سلسله درس‌های درباب استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران

مبانی تئوریک مدل سیاسی – اجتماعی: «دموکراسی – سوسیالیستی» - قسمت پانزدهم

 

9 - تحولات اجتماعی و تحولات سیاسی در جامعه امروز ایران در گرو تحولات طبقاتی می‌باشد.

10 - آشفتگی طبقاتی همراه با آشفتگی ساختاری باعث گردیده است تا شرایط برای ترکیب‌بندی جدید طبقاتی در ایران فراهم بشود.

11 - شکاف و تشتت و تفرقه در بین جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باعث گردیده است تا موازنه قوا در این شرایط به سود رژیم مطلقه فقاهتی و به ضرر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران باشد. در نتیجه همین جایگاه منفی توازن قوا باعث گردیده است تا این رژیم توان سرکوب جنبش‌های مطالباتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را داشته باشد. علی ایحال به این دلیل است که در این شرایط «تنها با تغییر توازن قوا به سود اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، امکان اعتلای مبارزه کارگری و امکان دستیابی طبقه کارگر ایران به تشکیلات مستقل کارگری در شکل فراگیر و سراسری شورائی یا اتحادیه‌ای یا سندیکائی وجود پیدا می‌کند

12 - «مستضعفین» در دیسکورس شریعتی و آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین، «انسان تاریخ‌ساز و جهان‌ساز و جامعه‌ساز و بالنده رو به فردا می‌باشد که می‌تواند در جامعه سرمایه‌داری به عنوان اصلی‌ترین معمار دموکراسی- سوسیالیستی بشوند.»

13 - «مستضعفین» طبقه بالنده‌ای هستند که در کشاکش طبقاتی در راه استقرار دموکراسی - سوسیالیستی به جز زنجیرهای استثمار و استحمار و استعباد چیزی برای از دست دادن ندارند.

14 - طبقه «مستضعفین» به عنوان یک طبقه بالنده در جامعه امروز ایران، به دنبال دنیای بهتر و ایران آباد، توسط آلترناتیو سیاسی دموکراتیک و آلترناتیو اقتصادی سوسیالیسم هستند.

15 - با دموکراسی سوسیالیستی توسط تمرکززدائی مؤلفه‌های سه گانه قدرت اعم از «زر و زور و تزویر» از حاکمیت، با تکیه بر طبقه مستضعفین به عنوان یک طبقه بالنده و جامعه‌ساز و تاریخ‌ساز و جهان‌ساز در چارچوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه اقتصاد و چه در عرصه معرفت، جنبش‌های تکوین یافته از پائین در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، جایگزین نخبه‌ها می‌شوند. بنابراین از آنجائیکه دموکراسی - سوسیالیستی عبارت است از اجتماعی کردن قدرت در سه مؤلفه آن، این امر باعث می‌گردد تا دموکراسی – سوسیالیستی با حکومت مردم بر مردم یا حاکمیت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین تعریف بشود. به همین دلیل برعکس سوسیالیست اردوگاهی یا سوسیالیست دولتی قرن بیستم و برعکس لیبرال دموکراسی مغرب زمین که دموکراسی و سوسیالیست آنها صورت «نمایندگی و تفویضی» دارد، در دموکراسی- سوسیالیستی، دموکراسی و سوسیالیست «صورت مستقیم» خواهد داشت.

هر حرکتی و رویکردی که مدعی تئوری و نظریه سیاسی – اجتماعی می‌باشد، موظف است در راستای ادعای خود به ارائه یک مدل سیاسی- اجتماعی بپردازد. لذا تا زمانیکه آن نظریه سیاسی - اجتماعی در حد نظریه و تئوری باقی بماند و به ارائه مدل سیاسی - اجتماعی نپردازد، آن نظریه هر چند بزرگ و گسترده و عمیق هم باشد، نمی‌تواند به صورت الگوی عملی جهت تعیین استراتژی و برنامه در جامعه مادیت پیدا کند. لذا هر تئوری و نظریه‌ای، اگر به مرحله ارائه مدل سیاسی – اجتماعی نرسد، حداکثر در حد یک سلسله ایده‌های پراکنده باقی خواهند ماند.

