سلسله بحثهای تئوریک در باب «آزادی» و «دموکراسی»
پیوند تنگاتنگ استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه جنبشی با دو مؤلفه:
«دموکراسی» و «سوسیالیسم» - قسمت سی و ششم
مهمتر از همه اینها خواستگاه نیروی پیشرو جنبش ضد استبدادی سالهای 56 تا 57 باز همین دانشگاههای ایران بودند، بطوریکه در این رابطه میتوان به ضرس قاطع داوری کرد که اگر بخواهیم نقطه آغازین شروع جنبش ضد استبدادی سالهای 56 و 57 مردم ایران مشخص سازیم، باید به اعتراض و تظاهرات خیابانی دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف فعلی) اشاره کنیم که در اعتراض به انتقال این دانشگاه به اصفهان تظاهرات اعتراضی خودشان را برای اولین بار از سطح دانشگاه به سطح جامعه کشانیدند و از میدان آزادی تا میدان انقلاب فعلی (میدان 24 اسفند سابق) به صورت روزانه عرصه تظاهرات خود قرار دادند؛ و بدین ترتیب بود که ترس مردم از تظاهرات بر علیه رژیم توتالیتر پهلوی ریخته شد.
بنابراین طبیعی بود که از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 رژیم مطلقه فقاهتی که چهار اسبه تلاش میکرد تا حاکمیت خود را نهادینه سازد، رفته رفته به موازات پروسه نهادینه کردن حاکمیت ارتجاعی خود بر جامعه انقلابی ایران، بزرگترین مانع حرکت نهادینهسازیاش جنبش سیاسی ایران تعریف نماید که به صورت سراسری در سه رویکرد مذهبی و ملی و غیر مذهبی تمامی جامعه ایران را در بر گرفته بود؛ و در ادامه آن بود که این رژیم توتالیتر ثقل و کانون و خواستگاه اصلی جنبش سیاسی ایران را، باز دانشگاههای ایران تعریف نماید.
لذا در این رابطه بود که از نیمه دوم سال 58 پروژه سرکوب دانشگاههای ایران و بالطبع جنبش سیاسی ایران تحت نظر موسوی خوئینیها دادستان انقلاب و حمایت جناح خط امام از او استارت خورد و خیمه شببازی اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 یکی از سناریویهای موسوی خوئینیها و جناح خط امام حامی او در این رابطه بود؛ زیرا جناح موسوی خوئینیها توسط این سناریوی علاوه بر اینکه توانستند به تصفیه لیبرالها تحت هژمونی نهضت آزادی و مهندس مهدی بازرگان و دولت انتقالی در قدرت بپردازند و بستر جهت انتقال حاکمیت در دست روحانیت وابسته به خمینی بکنند و علاوه بر اینکه سناریوی اشغال سفارت آمریکا باعث گردید تا جنبش سیاسی ایران نسبت به شعار ضد امپریالیستی آمریکا، خلع شعار بشوند، از همه مهمتر اینکه این سناریوی باعث گردید تا تحت هژمونی صوری دانشجویان پبرو خط امام، جریان سیاسی حاکم بر دانشگاهها را بر پایه صفبندی نسبت به حکومت و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی شقه سازند و از آبان ماه 58 بود که صفبندی هولناک راست یا پوزیسیون که مدافعین حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بودند و جریانهای اپوزیسیون در سرتاسر دانشگاههای ایران مادیت پیدا کند؛ و این صفبندی بین پوزیسیون و اپوزیسیون بود که باعث گردید تا اختلاف بیرون از دانشگاه (که از بعد از 22 بهمن همراه با سرکوب اقلیتهای قومی توسط رژیم مطلقه فقاهتی در جامعه ایران تکوین پیدا کرده بود) به درون دانشگاهها سرازیر گردد.
