سخن روز:
برای تبیین «وظایف» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در «فرایند پیش رو» امروز «چه باید کرد؟»
در شرایط پیش رو، پیشگامان مستضعفین ایران آگاه باشند که به خاطر گسترش ابر بحران اقتصادی و ابر بحران همه گیری فساد سیستمی و ساختاری و نظاممند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و ابر بحران زیست محیطی کشور و ابر بحران بیماری کرونا و ابر بحران تحریمهای فلج کننده و ضد انسانی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، آنچنان شرایط اجتماعی و اقتصادی در جامعه نگونبخت ایران پیچیده کرده است که «تحمل آن برای (اکثریت بالای 80% جامعه 83 میلیون نفری) شهروندان کشور ایران غیر ممکن ساخته است». بدون تردید در فرایند پیش رو این همه «بسترساز فوران اعتراضات خیزشی و جنبشی در تمامی اقشار اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در دو جبهه بزرگ نان و آزادی، یعنی از طبقه متوسط شهری تا اردوگاه کار و زحمت شهر و روستا و در رأس آنها طبقه کارگر و حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران شده است». چراکه «بحرانهای بنیادین» فوق در فرایند پیش رو باعث گردیده است تا:
الف – ریزش طبقه متوسط شهری به پائینیهای جامعه ایران (اعم از اردوگاه کار و زحمت و حاشیهنشینان شهرهای ایران) شدت پیدا کند و همین امر بسترها جهت «جابجائی طبقاتی جدید» و ظهور ابر بحران جدید طبقاتی (در کنار ابر بحران ساختاری) در عرصه اقتصادی سیاسی امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران فراهم ساخته است که عبور جمعیت حاشیهنشینان شهرهای ایران از مرز 22 میلیون نفر در فرایند پیش رو و سقوط جمعیت زیر خط فقر به بیش از 60 میلیون نفر (طبق آمار نهادهای رسمی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) معرف نوک کوه یخی است که در فرایند پیش رو در حال هویدا شدن میباشد.
ب – بحران حاد اقتصادی در فرایند پیش رو با فونکسیون سونامی بیکاری و گسترش رشد شاخص فلاکت تا مرز 5/65% همراه با نبود زیرساختهای توسعه یافته و نبود اشتغال پایدار و فقدان سرمایهگذاری تازه و به کار نگرفتن نیروی انسانی (حتی متخصصان و تحصیل کردگان) در واحدهای صنعتی و اداری و خدماتی کشور و همراه با بیکفایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در مقابله با همه گیری ویروس کرونا و همراه با سقوط آزاد رشد اقتصادی (که نرخ امروز آن به منفی 7% رسیده است) و سقوط آزاد قدرت خرید و ارزش پول ملی و افزایش شدید تورم و هزینههای زندگی و غیره، همه و همه باعث گردیده است تا «اکثریت عظیم تودههای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به دره فقر فلاکت و نابودی پرتاب بشوند.»
ج – ابر بحران همه گیری فساد ساختاری و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی همراه با ابر بحران مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در شرایط پیش رو باعث گردیده است تا «ابر بحران کرونا» (در جغرافیای سیاسی امروز ایران) در مقام یک «ابر بحران انسانی» (به معنای واقعی کلام) بطور رعبآوری پیش ما جاری بشود که مخاطرات کابوسوار این ابر بحران سبب شده است تا روزانه (با آمار مهندسی شده خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) بین 300 تا 400 تلفات انسانی و بیش از ده هزار نفر ابتلای جدید به نمایش بگذارد. پر واضح است که خود این امر نشان دهنده آن است که «ابر بحران کرونا همچنان در جامعه بزرگ ایران میداندار صحنهٔ واقعیت است» و همچنان در جامعه ایران مرگها واقعیاند و پردههای تراژدی انسانی در عرصه ابر بحران کرونا در جامعه ایران یک به یک در حال اجرا میباشند، بیمارستانها و گورستانها در کشور ایران امروز صادقترین مکانها برای اعلام وسعت فاجعه ابر بحران کرونا در جامعه نگونبخت ایران هستند.
د – ابر بحران زیست محیطی ایران در شرایط پیشرو آنچنان ابعاد ویرانگر و بیسابقهای پیدا کرده است که اکنون آثار آن تقریباً همه مردم ایران در زندگی روزمرهشان لمس میکنند، بدون تردید ابر بحران زیست محیطی در کشور ایران بیش از آنکه نتیجه قهر طبیعت باشد، محصول نظام سرمایهداری رفاقتی و رانتی و نفتی و حکومتی حاکم بر جامعه ایران میباشد؛ که همین مناسبات سرمایهداری رفاقتی رانتی نفتی و حکومتی در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده تا آنچه که جامعه ایران از ابر بحران زیست محیطی میکشند، بسیار حادتر باشد، از آنچه که کشورهای دیگر جهان از بحران زیست محیطی میکشند.
