تیتر اول:

تقسیم باز تقسیم «بین‌المللی و منطقه‌ای خاورمیانه سیاسی و اقتصادی»، همراه با عمیق‌تر شدن «باتلاق خاورمیانه» در فرایند فعلی

از بعد از اعتلای خیزش‌های معیشتی در سه کشور لبنان، عراق و ایران (در ماه‌های مهر و آبان سال جاری) و در ادامه آن در فرایند پساشکست امپریالیسم آمریکا در (افغانستان، عراق، یمن، لیبی و بالاخره) سوریه، اعلام رسمی خروج امپریالیسم آمریکا از سوریه توسط ترامپ، تبانی ترامپ با اردوغان نسبت به حمله نظامی ترکیه به سوریه و اشغال مناطق روژاوا، حضور 70 هزار نیروی نظامی آمریکائی در منطقه خاورمیانه (7 هزار نفر عراق، 14 هزار نفر افغانستان، 13 هزار نفر در قطر، 2500 نفر درتر کیه و 4 هزار نفر در عربستان سعودی و بقیه در دیگر کشورهای منطقه) و 7 تریلیون دلار اسلحه‌های انبار شده در منطقه خاورمیانه، همراه با بر هم خوردن توازن قوای قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای در فرایند پساشکست داعش در منطقه خاورمیانه، تضاد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با امپریالیسم آمریکا بر سر هژمونی منطقه در این شرایط و خصلت توسعه‌طلبانه هر دو رژیم حاکم (بر ایران و آمریکا) و حمایت دو امپریالیسم روسیه و چین در این شرایط از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم همه و همه باعث گردیده است که هر گونه جنگ تمام عیار بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با امپریالیسم آمریکا (در عرصه هژمونی منطقه خاورمیانه) در این شرایط بسترساز ظهور هیولای یک جنگ جهانی بشود که البته آغازش ممکن است به صورت اتفاقی شکل بگیرد، اما پایانش غیر قابل تصور و غیر قابل کنترل برای همه‌خواهد بود.

همان جنگ جهانی که کمترین فونکسیون آن برای منطقه خاورمیانه «شعله‌ور شدن جنگ‌های خانمان‌سوز فراگیر داخلی کشورهای منطقه‌خواهد بود». همان جنگ جهانی که نه رژیم مطلقه فقاهتی و نه امپریالیسم آمریکا و دولت (پوپولیسم ستیزه‌گر و دموکراسی‌ستیز و فاشیست و زن‌ستیز و نژادپرست) ترامپ در این شرایط توان اقتصادی انجام آن را ندارند و به لحاظ درون مرزی مقبولیت اجتماعی انجام آن را هم ندارند. خروج دولت ترامپ از برجام و تحمیل یکطرفه تحریم‌های اقتصادی و فشارهای حداکثری بر مردم نگون‌بخت ایران و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توسط جناح هار امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ (نماینده این جناح هار امپریالیسم آمریکا) به خصوص در طول دو سال گذشته (همراه با زمین‌گیر شدن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در دایره فشارهای حداکثری و تحریم‌های همه جانبه امپریالیسم آمریکا که البته پیش از رژیم مطلقه فقاهتی این مردم نگون‌بخت ایران هستند که قربانی این تحریم‌های همه جانبه اقتصادی و فشار حداکثری دولت ترامپ شده‌اند) حزب پادگانی خامنه‌ای را وادار کرده است تا با عبور از برجام در چارچوب «استراتژی بالا بردن تنش‌های سیاسی نظامی و تئوری عمق استراتژی در منطقه خاورمیانه»، امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ را «جهت وادار کردن به شکست این تحریم‌های همه جانبه اقتصادی تحت فشار همه جانبه قرا بدهند.»

لذا در چارچوب این رویکرد بود که حزب پادگانی خامنه‌ای با تکیه بر سپاه قدس (تحت فرماندهی قاسم سلیمانی) به عنوان بازوی برون مرزی سپاه پاسداران جهت فشار بر امپریالیسم آمریکا از طریق افزایش تنش‌های نظامی و سیاسی در منطقه دست به کار شدند. پر واضح است که سپاه قدس (تحت فرماندهی قاسم سلیمانی) در عرصه این استراتژی برون مرزی و منطقه‌ای تنها یک تشکیلات صرف نظامی نمی‌باشد، بلکه برعکس یک تشکیلات سیاسی به موازات آن تشکیلات نظامی نیز می‌باشد، بنابراین همین جایگاه سیاسی نظامی سپاه قدس (تحت فرماندهی قاسم سلیمانی به عنوان بازوی نظامی – سیاسی برون مرزی حزب پادگانی خامنه‌ای) در عرصه استراتژی تنش‌زائی در منطقه جهت فشار بر امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ در راستای «شکستن تحریم‌های اقتصادی و فشارهای حداکثری ترامپ»، بسترساز آن گردید تا قاسم سلیمانی (به عنوان فرمانده سپاه قدس و استراتژیست و موتور حرکت نظامی – سیاسی حزب پادگانی خامنه‌ای و هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در منطقه خاورمیانه) جهت مادیت بخشیدن به رویکرد فوق، با تشکیل میلیشیای شیعه در کشورهای مختلف منطقه از لبنان تا سوریه و تا عراق و یمن و افغانستان و پاکستان، شرایط برای موفقیت حزب پادگانی خامنه‌ای به خصوص در عرصه مبارزه با داعش در عراق و سوریه فراهم سازد.

بدین ترتیب بود که قاسم سلیمانی (برای حزب پادگانی خامنه‌ای) در عرصه منطقه و جهانی بدل به یک شخصیت بین‌المللی کرده بود و در داخل کشور ایران بدل به دومین شخصیت (پس از خامنه‌ای) تأثیرگذار سیاسی و نظامی کرده بود. باری، در چارچوب استراتژی تنش‌زائی منطقه‌ای بود که سپاه قدس (و میلیشیای شیعه تحت فرماندهی قاسم سلیمانی در کشورهای منطقه) به عنوان بازوی برون مرزی سپاه پاسداران که از حمایت استراتژیک حزب پادگانی خامنه‌ای هم برخوردار بودند، در طول شش ماه گذشته (به موازات افزایش فشارهای حداکثری ترامپ) پروژه تنش‌زائی خود را در منطقه بدین ترتیب مادیت بخشیدند:

الف – آتش زدن کشتی‌های نفتی در خلیج فارس تا دریای عمان.

ب - ربودن کشتی نفتی انگلیسی.

ج – حمله موشکی و پهبادی به تاسیسات نفتی آرامکو.

د - سرنگون کردن پهباد آمریکائی در خلیج فارس.

ه – حمله راکتی و موشکی به پایگاه کرکوک و کشتن یک غیر نظامی آمریکائی توسط میلیشیای تحت‌الامر خود.

و – حمله به سفارت آمریکا در بغداد و آتش زدن آن.

بدین ترتیب بود که جناح هار امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ که نمایندگی این جناح را یدک می‌کشید، رفته رفته وارد برخورد عکس‌العملی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شدند و به این واقعیت رسیدند که تنها توسط تحریم‌های اقتصادی نمی‌توانند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران را در عرصه منطقه خاورمیانه مهار کنند، از اینجا بود که در چارچوب این برخورد عکس‌العملی دولت ترامپ تصمیم به برخورد دو مؤلفه‌ای، (فشار حداکثری همراه با برخوردهای مهار شده نظامی) تا مرز ورود به جنگ تمام عیار بگیرند (یادآوری می‌کنیم که در این مرحله جنگ تمام عیار هم خط قرمز خامنه‌ای است و هم خط قرمز ترامپ) بدین ترتیب بود که دولت ترامپ ابتدا تصمیم به حمله نظامی به پایگاه کتائب حزب الله (که از نیروهای پیرامونی حشد الشعبی عراق می‌باشند) گرفت و 25 نفر از اعضا و فرماندهان کتائب حزب الله را قتل عام کرد؛ و البته در انتقامگیری این کشتار دولت ترامپ بود که حشد الشعبی به سفارت آمریکا در منطقه سبز بغداد حمله کردند و سفارت آمریکا را به آتش کشیدند.

