رمضان عرصه «پراکسیس باطنی» در راستای دستیابی به «انسان معنوی قرآن» - قسمت سوم

 

3 - از مشخصات بارز تکوین انسان معنوی آن چنانکه محمد اقبال لاهوری می‌گوید: «اعتقاد به هستی و جهان هوشمند و هدف‌دار است». همچنین آن چنانکه اقبال می‌گوید: «اعتقاد به تقدم حیات بر ماده هست» و «حیات را حقیقتی ذومراتب و سیال دانستن هست» (و حتی ماده را هم‌درجه پائینی از حیات تبیین کردن هست)؛ بنابراین انسان‌هایی که معتقد به طبیعت و هستی بی‌شعور و بی‌جان و بی‌هدف و بی‌غایت هستند، هرگز نمی‌توانند انسان معنوی موردنظر قرآن بشوند.

چون عصا از دست موسی گشت مار / جمله عالم را بدین‌سان می‌شمار

باده خاک تو را چون مرده ساخت / خاک‌ها را جملگی باید شناخت

مرده زین سویند و زان سو زنده‌اند / خامش اینجا و آن‌طرف گوینده‌اند

چون از آن سوشان فرستند سوی ما / آن عصا گردد سوی ما اژدها

کوه‌ها هم لحن داودی شوند / آهن اندر کف او مومی بود

باد حمال سلیمانی شود / بحر با موسی سخن‌دانی شود

ماه با احمد اشارت بین شود / نار ابراهیم را نسرین شود

خاک قارون را چو ماری در کشد / آستن حنانه آید در رشد

سنگ احمد را سلامی می‌کند / کوه یحیی را پیامی می‌کند

جمله ذرات عالم در نهان / با تو می‌گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم / با شما نامحرمان ما خامشیم

چون شما سوی جمادی می‌روید / محرم جان جمادان چون شوید

از جمادی در جهان جان روید / غلغل اجزاء عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت / وسوس تأویل‌ها بر بایدت

جمله اجزاء در تحرک در سکون / ناطقان کانا الیه راجعون

ذکر و تسبیحات اجزای نهان / غلغلی افکنده اندر آسمان

مولوی – مثنوی – دفتر سوم – سطر 13 به بعد

فراموش نکنیم که «معنویت» برای انسان معنوی، علاوه بر اینکه یک رویکرد و جهان‌بینی و عینک به جهان و هستی هست، «یک نوع زندگی کردن است». لذا به همین دلیل است که شریعتی در دعاهای خود می‌گوید: «خدایا زیستنی به من بیاموز که در وقت مرگ بر بیهودگیان حسرت نخورم - چگونه زیستن را تو به من بیاموز، چگونه مردن خود خواهم آموخت - چراکه هر کس آن‌چنان می‌میرد که زندگی می‌کند - خدایا اخلاص، اخلاص، اخلاص یکتای در بودن، یکتائی در زیستن، یک تویی در شدن» بدون تردید اخلاصی که شریعتی در این دعاهای خود به دنبال آن است همان «شیوه زندگی کردن» هست که بر سه پایه: «بودن، زیستن و شدن» استوار هست؛ و این اخلاص حاصل نمی‌شود جز برای «انسان معنوی».

همان انسانی که «خدا را در هستی نمی‌سازد، بلکه خدا را در هستی کشف می‌کند.»

همان انسانی که برای کشف خدا از مسیر فقه و کلام و فلسفه و غیره اقدام نمی‌کند، بلکه برعکس از مسیر اگزیستانسی و وجودی حرکت می‌کند.

همان انسانی که برای «رهایی از خود، نیازمند به خدا هست» و برای «رهایی از خودش» است که به کشف «خدا» در هستی می‌پردازد.

همان انسانی که آن‌ها توسط تجربه دینی و تجربه باطنی «مسیر رهایی از خودش دنبال می‌کند، نه از طریق کشتن نفس» در وادی هفتم سلوک یعنی فناء فی الله.

ای شهان کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زوبتر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست / شیر باطن سخره خرگوش نیست

چونک واگشتیم زپیکار برون / روی آوردیم به پیکار درون

قد رجعنا من جهاد الاصغریم / با نبی اندر جهاد اکبریم

قوتی خواهم زحق دریا شکاف / تا بسوزن بر کنم این کوه قاف

سهل شیری دان که صف‌ها بشکند / شیر آن را دان که خود را بشکند

مثنوی – دفتر اول – ص 71 – سطر 7 به بعد

بنابراین برای «انسان معنوی» کشف خدا در هستی حاصل یک پراکسیس وجودی در عرصه دو نوع تجربه وجودی: تجربه دینی و تجربه باطنی هست. شاید بهتر باشد که این‌چنین مطرح کنیم که انسان معنوی جهت کشف خدا در هستی به‌جای «درس دینی» در اشکال مختلف فقهی و فلسفی و کلامی و غیره، باید به «درد دینی» در عرصه پراکسیس دینی و پراکسیس باطنی تکیه کند؛ که البته انسان معنوی می‌تواند در ماه رمضان توسط روزه و نماز و عبادات و ادعیه به این دو نوع پراکسیس دست پیدا کند، چراکه ماه رمضان آن چنانکه امام علی می‌فرماید: «ماهی بوده است که در میان ماه‌های دوازده‌گانه سال قمری که خود پیامبر اسلام انتخاب کرده بود و در این ماه برای دستیابی به تنهای و خلوت و سکوت و زندگی کردن در خویشتن به غار حرا در کوه نور می‌رفته و در آنجا به تجربه دینی و پراکسیس وجودی جهت رهایی از خودش می‌پرداخته و تلاش می‌کرده تا توسط سکوت و از کار انداختن موتور ذهن، به رهایی خودش دست پیدا کند»؛ که البته توسط این پراکسیس 15 ساله حرائی بود که پیامبر اسلام توانست به آرمان‌های خودش در ماه رمضان دست پیدا کند.