ه – ابر بحران حاصل از تحریمهای همه جانبه اعمال شده توسط امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا که در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که اگر در این فرایند «تحریمهای همه جانبه امپریالیستی به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فشار وارد میکند» بدون تردید باید داوری کنیم که «قبل از آن و بیش از آن این مردم ایران هستند که قربانی این تحریمهای همه جانبه امپریالیستی میشوند». پر پیداست که مردم ایران هزینههای استخوانسوز این تحریمهای امپریالیستی در این فرایند با «فقر مطلق، گرسنگی، تورم، بیکاری، سقوط آزاد ارزش پول ملی، نرخ منفی رشد اقتصادی، جهش تورم، سقوط شتابان قدرت خرید و افزایش شدید هزینههای زندگی و غیره پرداخت میکنند» که صد البته همین فونکسیون تحریمهای اقتصادی در شرایط پیشرو باعث گردیده تا «توان ایستادگی مبارزه مطالباتی مردم ایران درسه عرصه مختلف مدنی و صنفی و سیاسی در مقابل با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پائین بیاورد». هر چند که در تحلیل نهائی ما بر این باوریم که تحریمهای همه جانبه تحمیلی امپریالیستی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، «هزینه قمار هستهای 30 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد» که این قمار 30 ساله هستهای رژیم مطلقه فقاهتی بسترساز «هزینههای اقتصادی – انسانی جبرانناپذیر تحمیلی از جانب امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بر مردم ایران شده است» و باعث گردیده است تا «مردم ایران فرصتهای تاریخی در جهت رشد و توسعه از دست بدهند». به طوری که در این رابطه میتوان گفت که «فرصتهای تاریخی از دست رفته بابت قمار هستهای 30 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بسیار سنگینتر و ویرانگرتر از هزینهها و مصیبتهای جنگ هشت ساله بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با حزب بعث عراق و صدام حسین بوده است». چراکه «تحریمهای دوره اوباما و تحریمهای دولت ترامپ نیز باید وارد ترازنامه قمار هستهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بکنیم» بر این مطلب بیافزائیم که نهایتاً حاصل استراتژی فشار حداکثری و تحریمهای فلج کننده و بویژه به کارگیری تهدیدهای نظامی ترامپ (فاشیست و نژادپرست و دموکراسیستیز و مهاجرستیز و انسانستیز) بر کشور و جامعه ایران «ایجاد فرصتی طلائی برای رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاههای تبلیغاتی این رژیم کرده است تا از طریق عوامفریبی ضد استکباری و سوء استفاده از احساسات ملیگرایانه با شعار مبارزه علیه زورگوئی امپریالیستی در صف پیکار مردم ایران علیه استبداد داخلی شکاف ایجاد کنند»؛ زیرا تجربه حداقل 150 سال گذشته تاریخ ایران (از جنگ ایران روس دوران قاجار الی الان) نشان داده است که هنگامی که «خطر رویاروئیهای نظامی و اشتعال جنگ از سوی قدرتهای خارجی بر جامعه ایران تحمیل شده است، مبارزه مردم ایران با استبداد داخلی (چه در عصر قاجار و چه در دوران حکومت کودتائی و توتالیتر پهلوی و چه در طول بیش از 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) علیرغم تنفر عظیم عمومی و جان به لب شدن اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران از استبداد حاکم، خواه ناخواه تضعیف میشود.»
باری، در چارچوب شرایط اقتصادی و طبقاتی و اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در فرایند جدید است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران برای تبیین وظایف خود در شرایط پیش رو به این دستاورد رسیده است که:
اولاً از دیماه 96 الی الان، در عرصه شعار محوری خیزشها و جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای سیاسی و مدنی و صنفی) جامعه بزرگ ایران، توسط «برتری شعار نان بر شعار آزادی» تحول بزرگی به وجود آمد که بدون تردید این موضوع خود «فرایندی جدید در پروسه مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد» و دلیل این امر همان است که «در شرایط پیش رو 22 میلیون نفر حاشیهنشین به همراه طبقه کارگر ایران شعارشان نان میباشد». به بیان دیگر، از خیزش دیماه 96 به بعد در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، شعار «نان بر شعار آزادی توفق پیدا کرد». عنایت داشته باشیم که هر چند که از خیزش آبانماه 98 شعار «آزادی در کنار شعار نان قرار گرفت» ولی نباید فراموش کنیم که حتی در این مرحله هم باز شعار «نان» بر شعار «آزادی» توفق دارد؛ که این موضوع کاملاً عکس فرایند جنبش سبز در سال 88 میباشد، زیرا در فرایند جنبش سبز شعار «آزادی نقش محوری و تمام عیار داشت و شعار نان تحتالشعاع شعار آزادی قرار گرفته بود» و البته همین امر هم «عامل شکست جنبش سبز در سال 88 گردید.»
باری، بدین ترتیب است که باید بگوئیم که شعار محوری «نان در خیزش دیماه 96 جامعه ایران» در عرصه مبارزه خیزشی و جنبشی (سه مؤلفهای مدنی و سیاسی و صنفی جامعه بزرگ ایران) از فرایند «خیزش آبانماه 98» دچار یک تحول کیفی جدید در عرصه مبارزه داخلی شده است و آن «پیوند دو جبهه بزرگ نان و آزادی است» و در این رابطه (در طول یک سال پسا خیزش آبانماه 98) در ادامه فرایند پسا خیزش دیماه 96 به علت «غلبه فقر گسترده و فراگیر مولود بحران حاد اقتصادی» رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هنوز «جبهه نان بر جبهه آزادی برتری و توفق دارد». بدین خاطر همین «پیوند دو جبهه نان و آزادی و برتری جبهه نان بر جبهه آزادی در این پیوند» (در طول یک سال پسا خیزش آبانماه 98) «وظایف نوینی در دستور کار جنبش پیشگامان مستضعفین ایران قرار داده است» که ما را موظف به تبیین آنها در این شماره از نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران کرده است. آنچه در این رابطه پیشگامان مستضعفین ایران باید به آن عنایت ویژهای داشته باشند، اینکه در سال 88 در عرصه جنبش سبز (این جبهه آزادی بود که بر جبهه نان برتری مطلق داشت و همین) «برتری مطلق جبهه آزادی بر جبهه نان» باعث شکست جنبش سبز گردید و دلیل آن هم این بود که با «فرعی شدن جبهه نان اردوگاه کار و زحمت ایران» (و در رأس آنها طبقه کارگر ایران)، «برنامه و هدف و جوهر و رهبری جنبش سبز را در راستای منافع خود ندیدند». در نتیجه آنها «در جنبش سبز شرکت فعال نکردند» و لذا به همین دلیل «جنبش سبز در عرصه جبهه آزادی، در شکل مبارزه آکسیونی و یا خیابانی صرف متوقف شد و نتوانست با شکل مبارزه اعتصابی اردوگاه کار و زحمت پیوند پیدا کند.»