یادمان باشد که سفارت آمریکا در عراق بزرگترین سفارت آمریکا در جهان است که 9 برابر زمین فوتبال مساحت دارد و 7 هزار عمله و اکراه سیاسی و نظامی وابسته به خود در کشور عراق دارد و مرکز ثقل مدیریت هژمونی‌طلبانه امپریالیسم آمریکا در منطقه غرب آسیا می‌باشد. طبیعی است که با تجربه دو اشغال سفارت آمریکا در ایران در سال 58 و بنغازی لیبی در زمان اوباما، ترامپ حمله به سفارت آمریکا به خصوص در عراق، به عنوان خط قرمز استراتژی هژمونی‌طلبانه خود تعریف کند. در نتیجه حمله راکتی و موشکی به پایگاه نظامی کرکوک و در ادامه آن حمله به سفارت آمریکا در بغداد توسط حشد الشعبی باعث گردید تا تیم امنیتی دولت ترامپ ترور قاسم سلیمانی را در این شرایط خودویژه منطقه، در دستور کار خود قرار دهند که البته با عنایت به حفره‌های امنیتی که در سیستم اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی و دولت اسد در سوریه و کشور عراق وجود دارد، توسط نفوذی‌های اسرائیل در دو فرودگاه سوریه و عراق پس از کنترل رفت و آمد قاسم سلیمان، در پی تبانی تیم امنیتی دولت نتانیاهو با تیم امنیتی دولت ترامپ در ساعت یک بامداد روز جمعه مورخ 13/10/98 در نزدیک فرودگاه بغداد، قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس معاون رهبری حشد الشعبی و 8 نفر از همراهانش با پرتاب سه موشک پهباد آمریکائی این ترور نابخردانه انجام گرفت و با انجام این ترور نابخردانه ترامپ بود که «با عمیق‌تر شدن باتلاق منطقه خاورمیانه، فرایند جدیدی در این منطقه در این شرایط تندپیچ منطقه آغاز شده است»؛ که برای فهم آرایش جدید تضادها در منطقه در فرایند پساترور قاسم سلیمانی و همراهانش، باید نخست به جایگاه و عملکرد سپاه قدس تحت فرماندهی قاسم سلیمانی (حداقل در طول 15 سال گذشته) در سطح منطقه علم و آگاهی پیدا کنیم؛ بنابراین در این رابطه است که می‌توانیم بگوئیم که:

اولاً آنچنانکه نوآم چامسکی نظریه‌پرداز برجسته آمریکائی می‌گوید: «ترور قاسم سلیمانی و همراهانش (در بامداد روز جمعه 13/10/98) توسط حمله موشکی پهباد آمریکائی، اقدام تروریستی و خلاف حقوق بین‌الملل بوده است و مصداق تروریسم بین‌المللی و حتی بدتر از آن بوده است.»

ثانیاً در تحلیل نهائی جوهر و ماهیت ترور قاسم سلیمانی و همراهانش (توسط امپریالیسم آمریکا و همراهی رژیم صهیونیستی اسرائیل) که یک اقدام جنگی و خلاف حقوق بین‌الملل در کشور عراق بوده است، پروژه‌ای در چارچوب تضاد دو رژیم هژمونی‌طلب (آمریکا و ایران) در عرصه کسب هژمونی منطقه خاورمیانه بوده است نه چیزی بیشتر از آن.

لذا اصلاً و ابداً تصمیم دولت (فاشیست و ضد دموکراسی و ضد مهاجر و زن‌ستیز و نژادپرست و ضد تمامی نظام حقوقی بین‌الملل) ترامپ و همراهی رژیم (صهیونیستی و اشغال‌گر و نژادپرست و ضد دموکراسی) اسرائیل در این پروژه، در راستای دمکراسی‌خواهی برای خلق‌های مظلوم این منطقه نبوده است، آنچنانکه دیدیم که طبق نوشته بلومبرگ پس از ترور قاسم سلیمانی مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا به دیپلمات‌های این کشور در سراسر جهان دستور داد تا از هر گونه تماس با اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی ایران که شامل سازمان مجاهدین خلق و کوموله و مدیریت گذار و سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان قومی ایران می‌شوند، خود داری کنند؛ و خود ترامپ فاشیست در مصاحبه‌ها و توئیترهای پس از ترور قاسم سلیمانی با تکرار این جمله که جامعه ایران توسط همین رژیم فقاهتی حاکم هم می‌تواند به رفاه و تمدن و ترقی برسد (البته در صورتی که زیر بلیت آنها قرار گیرند) سخن از صلح و آشتی با این رژیم و نفی رویکرد سرنگون‌طلبانه برای این رژیم سر می‌داد.

ثالثاً از آنجائیکه در شرایطی امپریالیسم آمریکا و دولت فاشیست ترامپ اقدام به ترور قاسم سلیمانی و همراهانش در کشور عراق کرد که «خیزش‌های معیشت‌طلبانه خلق‌های سه کشور لبنان و عراق و ایران در منطقه در حال اعتلا بودند» که البته با انجام این ترور همراه با امنیتی شدن و ضد آمریکائی شدن فضای منطقه و بسیج میلیون‌ها نفر از مردم حول مراسم تشییع جنازه آنها، این خیزش‌های عدالت‌طلبانه مردم منطقه، روند افولی محسوس پیدا کرده‌اند.

رابعاً با عنایت به اینکه از بعد از پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه سال 2006 بر ارتش اسرائیل که در آن جنگ قاسم سلیمانی جزء ستاد فرماندهی حزب الله لبنان بود و همچنین پیروزی در جنگ با داعش که از سال 2016 به صورت تمام عیار شکل گرفت و قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروهای پیاده نظام در دو کشور عراق و سوریه بود، این همه باعث گردید تا در ذهنیت اجتماعی مردم این دو کشور «قاسم سلیمانی به عنوان نماد ضد آمریکائی و ضد داعش و ضد رژیم صهیونیستی بشود»، بنابراین، در این رابطه است که مردم این دو کشور در چارچوب «هویت ملی و هویت مذهبی» (در فرایند پساترور قاسم سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا) هویت قاسم سلیمانی را تعریف کردند؛ و باز «تشییع جنازه بی‌مثال قاسم سلیمانی در دو کشور عراق و ایران، مولود همین تعریف هویت دو مؤلفه‌ای مردم از او بود.»

خامسا فونکسیون پروژه ترور قاسم سلیمانی برای حاکمیت مطلقه فقاهتی و جنبش‌های مطالباتی و خیزش معیشتی آبان‌ماه در فرایند پساترور قاسم سلیمانی عبارت‌اند از:

الف – «بسیج اجتماعی» و میلیونی پائینی‌های جامعه ایران در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی (که برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم بیش از 56 نفر در کرمان در این مراسم کشته شدند).

ب – «ترمیم شکاف‌های درونی جناح‌های قدرت» که از بعد از سرکوب خونین خیزش آبان‌ماه و به موازات نزدیک شدن به انتخابات مجلس یازدهم (در اسفندماه سال جاری) این شکاف‌های درون حکومتی و درونی قدرت عمیق‌تر شده بود.

ج – «ترمیم شکاف عمیقی که بین حاکمیت و بخش حداقلی پایگاه اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی در جریان خیزش آبان‌ماه 98 و سرکوب خونین آن حاصل شده بود.»

د - بسترسازی حزب پادگانی خامنه‌ای جهت «پیوند دادن این بسیج اجتماعی به انتخابات مهندسی شده مجلس یازدهم در اسفند ماه 98.»

ه - استفاده حزب پادگانی خامنه‌ای از بسیج اجتماعی مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی جهت «حمله موشکی بامداد چهارشنبه مورخ 18/10/98 به دو پایگاه نظامی امپریالیسم آمریکا در عراق»، البته هر چند این حمله موشکی حزب پادگانی خامنه‌ای «مهندسی شده بود و از قبل توسط عادل المهدی نخست‌وزیر عراق و نامه ظریف به سفیر سوئیس موضوع به اطلاع تیم امنیتی ترامپ رسانیده شد بود تا کشته شدن افراد در پایگاه جلوگیری شود» ولی مع الوصف پرتاب 12 موشک بالستیک نقطه‌زن به پایگاه عین الاسد و دو موشک به پایگاه نظامی اربیل باعث گردید تا «اقتدار ضربه خورده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حداقل برای نیروهای وابسته به این رژیم‌ترمیم پیدا کند.»

