رسالت مشترک حداقلی و حداکثری آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین در 44 سال گذشته – قسمت پنجم

«آگاهی‏بخشی ترویجی»، «آگاهی‏بخشی تبلیغی» و «آگاهی‏بخشی تهییجی»

 

هشتمین موضوعی که برای ما در فرایند درونی حرکت یعنی در سال‌های 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت‌مان مطرح گردید، موضوع پاسخ به دو سؤال کدامین استراتژی؟ (مردم را از این‌ها بگیریم؟ یا این‌ها را از مردم بگیریم؟) بود. یادمان باشد که دوران سه ساله فرایند درونی حرکت‌مان یعنی سال‌های 55 تا 58 دوران تکوین انقلاب ضد استبدادی مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بود که انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران منهای سرنگون کردن یک رژیم کودتائی و توتالیتر، دستاوردهای مهم مثبت و منفی دیگری هم برای جامعه ایران به همراه داشت؛ که این دستاوردهای مهم منفی و مثبت انقلاب ضد استبدادی سال 57 عبارت بودند از:

1 - فرایند آغازین این انقلاب (که از سال 56) بود که در آغاز صورت خیزشی بی‌سر و اتمیزه و بدون گفتمان و غیر متشکل و سازماندهی شده داشت.

2 - همان جوهر خیزشی بی‌سر و بی‌گفتمان و بدون سازماندهی و بدون برنامه باعث گردید تا شرایط برای موج‌سواری روحانیت از راه رسید و تثبیت هژمونی خمینی و روحانیت یا روحانیون حواریون او بر این انقلاب فراهم بشود.

3 - با موج‌سواری روحانیت یا روحانیون و تثبیت هژمونی خمینی بر این انقلاب باعث گردید تا روحانیت حوزه‌های فقاهتی جامعه ایران برعکس گذشته که تنها دارای قدرت اجتماعی بودند و با سلاح اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی و مداحی‌گری، از صورت یک کاست مذهبی بیرون بیایند و صورت یک الیگارشی پیدا کنند. قابل ذکر است که ظهور و تکوین روحانیت از آغاز صورت کاستی داشته است که جوهر کاستی روحانیت ریشه در همان اسلام دگماتیست فقاهتی دارد که از دوران آل بویه در قرن چهارم توسط شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق نهادینه گردید و در دوره صفویه این کاست روحانیت توانست به قدرت اجتماعی در جوامع شیعه استحاله پیدا کند. البته استحاله کاست به «الیگارشی روحانیت» حوزه‌های فقاهتی در جامعه ایران از سال 57 الی الان صورت پروسسی و فرایندی داشته است، به این ترتیب که از بهمن ماه 57 با پیروزی سیاسی انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران و تثبیت هژمونی خمینی و حواریون او بر این انقلاب، این امر باعث گردید تا «استحاله روحانیت حوزه‌های فقاهتی به الیگارشی» ابتدا صورت سیاسی پیدا کند، به عبارت دیگر فرایند اولیه «ظهور الیگارشی روحانیت در جامعه ایران صورت الیگارشی سیاسی داشته است که در دهه 60 توسط خمینی به انجام رسید» که البته این «الیگارشی سیاسی» تا شروع جنگ بین رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق در مهرماه 59 ادامه داشت.

با «شروع جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث صدام در عراق و به موازات آن شروع جنگ داخلی با سازمان مجاهدین خلق در فرایند پسا 30 خرداد 60 فرایند الیگارشی سیاسی روحانیت وارد فرایند الیگارشی نظامی شد» به طوری که در این رابطه می‌توان داوری کرد که جنگ با صدام حسین و با مجاهدین خلق از مهر ماه 59 تا تابستان 67 باعث گردید تا «الیگارشی سیاسی روحانیت به صورت الیگارشی نظامی روحانیت استحاله پیدا کند» و البته الیگارشی نظامی روحانیت در فرایند پساجنگ (بین رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث صدام حسین) در عراق و پسافوت خمینی ورود هاشمی رفسنجانی به ساختمان پاستور (و کسب قدرت رئیسی جمهوری و دولت پنجم و ششم و تکیه او بر رویکرد نئولیبرالیستی یا خصوصی کردن سرمایه‌های دولتی) «الیگارشی نظامی روحانیت وارد شکل‌بندی جدید خود (که همان الیگارشی اقتصادی بود) گردید». نهادینه شدن رهبری خامنه‌ای در چارچوب یک حزب پادگانی و تکیه او بر روحانیت راست حوزه‌های فقاهتی و سیاست‌های امنیتی و نظامی خامنه‌ای و رویکرد او در چارچوب جنگ‌های نیابتی و تعریف عمق استراتژیک خود در چارچوب هژمونی هلال شیعه در منطقه همه و همه باعث گردید تا الیگارشی از فرایند اقتصادی قبلی، وارد فرایند الیگارشی امنیتی - سیاسی –نظامی و اقتصادی جدید بشود.

