عاشورا و مکتب حسین به عنوان نماد همیشگی و جاویدان نبرد تاریخی، جنبشی، آگاهی‌بخش، رهائی‌بخش، عدالت‌طلبانه و آزادی‌خواهانه جبهه حق با جبهه باطل می‌باشد – قسمت چهار

 

بدین ترتیب است که طرفداران پاسخ انطباقی، در پاسخ به این سؤال می‌گویند: «این دستور یزید به ولید بن عتبه حاکم مدینه پس از مرگ معاویه اولین تهاجم و تجاوزی بوده است که از طرف حکومت بنی‌امیه به حسین بن علی شده است». بدین ترتیب همین تهاجم و تجاوز یزید بن معاویه به حسین بن علی باعث گردید که «به صورت واکنشی و عکس‌العملی، حرکت امام حسین نسبت به این تهاجم و تجاوز یزید تکوین پیدا بکند و پروسه پنج ماه و دوازده روز حرکت عاشورا در چهار مرحله توسط خود امام حسین مادیت پیدا کند». لذا در این رابطه است که طرفداران پاسخ انطباقی به این سؤال بر این باورند که «اگر حکومت یزید با این دستور مزاحم امام حسین نمی‌شد و مانند معاویه بن ابی‌سفیان (آنچنانکه به یزید هم سفارش کرده بود) حقوق فردی امام حسین را مورد تجاوز قرار نمی‌داد، حادثه تاریخی عاشورای حسین اتفاق نمی‌افتاد و امام حسین مانند زمان معاویه در خانه‌اش می‌نشست و مثل زمان معاویه از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خودداری می‌کرد.»

البته طرفداران پاسخ انطباقی فوق در پاسخ به این سؤال غافلند که خود امام حسین در دوران معاویه و از قبل اعلام کرده بود:

«که با مرگ معاویه (و شکسته شدند استبداد و اختناق 20 ساله او) انقلاب فرهنگی و اجتماعی و سیاسی‌اش شروع می‌شود» (ارشاد – مفید - ص 179) زیرا امام حسین از همان زمان معاویه در این رابطه (طبق گفته طبری - در ج 4 - ص 304 - تاریخ طبری) بر حدیثی از پیامبر اسلام تکیه می‌کرد که ایشان گفته بود: «هر کس زمامدار ستمگری را ببیند که حقوق خلق و احکام خدا را پایمال می‌کند، وظیفه اوست که در تغییر ظلم او بکوشد.»

باری، در این رابطه است که طرفداران پاسخ انطباقی در پاسخ به این سؤال، از آنجائیکه آن‌ها معتقدند که «تکلیف برای هر کسی و از جمله برای امام حسین همیشه معطوف به قدرت می‌باشد، نه معطوف به آگاهی و مسئولیت» لذا از نگاه اینها «امام حسین در راستای دستیابی به قدرت و نیروی نظامی بوده است که در 28 رجب سال 60 از مدینه شبانه به طرف مکه هجرت کرده است» (که پس از 5 روز راه پیمائی در مسیر بین مدینه و مکه در سوم شعبان سال 60 هجری، وارد مکه شده است) و در طول چهار ماه پنج روز (از سوم شعبان تا هشتم ذی الحجه سال 60) «امام حسین در مکه تلاش کرده است که با کسب قدرت، تکلیف (معطوف به قدرت) خود را تعریف نماید». علی ایحال، در این رابطه است که از نظر طرفداران پاسخ انطباقی به سؤال فوق، «ریشه تکوین پروسه پنج ماه و دوازده روز حرکت عاشورای حسین به دو عامل اولیه و ثانویه تکیه می‌کنند که از نظر آنها عامل اولیه تکوین پروسه عاشورا (آنچنانکه فوقا مطرح کردیم) امتناع امام حسین از بیعت با یزید بوده است.»