و – استفاده حزب پادگانی خامنه‌ای از بسیج اجتماعی مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی جهت اعلام «گام پنجم کاهش تعهدات برجامی خود، باعث گردید تا فرجام برجام توسط رژیم مطلقه فقاهتی اعلام بشود». ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد:

1 - حمله نظامی امپریالیسم آمریکا به پایگاه کتائب حزب الله همراه با کشته شدن ده‌ها نفر از نیروهای جریان‌های وابسته به حشد الشعبی عراق و در ادامه آن حمله انتقام‌جویانه نیروهای وابسته به حشد الشعبی به سفارت امپریالیسم آمریکا و به آتش کشانیدن آن و حمله متقابل راکتی و موشکی به پایگاه‌های نظامی امپریالیسم آمریکا در کرکوک که باعث کشته شدن یک پیمانکار آمریکائی شد و در ادامه آن ترور نابخردانه دو استراتژیست رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و حکومت عراق (قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران و ابو مهدی المهندس معاون فرمانده حشد الشعبی عراق) در بامداد روز جمعه مورخ 13/10/1398 توسط تیم امنیتی دولت ترامپ و در ادامه آن تشییع جنازه گسترده و فراگیر و سراسری و میلیونی مردم عراق و ایران از آن دو تن و همراه با آن فضای ضد آمریکائی در کشورهای منطقه از لبنان و عراق و ایران گرفته تا افغانستان و پاکستان و غیره و در ادامه آن دو روز بعد از ترور آن دو تن، صدور قطعنامه پارلمان عراق مبنی بر خروج نیروهای خارجی از آن کشور و موضع عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر موقت عراق در پیگیری این مطالبه و در ادامه آن حمله انتقام‌جویانه موشکی سپاه پاسداران (جهت انتقام ترور قاسم سلیمانی در بامداد روز چهارشنبه مورخ 18/10/1398 به پایگاه‌های نظامی عین الاسد در استان الانبار و پایگاه اربیل امپریالیسم آمریکا در عراق) و در ادامه آن اعلام گام پنجم کاهش تعهدات برجامی رژیم مطلقه فقاهتی که باعث اعلام فرجام برجام شد همه و همه باعث عمیق‌تر شدن باتلاق خاورمیانه در این شرایط شده است.

2 - فرایند جدید تحول منطقه خاورمیانه، فرایندی بالبداهه و مکانیکی با گذشته نیست بلکه برعکس سنتزی از فرایندهای گذشته به خصوص فرایند پساشکست داعش و رویش و زایش نیروها و جنگ‌های نیابتی در منطقه خاورمیانه می‌باشد. بدون تردید شکست داعش توسط قدرت‌های بین‌المللی و امپریالیستی و قدرت‌های منطقه‌ای که در رأس آنها رژیم مطلقه فقاهتی قرار دارد، می‌تواند به عنوان یک نقطه عطفی در این رابطه به حساب آورد، چراکه در تحلیل نهائی برنده این شکست در عرصه بین‌المللی روسیه و پوتین قرار دارد و در عرصه منطقه هم رژیم منطقه فقاهتی حاکم ایران می‌باشد؛ و البته در عرصه محدودتر روژاوای سوریه بودند که توانستند در بستر جنگ داخلی سوریه به خودمختاری داخلی نسبت به دولت مرکزی سوریه دست پیدا کنند؛ و البته بازنده این شکست در عرصه بین‌المللی امپریالیسم آمریکا و متحدین آن بودند، آنچنانکه بازنده منطقه‌ای شکست داعش در مرحله اول عربستان سعودی و امارات بودند و در مرحله ثانی کشور ترکیه است.

لذا از آنجائیکه این تقسیم باز تقسیم قدرت در منطقه خاورمیانه در فرایند پساشکست داعش در عرصه بین‌المللی مورد قبول امپریالیسم آمریکا و متحدین آن نبود و در عرصه منطقه مورد قبول ترکیه و عربستان و سوریه نبود، همین امر باعث گردید تا امپریالیسم آمریکا جهت به چالش کشیدن پروژه تقسیم باز تقسیم قدرت در خاورمیانه بعد از شکست داعش، با اعلام خروج نظامیانش از سوریه، این چالش را استارت زد؛ که البته همراه با اعلام خروج امپریالیسم آمریکا از سوریه طبق تبانی قبلی ترامپ با اردوغان، حمله نظامی ترکیه به خاک سوریه و اشغال سرزمین روژاوا و پناه بردن روژاوا به دولت مرکزی سوریه و به چالش کشید شدن خودمختاری روژاوا شکل گرفت.

3 - طبق گفته عادل المهدی نخست‌وزیر عراق، ورود قاسم سلیمانی به عراق (در روز جمعه مورخ 13/10/98) برای آن بوده است که قاسم سلیمانی حامل پاسخ رژیم مطلقه فقاهتی به نامه عربستان سعودی، جهت بسترسازی مذاکره و کاهش تنش‌ها بین ایران و عربستان سعودی بوده است. بدون تردید اگر داوری نخست‌وزیر عراق در این رابطه باور کنیم، جناح هار امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ از محتوای سفر قاسم سلیمانی به عراق در روز جمعه 13/10/98 مطلع بوده‌اند، ولی از آنجائیکه دولت ترامپ کاهش تنش بین عربستان سعودی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، بر علیه منافع حاصل از فروش تسلیحات صدها میلیارد دلاری (کارتل‌ها و تراست‌های اسلحه فروش امپریالیسم آمریکا) به کشورهای خلیج فارس و عربستان سعودی تحلیل می‌کرده است، طبیعی است که انتخاب روز جمعه 13/10/98 جهت ترور قاسم سلیمانی توسط تیم امنیتی دولت ترامپ می‌تواند در این رابطه قابل تفسیر و تحلیل باشد.

یادمان باشد که سیستم امنیتی و کنترل فرودگاه بغداد صد در صد در اختیار پیمانکاران آمریکائی می‌باشد و دولت عراق اصلاً و ابداً در سیستم امنیتی فرودگاه بغداد دخالتی ندارد؛ و البته این موضوعی بوده است که قاسم سلیمانی به آن اطلاع کامل داشته است، بنابراین کنترل رفت و آمد قاسم سلیمانی از طریق فرودگاه بغداد توسط سیستم‌های امنیتی و اطلاعاتی امپریالیسم آمریکا کار چندان پیچیده‌ای نبوده است که تیم امنیتی دولت ترامپ برای اولین بار در بامداد روز جمعه 13/10/98 به آن دست پیدا کرده باشد. البته صد در صد هم خود قاسم سلیمانی از این امر مطلع بوده است، ولی او در چارچوب توافقات قبلی با امپریالیسم آمریکا، در روز جمعه (13/10/98) بر این باور بوده است که «تیم امنیتی دولت ترامپ مانند گذشته فیزیک او را به چالش نمی‌کشند». غافل از اینکه امپریالیسم و سرمایه‌داری تنها در چارچوب منافع فوری و استراتژیک خود تصمیم می‌گیرند، نه بر پایه روابط حقوقی و عرفی و شخصی و غیره. اخلاق در رویکرد امپریالیستی و سرمایه‌داری فقط و فقط دستیابی و حفظ منافع سرمایه‌داری متروپل می‌باشد نه چیز دیگری؛ و بدین خاطر در این رابطه بوده است که سفر قاسم سلیمانی به عراق از طریق فرودگاه بغداد آن هم توسط هواپیمای مسافربری امری روتین و مورد توافق دولت ترامپ با رژیم مطلقه فقاهتی بوده است. در این رابطه سؤال مهمی که قابل طرح است اینکه، چرا تیم امنیتی دولت ترامپ بامداد روز جمعه مورخ 13/10/98 جهت ترور قاسم سلیمانی انتخاب کردند؟

دو پاسخ می‌توان به این سؤال داد. پاسخ اول اینکه در چارچوب داوری عادل المهدی نخست وزیر عراق، موضوع سفر روز جمعه قاسم سلیمانی به عراق، تنش‌زدائی بین عربستان سعودی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است؛ که البته به دلیل اینکه دولت ترامپ تنش‌زدائی بین عربستان سعودی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر علیه بازار فروش تسلیحات نظامی (کارتل‌ها و تراست‌های اسلحه فروش امپریالیسم آمریکا که خود نمایندگی آنها را یدک می‌کشد) تحلیل می‌کرده است، طبیعی است که حذف فیزیکی قاسم سلیمانی کنسل کردن آن پروژه می‌دانسته است.