در نتیجه همین امر باعث گردید تا شرایط برای سرکوب هولناک این جنبش توسط دستگاههای سرکوبگر چند لایهای حزب پادگانی خامنهای فراهم بشود و البته در ادامه آن در طول بیش از یک دهه که از شکست و سرکوب جنبش سبز توسط حزب پادگانی خامنهای میگذرد، هرگز این جنبش نتوانسته با «ترمیم این خندق بزرگ بین دو جبهه آزادی و نان به بازتولید جنبش سبز در جامعه ایران دست پیدا کند». پر واضح است که همین «شکست اتاق فکر جنبش سبز در پر کردن خندق بین دو جبهه نان و آزادی بسترساز آن گردید که در خیزش دیماه 96 این رابطه شکلی وارونه و عکس پیدا کند». چراکه در خیزش دیماه 96 این «جبهه نان بود که به صورت یک طرفه بر جبهه آزادی برتری مطلق پیدا کرد» و البته علت آن هم این بود که در سال 88 «خاستگاه جنبش سبز طبقه متوسط شهری بود» اما در سال 96 «خاستگاه خیزش دیماه 96 حاشیهنشینان شهرها بودند». اضافه کنیم که در خیزش دیماه 96 «به علت همین برتری جبهه نان بر جبهه آزادی بود که باعث گردید (تا برعکس جنبش سبز سال 88) این خیزش در مدتی کمتر از ده روز در بیش از 110 شهر بزرگ و کوچک کشور ایران فراگیر بشود». طبیعی است که علت شکست و سرکوب خیزش دیماه 96 (هم باز مانند جنبش سبز سال 88) عدم مشارکت (طبقهای نه کارگاهی و فردی) همه جانبه اردوگاه کار و زحمت و در رأس آنها طبقه کار گر ایران بود؛ که بدون تردید آنچنانکه در فرایند پسا 17 شهریور سال 57 (در مبارزه با رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) شاهد بودیم، تنها در صورت ورود و پیوند اردوگاه کار و زحمت و در رأس آنها طبقه کارگر ایران با خیزش دیماه 96 میتوانست (علاوه بر اینکه خلاء تودهوار و اتمیزه و بیسری و بیتشکیلاتی و بیبرنامه خیزش دیماه 96 بر طرف سازند) با «استحاله شکل خیزشی به شکل جنبش اعتصابی، خیزش دیماه 96 را از ورود به فرایند آنتاگونیستی و خشونت مانع بشود» و همچنین از همه مهمتر اینکه میتوانست شرایط برای «درازمدت شدن مبارزه و ممانعت از سرکوب آن توسط دستگاههای سرکوبگر چند لایهای حزب پادگانی خامنهای فراهم بکند.»
بدین ترتیب بود که این «خندق بین دو جبهه نان و آزادی در جریان خیزش آبانماه 98 تا اندازهای (البته نه کامل) پر شد» و دلیل آن هم این بود (که برعکس جنبش سبز سال 88 که خاستگاه آن طبقه متوسط شهری بود و برعکس خیزش دیماه 96 که خاستگاهان حاشیهنشینان شهری بودند) «خاستگاه خیزش آبانماه 98 ترکیبی از طبقه متوسط شهری و فرودستان و یا تهیدستان پائینی جامعه ایران بودند» زیرا «فقر گسترده و فراگیر و استخوانسوز همراه با انسداد سیاسی (فضای پسا سرکوب خیزش دیماه 96) شرایط عینی و ذهنی جهت خاستگاه ترکیبی طبقه متوسط شهری با حاشیهنشینلن شهری را فراهم ساخته بود.»
باری بدین ترتیب بود که برای اولین بار در طول 41 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه پیکار داخلی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، «دو جبهه نان و آزادی توانستند در چارچوب خیزش در سطح ملی آبانماه 98 به هم پیوند پیدا کنند». شوربختانه در خیزش آبانماه 98 حتی با پیوند دو جبهه نان و آزادی، «اردوگاه کار و زحمت و در رأس آنها طبقه کارگر ایران نتوانستند به صورت فراگیر مانند خیزش ضد استبدادی سال 57 شرکت کنند». پر واضح است که دلیل اصلی آن «خلأ شرایط ذهنی در طبقه کارگر و اردوگاه کار و زحمت ایران میباشد» که این «خلاء ذهنی طبقه کارگر ایران را، باید در فقدان سازماندهی و تشکیلات فراگیر مستقل آنها تعریف بکنیم» که باعث گردیده تا در طول 41 سال گذشته طبقه کارگر ایران از «طبقه برای خود» (آنچنانکه در سال 57 بود) به «طبقهای در خود» بدل بشوند. بدین جهت تا زمانیکه در عرصه اعتلای «شرایط ذهنی، توسط سازماندهی فراگیر و مستقل» طبقه کارگر ایران در عرصه مبارزه طبقهای (نه مبارزه کارگاهی و مبارزه انفرادی) در «چارچوب جبهه نان و یا جبهه آزادی» (و یا پیوند هر دو جبهه) وارد مبارزه مطالباتی جنبشی و خیزشی نشوند، هرگز این طبقه نمیتواند «از طبقه در خود، به طبقه برای خود» استحاله پیدا کنند. همچنین تا زمانیکه طبقه کارگر ایران «به صورت طبقهای، نه کارگاهی، وارد مبارزه در عرصه جبهه نان و جبهه آزادی و یا هر دو آنها نشوند، صد در صد هر گونه جنبش و خیزشی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (هر چند هم که فراگیر و در سطح ملی هم که باشند) محکوم به شکست خواهند بود» و البته دلیل این امر همان است که در «خلاء جامعه مدنی نهادینه شده و فراگیر مستقل جنبشی» و در شرایطی که «توازن قوا در عرصه میدانی به سود حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای سرکوبگر چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد» (آنچنانکه در طول 41 سال گذشته در شکلهای مختلف آن آزمایش کردهایم) هر گونه خیزش و جنبش مطالباتی (سه مؤلفهای سیاسی و مدنی و صنفی) مستقل تکوین یافته از پائین، چه در عرصه صرف جبهه «آزادی» باشد (مانند جنبش سبز در سال 88) و چه در عرصه جبهه صرف «نان» باشد (مانند خیزش دیماه 96) و چه در عرصه جبهه ترکیبی «نان و آزادی» باشد (مانند خیزش آبانماه 98) محکوم به شکست خواهند بود.