نهمین موضوعی که برای ما در فرایند درونی حرکت (در سال‌های 55 تا 58) در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت‌مان مطرح گردید، ضرورت بازشناسی رویکردهای متفاوت هواداران معلم کبیرمان شریعتی، در دوران پسابسته شدن حسینیه ارشاد، (آیان‌ماه سال 51 و دستگیری او) بود. عنایت داشته باشیم که هر چند تا زمانیکه خود شریعتی (در عرصه جنبش روشنگری ارشادش) حضور فیزیکی و مدیریتی داشت، به علت چتر کاریزماتیکی که او بر حرکتش در حسینیه ارشاد داشت، این چتر کاریزماتیک همراه با حضور فیزیکی و مدیریتش مانع از هویدا شدن بحران استراتژی او و رویکردهای مختلف درون هوادارانش می‌شد. ولی نباید فراموش کیم که به دلیل آشفتگی که شریعتی در ترسیم استراتژی حرکتش داشت و در «استراتژی او رویکردهای مختلف چریک‌گرائی و تحزب‌گرائی و جنبش‌گرائی همزمان قابل تبیین و تعریف بود» (که برای فهم این مهم تنها کافی است که جزوه «حسن و محبوبه» و «شهادت» و «پس از شهادت» و «شیعه حزب تمام» و «یاد یادآوران» در این رابطه کالبد شکافی نمائیم تا به عمق بحران در استراتژی شریعتی در آن شرایط واقف بشویم) در نتیجه، خود این آشفتگی در استراتژی شریعتی باعث گردید تا از همان آغاز جنبش روشنگری ارشاد شریعتی آبستن بحران بشود (که البته زایمان این بحران از نیمه دوم سال 59 نصیب حرکت آرمان مستضعفین گردید. به طوری که آنچنانکه قبلاً در آسیب‌شناسی بحران 59 - 60 آرمان مستضعفین در نشر مستضعفین اعلام کردیم، ریشه اولیه تکوین بحران آرمان مستضعفین در سال 59 - 60 همین «بحران در استراتژی جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بود») که البته در چارچوب همین «بحران استراتژی در منظومه عملی و نظری اندیشه‌های شریعتی» بود که باعث گردید تا علاوه بر اینکه او نتواند به سازماندهی پایدار هواداران خودش در حسینیه ارشاد بپردازد. همچنین باعث گردید تا با خاموش شدن چراغ‌های حسینیه ارشاد (در آبان‌ماه سال 51) کل حرکت شریعتی در عرصه عملی و عینی گرفتار بن‌بست و فروپاشیدگی بشود.

قابل ذکر است که «لازمه حتمی سازماندهی در یک حرکت سیاسی – اجتماعی وحدت استراتژی می‌باشد» و تا زمانیکه «وحدت استراتژی در یک جریان تکوین پیدا نکند، امکان سازماندهی در آن حرکت وجود ندارد» و در این رابطه اگر چه ما بر این باوریم که در تحلیل نهائی «وحدت استراتژی، سنتز و مولود وحدت تئوریک و ایدئولوژی می‌باشد» و بدون «وحدت ایدئولوژی و تئوریک، امکان دستیابی به وحدت استراتژی نیست»، ولی نباید فراموش کنیم که به لحاظ «فونکسیون سازماندهی در حرکت، وحدت استراتژی مهمتر از وحدت تئوریک و استراتژی می‌باشد.»