پاسخ دوم در باب انتخاب زمان ترور قاسم سلیمانی توسط تیم امنیتی دولت ترامپ، بازگشت پیدا می‌کند به موضوع حمله به سفارت آمریکا در منطقه سبز بغداد توسط حشد الشعبی و کشته شدن پیمانکار آمریکائی در حمله کتائب حزب الله به پایگاه نظامی کرکوک؛ که البته از بعد از حمله نیروهای نظامی امپریالیسم آمریکا به پایگاه نظامی حشد الشعبی و کتائب حزب الله صورت گرفت و باعث کشته شدن ده‌ها تن از آن نظامیان شد.

4 - قاسم سلیمانی آنچنانکه در جنگ 33 روزه سال 2006 (در مقام ستاد فرماندهی حزب الله لبنان) با اسرائیل نشان داد و توانست برای اولین بار در تاریخ حیات کشور اسرائیل ارتش آن کشور را شکست بدهد و همچنین آنچنانکه در جنگ با داعش در سال 2016 در مقام فرماندهی پیاده نظام دو کشور عراق و سوریه نشان داد و توانست داعش را شکست بدهد، بدون تردید تنها استراتژیست رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که علاوه بر اینکه یک استراتژ کهنه کار در عرصه پراتیک بود، در عرصه تدوین تئوریک استراتژی همید طولانی داشت. در این رابطه است که می‌توان داوری کرد که قاسم سلیمانی تنها استراتژ رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه نظری و عملی بود که «می‌توانست یک جنگ فراگیر و همه جانبه و تمام عیار در منطقه خاورمیانه به صورت درازمدت با ارتش آمریکا و ارتش اسرائیل مدیریت نظری و عملی نماید» که البته در این رابطه تیم امنیتی ترامپ کاملاً به این موضوع آگاهی داشتند و از آنجائیکه در این شرایط قاسم سلیمانی جهت شکست تحریم‌های اقتصادی و فشار حداکثری دولت فاشیست ترامپ به جای مذاکره و به جای تکیه بر برجام معتقد بر تنش‌زائی و جنگ منطقه‌ای توسط گروه‌های متعدد و متکثر دست‌ساز میلیشیای خود در کشورهای منطقه بود. طبیعی است که دولت ترامپ در فرایند پساشکست امپریالیسم آمریکا در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن، اوکراین، ونزوئلا، کره شمالی، دریای چین و غیره دیگر اعتقادی به جنگ جدیدی در منطقه خاورمیانه نداشته باشد، پیداست که در این شرایط در رویکرد تیم امنیتی دولت ترامپ حذف فیزیکی قاسم سلیمانی، «جاده را برای به پای میز مذاکره کشانیدن حزب پادگانی خامنه‌ای مهیا می‌سازد». یادمان باشد که شعار ترامپ در این رابطه این است که: «ایرانی‌ها در هیچ حمله نظامی پیروز نشده‌اند اما در هیچ مذاکره‌ای هم شکست نخورده‌اند.»

5 - در رویکرد گروهی از نظریه‌پردازان و تحلیل‌گران سیاسی علت ترور قاسم سلیمانی در این شرایط خودویژه منطقه خاورمیانه این بوده است که از آنجائیکه امپریالیسم آمریکا در تمامی جنگ‌های منطقه خاورمیانه در طول سه دهه گذشته (که از سال 1991 با جنگ خلیج بوش پدر در حمله به عراق شروع شده است، الی الان، از عراق و افغانستان و لیبی گرفته تا سوریه و یمن و در خارج از خاورمیانه از اوکراین و کره شمالی گرفته تا ونزوئلا) شکست خورده است و در کشور عراق پس از 5 هزار کشته دادن و بیش از 3 تریلیون دلار هزینه کردن، در شرایط فعلی، از بعد از حمله حشد الشعبی و کتائب حزب الله به پایگاه نظامی امپریالیسم آمریکا در کرکوک و کشته شدن یک پیمانکار آمریکائی و حمله انتقام‌جویانه حشد الشعبی به سفارت آمریکا، وضعیت امپریالیسم آمریکا در عراق به آنجا رسیده است که ترامپ می‌گوید: «دیدن تظاهرکنندگانی که ساختمان سفارت آمریکا در بغداد را محاصره کرده بودند و سعی داشتند وارد آن بشوند، موجب شد مسئولان نظامی را احضار کنم و به آنها اعلام کنم که نمی‌خواهم اقدامی مشابه یورش به کنسولمان در لیبی تکرار شود اگر مانع از این اتفاق نمی‌شدیم شاهد بنغازی دیگری در عراق بودیم.» مع الوصف برای ترامپ پروژه ترور و حذف فیزیکی قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس (توسط حفره‌های امنیتی که در فرودگاه سوریه و عراق وجود داشت) تنها مسیر استمرار حیات امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه است چرا که:

اولاً قاسم سلیمانی استراتژ و موتور نظامی رژیم مطلقه فقاهتی در سطح منطقه در چارچوب تعریف عمق استراتژی رژیم مطلقه فقاهتی بوده است و در جریان مبارزه با داعش در عراق، در طول 12 سال، همکاری میدانی بین قاسم سلیمانی یا سپاه قدس با فرماندهی امپریالیسم آمریکا در منطقه وجود داشته است زیرا در جریان جنگ با داعش امپریالیسم آمریکا تنها توسط نیروی هوائی خود در این جنگ شرکت داشت و فرماندهی قدرت پیاده نظام در جنگ با داعش در عراق و سوریه در دست سپاه قدس و قاسم سلیمانی بود. لذا به همین دلیل در طول یک دهه جنگ و مبارزه با داعش، «امپریالیسم آمریکا و دولت اوباما و تیم امنیتی ترامپ با اطلاع کاملی که از حرکت قاسم سلیمانی و سپاه قدس در منطقه داشتند، هرگز طرح ترور قاسم سلیمانی در دستور کار خود قرار نداده بودند»؛ بنابراین از بعد حمله نظامی سپاه قدس به تاسیسات نفتی آرامکو و سرنگون کردن پهباد آمریکائی و حمله به کشتی‌های نفتی در خلیج فارس و دریای عمان و تهدید بستن تنگه هرمز و حمله حشد الشعبی به پایگاه‌های نظامی آمریکا در عراق و به خصوص حمله به سفارت آمریکا در عراق بود که ترامپ تصمیم به حذف فیزیکی قاسم سلیمانی گرفت تا با انتخاب تب از مرگ و شکست فراگیر خود در منطقه جلوگیری نماید.

یادمان باشد که برای دولت ترامپ فاشیست و نژادپرست و مهاجرستیز و زن‌ستیز و مخالف محیط زیست و مخالف تمامی مقررات حقوق بین‌المللی، ترور قاسم سلیمانی در این شرایط تنها به عنوان یک تاکتیک مطرح است، نه به عنوان یک استراتژی در منطقه خاورمیانه. لذا در این رابطه است که در فردای ترور قاسم سلیمانی، تارنمای بلومبرگ نوشت: «مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا به دیپلمات‌های این کشور دستور داده تا برای به خطر نیفتادن دیپلماسی میان تهران و واشتگتن (در فرایند پساترور قاسم سلیمانی) هر گونه تماس با معاندان و جریان‌های برانداز و سرنگون‌طلب ایرانی خارج از کشور محدود شود» بنابه نوشته بلومبرگ «این دستورالعمل به همه نمایندگی‌های دیپلماتیک آمریکا در سراسر جهان ارسال شده است. طبق نوشته بلومبرگ این دستورالعمل پمپئو، علاوه بر سازمان مجاهدین خلق، حزب کومله و مدیریت شورای گذار، جنبش مبارزه عربی برای آزادی الاحواز (اهواز) و سلطنت‌طلبان برانداز هم جزء این گروه‌های ممنوعه بوده‌اند. پمپئو در این دستورالعمل اعلام کرده است که ارتباط مستقیم دولت آمریکا با این گروه‌ها می‌تواند برای اهداف سیاسی کاخ سفید با هدف توافق جامع با ایران و پرداختن به رفتار بی ثبات کننده آن زیانبخش باشد.»