تجربه بزرگ دیگری که خیزش ضد استبدادی سال 57 ضد استبدادی مردم ایران (بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) به ما آموخته است این است که اگر چه در «خلاء جامعه مدنی مستقل نهادینه شده و فراگیر جنبشی، جنبش دانشجوئی میتواند نقش آوانگارد داشته باشد» ولی بدون تردید «تنها گروه عظیم اجتماعی که در چنان شرایطی میتواند در عرصه میدانی خلاء جامعه مدنی جنبشی نهادینه شده و فراگیر و مستقل تکوین یافته از پائین را پر کند و توازن قوا در عرصه میدانی به سود پائینیهای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تغییر بدهد و سرپل اتصال دو جبهه بزرگ نان و آزادی بشود و باعث پیوند شکل مبارزه اعتصابی، به شکل مبارزه خیابانی و آکسیونی گردد، فقط و فقط جنبش فراگیر طبقه کارگر ایران است» که «بسترسازی ذهنی و نظری آن در فرایند پیش رو، جزئی از وظایف حیاتی و تعطیلناپذیر پیشگامان مستضعفین ایران میباشد». آنچنانکه بیتوجهی پیشگامان مستضعفین ایران نسبت به این وظیفه خطیر خود، در شرایط پیش رو باعث تکرار شکستهای 41 سال گذشته جبهه نان و جبهه آزادی و جبهه ترکیبی دو مؤلفهای نان و آزادی میشود.
ثانیاً «خلاء سازمانیابی مستقل و سراسری جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودانگیخته و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین (بر پایه دو جبهه بزرگ نان و آزادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران) در شرایط پیش رو آفت و آسیب مشترک مبارزه تمامی گروههای اجتماعی (جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) در دو عرصه مبارزه خیزشی و مبارزه جنبشی مطالباتی سه مؤلفهای (سیاسی و صنفی و مدنی) میباشد». بطوریکه در این رابطه میتوان با ضرس قاطع داوری کرد که چه در مؤلفههای مختلف جنبشهای مطالباتی (اعم از جنبشهای مدنی و سیاسی و صنفی) و چه در خیزشهای معیشتی (در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «فقدان سازمانیابی سراسری و مستقل گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران از طبقه کارگر تا دانشجویان و زنان و تا حاشیهنشینان و مزد بگیران و غیره و غیره به عنوان آفت محوری و آسیب استراتژیک بوده است» که عنایت به آن میتواند در تبیین وظایف جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط پیشرو نقش تعیین کنندهای داشته باشد.
ثالثاً جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول نزدیک به 44 سالی که از حیات درونی و برونیاش (چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و یا جنبشی نشر مستضعفین) میگذرد، پیوسته با هر نوع «تغییر رژیمهای حاکم (از رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) توسط قدرتهای خارجی و از فراز سر مردم ایران مخالف بوده است» و در طول 44 سال گذشته حیات درونی و برونی خودش، «تنها منبع قدرت هر گونه تغییر و تحول در جامعه ایران، جامعه مدنی مستقل جنبشی و خودانگیخته و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین و بر پایه دو جبهه عظیم نان و آزادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تعریف میکرده است». بدین جهت در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 44 سال گذشته) «با تمامی جریانهای جامعه سیاسی ایرانی (چه در داخل و چه در خارج از کشور و چه در رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و چه در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) از راست راست تا چپ چپ که در راستای تغییر سیاسی در جامعه و کشور ایران به نحوی از انحاء بر منابع قدرت خارجی تکیه میکردهاند و به شکلی منابع قدرت خارجی را جایگزین و جانشین منابع قدرت داخلی میکردهاند، مبارزه همه جانبه فکری کرده است» و باز در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 44 سال گذشته حیات سیاسی درونی و برونی خودش، «پیوسته به استراتژی خودآگاهیبخش» و «تقدم تحول فرهنگی بر تحول اجتماعی و تحول سیاسی و اقتصادی» (توسط اصلاح فکری و اصلاح دینی و بازسازی تطبیقی اسلام) و «به حرکت در آوردن موتور بزرگ توسط حرکت درونی و دیالکتیکی و خودجوش و خودانگیخته آگاهیهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و دینی اعتقاد راسخ داشته است». مبانی تحلیلی و تبیینی و تشریحی و تعریفی این رویکرد و استراتژی عبارتند از:
الف - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فرایند عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فرایند افقی یا جنبشی نشر مستضعفین، پیوسته در عرصه استراتژی خود (در 44 ساله گذشته) «بر موتور خودآگاهی» به عنوان یک اصل زیربنای استراتژی خود اعتقاد راسخ داشته است و پیوسته در چارچوب «خط مشی خودآگاهیبخش خود، این خودآگاهی را امری انتزاعی و مجرد و ذهنی تعریف نمیکرده»، بلکه برعکس از همان آغاز حرکت درونی خود (در سال 55) «خودآگاهی را به مؤلفههای مختلف: خودآگاهی طبقاتی، خودآگاهی اجتماعی، خودآگاهی سیاسی، خودآگاهی باطنی و فردی و نفسانی و خودآگاهی دینی تقسیم میکرده است» و در خصوص تحقق و دستیابی به هر کدام از این مؤلفههای خودآگاهی بوده است که رویکردی خاص داشته است. بطوریکه «تحقق و دستیابی به خودآگاهی طبقاتی برای اردوگاه کار و زحمت امری دیالکتیکی و درونی و خودجوش میدانسته» (نه برونی و تزریقی به طبقه توسط نخبگان آنچنانکه لنین اعتقاد داشت) که اردوگاه کار و زحمت «در بستر پراکسیس طبیعی و یا کار» به مرور زمان به این خودآگاهی طبقاتی دست پیدا میکنند؛ و «وظیفه پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه فقط سرعت بخشیدن به تحقق خودآگاهی طبقاتی در اردوگاه کار و زحمت میباشد، نه ایجاد و تکوین آن توسط آگاهی مجرد و انتزاعی آن هم با رویکرد مکانیکی و اکونومیستی.»
در خصوص خودآگاهی باطنی و نفسانی و یا پراکسیس باطنی و یا خودسازی نفسانی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 44 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده است که «خودآگاهی باطنی و نفسانی و فردی در افراد تنها توسط تجربه دینی دو مؤلفهای آفاقی و انفسی حاصل میشود» (همان مسیری که در عصر حاضر معلمان کبیرمان اقبال لاهوری و شریعتی بنیانگذار آن بودهاند) و لذا در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 44 سال گذشته حیات درونی و برونی خودش، با هر گونه دستیابی به «خودآگاهی نفسانی یا فردی، از طریق تجربه باطنی صوفیانه کلاسیک گذشته و یا از طریق تجربه صرف ذهنی یونانیزده افلاطونی و نئوافلاطونی و شیوه بودائی هند شرقی به شدت مخالف بوده و به صورت همه جانبه در طول 44 سال گذشته با آن مبارزه فکری میکرده است.»