عامل دوم «اقدام امام حسین برای تشکیل حکومت اسلامی بوده است». اضافه کنیم که خود این‌ها در اینجا دچارتناقض می‌شوند، چراکه تفکیک دو عامل «امتناع بیعت» و «اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی» به صورت دو مؤلفه جدا از هم و آن هم در دو فرایند مختلف زمانی امری پارادوکس می‌باشد؛ یعنی اگر آنها در پاسخ به سؤال ریشه تکوین حرکت امام حسین، «با عمده کردن مؤلفه تشکیل حکومت اسلامی، مؤلفه اول یعنی امتناع بیعت امام حسین با یزید را در بستر آن تعریف بکنند این تناقض در پاسخ آنها از بین می‌رود». البته با عمده کردن مؤلفه تشکیل حکومت اسلامی جهت اجرای احکام فقهی، در حرکت پنج ماه دوازده روز امام حسین (از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61) اگرچه تناقض اول در پاسخ به سؤال فوق از بین می‌رود، ولی باز تناقض جدیدی در پاسخ آنها پیدا می‌شود؛ و آن اینکه اگر بگویند، «امام حسین از آغاز برای تشکیل حکومت اسلام، از بیعت با یزید امتناع ورزیده است، این موضوع قابل طرح است که پس امام حسین از قبل از اعلام مرگ معاویه (در 15 رجب سال 60) پروژه تشکیل حکومت اسلامی در دستور کارش بوده است و به همین دلیل او در اولین برخورد خودش با ولید بن عتبه حاکم مدینه پروژه امتناع بیعت خودش را با یزید در چارچوب همان پروژه تشکیل حکومت اسلامی انجام داده است.»

فراموش نکنیم که «امام حسین تا آخرین روز حیاتش بر اصل امتناع بیعت با یزید پافشاری می‌کرد» و در روز تاسوعا سال 61 در پاسخ به آخرین نامه عبیدالله زیاد به عمر بن سعد (تاریخ طبری. ج 4. ص 313 و اخبار الطوال ص 227) درخواست عبیدالله زیاد از امام حسین جهت بیعت با یزید، به عنوان شرط شکستن محاصره و عدم جنگ با سپاه حسین، امام حسین با این جمله رد کرد که «فهل إلاّ الموت؟ فمرحباً به  - ممکن نیست من تسلیم شوم، آخرین ضربه‌ای که می‌توانند به من بزنند مرگ است، آفرین بر مرگ.»

همچنین، اگرچه در زمان اقامت امام حسین در مکه (قبل از حرکت امام حسین به سمت کوفه، در هشتم ذی الحجه سال 60 هجری) همین موضوع بیعت با یزید در شکل صوری آن به عنوان یک پیشنهاد توسط عبدالله بن عمر به امام حسین مطرح شد، «امام حسین در پاسخ به درخواست عبدالله بن عمر، حتی با بیعت به شکل صوری با یزید، هم به شدت مخالفت کرد». هر چند که خود یزید بن معاویه هم در نامه‌ای که در زمان اقامت امام حسین به ابن عباس نوشت، خطاب به ابن عباس گفت که:

«وأنتَ زَعیمُ أهلِ بَیتِکَ، وسَیِّدُ أهلِ بِلادِکَ، فَالقَهُ فَاردُدهُ عَنِ السَّعیِ فِی الفُرقَهِ، ورُدَّ هذِهِ الاُمَّهَ عَنِ الفِتنَهِ - ای ابن عباس، تو که سرپرست اهل بیت و بزرگ مردم بلاد خود هستی لازم است که حسین را ملاقات کنی و او را از ایجاد اختلاف باز داری و نگذاری این امت در فتنه بیفتد» (تهذیب تاریخ ابن عساکر - ج 4 - ص 330). بدون تردید در مقایسه بین این نامه یزید به ابن عباس، با نامه‌ای که همین یزید در چهار ماه قبل از آن، یعنی پس از مرگ معاویه به حاکم مدینه ولید بن عتبه می‌نویسد و می‌گوید:

«اما بعد فخذ حسینا و عبدالله بن عمر و ابن الزبیر بالبیعه اخذا لیس فیه رخصه حتی یبایعوا - از حسین بن علی و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زیبر بدون هیچگونه مسامحه و گذشت بیعت بگیر» (تاریخ طبری - ج 4 - ص 250). می‌توانیم داوری کنیم که حتی خود یزید هم بعداً در نامه به ابن عباس در خصوص بیعت‌گیری از امام حسین با سرنیزه و تهدید عقب‌نشینی کرده بود و لذا تلاش می‌کرد تا به صورت کدخدامنشی با واسطه کردن ابن عباس از امام حسین بیعت بگیرد که البته این دسیسه و ترفند یزید هم شکست می‌خورد زیرا امام حسین به شدت با پیشنهاد بیعت کردن ابن عباس هم مخالفت می‌کند. بدیهی است که با پذیرش این موضوع، تناقض جدیدی در پاسخ طرفداران رویکرد انطباقی به سؤال فوق بوجود می‌آید، زیرا آن‌ها نمی‌توانند «مدعی بشوند که تشکیل حکومت اسلامی از زمانی برای امام حسین در پروسه حرکت عاشورا مطرح شده که امام حسین قدرت اجتماعی و نظامی توسط دعوت مردم کوفه (در زمان اقامت ایشان در مکه) برایش حاصل شده است» به بیان دیگر «تشکیل حکومت اسلامی برای امام حسین به عنوان یک وظیفه و تکلیف (آنچنانکه طرفداران رویکرد انطباقی به عاشورا مطرح می‌کنند) معطوف به کسب قدرت بوده است. لذا چون امام حسین در مدینه (از نظر طرفداران رویکرد انطباقی) صاحب قدرت اجتماعی و قدرت نظامی نبوده است، وظیفه حرکت برای تشکیل حکومت اسلامی توسط بیعت نکردن با یزید هم نداشته است.»

البته طرفداران رویکرد انطباقی در اینجا هم در پاسخ به این تناقض آشکارتلاش می‌کنند تا بعضی از اعمال امام حسین (مثل امتناع از بیعت با یزید که تا آخر امام حسین به عنوان یک اصل خلل ناپذیر بر آن تکیه می‌کرد) به صورت امر فردی و اخلاقی تعریف بکنند و بعضی از اعمال امام حسین (در پروسه پنج ماه، دوازده روز یعنی از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61 هجری) را به صورت امر تکلیفی و مکتبی و حتی فقهی برای امام حسین تعریف نمایند که البته خود این امر هم یکی از تناقض‌های دیگر طرفداران رویکرد انطباقی به پروسه حرکت امام حسین می‌باشد.

سوم - «رویکرد پاسخ دگماتیستی به سؤال ریشه تکوین عاشورای حسینی است» که:

اولاً طرفداران پاسخ دگماتیستی به سؤال ریشه تکوین پروسه عاشورا بر این باور هستند که امام حسین از همان زمان کودکی می‌دانسته که شهید می‌شود و از جریان جنگ صفین (در سال 36 هجری) که امام حسین همراه با پدرش امام علی از منطقه نینوا عبور می‌کرده، با اعلام امام علی به او می‌دانسته که در کربلا هم شهید می‌گردد.

ثانیاً - طرفداران پاسخ دگماتیستی به سؤال ریشه تکوین پروسه حرکت عاشورا بر این باور بوده و هستند که امام حسین توسط علم امامت و علم تکوینی و علم لدنی قبل از تکوین پروسه عاشورا از همه جزئیات حوادث آینده و از اینکه در چه زمانی و در چه نقطه‌ای از زمین شهید خواهد شد، آگاه بوده است و کوچکترین حادثه از حوادث مربوط به شهادت آن حضرت از نظرش مخفی نبوده است، بنابراین، مطابق این رویکرد امام حسین در رابطه با تصمیم نسبت به انجام پروسه عاشورا خودش اراده معطوف به انتخاب نداشته و موظف به انجام آن بوده است. بدین ترتیب در این رویکرد، «انجام تکلیف الهی عامل تکوین پروسه عاشورا توسط امام حسین بوده است.»

ثالثاً - طرفداران پاسخ دگماتیستی به سؤال ریشه تکوین پروسه عاشورا می‌گویند:

«برنامه امام حسین این بود که خود و خانواده و کمی از یاران برگزیده‌اش را به کربلا ببرد که خود و یارانش کشته شوند و خانواده‌اش به اسیری بروند تا از این راه حکومت بنی‌امیه رسوا شود و بدین وسیله اسلام زنده گردد» (گفتار عاشورا - ص 154).

رابعاً - صاحب لهوف که خود از بنیانگذاران رویکرد دگماتیستی به عاشورا می‌باشد، در صفحه 23 کتاب لهوف در این رابطه می‌نویسد که: «امام حسین می‌خواست خود را به کشتن بدهد تا بزرگترین پاداش را از خداوند دریافت کند و به بالاترین درجات سعادت برسد.»

ادامه دارد