اقبال «پیام – آوری» برای عصر ما که «از نو باید او را شناخت»
استراتژی سه مؤلفهایی «اصلاحات» اقبال و شریعتی – قسمت بیست و هشت
همچنین اقبال با تاسی از پیامبر اسلام معتقد بود که تا زمانیکه خداوند خالق و فاعل و مسئول و پاسخگو و متعهد و دائماً در حال خلق جدید و حاضر در جهان و وجود و فاعل در همین جهان و وجود، جایگزین خدای ارسطوئی و خدای افلاطونی و خدای اشاعره و خدای عرفا و خدای اهل تصوف و خدای فقها نشود مسلمانان را نمیتوان وارد جنبش انحطاطزادئی تمدنی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کرد. قابل ذکر است که پیامبر اسلام در تمامی 23 سال رسالت نبوی خود چه در فرایند 13 ساله مکی و چه در فرایند 10 ساله مدنی، پیوسته تلاش میکرد تا آبشخور اولیه جنبش رهائیبخش انسانیت خود را از «اصلاح شناخت انسانها نسبت به خداوند» آغاز نماید. پروژه حج که پیامبر اسلام معمار بزرگان میباشد، در راستای اصلاح عملی و تجربی شناخت انسانها از خداوند تکوین پیدا کرده است. «الله» خدای تجربه کرده پیامبر اسلام در 15 سال فاز حرائیاش که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...» (سوره نور – آیه 35) و «...لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ...» (سوره شوری – آیه 11) و «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ...» (سوره حدید – آیه 3) میباشد، سنگ زیربنای تمامی جنبش فرهنگی 23 ساله پیامبر اسلام برای بشریت قرن هفتم میلادی بوده است، چراکه پیامبر اسلام در آسیبشناسی بحران بشریت قرن هفتم میلادی، به این حقیقت بزرگ دست یافته بود که بحران خدایان ساختگی بشر چه در شرق و چه در غرب چه توسط فلاسفه یونان و چه توسط عرفا و صوفیان مشرق زمین، بزرگترین درد و مشکل بشریت قرن هفتم میلادی میباشد؛ و لذا در این رابطه بود که پیامبر اسلام جهت رهائی بشریت قرن هفتم میلادی در نوک پیکان حرکت رهائیبخش و اصلاحگرایانه خود مبارزه با خدایان ساختگی جهت جایگزین «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...» (سوره نور – آیه 35) و «...لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ...» (سوره شوری – آیه 11) و «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ...» (سوره حدید – آیه 3) قرار داده بود.
مبارزه همه جانبه و استراتژیک پیامبر اسلام با بتپرستی و تکیه محوری او بر شعار «قو لوا لا اله الا الله تفحلوا» دلالت بر همین رویکرد پیامبر اسلام میکرد، لذا در همین رابطه بود که پیامبر اسلام در عرصه استراتژی اصلاحاتی خود برای رهائی بشریت قرن هفتم میلادی، «اصلاحات فرهنگی» را در نوک پیکان استراتژی خود قرار داده بود و در عرصه استراتژی اصلاحات فرهنگی بشریت قرن هفتم میلادی بود که پیامبر اسلام پروژه اصلاحات فرهنگی خود را از «اصلاحات کلامی» شروع کرد؛ و برای انجام «اصلاحات کلامی» بود که پیامبر اسلام اصلاح شناخت بشریت از خداوند «نورالسموات و الارض» و «لیس کمثله شی ء» و «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» (که در فاز 15 ساله حرائی خود تجربه کرده بود) در نوک پیکان مبارزه ضد بتپرستی خود قرار داده بود؛ و پیامبر اسلام از آغاز شروع دعوتش بر این باور بود که توسط «اصلاح کلامی» و توسط «اصلاح شناخت بشریت از خداوند» (که همان جنبش مبارزه با بتپرستی در تمام جهان قرن هفتم میلادی بود) میتواند بشریت را به مرز رهائی و مرز آزادگی بکشاند. «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال آلتی کانت علیهم» (سوره اعراف – آیه 157).
