نیم نگاهی به قصه پر غصه «مبارزه رهائیبخش مردم فلسطین» با رژیم نژادپرست و متجاوز و ارتجاعی و کودککش اسرائیل
بامداد روز شنبه، مورخ 18/02/1400 در ادامه تنشهای خیابانی میان شهروندان فلسطینی با نیروهای امنیتی اسرائیل در منطقه شیخ جراح، اجتماع بزرگی از مردم فلسطین (طبق سنوات گذشته در ماه رمضان برای برگزاری نماز تراویح) در مسجد الاقصی دور هم جمع میشوند و بالبداهه از طرف نیروهای امنیتی اسرائیل مورد حمله و ضرب و جرح قرار میگیرند که سرانجام این درگیری پس از دو ساعت با عقبنشینی نیروهای امنیتی اسرائیل پایان مییابد. اما پایان این حمله و عقبنشینی آغازی میشود برای یک اعتراض گسترده بر علیه رژیم ارتجاعی و نژادپرست و اشغالگر و کودککش اسرائیل (توسط مردم فلسطین) از داخل کشور اسرائیل و در ادامه آ ن مردم فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه و همچنین توسط گروههای مختلف (حامی حقوق دموکراتیک مردم فلسطین تقریباً) در تمامی کشورهای جهان و البته باز در ادامه این جنبش اعتراضی جهانی بر علیه رژیم صهیونیستی اسرائیل و در دفاع از حقوق دموکراتیک شهروندی مردم فلسطین بود که در نوار غزه این جنبش اعتراضی صورت گسترده خشونتآمیزی به خود گرفت که با تجاوز هوائی دهها جنگنده و بمباران مناطق مسکونی مردم مظلوم فلسطین (به وسیله ارتش متجاوز اسرائیل) علاوه بر تخریب گسترده اماکن عمومی و تخریب زیرساختهای شهری و اقتصادی نوار غزه (از برق و آب گرفته تا ساختمانهای اداری و مدارس و غیره) تاکنون صدها نفر از مردم نوار غزه اعم از کودک و زن و مرد عادی کشته و هزاران نفر زخمی شدهاند. البته علی الدوم این تجاوز نظامی ارتش رژیم صهیونیستی و نژادپرست اسرائیل هنوز هم ادامه دارد.
باری، آنچه که در رابطه با این تجاوز جدید رژیم صهیونیستی اسرائیل باید در نظر بگیریم اینکه:
اولاً - نباید به این بازتولید تجاوز نیروهای امنیتی و ارتش رژیم صهیونیستی اسرائیل به مردم فلسطین (از اورشلیم و مسجد الاقصی و شیخ جراح تا کرانه باختری و نوار غزه) در این شرایط «به صورت امری موردی و اتفاقی برخورد کنیم» بلکه برعکس «باید به عنوان فوران جنبش رهائیبخش و آزادیبخش مردم فلسطین بر علیه رژیم صهیونیستی اسرائیل بدانیم که از سال 1948 میلادی با بنیانگذاری کشور اسرائیل در سرزمین مردم فلسطین توسط پروژه امپریالیسم جهانی آغاز شده است، علی الدوم در طول بیش از 70 سال گذشته (این جنبش رهائیبخش و آزادیبخش مردم فلسطین) ادامه داشته است». مع الوصف، بدون تردید «جنبش اعتراضی فعلی مردم فلسطین در این شرایط هم فرایندی در ادامه پروسه گذشته مبارزه رهائیبخش و آزادیبخش مردم فلسطین میباشد نه چیزی کمتر از آن.»
ثانیاً - دولت فاشیست و نژادپرست و دموکراسیستیز ترامپ در چارچوب همان رویکرد نژادپرستانه و انسانستیزانه و امپریالیستیاش، در فرایند قبل از انتخابات 2020 رئیس جمهوری آمریکا) جهت باقیماندنش در کاخ سفید برای یک دوره دیگر، پس از تصمیمهای غلط و غیر کارشناسانه خود در مقابله با کووید - 19 و همچنین عدم توانائی در ایجاد ثبات و رشد معقول در اقتصاد کشور، از آنجائیکه در دوران پایانی چهارساله دولتش بخشهای وسیعی از رأی دهندگان آمریکایی از او گریزان شده بودند، به همین دلیل او تلاش میکرد که در مبارزه انتخاباتی 2020 رئیس جمهوری آمریکا، «جهت تغییر موازانه با بایدن، حمایت مسیحیان دست راستی کشور آمریکا و لابی یهودیان راستگرا و صهیونیستی را جلب کند» و در همین رابطه بود که او با به «رسمیت شناختن اورشلیم (بیت المقدس) به عنوان پایتخت اسرائیل و انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس و موافقت یا حاکمیت اسرائیل بر ارتفاعات جولان در خاک سوریه و ارائه طرح به اصطلاح معامله قرن و زیر پا گذاشتن توافقنامههای جهانی و پروتکلها و حتی قوانین بینالمللی و قطعنامههای سازمان ملل و ایجاد رابطه بین ارتجاعیترین کشورهای عربی با اسرائیل، به هر قیمتی تلاش میکرد (تا در عرصه رقابت انتخاباتی با بایدن) ثابت کند که در خاورمیانه تنها اوست که حرف اول را می زند» و در خصوص مسئله فلسطین هم او میکوشید «با رشته کردن بافتههای گذشته کشورهای عربی از قطعنامه 181 سازمان ملل تا طرح اسلو (سال 93 میلادی) و پروژه معامله قرن، از دولت خودگردان فلسطینی در جغرافیای محدود و تکه تکه شدهای تحت قیمومبت رژیم صهیونیستی و متجاوز اسرائیل دفاع کند» که در پروژه معامله قرن او «نه تنها از دولت مستقل با حقوق و موقعیت برابر در کنار دولت اسرائیل خبری نبود، بلکه برعکس سخن از دولت بییال و دم و اشکم خود گردان فلسطینی میشد که حق داشتن ارتش، پلیس محلی، فرودگاه و تردد هوایی، قدرت کامل و لازم اقتصادی و اداری هم نداشت»، البته در چارچوب همین پروژه امپریالیستی دولت ترامپ بود که دولت بنیامین نتانیاهو تهدید میکرد که به دنبال آن است که بخشهای بزرگی دیگر از سرزمینهای کرانه غربی که شامل دره اردن میشود، به خاک اسرائیل ضمیمه نماید.