همچنین ترامپ پس از ترور قاسم سلیمانی به متحدین خودش در منطقه و حتی توسط سفیر سوئیس در ایران به رژیم حاکم اعلام کرده است که «نه قصد جنگ تمام عیار دارد و نه قصد سرنگونی رژیم حاکم» بنابراین از آنها خواسته است که تنش‌زدائی کنند نه تنش‌زائی؛ و باز در این رابطه بود که ترامپ در همین زمان باز تکرار کرد که: «ایرانی‌ها هیچگاه برنده جنگ نبوده‌اند و هیچوقت هم در دیپلماسی شکست نخورده‌اند.»

ثانیاً ترور قاسم سلیمانی توسط تیم امنیتی ترامپ نشان داد که «پروژه محاصره اقتصادی و فشار حداکثری دولت ترامپ در به زانو درآوردن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، برای به پای میز مذاکره کشانیدن حزب پادگانی خامنه‌ای، نسبت به حذف برجام اوباما و دستیابی به برجام ترامپی شکست خورده است» و ترامپ نتوانسته است که توسط فشارهای اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی را به پای میز مذاکره بیاورد تا در انتخابات 2020 مرحله دوم رئیس جمهوری خود، بتواند به عنوان یک کارت تبلیغاتی بر علیه دموکرات‌ها استفاده نماید. یادمان باشد که مهمترین عامل مبارزه و مخالفت ترامپ با پروژه برجام از آغاز مخالفت با اوباما و کارهای او بوده است، نه محتوا و جوهر برجام؛ و لذا در این رابطه بوده است که ترامپ در طول سه سال گذشته تمامی پروژه‌های دوران اوباما به چالش کشیده است. د ر این رابطه است که ترامپ با ترور قاسم سلیمانی تلاش می‌کند تا قدرت نمائی خودش را در انتخابات 2020 «جایگزین شکست خودش در نابود کردن برجام اوباما و شکستش در کره شمالی و ونزوئلا بکند.»

همچنین ترور قاسم سلیمانی توسط تیم امنیتی دولت ترامپ در این شرایط نشان دهنده آن است که دولت ترامپ مطمئن شده است که تنها در غیبت قاسم سلیمانی او می‌تواند حزب پادگانی خامنه‌ای را حاضر به عقب‌نشینی جهت مذاکره با دولت ترامپ سازد. یادمان باشد که در میان جریان‌های حزب پادگانی خامنه‌ای، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و استراتژ و موتور حرکت نظامی و سیاسی حزب پادگانی خامنه‌ای از جمله افرادی بود که «طرفدار جنگ منطقه‌ای با آمریکا بود» بنابراین سپاه قدس تحت فرماندهی قاسم سلیمانی «فقط یک تشکیلات نظامی نبود، بلکه یک تشکیلات سیاسی هم بود» و در همین رابطه بود که «قاسم سلیمانی بازوی برون مرزی حزب پادگانی خامنه‌ای و نماد عمق استراتژی رژیم مطلقه فقاهتی بود». همچنین قاسم سلیمانی یک شخصیت بین‌المللی بود که میلیشیای شیعه در کشورهای مختلف لبنان، یمن، سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان همه در چارچوب یک جنگ ضد داعشی و جنگ ضد آمریکائی و جنگ ضد اسرائیلی بسیج و سازماندهی کرده بود؛ و او در رابطه با این جریان‌های میلیشیای شیعه نقش محوری و کاریزماتیک پیدا کرده بود، بنابراین در این رابطه است که تیم امنیتی ترامپ جهت تصمیم گیری نسبت به حذف فیزیکی قاسم سلیمانی «ترامپ را مجاب کرده بودند که ترور قاسم سلیمانی، موضوع جنگ منطقه‌ای با آمریکا را منتفی می‌کند.»

باری، در این رابطه است که می‌توان تحلیل کرد که «هدف نهائی آمریکا توسط ترور قاسم سلیمانی فشار هر چه بیشتر بر رژیم مطلقه فقاهتی برای مذاکره جهت برجام جدیدی و حذف برجام قبلی دولت اوباما می‌باشد». البته دموکرات‌های آمریکا با این رویکرد ترامپ از اول مخالف بودند ولذا در این رابطه است که تقریباً تمامی دموکرات‌ها ترور قاسم سلیمانی توسط تیم امنیتی ترامپ رد کردند؛ و باز در این رابطه بود که ترامپ در پروژه ترور قاسم سلیمانی حداقل اطلاعی به کنگره نداده بود. اضافه کنیم که اقدام ترور قاسم سلیمانی توسط تیم امنیتی ترامپ علاوه بر اینکه نفی حقوق بین‌الملل می‌باشد، یک اقدام جنگی در کشور عراق به حساب می‌آید، بنابراین لازم بود که ترامپ قبل از انجام آن کنگره را از این امر مطلع می‌کرد.

ثالثاً هدف رژیم مطلقه فقاهتی در حمله موشکی به پایگاه عین الاسد و اربیل (امپریالیسم آمریکا در کشور عراق در روز چهار شنبه مورخ 18/10/98 که در ادامه اعلام انتقام خون قاسم سلیمانی توسط حزب پادگانی خامنه‌ای بود) «قطعاً در راستای استارت جنگ تمام عیار و حتی جنگ محدود با امپریالیسم آمریکا نبوده است»، چراکه حزب پادگانی خامنه‌ای سه ساعت قبل از انجام حمله موشکی فوق (توسط عادل المهدی نخست‌وزیر عراق و توسط سفیر سوئیس) تیم امنیتی دولت ترامپ را از این حمله آگاه کرده بودند تا توسط این حمله موشکی (به پایگاه‌های نظامی آمریکا) از پرسنل آمریکائی در آنجا کسی کشته نشود تا شرایط برای حمله مجدد آمریکا فراهم گردد؛ و البته باز در این رابطه بوده است که هم دولت ترامپ بعد از ترور قاسم سلیمانی توسط سفیر سوئیس به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم خبر داده بودند که «ترور قاسم سلیمانی آخرین برخورد آنتاگونیستی آن‌ها می‌باشد» و هم ستاد کل نیروهای مسلح و دبیرخانه شورای عالی امنیت رژیم مطلقه فقاهتی توسط نامه ظریف و سرپلی سفیر سوئیس به دولت ترامپ اعلام کرده بودند که «حمله موشکی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به پایگاه‌های عین الاسد و اربیل در تاریخ 18/10/98 آخرین حمله نظامی آنها جهت انتقام‌گیری از خون قاسم سلیمانی می‌باشد.»

باری، از اینجا است که می‌توان به این جمعبندی دست پیدا کرد که حمله موشکی حزب پادگانی خامنه‌ای در تاریخ 18/10/98 در چارچوب نیازی بوده است که خامنه‌ای برای هماهنگی داخلی نظام حکومتی خود نیازمند به آن بوده است، چرا که بزرگترین فونکسیون ترور قاسم سلیمانی به «چالش کشیده شدن اقتدار نظام مطلقه فقاهتی در داخل نیروهای خود بوده است» لذا در راستای این به چالش کشیده شدن اقتدار نظام بود که خامنه‌ای برای جلوگیری از انتقال این شکست و ضعف به نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی خودش تلاش کرد تا توسط این حمله موشکی «اقتدار نظام را در نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی خودش بازتولید نماید». فراموش نکنیم که «فروپاشی و تغییر توازن قوا در عرصه میدانی برای رژیم‌های اقتدارگرا و توتالیتر از مرحله‌ای آغاز می‌شود که آن نیروهای وابسته به حاکمیت، احساس شکست بکنند». مع الوصف از آنجائیکه تحلیل خامنه‌ای در باب ترور قاسم سلیمانی «ضربه به اقتدار نظام بود» در راستای مقابله با انتقال این شکست به نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی خودش و بازتولید اقتدار نظام خودش او تلاش کرد تا منهای حمله موشکی به پایگاه نظامی عین الاسد و اربیل در عراق، در جریان تشییع جنازه یک هفته‌ای قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توسط تبیین چهره قاسم سلیمانی در دو نماد ملی و مذهبی و حجم عظیم تبلیغاتی‌اش با بسیج میلیون‌ها نفر در دو کشور ایران و عراق، به بازتولید اقتدار نظام دست پیدا کند.