در خصوص «خودآگاهی مذهبی» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر پایه «تاسی از اصل تقدم نجات اسلام قبل از مسلمین معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی» پیوسته بر این باور بودهایم که از آنجائیکه هر گونه «تحول سیاسی و تحول اجتماعی (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) در گرو تحول فرهنگی همه جانبه میباشد» و اعتقاد داشتیم که هرگز و هرگز «بدون دستیابی به تحول فرهنگی، امکان دستیابی به تحول سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از پائین در جامعه ایران وجود ندارد.»
در خصوص «تحول فرهنگی در جامعه دینی ایران» (در طول 44 سال گذشته حیات درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) پیوسته بر این باور بودهایم که «تحول فرهنگی در جامعه دینی ایران در گرو اصلاح دینی یا بازسازی اسلام تطبیقی در چارچوب رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی میباشد» و قطعاً بدون «بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی در جامعه دینی ایران، امکان تحول فرهنگی از پائین وجود ندارد.»
بدین دلایل در این بستر بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه «تبیین استراتژی حرکتش» با عنایت به اینکه «خودآگاهی در این استراتژی موتور حرکت جامعه میباشد» و نظر به اینکه در رویکرد ما خودآگاهی (به عنوان موتور حرکت جامعه) به پنج مؤلفه (خودآگاهی فردی یا خودآگاهی نفسانی، خودآگاهی طبقاتی، خودآگاهی اجتماعی، خودآگاهی سیاسی 5 و خودآگاهی فرهنگی یا خودآگاهی مذهبی) تقسیم میگردد، در میان پنج مؤلفه خودآگاهی (در عرصه استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) تنها «خودآگاهی فرهنگی یا مذهبی است که جنبه نظری دارد» بدین خاطر چهار مؤلفه دیگر خودآگاهی در عرصه استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (حتی خودآگاهی فردی و یا خودآگاهی نفسانی آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم) «خاستگاه عینی و تجربی دارند، نه ذهنی و انتزاعی و مجرد»؛ و دلیل این امر همان بوده است که در طول 44 سال گذشته پیوسته اعتقاد داشتهایم که: «همیشه پراکسیس آزاده شده در مبارزه سیاسی – اجتماعی مولود آگاهی است، نه برعکس»، به عبارت دیگر «همیشه تحت تأثیر آگاهی است که انرژیها در پراکسیس سیاسی و اجتماعی آزاد میشود و بدون آگاهی امکان دستیابی به پراکسیس سیاسی و اجتماعی وجود ندارد» و «تنها آگاهی است که امکان تکوین پراکسیس سیاسی – اجتماعی به تودههای اعماق جامعه ایران میدهد.»
ب - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 44 سال گذشته حیات درونی و برونی خودش چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) در عرصه تجدید آرایش حرکت عمودی و افقی در جامعه بزرگ ایران پیوسته بر این باور بوده است که این «تجدید آرایش عمودی و افقی در جامعه بزرگ ایران باید تنها بر پایه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) اقبال و شریعتی به انجام برسد». پر واضح است که تکیه بر موضوع «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای» شریعتی و اقبال به عنوان بستر تجدید آرایش حرکت افقی و عمودی در جامعه ایران (توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 44 سال گذشته) یک «امر عینی و واقعی است، نه مجرد و انتزاغی و ذهنی». بر این مطلب اضافه کنیم که علت و دلیل اینکه ما دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) شریعتی و اقبال را به عنوان دعوت در عرصه حرکت افقی و عمودی در جامعه بزرگ ایران انتخاب کردیم آن است که «بر این باوریم که در رویکرد شریعتی و اقبال دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) همان دموکراسی برخاسته از پائین جامعه و متکی بر پائین جامعه و پاسخگو به پائین جامعه میباشد، نه دمکراسی لیبرالیستی تزریق شده از بالا در چارچوب مناسبات سرمایهداری و توسط نخبگان و احزاب بالائی قدرت.»
ج – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 44 سال گذشته حیات درونی و برونی خودش پیوسته بر این باور بوده است که «در هر شرایطی راه حل جامع جهت تحول فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) از درون جامعه جنبشی ایران میجوشد، نه از جامعه سیاسی برونی داخل و خارج از کشور» و دلیل این امر همان است که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم ما بر این باوریم که «تنها منبع قدرت جهت تغییر و تحول سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران خود جامعه جنبشی داخل کشور میباشد، نه منابع قدرت خارج از تودههای اعماق جامعه ایران.»
د – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با هر گونه «آلترناتیوسازی خارج از کشور» (از راست راست تا چپ چپ از سلطنتطلبان تا مجاهدین خلق) که بدون تردید در چارچوب «استراتژی کسب قدرت سیاسی صورت میگیرد، مخالف است» و دلیل این امر همان است که ما معتقدیم که «حتماً و حتماً آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید از داخل و از درون جامعه مدنی جنبشی خودانگیخته و مستقل تکوین یافته از پائین تکوین پیدا کند». همچنین در همین رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 41 سال گذشته «با هر گونه آلترناتیوسازی در داخل کشور که از بالا توسط نخبگان سیاسی (از راست راست تا چپ چپ از جناح به اصطلاح اصلاحطلبان حکومتی تا جنبش سبز تا نهضت آزادی و ملی و مذهبیها و غیره و غیره) مخالف بوده است و علی الدوام مخالف هم هستیم». یادمان باشد که تاریخ گذشته کشورمان نشان میدهد که «آلترناتیوسازی از بالا در داخل کشور، حتی در حد مصدق و جبهه ملی هم امری شکست خورده میباشد» و به همین دلیل ما معتقدیم که «عامل شکست دولت دو ساله دکتر مصدق و عامل شکست حزب توده در دهه 20 (که بزرگترین حزب کمونیست خاور میانه بود ه است) در همین آلترناتیوسازی از بالا بوده است». بدین جهت در این رابطه بر این باوریم که اگر «مصدق قبل از حضور در دولت در چارچوب فاز اول حرکتش، یعنی جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران، از پائین اقدام به آلترناتیوسازی میکرد، صد در صد پیروز میشد و هرگز و هرگز کودتای 28 مرداد توسط روحانیت حوزههای فقاهتی و دربار پهلوی و امپریالیسم آمریکا و انگلیس (بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران) شکل نمیگرفت و اگر هم میگرفت، شکست میخورد.»
