جامعه بزرگ ایران تحت هژمونی جناح‌های درون حاکمیت بوده است. بطوریکه در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که جنبش سبز آخرین حرکت سیاسی تکوین یافته از بالا در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد؛ و بی‌شک تمامی حرکت‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی که از بعد از سرکوب هولناک جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنه‌ای در جامعه بزرگ ایران شکل گرفتند، صورت جنبشی و یا خیزشی مطالبه‌محور خودجوش تکوین یافته از پائین و مستقل از جناح‌های درون حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست راست تا چپ چپ داشته‌اند. باری، در این رابطه است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که سرکوب هولناک جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنه‌ای آژیر اعلام ورود جنبش‌ها و خیزش‌های خودجوش و مستقل و تکوین یافته از پائین، به عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه بزرگ ایران بود. همچنین آژیر اعلام عدم اصلاح‌پذیری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جناح‌های درونی قدرت بود و باز آژیر اعلام بحران مشروعیت و موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود و باز آژیر اعلام شکست هر گونه مبارزه آزادی‌خواهانه اقشار میانی جامعه ایران (که منفک از جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران باشد) بود.

سوم - وظایف محوری که ما در آستانه استحاله حرکت درونی به حرکت برونی در سال 1388 برای خود تعریف کردیم و نشر مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی – جنبشی، جنبش پیشگامان ایران) در 150 شماره گذشته آئینه عملیاتی شدن این وظایف بوده است، عبارتند از:

الف – تبیین ترویجی مبانی نظری استراتژی جنبشی فرایند جدید برونی حرکت‌مان. قابل توجه است که (آنچنانکه قبلاً هم مطرح کرده‌ایم) در یک نگاه کلی، در عرصه حرکت برونی‌مان که از نیمه اول اردیبهشت ماه 1358 (با انتشار اولین شماره آرمان مستضعفین ایران شروع شد) تا به امروز می‌توانیم پروسس استراتژی حرکت را به دو فاز تقسیم کنیم:

فاز اول – فاز حرکت عمودی یا سازمانی بر پایه آرمان مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی حرکت.) می‌باشد.

فاز دوم – فاز حرکت افقی یا جنبشی بر پایه نشر مستضعفین ایران (به عنوان ارگان عقیدتی – سیاسی – جنبشی حرکت) است.

بنابراین، از آنجائیکه به صورت مشخص حرکت جنبشی ما با انتشار الکترونیکی نشر مستضعفین ایران (از خرداد ماه 1388) در شکل برونی آغاز گردید، بی‌تردید شروع فاز جنبشی حرکت نیازمند به بسترسازی نظری و تئوریک در راستای راهبری (نه رهبری بر پایه استراتژی آگاهی‌بخش گذشته‌مان نسبت به) جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین می‌باشد که نشر مستضعفین در 150 شماره در طول 13 سال گذشته بار تبیین نظری استراتژی جنبشی ما را به عهده داشته است و در این رابطه منهای مرزبندی بین استراتژی جنبشی با استراتژی حزبی و چریکی و ارتش خلقی در عرصه تئوری و منهای مرزبندی نظری بین جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل (از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) با جنبش‌های تکوین یافته از بالا (توسط حاکمیت و یا جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور) و منهای مرزبندی نظری و تئوریک بین جنبش‌های دینامیک و خیزش‌های بی‌سر و اتمیزه و بدون برنامه و تاکتیک و استراتژی، از همه مهمتر اینکه در این رابطه نشر مستضعفین در 150 شماره گذشته خود تلاش کرده است تا به صورت مشخص و کنکرت تقریباً تمامی جنبش‌های دینامیک مطالبه‌محور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه بزرگ ایران در طول 13 سال گذشته را در کادر تحلیل مشخص از آنها مورد کالبد شکافی و آسیب‌شناسی جهت راهبری (نه رهبری) کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و همچنین کنش‌گران آن جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و تکوین یافته از پائین قرار بدهد.

ب – آگاهی‌گری گروه‌های مختلف جامعه ایران نسبت به سترون بودن هر گونه گفتمان اصلاح‌طلبانه تکوین یافته از بالا توسط جناح‌های درونی حاکمیت و در چارچوب قانون اساسی ولایتمدار و از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم.