برای مثال اگر ما نتوانیم از مجموعه اندیشه‌های اقبال و شریعتی در این زمان خودویژه، برای جامعه ایران یک سنتز نهائی سیاسی – اجتماعی عرضه نمائیم، آن دریای اندیشه‌های اقبال و شریعتی، برای جامعه امروز ایران بدل به هزاران ایده‌های پراکنده می‌شوند که فقط ارزش آکادمیک و دانستن دارند و تنها به درد خواندن برای افزایش معلومات و یا به درد دیالوگ کردن در دانشگاه می‌خورد، نه بیش از آن آنچنانکه در 40 سال گذشته شاهد بوده‌ایم که اندیشه‌های اقبال و شریعتی در جامعه ایران گرفتار این آفت ارزش‌سوز شده است؛ و اندیشه‌های اقبال و شریعتی، در جامعه ایران بدل به هزاران ایده‌های پراکنده در ده‌ها جلد کتاب و مجموعه آثار و غیره شده است؛ و هر کس می‌کوشد تا با قرار گرفتن در کنار این دریای اندیشه‌ها و نظریه‌های اقبال و شریعتی، جهت اغناء ذهنی خود، جرعه‌ای از آن دریا بردارد. راستی چرا اندیشه‌های اقبال و شریعتی گرفتار این آفت شده است؟

برای پاسخ اجمالی و کپسولی به این سؤال، باید بگوئیم که دلیل اصلی این آفت آن است که «اندیشه‌های اقبال و شریعتی نتوانسته است در طول 40 سال گذشته برای جامعه بحران‌زده ایران، تولید سنتز نظری و برنامه‌ای بکنند و نتوانسته‌اند در چارچوب آن سنتز، به ارائه یک مدل سیاسی - اجتماعی برای جامعه امروز ایران بپردازند تا توسط آن مدل سیاسی – اجتماعی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و جنبش ارشاد شریعتی بتوانند، نظریه‌ها و اندیشه‌های برای جامعه امروز ایران، بدل به گفتمان مسلط بکنند

پر پیدا است که قبل از شریعتی، اندیشه‌های اقبال در جوامع مختلف مسلمان از پاکستان تا ترکیه گرفتار همین آفت شده است، چراکه هر چند اقبال در چارچوب پروژه بازسازی فکر دینی خود در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی - که مانیفست اندیشه‌های او می‌باشد - تلاش کرده است تا آنچنانکه خود مدعی است، تمامی مبانی کلامی و فلسفی و عرفانی و فقهی هزار ساله گذشته مسلمانان را، توسط «اجتهاد در اصول و فروع»، به صورت تطبیقی در کادر فرمول «آشتی دادن بین ابدیت و تغییر»، به چالش نظری و عملی بکشد و در این رابطه توانست است، در عصر خود در سر آغاز قرن بیستم به صورت نظری موفقیت‌های بزرگی حاصل نماید، ولی از آنجائیکه «اندیشه‌های اقبال در ادامه استراتژی درازمدت او که عبارت بود از اصلاح دینی، برای اصلاح اجتماعی و اصلاح سیاسی جوامع مسلمان با مرگ او در سال 1938 نتوانست از فرایند اصلاح نظری، وارد فرایند اصلاح عملی جوامع مسلمان گردد» و الگوی کشور پاکستان او که بیش از ده سال بعد از مرگ اقبال به بار نشست، به علت بی‌کفایتی نظری و عملی سردمداران پاکستان تجزیه شده، نتوانست به صورت یک مدل و الگوی دموکراسی - سوسیالیستی بر سه پایه «آزادی و اشتراک و مسئولیت اجتماعی» آنچنانکه اقبال در فصل ششم کتاب بازسازی فکر دینی تبیین و تعریف می‌نماید درآید، در نتیجه به موازات شکست پروژه تجزیه هندوستان و تکوین پاکستان و بنگلادش، باعث گردید تا آفت سترون تئوریک و نظری گریبان‌گیر اندیشه‌ها و نظریه‌های اقبال و پروژه اصلاح نظری و عملی او بشود.