در این رابطه است که در شرایط پیش رو بر این باوریم که اگر چه هنوز «جامعه مدنی جنبشی داخل کشور به مرحله آلترناتیوسازی در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نرسیده است، اما نبود آلترناتیو سیاسی از خاستگاه جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد داخل کشور به معنای نبود تصوری از مشخصات کلی نظام جایگزین در ذهنیت (کنشگران خیزشهای معیشتی و جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و مدنی و صنفی و تودههای اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) نیست». باری، پیشگامان مستضعفین ایران باور دارند که «بین وجود آلترناتیو حاکمیت و تصور کلی از مشخصات نظام جایگزین تفاوت وجود دارد» و این دو موضوع امر واحدی نیستند. چراکه هر چه دومی روشنتر باشد «شکلگیری آلترناتیو رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از دل جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین پروسه بنیادین و ریشهدارتری پیدا میکند». فراموش نکنیم که «علت شکست پروسه آلترناتیوسازی» (در خیزش مشروطیت دوم) از «دل جامعه جنبشی آن روز ایران» این بود که در آن شرایط تاریخی «هنوز تصوری از مشخصات کلی نظام جایگزین (حتی در حد مشروطیت اول که پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمد علی شاه و ظهور استبداد صغیر شکست خورده بود) در ذهنیت کنشگران جامعه جنبشی وجود نداشت». در نتیجه همین «خلاء مشخصات کلی نظام جایگزین در ذهنیت تودهای مردم ایران و کنشگران جامعه جنبشی ایران در آن شرایط باعث گردید تا پروسه آلترناتیوسازی از پائین توسط جامعه جنبشی آن روز ایران (تحت هژمونی ستارخان و باقرخان) هم به شکست منتهی بشود» که ظهور هیولای دیکتاتوری رضا خان میرپنج توسط کودتای امپریالیسم انگلیس در اسفند ماه سال 1299 مولود همین شکست پروسه ناقص آلترناتیوسازی کنشگران جامعه جنبشی در مشروطیت دوم بود.
باری، ماحصل آنچه که فوقا مطرح کردیم اینکه در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران بر این باورند که در عرصه «پروسه آلترناتیوسازی از پائین و از دل جامعه مدنی جنبشی» (خودبنیاد تکوین یافته از پائین اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ نان و آزادی) باید در چارچوب «استراتژی آگاهیبخش» توسط تبلیغ و ترویج «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای» (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) شریعتی و اقبال به عنوان «نظام جایگزین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» جهت «باروری ذهنیت تودهها و کنشگران جامعه مدنی جنبشی و خیزشی ایران حرکت کنند» به عبارت دیگر در رویکرد پیشگامان مستضعفین ایران تنها از مسیر «تبلیغ و ترویج دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اقبال و شریعتی به عنوان نظام آلترناتیوی موجود است که شرایط برای ظهور سنتز جدید (که همان آلترناتیو دموکراتیک رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد) از دل جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین حاصل میشود». عنایت داشته باشیم که هرگز در «خلاء آلترناتیو دستساز بالائیها، فرایند گذار از رژیم حاکم باعث فروپاشی نظم و نظام اجتماعی در کشور نمیشود». همچنین بر خلاف رویکرد اصلاحطلبان حکومتی «مرحله گذار در خلاء آلترناتیو دستساز بالائیها باعث سوریزاسیون یا جنگ داخلی یا تجزیه کشور نمیشود». بر این مطلب اضافه کنیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 44 سال گذشته حیات درونی و برونی خود، چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) هرگز و هرگز وظیفه پیشگامان مستضعفین ایران «نه کسب قدرت سیاسی» بوده و نه «مشارکت در قدرت سیاسی» بوده و نه «رهبری جنبشها و خیزشهای (جامعه مدنی جنبشی خود بنیاد داخل کشور) بوده است» بلکه فقط و فقط پیوسته وظیفه پیشگامان مستضعفین ایران این بوده و این هست و این خواهد بود که «پیشگام فقط پیشگام و پیشقدم باشد نه پیشاهنگ و نه پیشرو» (کو نوا مع الناس و لا تکو نوا مع الناس) که معنای آن این است که «پیشگام باید تبدیل بشود به پیشقدم ارگانیک مستضعفین بالنده جامعه، نه پیشتاز آنها و نه پس تاز آنها.»
یادمان باشد که علت شکست انقلاب اکتبر 1917 روسیه و علت شکست تمامی انقلابات سوسیالیست دولتی قرن بیستم همین رویکرد غلط لنین بود که معتقد بود که «حزب نخبهها (و یا آلترناتیوسازی از بالا) باید به جای جنبشهای تکوین یافته از پائین و به جای پروسه تکوین آلترناتیو جنبشی از پائین بشود». به بیان دیگر اگرچه در انقلاب اکتبر رو سیه در آغاز شعار «آنها انتقال تمام قدرت به شوراها بود» اما در عمل این حزب بلشویک بود که «از پائین تمام قدرت را در دست گرفته بود» و همین امر از آغاز دوره لنین باعث «سلطه حزب بر شوراها شد» که سنتز آن در نهایت «ظهور هیولای استالین شد». قابل ذکر است که «رابطه حزب و شوراها رابطه انطباق و تطبیق است». به این معنا «اگر حزب بر شوراها مسلط بشود (آنچنانکه در انقلاب اکتبر روسیه و در دوره خود لنین شاهد بودیم) رابطه انطباقی است» اما برعکس «اگر شوراها بر حزب مسلط بشوند، رابطه تطبیقی میباشد» و امکان تحقق دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) معلمان کبیرمان شریعتی و اقبال، تنها در چنین شرایطی امکانپذیر میباشد.