ج - تبیین مبانی تئوریک و عقیدتی خودمان (در کادر تدوین اندیشه‌های معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی) و یا تدوین مبانی نظری اسلام تطبیقی بازسازی شده، همراه با مرزبندی با اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحی‌گری و ولایتی حوزه‌های فقاهتی و مرزبندی با اسلام دگماتیسم صوفیانه اشعری‌گری و فردی و دنیاگریز و اختیارستیز و جامعه‌گریز و شریعتی‌ستیز حسین حاجی فرج معروف به عبدالکریم سروش و مرزبندی با اسلام انطباقی از مجاهدین خلق تا مهندس مهدی بازرگان و غیره.

د – دفاع پیگیر از مبارزه عدالت‌خواهانه و آزادی‌خواهانه گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران در بستر جنبش‌های مطالبه‌محور اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در راستای دستیابی به آزادی و عدالت از مسیر دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی با تکیه بر اصل حاکمیت و مرجعیت همه افراد جامعه بزرگ ایران (نه حزب مشخص و یا طبقه مشخص) و حق شهروندی و رأی برابر برای همه افراد جامعه بزرگ ایران فارغ، از جنسیت و طبقه و نژاد و مذهب و عقیده و قومیت و زبان و فرهنگ وغیره.

ه - مبارزه پیگیر علیه هر نوع تبعیض جنسیتی، تبعیض قومیتی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض اقتصادی، تبعیض آموزشی و غیره در چارچوب به چالش کشیدن سرمایه‌داری رانتی نفتی و فقاهتی حاکم و بر پایه مبارزه ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری جنبش‌های (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل از حاکمیت و جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ) مطالبه‌محور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تمامی گروه‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران اعم از جنبش زنان و جنبش کارگران و زحمتکشان و جنبش معلمان و جنبش مزدبگیران و کارمندان و جنبش اقشار میانی و جنبش بازنشستگان تا جنبش حاشیه‌نشینان و غیره.

و - افشاگری‌های تبلیغی و ترویجی و تهییجی نسبت به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در راستای انتقال تضادهای ساختاری و سیاسی و عقیدتی این رژیم، به وجدان و خودآگاهی گروه‌های مختلف اجتماعی و آگاهی‌گری توده‌های جامعه بزرگ ایران نسبت به ترفندهای استثمارگرایانه و استحمارگرایانه و استبدادگرایانه و نسبت به جوهر تبعیض‌گرایانه جنسیتی، طبقاتی، آموزشی، نژادی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این رژیم و در چارچوب به چالش کشیدن سرمایه‌داری رانتی و نفتی و فقاهتی حاکم.

ز - مبارزه نظری و تئوریک با رویکردهای سکتاریستی و فرقه‌گرایانه جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور از راست راست تا چپ چپ و همچنین مبارزه سیاسی با همه جریان‌های خارج‌نشین که در چارچوب رویکرد رژیم چنج خود به دنبال کسب قدرت سیاسی برای جریان خاص خود از بالای سر مردم ایران با حمایت و کمک‌های قدرت‌های خارجی از جهان سرمایه‌داری به سرکردگی آمپریالیسم آمریکا تا صهیونیسم نژادپرست و ارتجاع منطقه هستند.

ح – تحلیل سیاسی، اجتماعی اقتصادی از جوامع و کشورهای دیگر جهت انتقال تجارب و آگاهی‌گری گروه‌های مختلف جامعه بزرگ ایران.

ط - تحلیل مستمر از هزار تویی بحران‌های امروز کشور (از ابر بحران حاد اقتصادی تا ابر بحران زیست محیطی و تا بحران‌های موجودیت و مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و بحران مهلک کم آبی و بحران انسداد فضای سیاسی جامعه و بحران یاس و سرخوردگی مردم ایران و بحران حاد ژئوپولیتیک منطقه‌ای و بحران بیماری کرونا و غیره) جهت آگاهی‌گری مردم به شرایط امروز جامعه ایران.

ی – تلاش فکری – سیاسی در راستای ایجاد پیوند بین تمامی هواداران اندیشه شریعتی در کادر برنامه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی.

ک – مبارزه فکری با آن دسته از هواداران اندیشه شریعتی که از رویکرد راست‌روانه لیبرالیستی و فردگرایانه و صوفیانه یا عارفانه دگماتیستی و یا از اندیشه‌های اجتماع گریز و غیر دموکراتیک و غیر سوسیالیستی و غیر جنبشی به صورت مکانیکی و فرصت‌طلبانه در قالب اندیشه‌های شریعتی حمایت می‌کنند.

پایان