البته از همان آغاز رژیم مطلقه فقاهتی میکوشید تا با پیوند دادن تشکیلات راست درون دانشگاهها مثل انجمنهای اسلامی یا دانشجویان خط امام یا بعد تحکیم وحدت به نهادهای حکومتی، جهت سازماندهی و تقویت همه جانبه حکومتی آنها بپردازد؛ که سنتز فرایندی سناریوی اشغال سفارت آمریکا از نیمه دوم سال 58 شرایط برای کودتای فرهنگی بهار 59 فراهم کرد. هر چند که فرایند کودتای فرهنگی بهار 59 برعکس فرایند سناریوی اشغال سفارت آمریکا (که توسط موسوی خوئینیها استارت خورد) توسط هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز استارت آن زده شد و در ادامه آن از دوم اردیبهشت 59 صورت رسمی با سخنرانی خمینی (که اعلام کرد دانشگاههای ما باید محیط علم برای تدریس علوم اسلامی بشود) آغاز گردید؛ و با یورش مغولوار و همه جانبه رژیم مطلقه فقاهتی به دانشگاهها از دوم اردیبهشت 59 بود که علاوه بر تعطیلی دو ساله دانشگاههای ایران و علاوه بر 37 کشته اعلام شده، توسط یورش نظامی به دانشگاهها تحت مدیریت هادی خامنهای و احمد جنتی بود که در ادامه آن توسط شورای انقلاب فرهنگی، تحت هژمونی حسین حاجی فرج دباغ - عبدالکریم سروش - و جلال الدین فارسی، بیش از 50 هزار دانشجو از کل 150 هزار دانشجوی کشور در آن زمان اخراج شدند و بیش از 60% اساتید مجرب دانشگاههای ایران تصفیه و خانهنشین و یا مجبور به ترک وطن شدند؛ و بدین ترتیب بود که با تعطیلی دانشگاهها و سرکوب دانشجویان توسط کودتای فرهنگی بهار 59، شرایط برای سرکوب همه جانبه جنبش سیاسی ایران از نیمه دوم سال 59 فراهم گردید؛ و لذا در همین رابطه بود که از نیمه دوم سال 59 ماشین فتوای ارتداد خمینی بر علیه نیروهای جنبش سیاسی ایران، در سه شاخه ملی و مذهبی و غیر مذهبی به راه افتاد؛ و باز در چارچوب این پروژه بود که خمینی حتی بر استخوان سردار بزرگ ملی تاریخ ایران دکتر محمد مصدق هم رحم نکرد و فرمان تکفیر مصدق را هم صادر کرد.
خروجی همه این عوامل آن شد که از 30 خرداد سال 60 تا فتوای نسلکشی سیاسی تابستان 67 خمینی، دانشگاه و جنبش دانشجوئی و جنبش سیاسی ایران در زیر ارابه قدرت رژیم توتالیتر مطلقه فقاهتی نابود گردید؛ و نسلکشی سیاسی دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی کمترین دستاورد پروژه نهادینه کردن پایههای رژیم مطلقه فقاهتی برای مردم ایران بود. در نتیجه از 13 آبان سال 58 تا تابستان سال 67 به موازات در هم پیچیده شدن نسخه دانشگاهها و جنبش دانشجوئی ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که جنبش سیاسی ایران در زیر گیوتین رژیم مطلقه فقاهتی تار و مار گردید.
بنابراین در پاسخ به سؤال دوم باید بگوئیم علت اینکه رژیم مطلقه فقاهتی در سال 58 پس از شکست انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 مردم ایران، پروسه نهادینه کردن رژیم مطلقه خودش را از سرکوب دانشگاهای ایران آغاز کرد، به این خاطر بود که:
اولاً رژیم مطلقه فقاهتی میدانست که دانشگاه خواستگاه اصلی جنبش سیاسی ایران میباشد.
ثانیاً رژیم مطلقه فقاهتی میدانست که دانشگاه در آن دوران تنها محیطی بود که در دوران پس از انقلاب ضد استبدادی 57 دانشجویان میتوانستند در آن «تجربه دموکراسی» بکنند و «همزیستی دموکراتیک» بین جریانهای جنبش سیاسی ایران به عرصه تجربه و پراتیک درآید.
ثالثاً دانشگاه در آن زمان تنها محیطی بود که «توازن قوا» در آنجا به سود جنبش سیاسی ایران و به ضرر حاکمیت مطلقه فقاهتی بود.
رابعاً دانشگاه تنها بازوی اجرائی برای جنبش سیاسی ایران بود که در آن زمان توسط 150 هزار دانشجوی ایرانی، جنبش سیاسی ایران میتوانست مبارزه دموکراتیک و آزادیخواهانه خود را بر علیه رژیم نو پای مطلقه فقاهتی سراسری و فراگیر نماید.