فراموش نکنیم که بزرگترین دغدغه اقبال (از بعد از فروپاشی خلافت عثمانی در سال 1924 و تکه تکه شدن جوامع مسلمان در چارچوب پروژه امپریالیستی مشترک فرانسه و انگلیس توسط توطئه امپریالیستی سایکس – پیکو) متحد کردن جوامع مسلمان به صورت دموکراتیک و در چارچوب مبانی آزادی و مساوات و مسئولیت اجتماعی، آن هم در شکل پسامدرنیسم و در چارچوب حفظ استقلال ملی و پدیده دولت – ملت‌های بعد از انقلاب کبیر فرانسه بود. اقبال برای دستیابی به این مهم بیش از هر چیز در مرحله پساامپراطوری عثمانی نیازمند یک مدل سیاسی – اجتماعی بود تا توسط آن بتواند برعکس ساختار ارتجاعی و دسپاتیزم امپراطوری عثمانی، مسلمانان را به صورت دموکراتیک متحد ساز د، چراکه اقبال خوب می‌دانست در شرایطی که کشورهای متروپل سرمایه‌داری، در مرحله پسامدرنیسم در حال متحد شدن سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حتی جغرافیایی می‌باشند، دیگر جوامع متفرق مسلمانان، در لوای پروژه امپریالیستی سایکس – پیکو، نمی‌توانند حتی در برابر یک رژیم نژادپرست و تروریست و توسعه‌طلب ارضی و کودک‌کش و متجاوز و اشغالگر و ضد بشری، مثل اسرائیل مقاومت نمایند.

حمله نظامی نئوکان‌ها در آستانه قرن بیست یکم به افغانستان و سپس در سال 2003 به عراق و بعد از آن به لیبی و سوریه و غیره و ویران کردن تمامی زیرساخت‌های اقتصادی و اداری و اجتماعی و حتی فرهنگی این جوامع مظلوم مسلمان که الی الان، مدت نزدیک به 20 سال است که در آتش و خون، جنگ‌های نیابتی مولود آتش افروزی نئوکان‌های امپریالیسم می‌سوزند و پیدایش بلاهای تاریخی مسلمانان در لوای گروه‌های مرتجعی مثل القاعده و داعش و بوکوحرام و غیره که همه دستپرورده‌های پروژه خاورمیانه بزرگ امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و حمایت صهیونیست هار منطقه می‌باشد، خود مصداق عینی همان دغدغه‌های علامه محمد اقبال لاهوری، در جوامع امروز مسلمانان می‌باشد؛ زیرا تکه تکه شدن جوامع مسلمان از بعد از توطئه امپریالیستی سایکوس – پیکو جز فقر و فلاکت و بدبختی، برای جوامع مسلمان و بازار فروش کالاهای سرمایه‌داری جهانی و غارت منابع فسیلی آنها دستاوردی نداشته است؛ که برای فهم بیشتر عمق فاجعه، کافی است که به برخوردهای ترامپ رئیس جمهور پوپولیست و هار و نژادپرست امپریالیسم آمریکا، در ماجرای تضاد بین عربستان سعودی و قطر توجه داشته باشیم، چرا که قبل از شکل‌گیری این تضادها، اوباما با مسافرت به عربستان، یک قرار 380 میلیارد دلاری با عربستان سعودی منعقده کرد که 110 میلیارد دلار از مبلغ این قرارداد نجومی، بابت پیش فروش تسلیحات نظامی به عربستان سعودی، یعنی کشور مرتجعی بود که این سلاح‌ها در جنگ با یمن به کار می‌برد، آن هم کشور یمنی که طبق آمار سازمان ملل، بیش از 7 میلیون نفر از مردمان، در نتیجه این جنگ خانمانسوز تحمیلی عربستان سعودی به آنها، در مرز فقر مطلق و وبا و مرگ و نیستی می‌باشند و طبق گزارش سازمان ملل، بزرگ‌ترین فاجعه انسانی از بعد از جنگ دوم جهانی، در یمن به علت این جنگ خانمانسوز تحمیلی رژیم مرتجع و هار عربستان سعودی در حال تکوین می‌باشد.

