درس‌هائی از تاریخ – قسمت 50

28 مرداد 32 «پایان حرکت مصدق» یا «سرفصلی جدید» در حرکت او

چه درس‌هائی «امروز» می‌توانیم از حرکت «دیروز» مصدق برای «فردای» خود بگیریم؟

 

رابعاً «عصر روشنگری» در جامعه دینی ایران باید در چارچوب پروژه تطبیقی اصلاح دینی جهت استحاله اسلام فقاهتی و اسلام تعبدگرا و اسلام تکلیف‌محور و اسلام تقلیدگرا تعریف بشود؛ و به همین دلیل است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (با تاسی از اندیشه‌های معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی) عامل اصلی شکست سه تحول بزرگ سیاسی مشروطیت و جنبش دموکراسی‌خواهانه مصدق و جنبش ضد استبدادی 57 «خلأء عصر روشنگری در جامعه استبدادزده و سنت‌زده و فقه‌زده و تصوف‌زده ایران می‌داند» و همین خلاء عصر روشنگری در حرکت جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بوده است که باعث گردیده است تا در طول 150 سال گذشته عمر حر کت تحول‌خواهانه جامعه ایران، این جامعه نتواند از فرایند جامعه سنتی فقه‌زده تقلیدمدار و تعبدگرا و تکلیف‌محور وارد فرایند جامعه مدنی حق‌مدار و قانون‌گرا و شهروندمدار بشود؛ و البته آنچنانکه فوقا تاکید کردیم، این خلاء روشنگری در جامعه ایران پر نمی‌شود مگر آنکه پروژه اصلاح دینی جهت بسترسازی اسلام منهای روحانیت و منهای فقاهت بتواند در جامعه ایران فراگیر و توده‌ای یا اجتماعی از پائین بشود.

خامسا برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «دموکراسی سوسیالیستی یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای به عنوان بستر کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی نیست» بلکه برعکس به عنوان «وظیفه اخلاقی» می‌باشد. آنچنانکه برای مصدق دموکراسی به عنوان یک وظیفه اخلاقی بود.

سادساً برای اینکه پیشگامان در عرصه حرکت دموکراسی‌خواهانه سه مؤلفه‌ای خود درگیر «مفاهیم» نشوند، باید در عرصه حرکت افقی (برعکس حرکت عمودی) از «ایده» حر کت نکنند، بلکه کشف گفتمان خود را از پائین در بستر حرکت جنبشی تکوین یافته از پائین به انجام برسانند.

یادمان باشد که در 78 سال عمر حرکت سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی ایران (تحزب‌گرای حزب – دولت لنینیستی و چریک‌گرای رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی) آفت عمده‌ای که باعث شکست این جریان‌های سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی شده است، همین «رویکرد ایده و عمل» آن‌ها در عرصه حرکت افقی بوده است؛ و در چارچوب همین رویکرد «ایده – عمل» آن‌ها بوده است که پیوسته جریان‌های سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی تلاش کرده‌اند تا توسط ایده‌های وارداتی از جوامع دیگر به صورت انطباقی آن ایده‌ها را از بالا به صورت یکطرفه به جامعه ایران تزریق نمایند؛ که البته همه آنها شکست خوردند.

سابعاً جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید در بستر رویکرد «سازمان‌گرایانه جنبشی» خود جنبش‌های تکوین یافته از پائین جامعه را بر پایه «حزب و یا احزاب سیاسی» قالب‌ریزی کنند.