خامسا در آن شرایط دانشگاههای ایران تنها مراکزی بودند که انقلاب ضد استبدادی 57 میتوانست در عرصه مبارزه دموکراتیک و آزادیخواهانه روندی رو به اعتلا پیدا کند؛ و از شکست و بنبست و رکود انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران جلوگیری شود.
سادساً رژیم مطلقه فقاهتی به درستی دریافته بود که تا زمانیکه دانشگاهها را خاموش نکند، نخواهد توانست جنبش سیاسی ایران را سرکوب نماید.
بدین خاطر در پاسخ به سؤال اینکه، آیا میتوان اصلاً به حرکت 76 ساله دانشجویان ایران «جنبش» گفت؟ باید بگوئیم که در رویکرد ما، «جنبش به معنای حرکت است»، البته «حرکت با جوهر و مضمونهای مختلف». اینکه از زمانیکه با تأسیس دانشگاهها و ظهور دانشجو و دانشجویان در ایران حتی در اوج سرکوب و انسداد سیاسی و اختناق رژیم توتالیتر حاکم بر ایران در طول 76 سال گذشته، «دانشجویان ایران هرگز خاموش نشدهاند، جای هیچ شک و شبههای نمیباشد». لذا به همین دلیل در گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران در یک قرن گذشته، دانشجویان تنها گروه اجتماعی بودهاند که در 76 سال گذشته (از شهریور 20 که جنبش دانشجوئی ایران رسماً وارد فعالیت سیاسی و اجتماعی گردید تا به امروز) به علت حرکت بیوقفه سیاسیشان، نقش پیشرو و موتور محرکه جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران داشتهاند. لذا به این دلیل است که دانشجویان در طول 76 سال گذشته حیات سیاسی خود، پیوسته نه فقط یک «جنبش» بودهاند، بلکه مهمتر از آن، یک «جنبش پیشرو» بودهاند؛ و همین جایگاه «پیشرو» بودن این جنبش در 76 ساله گذشته باعث شده است تا آفات گریبانگیر شده این جنبش، بیش از جنبشهای دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشد.
البته باید بر این مطلب بیافزائیم که به علت «خواستگاه طیفی» دانشجویان ایران (از روستا تا شهر و از طبقه زحمتکشان شهر و روستا گرفته تا طبقه مرفه بورژوازی) باعث گردیده است تا این گروه اجتماعی (که از سال 57 تا سال 96 رشدی کمی از 150 هزار نفر تا چهار و نیم میلیون نفر داشتهاند):
اولاً هم اکنون به عنوان عامل استارت حرکت دیگر جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مطرح باشند.
ثانیاً عاملی جهت پیوند بین شاخههای مختلف جنبشهای اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران اعم از جنبش کارگران و جنبش زنان و جنبش معلمان و جنبش کارمندان و جنبش اجتماعی و جنبش حاشیهنشینان و غیره باشند.
ثالثاً این خودویژگی جنبش دانشجوئی ایران باعث گردیده است تا ظهور و وجود این جنبش در میان جنبشهای دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باعث فراگیر و سراسری شدن جنبشهای دیگر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بشود؛ که برای فهم این حقیقت کافی است که به ذکر چند نمونه تاریخی در این رابطه بپردازیم.
الف – در جریان سراسری و فراگیر شدن جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران توسط دکتر محمد مصدق، هر چند کارگران صنعت نفت آبادان نقش حیاتی داشتند، اما بدون هر گونه شک و تردیدی میتوان داوری کرد که محوریترین عامل فراگیر و سراسری شدن جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران توسط دکتر محمد مصدق، جنبش دانشجوئی ایران بوده است. بطوریکه به ضرس قاطع میتوان گفت که قطعاً در صورت غیبت جنبش دانشجوئی در متن جنبش ملی کردن صنعت نفت، نهضت ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق شکست میخورد. یادمان باشد که حمایت اساتید دانشگاهها و جنبش معلمان از جنبش ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق، به تاسی از جنبش دانشجویان ایران بود.