البته فاجعه‌ای که در این رابطه تمامی رشته‌های حزب پادگانی خامنه‌ای را پنبه کرد، تراژدی سقوط هواپیمای بوئینگ 737-800 متعلق به خطوط هوایی اوکراین با 176 مسافر بود که به مقصد کی یف پایتخت اوکراین در ساعت شش دوازده دقیقه صبح چهارشنبه از فرودگاه خمینی پرواز کرد و چهار دقیقه بعد یعنی شش و شانزده دقیقه صبح چهارشنبه 18/10/98 توسط یک فروند موشک کوتاه‌برد سپاه پاسداران سرنگون شد. تمامی مسافرین این هواپیما (که اکثریت آنها از نخبگان دانشگاه‌های مهم کشور از شریف تا امیرکبیر و دانشگاه تهران و علم صنعت و صنعتی اصفهان و غیره بودند و اکثریت آنها به صورت یک تابعیتی و یا دو تابعیتی ایرانی بودند و ده نفر آنها هم افغانی بودند) کشته شدند؛ و البته دست اندرکاران رژیم مطلقه فقاهتی از بالا تا پائین با اینکه از همان ساعت اولیه روز چهارشنبه پس از حمله موشکی به عین الاسد، به واقعیت سقوط هواپیمای فوق توسط موشک سپاه آگاهی داشتند، برای اینکه حمله موشکی آنها تحت‌الشعاع این تراژدی بزرگ قرار نگیرد، برای مدت 72 ساعت به کتمان واقعیت پرداختند و سقوط هواپیما را معلول اختلال فنی هواپیما اعلام کردند؛ که البته در اثر فشار جهانی از روز شنبه پرده‌ها کنار زده شد و اوج فاجعه را برای مردم نگون‌بخت ایرانی آفتابی کردند. با آفتابی شدن فاجعه هولناک سقوط هواپیمای نخبگان کشور (که اکثریت قریب به اتفاق آنها یا به صورت یک تابعیتی و یا به صورت دو تابعیتی فرزندان این آب و خاک بودند) توسط موشک سپاه همه چیز عوض شد، چراکه از همان ساعات اولیه روز شنبه (مورخ 21/10/98) به موازات اعلام بوق‌های تبلیغاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و تبلیغات گوبلزی رژیم مطلقه فقاهتی، دست اندرکاران این رژیم توتالیتر و اقتدارگرا از خامنه‌ای و روحانی گرفته تا مجلس و شورای امنیت ملی و بالاخره عاملان این فاجعه یعنی سپاه پاسداران جهت توجیه این تراژدی هولناک (با اینکه همه آنها از خامنه‌ای تا روحانی و عاملان این فاجعه هولناک استخوان‌سوز از همان ساعات اولیه روز چهارشنبه 18/10/98 از واقعیت انجام آن فاجعه توسط موشک پدافند هوائی سپاه پاسداران با خبر بودند) با شارلاتان بازی تلاش می‌کردند تا جنایت و فاجعه هولناک فوق را معلول نقص فنی هواپیما اعلام کنند و توپ را به زمین دیگری بیاندازند و مدت 72 ساعت با پوشیدن لباس سیاه و اعلام عزای عمومی، خود را صاحب عزا معرفی کردند و اشک تمساح بر فاجعه و جنایت دست‌ساز خود ریختند که مبادا تنور داغ تشییع جنازه قاسم سلیمانی سرد بشود. همان تنور داغی که حزب پادگانی خامنه‌ای در صدد آن بود که پنج عدد نان بر این تنور داغ بچسبانند؛ که این پنج عدد نان عبارتند:

1 - «بازتولید اقتدار ضربه خورده قدرت سیاسی – نظامی خود» در سطح منطقه توسط ترور قاسم سلیمانی.

2 - «استحاله جایگاه ضعف و ضعیف گذشته خود» (در عرصه مذاکره با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و ترامپ فاشیست و برجام) به «جایگاه مظلومانه.»

3 - «ترمیم شکاف عمیق جناح‌های قدرت درون حکومتی» که از بعد از سرکوب خونین خیزش آبان‌ماه 98 حاصل شده است.

4 - «بازتولید پایگاه حداقلی اجتماعی خود» که در جریان سرکوب خونین خیزش آبان‌ماه 98 این پایگاه حداقلی اجتماعی‌اش در جامعه بزرگ ایران، گرفتار ریزش فراگیر شده است.

5 - «خیز برداشتن برای مصادره مجلس یازدهم، توسط نیروهای اقتدارگرای وابسته به خود» همراه با تصفیه نیروهای به اصطلاح اصلاح‌طلب درون حکومتی، از طریق صندوق‌های رأی مهندسی شده و به میدان انتخابات کشانیدن بخش خاکستری رنگ جامعه ایران.

باری، بدون تردید عواملی که باعث ایجاد تراژدی هولناک سقوط هواپیمای بوئینگ 737 اوکراینی شد عبارتند از:

الف – موضوع انحصاری بودن امنیت تهران (به خاطر حفظ امنیت خامنه‌ای) در دست سپاه پاسداران و عمله و اکراه آن.

ب – موضوع انحصاری بودن پدافند هوایی تهران در دست نهاد هوا – فضای سپاه.

ج – وجود حفره‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری امنیتی و مدیریتی و اطلاعاتی در سیستم مدیریتی سپاه از پائین تا بالا.

د – متمرکز کردن تمامی قدرت نرم‌افزاری و سخت‌افزاری امنیتی هوا فضای کشور (و از جمله تهران) در دست سپاه، باعث پاسیف و سترون کردن نهادهای مسئول دیگر کشوری و لشکری (از جمله سازمان هواپیمائی کشوری که مسئولیت مدیریت پروازهای کشور را به عهده دارد) شده است. به طوریکه آنچنان این نهادهای مسئول عقیم و سترون شده «توسط نهادهای موازی تحت مدیریت سپاه» ضعیف و ناتوان شده‌اند که حتی سازمان هواپیمائی کشور در ساعت شش بامداد روز چهارشنبه مورخ 18/10/98 یعنی 5 ساعت بعد از حمله موشکی سپاه به پایگاه عین الاسد (که بدون تردید در چارچوب تهدیدهای قبلی ترامپ فاشیست، شرایط جنگی بر هوا و فضای کشور حاکم بوده است) با اینکه سازمان هواپیمائی کشور موظف بوده است که از ساعت یک بامداد روز چهارشنبه مورخ 18/10/98 (پنج ساعت قبل از پرواز هواپیمای اوکراینی ساقط شده) نه تنها تمامی پروازهای هواپیماهای غیر نظامی در فرودگاه‌های مهرآباد و خمینی تهران ممنوع اعلام کند، بلکه مهمتر از آن اینکه «سازمان هواپیمائی کشور موظف بوده است از قبل از حمله موشکی به عین الاسد، هر گونه پرواز غیر نظامی در سطح کشور ممنوع اعلام نماید» و باز در همین رابطه سازمان هواپیمائی کشور موظف بوده است، شرایط جنگی حاکم بر هوا و فضای کشور ایران تا اطلاع ثانوی تمامی کشورهائی که از کریدور هوائی کشور ایران استفاده می‌کنند، مطلع سازد؛ اما اوج فاجعه اینجاست که «منوپل کردن اطلاعات و مدیریت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری امور امنیتی و امور اطلاعاتی و امور پدافند هوائی تهران و کشور (توسط خامنه‌ای) در دست سپاه آنچنان سازمان هواپیمائی کشور به عنوان متولی اصلی این امر سترون و عقیم ساخته بود که اصلاً سازمان هواپیمائی کشور حتی تا ساعت سقوط هواپیمای اوکراینی نسبت به جنگی بودن فضای کشور اطلاعی نداشته است» و لذا در فرایند پساسقوط هواپیمای اوکراینی، این سازمان به جای اطلاع‌رسانی به مردم نگون‌بخت ایران و پاسخگوئی در برابر این فاجعه هولناک به خانواده‌های داغدیده «طبق دستور از بالا» وظیفه خودش را دروغ‌پردازی و کتمان واقعیت جهت تبرئه کردن رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌دانسته است نه چیزی بیشتر از آن و آنچنان این آش شور شد که حتی پس از آفتابی شدن واقعیت ماجرا در روز شنبه مورخ 21/10/98 (سه روز بعد از واقعه) به جای اینکه سازمان هواپیمائی کشور پاسخگوی مردم ایران باشد، باز هم فرمانده هوا فضای سپاه که متهم اصلی تکوین فاجعه می‌باشد، در برابر دوربین «رسانه میلی» کشور ظاهر می‌شود و جنایت خود را توجیه می‌نماید؛ و باز هم مانند همیشه با شعار: «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» دیدیم که تمامی چهره‌های اصلی و عامل فاجعه، یک به یک به ترتیب در صفحه رسانه میلی کشور ظاهر شدند و به دروغ اعلام کردند که «فاجعه مولود تصمیم فردی بوده است و ما هم در طول 72 ساعت گذشته، از واقعیت ماجرا اطلاعی نداشته‌ایم». فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد (گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر می‌گفت: «برای آنکه توده‌ها دروغ شما را زودتر باور کنند سعی کنید دروغ‌های خود را هر چه بزرگتر به توده‌ها تبلیغ و تزریق نمائید»، چرا که دروغ هر قدر که بزرگتر باشد برای توده‌ها باور کردنش آسانتر خواهد بود).