باری، آنچنانکه جامعه مدنی فلسطین در طول این مدت روشن ساخته است «تمامی اقدامهای امپریالیستی دولت ترامپ با همدستی دولت بنیامین نتانیاهو یک جنایت جنگی بر علیه مردم فلسطین بوده است». بدین ترتیب، در همین رابطه است که با خروج دولت فاشیست ترامپ از کاخ سفید و جایگزینی دولت بایدن «مردم فلسطین در این شرایط به دنبال آن هستند تا با اعتلای جنبش رهائیبخش و آزادیبخش خود، میراث استعماری بریتانیا که از همه بیشتر در فلسطین با تکوین کشور اسرائیل به نمایش گذاشته شده است به چالش بکشند». فراموش نکنیم که فلسطین سالهای درازی تحت قیمومیت بریتانیا بود تا اینکه بریتانیا در سال 1947 از آن دست کشید و زمینه وقوع فاجعه «نکبت» (اخراج دسته جمعی و قهری بیشتر از 700 هزار فلسطینی از خانههایشان در سال 1948 تحت فشار اشغالگران صهیونیستی) فراهم کرد و از آنجا بود که «کشور امروزی اسرائیل توسط سازمان ملل متحد رسماً به وجود آمد.»
ثالثاً - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته بر این باور بوده است که با «الحاق اراضی فلسطینیها به خاک اسرائیل و هزار تکه شدن سرزمین فلسطین توسط شهرکسازیهای اشغالگرایانه اسرائیل دیگر حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین از طریق تأسیس کشور مستقل فلسطینی در چهارچوب مرزهای پیش از 4 ژوئن 1967 و با پایتختی بیت المقدس (اورشلیم شرقی) و بازگشت آوارگان مطابق با قطعنامههای بینالمللی ممکن نمیباشد، بدین خاطر تنها مسیر دموکراتیک برای دستیابی مردم فلسطین به حقوقشان تشکیل کشور واحد با جمعیت یهودیان و مسلمانان در چارچوب انتخابات آزاد و حقوق دموکراسی و حق شهروندی برابر برای همه افراد جمعیت آن کشور ممکن میباشد.»
رابعاً - باید عنایت داشته باشیم که «استراتژی منطقهای دولت ترامپ بر پایه مرکزیت خاورمیانه و عمده کردن تضاد با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر کشور ایران و رهبری منطقهای اسرائیل تعریف میشد»، بنابراین، در همین رابطه بود که ترامپ اولین سفر رسمیاش به خاورمیانه در خرداد 1396 به عربستان سعودی و سپس به اسرائیل انجام داد و در همان سفر بود که قرارداد 400 میلیارد دلاری فروش تسلیحات و خدمات نظامی با عربستان امضاء کرد و تشکیل «ناتو» ی عربی با حضور کشورهای مصر، اردن، بحرین، عمان و غیره پیشنهاد داد، همچنین در همان سفر بود که ترامپ در زمان ورود به فرودگاه تل آویو در حالی که نتانیاهو (نخست وزیر رژیم ارتجاعی و نژادپرست اسرائیل) در کنارش بود، آرزو کرد که به زودی با عادی شدن روابط اسرائیل با عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی امکان پرواز مستقیم از آن کشورها به اسرائیل فراهم بشود و البته او داماد خودش جرد کوشنر را که صهیونیست افراطی راستگرایی بود، مسئول اصلیترین سیاستهای دولت خود در ارتباط با عربستان سعودی و اسرائیل و مسئله فلسطین کرد و باز در همین رابطه بود که ترامپ در تمام دوره نزدیک به 4 سال ریاست جمهوریاش تلاش میکرد که تمامی قطعنامههای گذشته سازمان ملل در رابطه با فلسطین را نادیده بگیرد و با تحریک او و دامادش جرد کوشنر بود که «نتانیاهو پروژه الحاق سرزمینهای فلسطینی را در دستور کار خود قرار داد.»