ب – در جنبش پیشاهنگی دهه 40 و 50 (در سه مؤلفه چریکگرائی مدرن رژی دبرهای و ارتش خلقی مائوئیستی و حزب طراز نوین لنینیستی آن) علاوه بر اینکه بدون استثناء خواستگاه همه این جریانهای استراتژی پیشاهنگی، جنبش دانشجوئی ایران بوده است، بزرگترین عاملی که باعث فراگیری جنبش پیشاهنگی در دهه 40 و 50 در جامعه ایران گردید، حمایت همه جانبه جنبش دانشجوئی ایران از جنبش پیشاهنگی بود.
ج – در خصوص جنبش ارشاد شریعتی (در سالهای بین 47 تا 51) به خصوص از نیمه دوم سال 49 که جریان شیخ مرتضی مطهری (در اعتراض به حمایت مرحوم همایون و مرحوم میناچی از شریعتی) حسینیه ارشاد را ترک کردند و با جنبش ارشاد شریعتی وارد جنگ همه جانبه شدند، تنها عاملی که باعث گردید تا جنبش ارشاد شریعتی در برابر حرکت ارتجاعی روحانیت حوزههای فقاهتی تحت هژمونی شیخ مرتضی مطهری زمینگیر و تسلیم نشود، فقط و فقط حمایت استراتژیک جنبش دانشجوئی از جنبش ارشاد شریعتی بود. قابل ذکر است که در میان نظریهپردازان سیاسی تاریخ ایران، شریعتی تنها نظریهپردازی است که جنبش دانشجوئی را به عنوان بازوی استراتژیک حرکت خود مطرح میکرد و برای تبیین انقلابی بوده ماهیت دانشجوئی، به دو مؤلفه «نخواستن و نداشتن» دانشجو تکیه میکرد.
د - در جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سالهای 56 و 57 جنبش دانشجوئی ایران گرچه در آغاز تکوین آن جنبش نقش اصلی در آغازگری آن جنبش داشتند و در ادامه تظاهرات خیابانی دانشجویان دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف فعلی) نسبت به انتقال این دانشگاه به اصفهان بود که حاشیهنشینان کلان شهرها و در رأس آنها حاشیهنشینان کلان شهر تهران در برابر تخریب خانههای آنها توسط شهرداریها به پا خواستند و بالاخره با فرو ریختن ترس مردم ایران جنبش اجتماعی ضد استبدادی سال 56 – 57 جاری و ساری گردید، اما مهمتر از نقش آغازگری جنبش دانشجوئی در جریان شکلگیری و اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سالهای 56 و 57، عملکرد 150 هزار دانشجوی جنبش دانشجوئی ایران، جهت سراسری و فراگیر شدن این جنبش میباشد. فراموش نکنیم که حتی جنبش کارگری از 17 شهریور 57 به حمایت از جنبش ضد استبدادی مردم ایران وارد گود مبارزه ضد استبدادی شد.
ه - عامل اصلی پیروزی سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد 76 در انتخابات دولت هفتم رژیم مطلقه فقاهتی بر اکبر ناطق نوری (کاندیدای حزب پادگانی خامنهای و جناح راست) بدون هیچگونه تردیدی جنبش دانشجوئی ایران بود که «سراب را آب پنداشت و مار را در آستین خود پرورش داد». آنچنانکه دیدیم دو سال بعد همین سیدمحمد خاتمی در کنار حزب پادگانی خامنهای و شیخ حسن روحانی دبیر شورای امنیت ملی رژیم فقاهتی و محمدباقر قالیباف فرمانده نیروی انتظامی وقت، در جریان قیام 18 تیرماه 78 به جان جنبش دانشجوئی افتادند و مغولوار جهت سرکوب جنبش دانشجوئی از یکدیگر سبقت میگرفتند.
و – در جریان قیام چهار روزه تیر ماه 78 جنبش دانشجوئی علاوه بر اینکه این قیام برای اولین بار (در عمر 20 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) نخستین سر پل انتقال شعار «مرگ بر دیکتاتور» به جنبش اجتماعی مردم ایران گردید، توسط این قیام بود که از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی 57، جنبش دانشجوئی ایران پس از 20 سال توانست با جنبش اجتماعی ایران پیوند حاصل نماید؛ و البته برعکس سالهای 56 و 57 حتی رهبری جنبش اجتماعی ضد استبدادی را هم در دست بگیرد.
ادامه دارد