پر پیداست که برای دستیابی به «رابطه تطبیقی بین شوراها و حزب و یا احزاب، شوراها باید به صورت خودانگیخته و دینامیک از پائین تکوین پیدا کنند» و بعداً این «شوراهای تکوین یافته از پائین بتوانند حزب سیاسی نماینده خود را ایجاد کنند». بدین خاطر در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 44 سال حیات درونی و برونی خودش چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین) «با هر گونه حزبسازی عمودی و از بالا قبل از تکوین شوراهای خودجوش و خودانگیخته از پائین مخالف بودهاند» و هرگز در اینگونه «حزبسازیهای مکانیکی از بالا مشارکت نداشتهاند.»
ه – پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط پیش رو «با هر گونه جنگ خارجی و جنگ مسلحانه داخلی جهت تزریق و تحمیل آلترناتیوهای دستساز خارجی و داخلی (از چپ چپ تا راست راستان) مخالفند» و دلیل این امر همان است که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، اینها «مرکز ثقل تغییر همیشه در داخل کشور و در عرصه جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودانگیخته و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ نان و آزادی تعریف میکنند نه بیرون از جامعه مدنی جنبشی و خیزشی» و باز در همین رابطه است که «پیشگامان با هر گونه حرکت رفرمیستی در اشکال مختلف آن مخالفت میکنند» و تنها به «مبارزه مدنی جنبشی مطالبهمحور تکوین یافته از پائین در اشکال مختلف مدنی و سیاسی و صنفی در داخل کشور اعتقاد دارند» و بدین ترتیب در همین رابطه است که پیشگامان مستضعفین ایران بر این باورند که «تنها با کاهش دادن هزینه مبارزه مدنی و سیاسی و صنفی جنبشی مطالباتی در داخل کشور است که شرایط برای حضور و مشارکت حداکثری جامعه ایران جهت تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود جامعه مدنی جنبشی فراهم میشود» به عبارت دیگر در رویکرد پیشگامان مستضعفین ایران هر چه «هزینه مبارزه مدنی و سیاسی و صنفی جنبشهای مطالباتی در داخل کشور بالاتر برود، حضور تودهها در عرصه میدانی مبارزه کاهش پیدا میکند» و دلیل این امر همان است که «اکثریت عظیم تودهها برای کشته شدن و زندان رفتن به میدان مبارزه مدنی و سیاسی و صنفی جنبشهای مطالباتی نمیآیند» بلکه تنها و تنها و تنها «برای تغییر زندگی و دستیابی به زندگی بهتر، به میدان جنبشهای مطالباتی میآیند» و از اینجاست که باید نتیجهگیری کنیم که «رهبری مردم ایران در شرایط پیش رو باید از درون مردم و از دل جامعه مدنی جنبشی و خیزشی ایران حاصل بشود، نه توسط پروژههای مستقیم و غیر مستقیم امپریالیستی و توسط بوقهای امپریالیسم خبری از بی بی سی تا صدای آمریکا و غیره.»
فراموش نکنیم که امپریالیسم خبری به صورت 24 ساعته توسط افراد به اصطلاح روشنفکر مذهبی و غیر مذهبی از راست و چپ خارجنشین و داخل کشور (به جلال آل احمد گفته بودند، برای چه به دربار پهلوی رفت آمد میکنی؟ در پاسخ گفته بود، ما میرویم آنجا، شام میخوریم، عرقمان هم میخوریم، حرفمان هم میزنیم. حال و روز این به اصطلاح روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی راست و چپ سخنگو و تحلیلگر بوقهای امپریالیستی هم همان حال و هوای جلال آل احمد است) «فبای الا ربکما تکذبان» با «بمباران تبلیغاتی در حال ساختن حافظه تاریخی و حافظه اجتماعی و حافظه سیاسی و حافظه مذهبی و حتی حافظه مارکسیستی و کمونیستی برای جامعه ایران در راستای حمایت از جریانهای آلترناتیوساز خارجی و داخلی تحت الحمایه خودشان میباشند تا به عنوان لاستیک زاپاس بتوانند در آینده در راستای منافع امپریالیستی خودشان از آنها استفاده بکنند.»
باری برای طرح مثال و نمونه در خصوص جایگاه جامع مدنی جنبشی و خیزشی جهت تعیین آلترناتیو دینامیک، میتوانیم به فونکسیون متفاوت جنبش بهار عربی در کشورهای مختلف عربی اشاره کنیم. چراکه در جنبش بهار عربی در تونس «ناشناختهترین افراد درون مردم توانستند به مقام رهبری جنبش دست پیدا کنند» و همین امر باعث گردید «تا در میان تمامی کشورهای عربی در عرصه جنبش بهار عربی، فقط کشور تونس بتواند به اهداف مرحلهای خود دست پیدا کند». برعکس کشور تونس شکست جنبش بهار عربی در دیگر کشورهای عربی به این خاطر بود که «مردمان کشورها تن به آلترناتیوسازی از بالا در خارج و داخل کشور دادند» و «آلترناتیوسازی بالائیها را جایگزین آلترناتیوسازی دینامیک و دموکراتیک تکوین یافته از پائین کردند.»
و – پیشگامان مستضعفین ایران در شرایط پیش رو باور دارند که حتی «در اتخاذ تاکتیکها باید پایشان در عرصه واقعیتها باشد، اما چشمشان باید به آرمانهایشان باشد» به عبارت دیگر در رویکرد پیشگامان مستضعفین ایران «هرگز نباید آرمانها در پای واقعیتها ذبح بشوند» آنچنانکه برعکس، «نباید واقعیتها را در راه آرمانها نادیده بگیریم». یادمان باشد که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای» (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) شریعتی – اقبال به عنوان «نماد آرمان جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد» بنابراین، پیشگامان مستضعفین ایران اعتقاد دارند که «نباید آرمانهای مجرد و انتزاعی و ذهنی جایگزین آرمان مشخص و کنکرت دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر) بکنیم». بدین خاطر در این رابطه است که در رویکرد پیشگامان مستضعفین ایران «مبهم و عام و مجرد و انتزاعی سخن گفتن پوپولیسم است، نه پیشگامی.»