در چنین شرایطی ترامپ برای نجات سرمایه‌داری بحران زده امپریالیسم آمریکا (که از بعد از قرارداد 110 میلیاردی با عربستان سعودی کارخانه اسلحه سازی، جناح میلیتاریسم آمریکا به صورت سه شیفته کار می‌کنند) اولین سفر خارجی خودش را به عربستان سعودی می‌کند و در چارچوب حمایت همه جانبه سیاسی و نظامی از رژیم مرتجع و هار عربستان سعودی در برابر سرکوب مردم مظلوم یمن و دخالت‌های مرتجعانه رژیم مطلقه فقاهتی و قرارداد 380 میلیارد دلاری با رژیم مرتجع عربستان سعودی تحت شعار ناتو عربی، به تثبیت هژمونی صهیونیسم متجاوز و نژادپرست و تروریست و توسعه‌طلب و اشغال‌گر و هار می‌پردازد، اما چندی بعد به موازات رشد تضاد بین قطر و عربستان سعودی، درست در اوج تضادهای این دو رژیم مرتجع منطقه، ترامپ و جناح میلیتاریست امپریالیسم آمریکا دوباره در منطقه حاضر می‌شوند و با دفاع ضمنی از رژیم مرتجع قطر 12 میلیارد دلار اسلحه به کشور مرتجع مخالف عربستان سعودی یعنی قطر می‌فروشند. ذکر این مثال در اینجا برای آن بود تا به تبیین این حقیقت بپردازیم که دغدغه اقبال از بعد از فروپاشی نظام ارتجاعی و دسپاتیزم امپراطوری عثمانی در سال 1924 در خصوص پراکندگی جوامع مسلمان، یک دغدغه‌ای است که هنوز به عنوان عامل فاجعه‌ساز جوامع مسلمان در برابر امپریالیسم جهانی و صهیونیست توسعه‌طلب و نژادپرست و تروریست و متجاوز و اشغالگر می‌باشد؛ که برای فهم بیشتر عمق درد محمد اقبال، کافی است که بدانیم که در طول 39 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی می‌گذرد، از فردای انقلاب 22 بهمن 57 تا به امروز، این رژیم با شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» (جهت صدور انقلاب فقاهتی دست‌ساز خود به کشورهای مسلمانی که بیش از 90% از جمعیت یک میلیارد و دویست میلیون نفری آنها برادران اهل تسنن می‌باشند) تلاش کرده است تا با دخالت سیاسی و نظامی در کشورهای مسلمان، توسط جنگ‌های مستقیم و غیر مستقیم نیابتی و فرقه‌گرایانه جوی خون از آسیای جنوب شرقی تا غرب آفریقا از شیعه‌کشی و سنی‌کشی به راه بیاندازد؛ و در چارچوب این سیاست مداخله‌جویانه 39 ساله نظامی و سیاسی خود، هزاران میلیارد دلار همراه با بیش از یک میلیون کشته و میلیون‌ها زخمی از سرمایه اقتصادی و انسانی مردم نگون‌بخت ایران در راستای تثبیت هژمونی خود بر هلال شیعه به آتش بکشد.