پر واضح است که طرح «معامله قرن» ترامپ تلاش یک جانبهای بود برای «پایمال کردن حقوق بنیادی فلسطینیها به ویژه پایمال کردن حق آنها در تعیین سرنوشتشان بود». یادمان باشد که ترامپ در این رابطه به «رأی مسیحیان انجیلی که حامی اسرائیل بزرگ هستند در انتخابات 2020 فکر میکرد و آنها را لاستیک زاپس پیروزی خود در انتخابات 2020 به حساب میآورد» که البته به خاطر شکست ترامپ در جریان بحران کرونا این رشتههای ترامپ در انتخابات 2020 همه پنبه شد. ولی نباید فراموش بکنیم که این رویکرد دولت ترامپ نسبت به منطقه خاورمیانه و مردم فلسطین، «تنها فونکسیون منفی که برای مردم فلسطین به ارث گذاشت اینکه، با عمده شدن تضاد بین رژیم مطلقه فقاهتی با عربستان سعودی و اسرائیل در منطقه، موضوع مبارزه آزادیبخش و رهائیبخش مردم فلسطین به جایگاه درجه دوم مسئله محوری منطقه خاورمیانه سقوط کرد.»
طبیعی است که با جایگزینی دولت بایدن به جای دولت ترامپ و انتقال ثقل استراتژی منطقهای امپریالیسم آمریکا در دولت بایدن (مانند دولت اوباما) از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی و چین، مرکزیت خاورمیانه در استراتژی امپریالیسم آمریکا و همراه با آن عمده شدن تضاد رژیم مطلقه فقاهتی با امپریالیسم آمریکا تغییر کرد و با کاهش تضاد بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و عربستان سعودی در دولت بایدن، همه و همه در این شرایط خودویژه جهانی و منطقهای بسترساز آن گردیده است که «مردم فلسطین به دنبال دستیابی به حقوق دموکراتیک و حق برابر حقوق شهروندی و حق تعیین سرنوشتشان و استحاله مسئله فلسطین و مبارزه رهائیبخش خود، به عنوان مسئله اول منطقه خاورمیانه در بستر جنبش اعتراضی فعلی خود میباشند.»
پر پیداست که در این رابطه میتوان نتیجهگیری کرد که «جنبش اعتراضی فعلی مردم فلسطین میتواند دستاوردهای متعددی برای مردم فلسطین داشته باشد» از جمله اینکه:
الف – به خطر افتادن «جایگاه ژئوپولیتیکی اسرائیل در شرق مدیترانه و خلیج فارس که با تلاش دولت ترامپ حاصل شده است.»
ب - به چالش کشیده شدن نفوذ و هیمنه سیاسی اسرائیل در منطقه که توسط دولت ترامپ شکل گرفته است.
ج – به چالش کشیده شدن ثبات داخلی اسرائیل.
د – رشد تضادهای درونی رژیم ارتجاعی و نژادپرست اسرائیل و متزلزل شدن ائتلاف حاکم بین لیکود و آبی – سفید و فراهم شدن شرایط برای فروپاشی مجدد دولت بر اثر رشد تضادهای درونی این رژیم ارتجاعی و نژادپرست.
ه – بازتولید دایره انزوای اسرائیل در سطح منطقه و بینالمللی.
و – متزلزل شدن روابط دیپلماتیک اسرائیل با کشورهای عربی که در دوره ترامپ توانسته بود حاصل بشود. قابل ذکر است که «رژیم صهیونیستی اسرائیل هیچ علاقهای به ایجاد کشور مستقل فلسطین حتی در حد قرارداد اسلو هم ندارد» و دلیل آن هم این است که رژیم ارتجاعی اسرائیل به دنبال «کنترل کامل بر همه سرزمینهای میان دریای مدیترانه و رود اردن میباشد» البته این خواست رژیم نژادپرست اسرائیل قبلاً در طرح معامله قرن ترامپ تعریف شده بود. عنایت داشته باشیم که تجربه بیش از هفتاد سال گذشته حیات رژیم صهیونیستی اشغالگر حاکم بر اسرائیل نشان داده است که «این رژیم نمیخواهد (در کشور 14 میلیون نفری که تقریباً هفت میلیون یهودی و هفت میلیون عرب زندگی میکنند) همه سرزمینهای اشغال کرده همراه با همه مردمان این سرزمین مصادره کند، بلکه برعکس، رژیم نژادپرست به دنبال آن است که تا حد امکان زمینهای بیشتر و فلسطینیهای کمتری را به اسرائیل ملحق کند» آنچنانکه در این رابطه نتانیاهو گفته است: «نه حتی یک فلسطینی» و بنابراین در این رابطه است که باید بگوئیم که خواسته رژیم نژادپرست اسرائیل «دزدی و تصاحب آشکار زمینهای فلسطینی با رویکرد تبعیضآمیز و نژادپرستانه میباشد»، یعنی هر کس را که بخواهد جدا و انتخاب میکند و آنهایی را که یهودی نیستند، کنار میگذارد.