ثامناً پیشگامان مستضعفین ایران عنایت داشته باشند که برای تکوین و تحقق جامعه مدنی در جامعه بزرگ ایران، باید نخست «انسان اجتماعی» در جامعه سنت‌زده و فقه‌زده و تکلیف‌محور و تعبدگرای ایران تکوین پیدا کند، بنابراین تا زمانی که «انسان اجتماعی» در جامعه سنت‌زده و فقه‌زده ایران متولد نشود، امکان تکوین جامعه مدنی از پائین به صورت جنبشی و پایدار (در جامعه ایران) وجود ندارد. برای دستیابی به «انسان اجتماعی» باید جامعه فقه‌زده و تقلیدگرا و تکلیف‌محور و تعبدگرا را به جامعه حقوق‌گرا و شهروندمحور و قانون‌مدار استحاله کنیم.

5 - «مضمون اجتماعی» حرکت مصدق چه در فاز مبارزه رهائی‌بخش و چه در فاز دموکراسی‌خواهانه اش، جوهر رهائی اجتماع ایران بوده است، اما نکته‌ای که در این رابطه قابل توجه است اینکه:

اولاً مصدق این جوهر «رهائی اجتماعی» را در عرصه مبارزه دو مؤلفه‌ای رهائی‌بخش و دموکراسی‌خواهانه تعریف می‌کرد و «آزادی را در طول رهائی فهم می‌کرد نه در عرض آن»؛ و بنابراین پیوسته بر این باور بود که بدون رهائی و استقلال سیاسی و اقتصادی نمی‌توان به آزادی و دموکراسی در جامعه ایران رسید. البته اشکال مهم مصدق در این مورد این بود که رهائی را تنها در عرصه مبارزه با استعمار نو و امپریالیسم انگلیس معنی می‌کرد و مانند معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی او نمی‌توانست به موازات رهائی از استعمار نو و کهنه، رهائی از استحمار نو و کهنه و رهائی از استثمار انسان از انسان و طبقه از طبقه و ملت از ملت در پیوند با یکدیگر تعریف نماید.

بدین خاطر همین رویکرد تک مؤلفه‌ای مصدق به موضوع رهائی باعث گردید تا او مبارزه با استحمار و استثمار در مرحله دوم مبارزه دموکراسی‌خواهانه و رهائی‌بخش خود قرار بدهد. در نتیجه همین امر باعث گردید تا مصدق در عرصه «مضمون اجتماعی» حرکت خود که همان «رهائی» بود، نتواند به صورت پایدار و اجتماعی تا پایان این مضمون اجتماعی را دنبال نماید. کودتای 28 مرداد 32 در غیبت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، مولود همین تک مؤلفه‌ای رویکرد مصدق بود. البته قبل از مصدق کارل مارکس هم در قرن نوزدهم در اروپا گرفتار این اشتباه و انحراف شده بود، چرا که کارل مارکس برعکس مصدق «مضمون اجتماعی» حرکت خودش را در «رهائی انسان» تعریف کرد (در صورتی که مصدق مضمون اجتماعی حرکت خودش را در «رهائی اجتماع» می‌دانست) اما اشتباهی که کارل مارکس در این عرصه گرفتار آن شد این بود که او «رهائی انسان» را به صورت تک مؤلفه‌ای دنبال می‌کرد و تنها بستر آن را رهائی انسان از استثمار می‌دانست؛ و هرگز کارل مارکس در عرصه رهائی انسان نتوانست به صورت سه مؤلفه‌ای، رهائی انسان را از استبداد و استثمار و استحمار تبیین نماید.

همچنین کارل مارکس نتوانست در عرصه رهانی انسان از استثمار، خود استثمار را به صورت سه مؤلفه‌ای یعنی استثمار انسان از انسان و استثمار طبقه از طبقه و استثمار ملت از ملت را فهم نماید و به همین دلیل، همین تک مؤلفه‌ای دیدن استثمار در عرصه رهائی انسان توسط کارل مارکس باعث گردید که او «نتواند استعمار که همان استثمار ملت از ملت می‌باشد، مانند استثمار طبقه از طبقه فهم نماید» و باز به همین دلیل است که کارل مارکس در آغاز کتاب «مانیفست کمونیست» خود، به اشتباه همه تاریخ بشر را در جنگ مبارزه طبقاتی خلاصه می‌کند و برای مبارزه فراطبقاتی هیچگونه اهمیتی و ارزشی قائل نمی‌شود، چرا که کارل مارکس «فقط استثمار طبقه از طبقه فهم می‌کرد» و همین امر باعث گردید تا او تمام تاریخ را در مبارزه طبقاتی خلاصه کند.