باری، بدین ترتیب بود که محمد اقبال در تدوین استراتژی اصلاحات سه فرایندی خود، با تاسی از استراتژی اصلاحاتی پیامبر اسلام:
اولاً جهت تحول اجتماعی- سیاسی – اقتصادی و جهت انحطاطزادئی تمدنی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی جوامع مسلمین، به جای «استراتژی انقلابی» (که از بعد از انقلاب اکتبر 1917 روسیه به صورت یک نرم بینالمللی درآمده بود) برای اولین بار در فرایند پسا جنگ اول بینالملل بر «استراتژی اصلاحات از پائین به صورت سه فرایندی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی» تکیه کرد. (قابل ذکر است که استراتژی اصلاحات از پائین اقبال، برعکس استراتژی اصلاحات از بالای برنشتاینی که محصول بینالملل دوم بود استراتژی اصلاحات از بالای برنشتاینی در چارچوب نظام سرمایهداری و حفظ مالکیت خصوصی و دولت رفاه و تأمین اجتماعی نظام سرمایهداری استوار بود، در صورتی که اصلاحات از پائین اقبال بر سه اصل آزادی و برابری و مسئولیت اجتماعی استوار بود).
«جوهر توحید، به اعتبار اندیشهای که کارآمد است، همان برابری و آزادی و مسئولیت اجتماعی میباشد» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام - ص 177 – س 3).
ثانیاً محمد اقبال با تاسی از پیامبر اسلام استراتژی اصلاحاتی خود را بر سه فرایند اصلاحات فرهنگی و اصلاحات اجتماعی و اصلاحات سیاسی استوار کرده بود که در نوک پیکان استراتژی سه فرایندی او، مانند استراتژی اصلاحات پیامبر اسلام، «اصلاحات فرهنگی» قرار دارد.
ثالثاً محمد اقبال با تاسی از پیامبر اسلام در عرصه اصلاحات فرهنگی، بر اولویت «اصلاحات کلامی» تکیه میکند.
رابعاً محمد اقبال با تاسی از پیامبر اسلام در عرصه «اصلاحات کلامی» برای اصلاحات فرهنگی، در پله اول بر «اصلاح شناخت مسلمانان از خداوند تکیه دارد.»
خامسا محمد اقبال جهت «اصلاح شناخت مسلمانان از خداوند» با تاسی از پیامبر اسلام، بر «الله» خدای فاعل و خالق و مسئول و متعهد و پاسخگو و دائماً در حال خلق جدید و حاضر و ناظر و مدیر بر همین وجود و در همین وجود تکیه میکند.
بدین ترتیب بود که محمد اقبال مانند پیامبر اسلام معتقد بود که تا زمانیکه جوامع مسلمین بازسازی اسلام خود را از بازسازی خدای مورد پرستش خود شروع نکنند، با پرستیدن خدای ارسطوئی و خدای افلاطونی و خدای اشاعره و خدای صوفیان و خدای عرفا و خدای فقها و متکلمین امکان هیچگونه تحول و جنبش رهائیبخش و جنبش انحطاطزادئی در جوامع مسلمین وجود ندارد. در نتیجه اصلاحات فرهنگی در جوامع امروز مسلمانان در رویکرد محمد اقبال در گرو اصلاح شناخت مسلمانان از خداوند میباشد.