بنابراین از این مرحله بود که حزب پادگانی خامنه‌ای با فرار به جلو، مانند همیشه «با شهید خواندن کشته‌های این تراژدی هولناک، تلاش کردن تا با رانت شهید، آب بر آتش شعله‌ور شده دل‌های داغ دیده مردم ایران بریزند» که البته با به صحنه آمدن جنبش دانشجوئی کشور از تهران تا شیراز، این ترفند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را نقش بر آب ساختند و با اعتلای جنبش دانشجوئی از روز شنبه مورخ 21/10/98 بود که بافته‌های یک هفته‌ای تشییع جنازه قاسم سلیمانی توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پنبه شد؛ و لذا در این رابطه بود که خامنه‌ای پس از 7 سال غیبت در کرسی نماز جمعه، دوباره در روز جمعه 27/10/98 به صحنه نماز جمعه آمد تا شاید بتواند تنور داغ یک هفته‌ای تشییع جنازه قاسم سلیمانی که توسط جنبش دانشجوئی ایران به چالش کشیده است، دوباره بازتولید کند و بتواند انتخابات اسفندماه 98 مجلس یازدهم، با گرمی کاذب این تنور مهندسی نمایند؛ و انتخابات مجلس یازدهم این بار از طوفان مبارزه جنبش دانشجوئی در امان نگهدارد، چراکه «برای خامنه‌ای غیبت توده‌ها در انتخابات مجلس یازدهم تیر خلاص تلقی می‌شود». ماحصل اینکه:

1 - تضاد بر سر «هژمونی در منطقه خاورمیانه» بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و امپریالیسم آمریکا، در این شرایط محور و عامل تمامی تضادهای سیاسی و نظامی منطقه می‌باشد؛ که این تضاد هر چند در فرایند پساخروج دولت ترامپ از برجام صورت تحریم‌های همه جانبه اقتصادی همراه با انزوای سیاسی تحمیلی و فشار حداکثری از جانب امپریالیسم آمریکا بر ارتجاع مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران داشته است ولی در تحلیل نهائی نشان داده است که قتیل اصلی پروژه تحریم‌های اقتصادی دولت ترامپ (آنچنانکه در تحریم‌های اقتصادی امپریالیسم آمریکا بر رژیم صدام حسین هم شاهد بودیم که تنها 500 هزار کودک عراقی قربانی اولیه آن تحریم‌ها شدند) جامعه نگون‌بخت ایران بوده است که طبق اعلام دولت روحانی جمعیت زیر خط فقر مطلق ایران از 30 میلیون نفر ایرانی پیش از تحریم‌های ترامپ، امروز به 60 میلیون نفر رسیده است که این امر بسترساز سونامی ریزش طبقه متوسط شهری ایران به سمت حاشیه‌نشینان و طبقه محروم و پائینی جامعه بزرگ ایران شده است؛ و باعث گردیده است تا 60 میلیون نفر از جمعیت 82 میلیون نفری امروز جامعه ایران، توسط «نیاز صدقه‌ای» که به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیدا کرده‌اند، دیگر «در انتهای تونل مبارزه رهائی‌بخش خود نوری نبینند» و البته ترور قاسم سلیمانی (توسط ترامپ فاشیست نژادپرست و مهاجرستیز و دموکراسی‌ستیز و زن‌ستیز مخالف تمامی مقررات بین‌المللی) در این شرایط مائده‌ای آسمانی برای حزب پادگانی خامنه‌ای شد تا توسط «بسیج میلیونی جامعه ایران حول تشییع جنازه قاسم سلیمانی» بتواند به سمت ترمیم تمامی خلاءهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و مدیریتی گذشته خود خیز بردارد.

2 - فراموش نکنیم که در یک سال گذشته رفته رفته به موازات غیر قابل تحمل شدن فشار تحریم‌های یکجانبه اقتصادی بر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به خصوص قطع دلارهای نفتی حزب پادگانی خامنه‌ای، جهت شکستن تحریم‌های اقتصادی ترامپ، به این باور رسانیده است که تنها مسیر شکستن فشار تحریم‌های یکجانبه امپریالیسم آمریکا، عبور از پروژه برجام و تنش‌زائی در منطقه جهت به تدافع کشانیدن امپریالیسم آمریکا در منطقه می‌باشد. لذا از آنجائیکه قاسم سلیمانی به عنوان استراتژ و بازوی نظامی – سیاسی برون مرزی سپاه توسط تئوری عمق استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی طرفدار جنگ منطقه‌ای با امپریالیسم آمریکا توسط سازماندهی میلیشیای شیعه در کشورهای منطقه از لبنان و غزه گرفته تا سوریه و عراق و یمن و ادامه آن تا افغانستان و پاکستان بوده است و از آنجائیکه این استراتژی قاسم سلیمانی در منطقه برای رژیم مطلقه فقاهتی دستاورد مثبتی داشته است، چراکه با تصمیم ترامپ (در فرایند پساشکست آمریکا در سوریه، عراق، افغانستان، لیبی و یمن) جهت خروج نیروهای نظامی‌اش از سوریه، حزب پادگانی خامنه‌ای توسط سپاه قدس و میلیشیای تحت فرماندهی‌اش در صدد است تا این خلاء خروج نیروهای نظامی امپریالیسم آمریکا را پر کند. مع الوصف در چارچوب همین رویکرد و استراتژی قاسم سلیمانی و سپاه قدس و میلیشای شیعه تحت فرماندهی او بود که او اقدام به یک سلسله تنش‌های نظامی در سطح منطقه جهت مقابله با امپریالیسم آمریکا و شکستن تحریم‌های اقتصادی و به تدافع وادار کردن امپریالیسم آمریکا در منطقه کرد که عبارتند از:

الف - آتش زدن تانکرهای نفتی در خلیج فارس تا دریای عمان.

ب – به گروگان گرفتن کشتی نفتی انگلیسی جهت آزادسازی توقیف کشتی نفتی رژیم مطلقه فقاهتی در آب‌های مدیترانه.

ج - ساقط کردن پهباد آمریکائی در خلیج فارس.

د – حمله موشکی و پهبادی به تاسیسات نفتی آرامکو.

ه – حمله به پایگاه نظامی کرکوک که منجر به کشته شدن یک پیمانکار غیر نظامی آمریکائی شد.

و – حمله به سفارت آمریکا و تخریب و آتش زدن آن (در انتقام از حمله نظامی آمریکا به پایگاه حزب الله کتائب و کشته شدن بیش از 25 نفر از نیروهای کتائب حزب الله عراق) و اضافه بر این آنچنانکه عادل المهدی نخست وزیر عراق می‌گوید، تلاش قاسم سلیمانی «برای فتح باب مذاکره با عربستان سعودی و امارات جهت آب کردن یخ‌های فی مابین رژیم مطلقه فقاهتی با آن دو کشور» همه و همه باعث گردید تا تیم امنیتی ترامپ در این شرایط تندپیچ منطقه خاورمیانه جهت انتقام‌گیری و به زانو درآوردن ماشین نظامی برون مرزی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و ایجاد بن‌بست در استراتژی جدید حزب پادگانی خامنه‌ای، «ترور قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در دستور کار خود قرار دهند» که این ترور نابخردانه ترامپ فاشیست در بامداد روز جمعه مورخ 13/10/98 توسط حمله پهبادی با نفی حقوق بین‌الملل، به صورت یک اقدام جنگی در کشور عراق انجام گرفت و با این ترور نابخردانه ترامپ فاشیست بود که بشکه باروت آمریکاستیزی مردم منطقه در فرایند پساسیاست‌های تجاوزگرانه امپریالیسم آمریکا منفجر گردید؛ و همین امر باعث گردید تا ترور قاسم سلیمانی برای حزب پادگانی خامنه‌ای به صورت یک مائده آسمانی درآید.