باز همین امر باعث گردید تا او معتقد شود که «تنها طبقه کارگر می‌تواند طبقه کارگر را از استثمار نجات بدهد» و به کنش‌گری جامعه و زحمتکشان هم‌پیمان طبقه کارگر و همچنین طبقه متوسط شهری اعتقادی نداشت و این در شرایطی بود که جلو چشمش «کمون پا ریس که حاصل کنش‌گری اجتماعی شهر پاریس بود، نه طبقه کارگر پاریس نادیده می‌گرفت» و به همین ترتیب کارل مارکس در آغاز برای تثبیت نظری قبلی خودش به نفی کمون پاریس پرداخت و این بعداً بود که مارکس علی رغم رویکرد تئوریک قبلی خودش به کمون پاریس روی آورد. فراموش نکنیم که کمون پاریس محصول جنبش طرفداران پرودون بود نه کارل مارکس.

بدین ترتیب بود که رویکرد تک مؤلفه‌ای مصدق به موضوع رهائی اجتماعی باعث گردید تا او تنها رهائی در چارچوب جنبش رهائی‌بخش ضد استعمار نو عمده و مطلق بکند. باری در این رابطه است که معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی بر خلاف مصدق و کارل مارکس به ما آموزش می‌دهند که رهائی انسان تنها در عرصه مبارزه همزمان ضد استعماری و ضد استثماری و ضد استحماری و ضد استخفافی ممکن می‌باشد.

پر واضح است که همزمانی این مؤلفه‌های مبارزه برای رهائی انسان به معنای چند مؤلفه‌ای بودن جبهه رهائی بخش انسانی و اجتماعی است. البته این انتقاد به معنای این نیست که ما محمد مصدق را معمار ملی کردن صنعت نفت ایران را نشناسیم یا محمد مصدق را به عنوان معمار جنبش‌های رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم نشناسیم و یا محمد مصدق را نخستین معمار جامعه مدنی در ایران ندانیم و یا محمد مصدق را به عنوان معمار «همبستگی ملی جنبشی» تکوین یافته از پائین جامعه ایران ندانیم.

6 - مصدق از اغاز بر این باور بود: «بدون کار جمعی و تشکیلاتی پیشرفت جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران غیر ممکن می‌باشد». لذا در رابطه با این رویکرد کار جمعی و تشکیلاتی بود که مصدق ابتدا وارد مبارزه پارلمانتاریستی شد و از طریق ورود به مجلس ششم تا شانزدهم کوشید کار جمعی خود را در راستای دستیابی به دموکراسی پارلمانی به سبک مغرب زمین مادیت بدهد؛ که البته این تلاش مصدق در مجلس پانزدهم و شانزدهم در خصوص ملی کردن صنعت نفت به بار نشست و مصدق توسط کار جمعی در مجلس پانزدهم و شانزدهم توانست ملی کردن صنعت نفت ایران را به صورت قانون درآورد. البته این کار جمعی پارلمانی مصدق رفته رفته از بعد از شهریور 20 صورتی حزبی پیدا کرد، چرا که مصدق بر این باور بود که هر گونه حرکت تحول‌خواهانه سیاسی اجتماعی در جامعه در صورتی که احزاب سیاسی نداشته باشد، محکوم به شکست خواهد بود آنچنانکه در همین رابطه مصدق تا پایان کار دولتش و تا کودتای 28 مرداد 32 به آزادی بیان و آزادی مطبوعات در کنار آزادی احزاب و تشکیلات مستقل صنفی و سندیکائی و اتحادیه‌ای به عنوان پایه‌های دموکراسی در جامعه اعتقاد کامل داشت.