باری بدین ترتیب بود که با بسته شدن حسینیه ارشاد در آبان‌ماه 51 توسط دستگاه ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و مخفی شدن شریعتی و دستگیری بعدی او، این همه باعث گردید تا بحران درونی استراتژی حرکت شریعتی در فرایند پسابسته شدن حسینیه ارشاد عامل ظهور دسته‌بندی و رویکردهای متفاوت در رنگ‌های مختلف سیاسی از چریک‌گرائی تا ارتش خلقی و از ارتش خلقی تا تحزب‌گرائی و تا جنبش‌گرائی و تا حرکت فردی روشنفکرانه بشود؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است تا به کالبد شکافی جریان‌های گوناگون حرکت شریعتی در عرصه انقلاب ضد استبدادی 57 تا سال 60 بپردازیم تا دریابیم که چگونه از حرکت شریعتی، از جریان‌های ایجاد کننده سپاه تا جریان اشغال سفارت و تا میر حسین موسوی و حسن حبیبی و بالاخره فرقان و آرمان مستضعفین و بسیاری از هواداران سازمان مجاهدین خلق و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی و غیره و غیره، بیرون آمدند، بنابراین در این رابطه بود که از آنجائیکه آبشخور اولیه حرکت ما هم در آغاز ریشه در حسینیه ارشاد و جنبش روشنگری ارشاد شریعتی و منظومه معرفتی شریعتی داشت. این همه بر ما واجب می‌کرد، در فرایند درونی حرکت در سال‌های 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت‌مان به بازشناسی بحران استراتژی شریعتی و رویکردهای متفاوت و مختلف بالقوه و بالفعل جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بپردازیم؛ که البته در این رابطه باید اعتراف کنیم که به علت اینکه در این رابطه ما نتوانستیم در فرایند درونی سال‌های 55 تا 58 به جمعبندی جامع و مانعی دست پیدا کنیم، در نتیجه همین امر باعث گردید تا در فرایند برونی حرکت آرمان مستضعفین (از سال 58 به بعد) ما نتوانیم در عرصه «عضوگیری و سازماندهی به تصفیه جریان‌های افراطی و تفریطی هواداران شریعتی دست پیدا کنیم» که آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، همین امر باعث گردید تا «حرکت آرمان مستضعفین از بدو برونی شدن حرکتش، آبستن بحران بشود» که البته نوک این کوه یخ در سال 59 به موازات فراگیر شده حرکت آرمان مستضعفین در سطح کشور آفتابی شد.

باری، این یک اصل طبیعی است که تا زمانی که کوه آتشفشان در حال فعالیت می‌باشد، خروجی‌های آتشین مواد از دل آن آتشفشان به خاطر آتشین بودن و مذاب بودند مواد، امکان تفکیک مواد مختلف درون آن مواد مذاب آتشین وجود ندارد، لذا از زمانی مواد مذاب خروجی آتشفشان قابل تفکیک می‌باشند که آن مواد آتشین خروجی سرد بشوند؛ و مواد مذاب منجمد گردند. برای مثال در آغاز تکوین اسلام تا زمانیکه پیامبر اسلام حضور داشتند و کوه آتشفشان وحی نبوی آن حضرت در طول 23 سال در حال فعالیت بود و مواد خروجی آن آتشفشان عظیم نبوی به صورت آتشین و مذاب بودند، امکان تفکیک رویکردهای مختلف در آن ابرجنبش رهائی‌بخش بشر وجود نداشت. بدین جهت از زمانی رویکردهای مختلف در جنبش رهائی‌بخش پیامبر اسلام هویدا گردید که با وفات پیامبر اسلام دوران آتشفشانی کوه نبوت پایان یافت؛ و مواد مذاب خروجی قله وحی سرد گردید؛ و با منجمد شدن مواد مذاب بود که دسته‌بندی‌ها و رویکردهای نهفته درون آن ابرجنبش رهائی‌بخش بشریت عینی شد.

در خصوص جنبش روشنگری ارشاد شریعتی هم اوضاع به همین ترتیب بود، یعنی تا زمانیکه شریعتی در عرصه جنبش روشنگری ارشاد خود حضور فیزیکی داشت و در حال آتشفشانی بود، مواد مذاب خروجی آن آتشفشان، چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی و میدانی قابل تفکیک نبودند و لذا به همین دلیل جنبش روشنگری ارشاد شریعتی تا چراغ حسینیه ارشاد روشن بود، یکدست بود، اما به موازات بسته شدن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و حذف فیزیکی شریعتی در عرصه میدانی، این امر باعث گردید تا مذاب‌های خروجی جنبش روشنگری ارشاد سرد بشوند و با سرد شدن آنها رویکردهای مختلف موجود در جنبش روشنگری ارشاد شریعتی مادیت پیدا کند.