علی ایحال، هر چند علامه محمد اقبال لاهوری در خصوص «پروژه اصلاح و بازسازی نظری دینی» خود در قرن بیستم موفق گردید و بی‌شک ظهور معلم کبیرمان شریعتی در نیمه دوم قرن بیستم یکی از عوامل اصلی این موفقیت نظری اقبال لاهوری بوده است، اما متاسفانه در عرصه عملی اقبال مانند شریعتی شکست خورد، چراکه نه اندیشه اقبال و نه اندیشه شریعتی، نتوانستند در عرصه سیاسی – اجتماعی یا اصلاح سیاسی – اجتماعی جوامع مسلمان، ایجاد سنتز عملی و آلترناتیو سیاسی – اجتماعی و بازتولید مدل سیاسی – اجتماعی، دموکراسی – سوسیالیستی بر پایه سه مؤلفه «آزادی و مساوات و مسئولیت اجتماعی» (آنچنانکه اقبال در فصل ششم کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی خود ترسیم می‌کند) بکنند تا حواریون این دو نظریه‌پرداز بتوانند در زیر چتر مدل سیاسی – اجتماعی، نظریات تئوریک آنها را بدل به گفتمان نو و زنده برای جوامع امروز مسلمان بکنند.

در نتیجه این همه باعث گردیده است تا همه اندیشه‌های اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی، امروز تنها بدل به ایده‌های نظری پراکنده و غیر منسجم و سترون و غیر سنتززا بشوند. البته همین خلاء رسالت تاریخی امروز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در ادامه راه اقبال و شریعتی مشخص می‌سازد؛ یعنی اگر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در ادامه 41 سال حرکت آرمان مستضعفین، می‌خواهد در چارچوب راه اقبال و شریعتی، پروژه بازسازی نظری و عملی اقبال و شریعتی را در عصر حاضر در جامعه ایران دنبال نماید، باید قبل از هر امری تلاش کند تا از این دریای ایده‌های پراکنده اندیشه‌های امروز اقبال و شریعتی، تولید سنتز و برنامه، برای عصر ما بکند؛ و در چارچوب این سنتز باید به ارائه مدل سیاسی – اجتماعی که همان دموکراسی - سوسیالیستی بر سه پایه «آزادی و مساوات و مسئولیت اجتماعی» اقبال، یا «اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر شریعتی» بپردازد.

بنابراین مدل سیاسی – اجتماعی، دموکراسی – سوسیالیستی در رویکرد نشر مستضعفین و آرمان مستضعفین به عنوان تنها مدلی می‌باشد که می‌توان توسط آن در شرایط امروز جامعه ایران، نظریات و اندیشه‌ها و ایده‌های اقبال و شریعتی را بدل به گفتمان عصر حاضر کرد. چراکه:

اولاً مدل دموکراسی – سوسیالیستی اقبال و شریعتی و آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین با مدل سیاسی اجتماعی دموکراسی لیبرالیستی جهان سرمایه‌داری و مدل سوسیالیستی اردوگاهی و دولتی قرن بیستم و مدل سوسیال دموکراسی جوامع سرمایه‌داری، مرزبندی نظری و تئوریک شفاف دارد.

ثانیاً در مدل دموکراسی – سوسیالیستی، به دو صورت 1 - سلبی و 2 – ایجابی، مبانی تمرکز قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و معرفتی به چالش کشیده می‌شود؛ زیرا در تعریف، «دموکراسی - سوسیالیستی عبارت است از اجتماعی کردن قدرت در سه مؤلفه آن، یعنی قدرت سیاست و قدرت اقتصاد و قدرت معرفتی»؛ که در عرصه سلبی این، اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای، توسط مبارزه با سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاصل می‌شود، آنچنانکه در عرصه ایجابی، این اجتماعی کردن سه مؤلفه‌ای قدرت، توسط دموکراسی سیاسی و سوسیالیست اقتصادی و پلورالیزم معرفتی حاصل می‌گردد.

ادامه دارد