لذت سوز و سرور از لا اله / در شب اندیشه نور از لا اله
نی خداها ساختیم از گاو و خر / نی حضور کاهنان افکنده سر
شیخ مکتب کم سواد و کم نظر / از مقام او نداد ما را خبر
قم باذنی گوی و او را زنده کن / در دلش الله هو را زنده کن
سوختی لات و منات کهنه را / تازه کردی کائنات کهنه را
کلیات اقبال لاهوری – فصل پس چه باید کرد – ص 413 – س 4
نه با ملأ نه با صوفی نشینم / تو میدانی نهانم من نه اینم
نویس الله بر لوح دل من / که هم خود را هم او را فاش بینم
کلیات اقبال لاهوری - فصل ارمغان حجاز – ص 448 – س 1
شبی پیش خدا بگریستم زار / مسلمانان چرا زارند و خوارند
ندا آمد نمیدانی که این قوم / دلی دارند و محبوبی ندارند
کلیات اقبال لاهوری – فصل ارمغان حجاز – ص 445 – س 5
متاع شیخ اساطیر کهن بود / حدیث او همه تخمین و ظن بود
هنوز اسلام او زنار داراست / حرم چون دیر بود او برهمن بود
کلیات اقبال لاهوری – ارمغان حجاز – ص 444- س 1
فراموش نکنیم که اقبال در فرایند پسا شکست استراتژی سیدجمال الدین اسدآبادی پرچمدار نهضت انحطاطزادئی جوامع مسلمین شد، لذا به همین دلیل محمد اقبال لاهوری در سر آغاز قرن بیستم (در شرایطی که خلافت عثمانی به پایان رسیده بود و انقلاب سوسیالیستی اکتبر 1917 روسیه تحت هژمونی لنین به پیروزی رسیده بود و بشریت سرمایهداری و امپریالیسم را در جنگ بینالملل تجربه کرده بود) برای اینکه بتواند در آن تندپیچ بحران پرچمدار نهضت انحطاطزادئی جوامع مسلمین بشود مجبور بود که در اولین گام به آسیبشناسی نهضت انحطاطزادئی سیدجمال بپردازد؛ و در رابطه با آسیبشناسی نهضت انحطاطزادئی سیدجمال بود که اقبال دریافت که:
الف – اشتباه اول سیدجمال این بود که در عرصه تدوین استراتژی خود «انحطاط اسلام تاریخی را مولود انحطاط مسلمین میدانست» برعکس رویکرد خود اقبال که «انحطاط مسلمین را معلول انحطاط اسلام تعریف میکرد.»
ب – اشتباه دوم سیدجمال در عرصه تدوین استراتژی خود این بود که سیدجمال «رمز انحطاطزادئی مسلمان به جای اینکه در انحطاطزادئی از اسلام تاریخی ببیند، در انحطاطزادئی مستقیم از مسلمانان تعریف میکرد»؛ و برای نجات مستقیم مسلمانان از انحطاط، سیدجمال معتقد به «بازگشت به اقتدار اولیه قرن چهارم و پنجم هجری توسط عساکر جرار و سلاطین جبار و روحانیت جلیله بود.»
ج – اشتباه سوم سیدجمال در عرصه تدوین استراتژی خود این بود که سید جمال در چارچوب رویکرد «نجات مسلمین توسط عساکر جرار و سلاطین جبار و روحانیت جلیله، جهت نجات مسلمین قبل از نجات اسلام مسیر نجات مسلمین را از طریق دربارهای سیاسی قدرتهای جبار حاکم و روحانیت مرتجع حوزههای فقاهتی دنبال میکرد.»
د – اشتباه چهارم سیدجمال در تدوین استراتژی خود این بود که سید جمال از آنجائیکه «نجات اسلام در گرو نجات مسلمین میدانست» همین رویکرد اشتباهی سید جمال باعث گردید تا او به جای تکیه بر اولویت «اصلاحات فرهنگی» توسط بازسازی اسلام تاریخی و اصلاحات تکوین یافته از پائین اجتماعی و سیاسی، تنها به «تحولات سیاسی از بالا توسط سلاطین جبار و روحانیت مرتجع حوزههای دگماتیست فقاهتی، جدای از تحولات فرهنگی و اجتماعی بیاندیشد.»
«وظیفهای که مسلمانان این زمان در پیش دارند بسیار سنگین است. مسلمانان باید بیآنکه کاملاً رشته ارتباط خود را با گذشته قطع کنند، از نو در کل دستگاه مسلمانی بیاندیشند. شاید نخستین مسلمانی که ضرورت دمیدن چنین روحی را در اسلام احساس کرده است، شاه ولی الله دهلوی بوده است. ولی آنکس که کاملاً به اهمیت و عظمت این وظیفه متوجه شده است و بصیرت عمیق در تاریخ اندیشه و حیات اسلامی همراه با وسعت نظر حاصل از تجربه وسیع در مردم و اخلاق و آداب ایشان، او را حلقه اتصال زندهای میان گذشته و آینده ساخته، جمال الدین اسدآبادی بوده است. اگر نیروی خستگیناپذیر سیدجمال تجزیه نمیشد و سید جمال خود را تنها وقف تحقیق در باره اسلام به عنوان دستگاهی اعتقادی و اخلاقی میکرد، امروز جهان اسلام از لحاظ عقلی بر پایه محکمتری قرار میداشت» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل چهارم – آزادی و جاودانی من بشری – ص 113 - 1 به بعد).
ادامه دارد