بدین جهت در همین رابطه بود که ما در فرایند درونی حرکت (در سال‌های 55 تا 58) از آنجائیکه در عرصه تدوین نظری استراتژی خود معتقد بودیم که خواستگاه اولیه هواداران آرمان مستضعفین در مرحله برونی کردن حرکت جنبش هواداران شریعتی می‌باشند، لازم و واجب بود تا جهت جلوگیری از ظهور بحران در حرکت برونی آرمان مستضعفین در راستای جذب هواداران ابتدا به تفکیک رویکردهای مختلف موجود در جنبش هواداران شریعتی در آن زمان بپردازیم، مع اولوصف بدین ترتیب بود که در آن شرایط رویکردهای مختلف درون هواداران شریعتی را به سه دسته تقسیم کردیم که این سه دسته عبارت بودند از:

1 - هواداران دگماتیست شریعتی.

2 - هواداران انطباقی شریعتی.

3 - هواداران تطبیقی شریعتی و در تعریف این سه دسته از رویکردهای موجود در هواداران شریعتی بود که معتقد بودیم که عنوان «هواداران دگماتیست شریعتی» دلالت بر آنهایی می‌کنند که در برخورد یکطرفه با منظومه معرفتی اندیشه‌های شریعتی در عرصه عمل و نظر، «تنها به واگوئی آن اندیشه‌ها می‌پردازند» و هرگز نیازی به «دیالوگ با اندیشه‌های شریعتی به صورت دیالکتیکی نمی‌بینند» و معتقد بودن که «آنچه آن خسرو کرده شیرین بوده» و لذا نیازی به دیالوگ و به حرف درآوردن اندیشه‌های شریعتی نیست، بنابراین از نظر هواداران دگماتیست شریعتی «با واگوئی آن اندیشه‌های ما می‌توانیم به سرچشمه برسیم.»

گروه دوم هواداران شریعتی که همان هواداران انطباقی شریعتی می‌باشند شامل آن دسته از هواداران شریعتی می‌شوند که «با اندیشه‌های شریعتی برخورد گزینشی می‌کنند و در چارچوب باور قبلی خود که نسبت به جریان‌های سیاسی دیگر از راست راست تا چپ چپ دارند، آن قطعات گزینی شریعتی را تبیین و تفسیر می‌کنند» مثلاً اگر طرفدار رژیم مطلقه فقاهتی هستند آن قطعه‌های بریده گزینشی اندیشه‌های شریعتی را مثلاً در چارچوب رویکرد خمینی و غیر تفسیر می‌کنند و یا اگر طرفدار سازمان مجاهدین خلق هستند، در آن چارچوب تفسیر می‌کنند و غیره.

گروه سوم هواداران شریعتی که همان هواداران تطبیقی شریعتی می‌باشند و «در طول 43 سال گذشته ما خودمان را در چارچوب همین هواداران تطبیقی شریعتی تعریف کرده‌ایم» شامل آن دسته از هواداران شریعتی می‌شوند که بر این باورند که «متن اندیشه‌های شریعتی در غیبت شریعتی صورت صامت دارد» و برای آنکه اندیشه‌های صامت بتوانند از لای کتاب‌ها بیرون بیایند و در عرصه جامعه ایران زندگی کنند، لازم است که ما با «اندیشه‌های صامت شریعتی، دیالوگ مستمر داشته باشیم» و با «دیالوگ مستمر بتوانیم، اندیشه‌های شریعتی را در این زمان به حرف درآوریم». بدین خاطر، بدین ترتیب بود که ما در آن شرایط بر این باور بودیم که لازمه «به حرف درآوردن اندیشه‌های شریعتی در این زمان، دیالوگ با متن اندیشه‌های شریعتی می‌باشد» تا توسط آن بتوانیم آن اندیشه‌ها را در ظرف زمان و جامعه جاری و ساری بکنیم.

ادامه دارد