البته هدف ترامپ فاشیست از ترور قاسم سلیمانی، ترمیم شکست‌هایش در کره شمالی و ونزوئلا و سوریه و حتی اوکراین و دستیابی به وسیله تبلیغاتی در انتخابات 2020 رئیس جمهوری آمریکا بود؛ که البته با مخالفت کنگره آمریکا و جناح دموکرات‌ها در فرایند پساترور قاسم سلیمانی این آرزوی ترامپ فاشیست هم بر باد رفت. اگرچه هم ترامپ و هم حزب پادگانی خامنه‌ای تلاش می‌کنند تا از فونکسیون ترور قاسم سلیمانی، مردم جامعه خود را جهت انتخابات آینده در این دو کشور بسیج نمایند، مع الوصف در این شرایط خودویژه منطقه خاورمیانه همین «رویکرد مشترک ترامپ و خامنه‌ای به فونکسیون ترور نابخردانه قاسم سلیمانی (توسط ترامپ فاشیست) باعث گردیده است تا احتمال جنگ تمام عیار در منطقه تقریباً غیر محتمل باشد.»

3 - عاملی که باعث فریب خوردن ترامپ در موضوع ترور قاسم سلیمانی در این شرایط شد، تحلیل غلط او از «خیزش آبان‌ماه 98 و سرکوب قهرآمیز آن خیزش توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای بود» چرا که بدون تردید سرکوب خونین خیزش آبان‌ماه 98 توسط حزب پادگانی خامنه‌ای باعث «ریزش فراگیر پایگاه حداقلی اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی شد» ترامپ به اشتباه فکر می‌کرد که ریزش پایگاه حداقلی اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران «باعث روی‌آوری مردم ایران به او و جریان‌های برانداز خارج‌نشین می‌شود»، غافل از اینکه نفرت مردم منطقه (به خصوص در فرایند پساتجاوز نظامی به کشورهای منطقه از افغانستان سال 2001، عراق 2003، خلیج فارس 1991 و در ایران در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32) از امپریالیسم آمریکا پیوسته آتش زیر خاکستر بوده است که در این شرایط توسط مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، این آتش زیر خاکستر دوباره شعله‌ور گردید؛ و نشان داد که این نفرت ضد آمریکائی با اندک تحریکی در جوامع منطقه خاورمیانه شعله ور می‌گردد. بدین ترتیب انتخاب زمان ترور قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس در فرایند پساخیزش آبان‌ماه 98 مردم ایران و عراق محصول تحلیل غلط ترامپ فاشیست از خیزش‌های مردمی بود؛ و همین امر باعث گردید که به جز نتانیاهو و دولت صهیونیستی و اشغال‌گر و نژادپرست اسرائیل هیچ کشوری و دولتی در جهان عمل ترور قاسم سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا و تیم ترور ترامپ به صورت رسمی تائید نکنند، هر چند که جریان‌های بر انداز حکومت‌طلب و قدرت‌طلب خارج‌نشین تلاش می‌کردند تا با تحریک امپریالیسم آمریکا جهت حمله نظامی به کشور ایران از نمد افتاده برای خود کلاهی بدوزند. آنچه حاصل ترور قاسم سلیمانی برای خلق منطقه و مردم ایران شد عبارتند از:

الف - ترور قاسم سلیمانی باعث افول موقتی جنبش‌های مطالباتی و خیزش‌های معیشتی گردید.

ب - ترور قاسم سلیمانی باعث‌ترمیم شکاف جناح‌های درونی حکومتی شد.

ج - ترور قاسم سلیمانی باعث‌ترمیم ریزش پایگاه حداقلی اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شد.

د - ترور قاسم سلیمانی باعث عمیق‌تر شدن باتلاق خاورمیانه برای امپریالیسم آمریکا گردید.

ه – ترور قاسم سلیمانی باعث گردید تا مجلس عراق با 170 رأی طرح خروج نیروهای آمریکائی از عراق را به تصویب برساند.

و - ترور قاسم سلیمانی باعث گردید تا در فرایند پساجنگ دوم جهانی برای اولین بار پایگاه‌های نظامی امپریالیسم آمریکا توسط یک دولت دیگر مورد حمله موشکی یا نظامی قرار بگیرد به طوری که طبق اعلام پنتاگون در بامداد روز چهارشنبه مورخ 18/10/98 ده موشک به پایگاه نظامی عین الاسد و چند موشک دیگر به پایگاه نظامی کرکوک اصابت کرده است.

ز - ترور قاسم سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا باعث گردید تا چهره خونین رژیم مطلقه فقاهتی که معلول سرکوب خیزش آبان‌ماه 98 بود، حداقل در جامعه ایران صورت مظلومانه پیدا کند.

ح - ترور قاسم سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی به راحتی بتواند «پنجمین مرحله عقب‌نشینی از تعهدات برجامی خود را اعلام نماید» و توسط آن فرجام برجام را اعلام نماید.

ط - ترور قاسم سلیمانی باعث گردید که دولت‌های ارتجاعی منطقه در برابر حرکت تهاجمی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، حالت تدافعی به خود بگیرند تا آنجا که حتی نتانیاهو که یکی از آتش‌بیاران معرکه ترور قاسم سلیمانی بود، به کابینه‌اش اعلام کرد که هرگز در موضع‌گیری از این ترور وارد مصاحبه و تحلیل نشوند.

ط – فونکسیون تأثیر ترور قاسم سلیمانی تا آنجا پیش رفت که حتی فرماندهی پنتاگون صحبت از خروج نیروهای نظامی امپریالیسم آمریکا از منطقه کردند و لذا در این رابطه است که می‌توان نتیجه گرفت که از فونکسیون‌های دیگر ترور قاسم سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا «قرار گرفتن منطقه خاورمیانه در آستانه تغییر توازن قوا بین‌لمللی، توسط ورود بیشتر روسیه پوتین و چین به این کارزار ژئوپولیتیک می‌باشد». یادمان باشد که سفارت آمریکا در عراق که در فرایند پساترور قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس هدف اصلی انتقام گیری میلیشای دست‌پرورده قاسم سلیمانی می‌باشد، بزرگ‌ترین سفارت امپریالیسم آمریکا در جهان می‌باشد که منهای اینکه 9 برابر زمین فوتبال مساحت دارد و منهای اینکه از بیشترین پرسنل برخوردار می‌باشد، در رویکرد پسااشغال‌گرایانه امپریالیسم آمریکا در سال 2003 این حضور فراگیر امپریالیسم آمریکا در عراق جهت ثقل سازماندهی برای منطقه است.

ی – ترور قاسم سلیمانی باعث رشد ارتجاعی حس نوستالوژی و ناسیونالیستی منفی در جامعه داخل و خارج از ایران شد بطوریکه در برابر تهدید بمباران 52 مراکز فرهنگی و نظامی و اقتصادی توسط ترامپ نه تنها اردشیر زاهدی وزیر خارجه شاه از قاسم سلیمانی به عنوان یک قهرمان یاد کرد و نه تنها محمود دولت‌آبادی به چهره‌پردازی از قاسم سلیمانی پرداخت، حتی در برابر تهدید ترامپ فرح دیبا هم مجبور شد تا علم مخالفت خودش را بلند نماید.

ک - ترور قاسم سلیمانی باعث تشدید تضاد بین دولت آمریکا و هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم گردید. باری به این ترتیب است که ترور قاسم سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا نشان داد که در عرصه هژمونی‌طلبی امپریالیسم آمریکا و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در منطقه خاورمیانه این دو قدرت دارای منافع متضاد می‌باشند و پیوند آنها برعکس دوران مبارزه با اشغال داعش امری دور می‌باشد.

پایان