ز - پیشگامان مستضعفین ایران بر این باورند که در تحلیل نهائی «وظیفه آنها خودآگاهیبخشی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و مذهبی برای بالا بردن خودآگاهی تودههای مردم ایران است، نه کسب قدرت سیاسی و نه مشارکت در قدرت». به بیان دیگر، در رویکرد پیشگامان مستضعفین ایران، «خودآگاه کردن تودهها وظیفه پیشگام است نه وظیفه پیشاهنگ و نه وظیفه پیشرو». شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که «وظیفه پیشگامان مستضعفین ایران در هر شرایط زمانی و مکانی به صورت کنکرت و مشخص تنها با خودآگاهیبخشی تودهها تعریف میشود نه با چیز دیگر» یعنی به جای اینکه برای «تعریف پیشگام و پیشگامان مستضعفین ایران از دولت و قدرت شروع بکنیم، باید از جامعه و انسان و تاریخ شروع بکنیم.»
باری، بدین ترتیب است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که:
در شرایط پیش رو وظیفه محوری پیشگامان مستضعفین ایران «تقویت جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ نان و آزادی توسط استراتژی خودآگاهیبخش بر پایه چهار مؤلفه خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی مذهبی میباشد». تنها در این صورت است که «جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد میتواند در برابر حاکمیت مطلقه فقاهتی از پائین قرار بگیرد.»
در شرایط پیش رو تا زمانیکه «شوراها به صورت فراگیر و دینامیک و خودانگیخته از پائین تکوین پیدا نکنند، انرژی پیشگامان مستضعفین ایران نباید صرف حزب سازی توسط نخبگان از بالا در داخل و خارج کشور بشود.»
در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران «نباید در عرصه میدانی و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پیوندهای مدنی خودشان را با جامعه جنبش مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی و خیزشهای معیشتی از دست بدهند.»
در شرایط پیش رو رسالت پیشگامان مستضعفین ایران هرگز این نیست که توسط احزاب دستساز از بالا سوار بر جامعه مدنی بشوند تا به قدرت و یا مشارکت در قدرت برسند. یادمان باشد که این رویکرد باعث میشود تا مانند سید محمد خاتمی (در انتخابات دولت هفتم در خرداد 76) «پس از اینکه توسط جامعه مدنی به قدرت رسیدیم نردبان به قدرت رسیدن خود را کنار بیندازیم» و یا آنچنانکه در 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی شاهد بودیم، «در سرکوب این جنبش جامعه مدنی با هسته سخت رژیم همراهی کنیم» و تازه پس از 8 سال هنگامیکه میخواهیم پاستور را رها کنیم «به این جامعه مدنی بگوییم من در قدرت حاکم تنها یک تدارکاتچی بیشتر نبودم» و از همه مهمتر اینکه، «آخر کار همین سید محمد خاتمی به آنجا برسد که حتی در برابر سرکوب و کشتار هولناک خیزش آبانماه 98 (توسط حزب پادگانی خامنهای) حاضر به محکوم کردن صوری، آنهم با یک اعلامیه خشک خالی (مثل میر حسین موسوی) هم نشود». «فاعتبروایا اولی الابصار». چراکه هنوز سید محمد خاتمی «چشمش برای مشارکت در قدرت به صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای میباشد».
در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران هرگز در این عرصه «نمیتوانند به صورت دو پا حرکت کنند» یعنی «یک پا در جامعه مدنی جنبشی پائینیهای جامعه داشته باشند» و «یک پا هم در احزاب و جریانهای جامعه سیاسی نخبگان داخل و خارج از کشور داشته باشند.»
در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران باید توجه داشته باشند که «وقتی که در مسیر کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت حرکت بکنند، چه بخواهند و چه نخواهند در قدرت حل میشوند و دیگر نمیتوانند در خدمت جامعه مدنی جنبشی خیزشی ایران قرار بگیرند» و البته این «موضوعی است که حتی خود مصدق قبل از ورود در دولت و حکومت و قدرت نتوانست پیشبینی بکند.»
در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران باید تمرکز حرکت خودشان را «توسط آگاهیبخشی و سازمانیابی بر تقویت جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی بگذارند.»
در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه استراتژی خودآگاهیبخش خود، «باید آگاهیبخشی و سازمانیابی مستقل بخشهای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادی و نان را به عنوان وظیفه حیاتی و تعطیلناپذیر خود تعریف بکنند.»
در شرایط پیش رو «مبارزه در راه رهائی زنان ایران» از وظایف اصلی و تعطیلناپذیر پیشگامان مستضعفین ایران میباشد. چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته عمر خود «تهاجم گستردهای در عرصههای گوناگون بر جامعه بزرگ زنان ایران تحمیل کرده است» که از جمله این عرصهها عبارتند از:
1 - تکیه بر حجاب اجباری.
2 - اعمال ممنوعیت صدای زنان در موسیقی.
3 - ایجاد ممنوعیتهایی در ورزش زنان.
4 - کاهش میزان اشتغال زنان به پائینترین سطح در میان کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا.
5 - استثمار مضاعف زنان در عرصه بازار کار سرمایهداری رانتی و نفتی و دولتی حاکم بطوریکه در طول 41 سال گذشته زنان کارگر ایران در شمار ستمکشترین بخشهای طبقه کارگر ایران بودهاند.
بدین ترتیب است که در شرایط پیش رو پیشگامان مستضعفین ایران باید در راستای «رهائی زن ایرانی» با این تهاجم 41 ساله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیشگام و پیشقدم باشند، بنابراین در شرایط پیش رو، مبارزه علیه تبعیضهای جنسیتی و مشارکت در همه مبارزات زنان ایران برای رهائی از قید و بندهای مردم سالاری و محدودیتهای اسارت بار تحمیل شده بر جامعه بزرگ زنان ایران در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و همچنین تلاش پیگیر برای پیوند جنبش رهائیبخش زنان ایران با مبارزات روزمره بخشهای مختلف جنبش زنان ایران در عرصههای ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری از وظایف حیاتی و تعطیلناپذیر پیشگامان مستضعفین ایران میباشد.
در شرایط پیش رو مبارزه پیگیر علیه هر نوع تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض مذهبی، تبعیض نژادی، تبعیض ملی، تبعیض طبقاتی، تبعیض جنسیتی و دفاع قاطع از برابری حق شهروندی و حق تعیین سرنوشت برای همه افراد جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران فارغ از مذهب و جنسیت و نژاد و فر هنگ و غیره جزئی از وظایف حیاتی و تعطیل ناپذیر پیشگامان مستضعفین ایران میباشد.
پایان