بنابراین در این رابطه بود که مصدق همان رویکرد کار جمعی و تشکیلاتی خود را که از مجلس و پارلمان شروع کرده بود، رفته رفته از بعد از شهریور 20 توسط تکیه بر احزاب ملی به عرصه اجتماعی کشانید و تشکیل جبهه ملی تحت رهبری خود مصدق نخستین گام بزرگی بود که مصدق در این رابطه برداشت. موضوعی که در این رابطه قابل توجه بود اینکه از بعد شهریور 20 به موازات اینکه حرکت ملی کردن صنعت نفت ایران از صورت پارلمانی، وارد جنبش اجتماعی تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت خوزستان می‌شد، این امر بسترساز آن می‌گردید تا مصدق رویکرد کار جمعی و تشکیلاتی خودش را به صورت دو مؤلفه‌ای حرکت از بالا در چارچوب تشکیلات پارلمانی و احزاب و جبهه ملی پیش ببرد و از پائین در بستر کار جنبشی او تلاش می‌کرد تا توسط تشکیلات اتحادیه‌ای و سندیکائی تحت هژمونی تشکیلات کارگران صنعت نفت خوزستان مبارزه رهائی‌بخش خود را جلو ببرد.

یادمان باشد که در عرصه حرکت دموکراسی‌خواهانه از همان آغاز در اروپا دو رویکرد وجود داشت:

اول - رویکرد جنبشی بود که بر پایه دموکراسی مستقیم استوار بود و طرفداران این رویکرد معتقد بودند که دموکراسی تنها از طریق جنبش‌های پائینی جامعه قابل تحقق و دست یافتنی می‌باشد. لیبکنشت که از همراهان روزا لوگزامبورگ در اتحادیه اسپارتاکیست‌ها در آلمان بود، در برابر رویکرد دموکراسی پارلمانی رزا لوکزامبورک، بر این باور بود که تنها با رویکرد جنبشی تکوین یافته از پائین است که می‌توان به دموکراسی به عنوان یک نظام اجتماعی دست پیدا کرد.

دوم - رویکرد رزا لوگزامبورگ بود که به جای رویکرد دموکراسی مستقیم لیبکنشت، بر دموکراسی غیر مستقیم پارلمانی تکیه می‌کرد. رزا لوگزامبورگ بر پایه دموکراسی پارلمانی معتقد به تلفیق دو مؤلفه شورا و پارلمان بود و در همین رابطه بود که رزا لوگزامبورگ مانند گرامشی رویکرد سوسیالیست دولتی، یا رویکرد حزب – دولت و یا رویکرد تک حزبی و یا رویکرد سوسیالیسم از بالای لنین را به چالش می‌کشید؛ و برعکس لنین معتقد به تعلیق دموکراسی در پای سوسیالیسم نبود و تعلیق دموکراسی برای تحقق سوسیالیسم نفی می‌کرد و معتقد بود که «خود سوسیالیسم مولود و سنتز تعمیق دموکراسی می‌باشد، نه تعلیق دموکراسی.»

باز در این رابطه بود که رزا معتقد بود که بدون دموکراسی و آزادی‌های سیاسی نمی‌توان به سوسیالیسم از پائین در جامعه دست پیدا کرد و معتقد بود که «از دموکراسی سیاسی باید به دموکراسی اقتصادی که همان سوسیالیسم است دست پیدا کرد» و باز در همین رابطه بود که هانا آرنت فیلسوف آلمانی در چالش بین لنین و روزا بر سر تقدم دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی از رزا لوگزامبورک حمایت می‌کرد و می‌گفت رزا لوگزامبورگ درست می‌گوید که از دموکراسی سیاسی باید به دموکراسی اقتصادی دست پیدا کرد.

ادامه دارد