«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ...» (سوره بقره – آیه 185).

باری، بدین ترتیب بود که پراکسیس یک‌ماهه پیامبر اسلام در ماه رمضان، در طول هرسال و در مدت 15 سال فاز حرائی، بالاخره و بالاخره در شب قدر در دهه سوم ماه رمضان پانزدهمین سال فاز حرائی جواب داد و پیامبر اسلام در یکی از شب‌های ماه رمضان پانزدهمین سال دوران فاز حرائی خود توانست خدای «لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ» (سوره شوری – آیه 11) و «هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (سوره بقره – آیه 137) یا خدای بی‌صورت را فهم کند.

از عدم‌ها سوی هستی هر زمان / هست یا رب کاروان در کاروان

باز از هستی روان سوی عدم / می‌روند این کاروان‌ها دم به دم

صورت از معنی چو شیر از بیشه دان / یا چو آواز و سخن زاندیشه دان

این سخن و آواز از اندیشه خاست / تو ندانی بحر اندیشه کجاست

لیک چون موج سخن دیدی لطیف / بحران دانی که باشد هم شریف

چون زدانش موج اندیشه بتاخت / از سخن و آواز او صورت بساخت

از سخن صورت بزاد و باز مرد / موج خود را باز اندر بحر برد

صورت از بی‌صورتی آمد برون / باز شد کانا الیه راجعون

مثنوی – دفتر اول – ص 39 - سطر 16 به بعد

بنابراین پیامبر اسلام در 15 سال فاز حرائی حیات نبوی خودش توسط پراکسیس اگزیستانسی و وجودی بود که توانست در یکماه رمضان هرسال به «کشف خدا در هستی» دست پیدا کند نه توسط آموزش‌های نظری کلامی و فلسفی و فقهی و...

باری، نیاز انسان فقاهتی به عبادت و نیایش و دعا که به قول غزالی یک «نیاز معاملاتی» با خداوند هست و انسان فقاهتی (برعکس انسان معنوی) در چارچوب سه اصل «تکلیف و تعبد و تقلید» تلاش می‌کند (تا آن چنانکه امام علی می‌فرماید) بر پایه «ترس از جهنم و تجارت با بهشت» از طریق اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحی‌گری (که در جامعه امروز ایران به‌صورت یک دین رسمی و دولتی درآمده است و مدت 40 سال است که این اسلام فقاهتی و روایتی و تکلیف‌گرا و مقلدگرا و تعبدگرا در جامعه ایران دارای فونکسیون هست) زندگی دینی خود را تعریف نماید؛ و لذا به همین دلیل است که عبادت و دعا و نیایش برای طرفداران کثیر این رویکرد مولود و سنتز نیاز وجودی نیست، بلکه برعکس وسیله تجارت جهت کسب بهشت و دوری از آتش جهنم هست. البته آن‌هم از طریق واسطه‌های بین خدا و مردم یعنی روحانیت و مداحان دین‌فروش هست.

به این ترتیب است که طرفداران این رویکرد از طریق روحانیت به‌عنوان واسطه بین خدا و خودشان و از طریق اسلام فقاهتی و روایتی و زیارتی و شفاعتی حوزه‌های فقاهتی تلاش می‌کنند تا از طریق دعا و عبادات و نماز و روزه و قبر و قبور و شفاعت اهل‌بیت و غیره بهشت آینده را برای خود از قبل رزرو نمایند بدون اینکه برای دستیابی به بهشت و برای دوری از جهنم اصلاً نیازمند به تکامل و تحول اگزیستانسی وجودی خودشان باشد. اعتقاد به دوگانگی بین «روح و انسان» (آن چنانکه ارسطو و افلاطون تبیین کرده‌اند) در رویکرد انسان فقاهتی به‌عنوان اصل لایتغیر دینی تلقی می‌شود؛ و انسان فقاهتی با تکیه بر «روح انسانی افلاطونی و ارسطویی» از لحظه قرار گرفتن در گو ر تا ورود به بهشت در قیامت در چارچوب همان رویکرد تقلیدگرایانه و تعبدگرایانه و تکلیف‌محور خویش تمامی نسخه‌های واسطه بین خدا و مردم (در چارچوب اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی) دنبال می‌کنند؛ اما برعکس «انسان فقاهتی»، «انسان معنوی» در چارچوب نیاز وجودی به عبادت و نیایش و دعا بر عبادت و نیایش و دعا به‌عنوان «نردیان جهت تکامل وجودی خود» تکیه می‌نماید.

ادامه دارد