ما چه میگوئیم؟ - قسمت سی و چهار
ما میگوئیم در جامعه بزرگ امروز ایران «هر جریانی که بخواهد جز از مسیر دموکراسی سوسیالیستی و جنبشی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) به رهائی جامعه بزرگ ایران برسد، ناگزیر است (مانند انقلاب 57) به نتایجی (هم به معنای سیاسی و هم به معنای اقتصادی) با جوهر ارتجاعی دست پیدا کنند.»
ما میگوئیم «دموکراسی سوسیالیستی و جنبشی تکوین یافته از پائین (در شکل سیاسی یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی) حاکمیت همهٔ جامعه بر همهٔ جامعه میباشد، نه حاکمیت طبقهای خاص (آنچنانکه کارل مارکس میگوید) یا حاکمیت حزبی خاص (آنچنانکه لنین میگوید) بر کل جامعه است» بنابراین تنها از این مسیر است که «حاکمیت اکثریت عظیم بر اکثریت عظیم و برای اکثریت عظیم ممکن میشود.»
ما میگوئیم مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران «بدون اتحاد و بدون سازمانیابی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین) و بدون آگاهی از افقهای بزرگ تاریخی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران، هرگز نمیتوانند به رهائی دست پیدا کنند» و بدون این سه مؤلفه (اتحاد، سازمانیابی و آگاهی) حتی (آنچنانکه معلم کبیرمان در کتاب «امت و امامت» بر آن تاکید کرده است) «در دموکراسی هم به سطح گلههای رأی دهنده سقوط خواهند کرد و در خدمت این جریان یا آن جریان قرار میگیرند.»
ما میگوئیم در کشور ایران «دموکراسی هر چه وسیعتر و عمیقتر و رادیکالیزهتر بشود به سود اردوگاه بالنده و بزرگ مستضعفین ایران میباشد» چراکه این کنشگران سیاسی و اجتماعی و مطالباتی اردوگاه بزرگ ایران تنها در بستر دموکراسی است که میتوانند به جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین دست پیدا کنند و شرایط برای تقویت این اردوگاه جهت نفوذ بر ساختار سیاسی و اقتصادی جامعه به صورت دموکراسی مشارکتی فراهم نمایند.
ما میگوئیم در دیسکورس معلم کبیرمان شریعتی، «لیبرالیسم با دموکراسی دو چیز کاملاً متفاوت میباشد» چراکه در نگاه شریعتی:
اولاً لیبرالیسم نه تنها طرفدار دموکراسی تمام مردمی نمیباشد، بلکه برعکس همیشه به دنبال طبقاتی یا طبقهای کردن دموکراسی بوده است.
ثانیاً از نگاه شریعتی لیبرالیسم پیوسته تلاش کرده است تا گروههای عظیم پائینی جامعه را از امکان اعمال اراده جمعی خود محروم سازند.
ثالثاً از نگاه شریعتی لیبرالیسم پیوسته تلاش کرده است که قدرت سیاسی در جامعه را از زیر نفوذ پائینیهای جامعه خارج نمایند. البته این مرزبندی شریعتی در عرصه دموکراسی مشارکتی با مارکسیستهای حزب – دولت قرن بیستم هم انجام گرفته است، چراکه از نظر شریعتی، لنین و بلشویکها از فردای انقلاب اکتبر 1917 روسیه حق رأی عمومی را برای همه جامعه بزرگ روسیه کنار گذاشتند و حق رأی در شوروی را محدود به کارگران و دهقانان فقیر کردند؛ و باز در همین رابطه بوده است که لنین در پایان جنگ داخلی روسیه همه احزاب دیگر به جز حزب کمونیست روسیه (حزب سوسیال دموکراسی روسیه) غیر قانونی اعلام کرد و سیاست تک حزبی را بر شوروی نهادینه کرد و حتی پیشنهاد مارتوف را که میگفت: «احزابی که نظام شورائی حاکم را قبول دارند، از این قاعده مستثنی کند، نپذیرفت.»
قابل ذکر است که قبول جریانهای دیگر توسط لنین در دوران جنگ داخلی شوروی به خاطر تعهد لنین به دموکراسی نبوده است، بلکه به خاطر ناتوانیشان بوده است، زیرا نمیتوانستند بدون پیوند با احزاب دیگر چپ، دهقانان و زحمتکشان روسیه را علیه سرمایهداران و زمینداران و قدرتهای خارجی بسیج کنند.
ما میگوئیم پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی و جنبشی سه مؤلفهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) هرگز نباید «جهت راهبری (نه رهبری) جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، از سه سلاح بزرگ حرکت خود غافل بشوند»، این سلاح بزرگ عبارتند از:
1 - جنبشی بودن استراتژی حرکت پیشگامی آن هم در شکل خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین (نه در شکل حزبی و حرکت از بالا).
2 - سازماندهی افقی و عمودی خود و جنبشهای خودجوش.
3 - تئوری هدایتگر و راهبر حرکت.
یادمان باشد که «پیشگام برای یک مثقال پراکسیس سیاسی – اجتماعی (در جامعه بزرگ ایران) نیازمند به یک خروار تئوری تطبیقی (نه تئوری انطباقی و وارداتی و تئوری دگماتیستی که هرگز برای پیشگامان حرکتزا نخواهد بود) میباشد.»
ما میگوئیم در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در طول 45 سال گذشته از سال 55 الی الان):
اولاً مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران موتور دگرگونیهای ساختاری (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) در جامعه ایران میباشند.
ثانیاً در زمینه نفی بهرهکشی چه در مناسبات سرمایهداری حاکم و چه در مبارزه با مناسبات زمینداری سابق، باز این اردوگاه بزرگ مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران میباشند که به عنوان نیروی فاعل میباشند (نه تنها طبقه صرف کارگران ایران).
ثالثاً در مبارزه ضد بهرهکشی در چارچوب مناسبات سرمایهداری حاکم بر جامعه ایران، طبقه بورژوازی در هر شکل و صورت آن (برعکس آنچه که عزت سحابی مطرح میکرد) نمیتواند نقش مترقیانه و انقلابی داشته باشد.
رابعاً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، پیروزی انقلاب تنها با جهتگیری در ترازوی دموکراسی سه مؤلفهای و جنبشی (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی و حرکت بر پایههای جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین) قابل تعریف میباشد.
ما میگوئیم وحدت در جریانهای پیرو اندیشههای معلمان کبیرمان (اقبال و شریعتی) در آنجائی مفید است که این وحدت بتواند در خدمت میدانی کردن اندیشههای اقبال و شریعتی، در این شرایط تندپیچ اجتماعی – تاریخی جامعه بزرگ ایران درآید و گرنه وحدت بر پایه اندیشههای مجرد و انتزاعی حاصلی جز رکود برای این جریانها و یا افراد پیرو اندیشههای اقبال و شریعتی نخواهد داشت، بنابراین در چارچوب این رویکرد به حرکت وحدتگرایانه در میان جریانها و افراد پیرو اندیشههای اقبال و شریعتی است که «معتقدیم برای دستیابی به اتحاد و همگرائی این جریانها، نخست باید (پیش از آنکه متحد بشویم و برای آنکه متحد بشویم) اختلافمان در عرصه فهم اندیشههای معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی را بشناسیم»؛ و بدین ترتیب است که «بر این باوریم که قبل از شناخت اختلافات نظری بین جریانها و افراد پیرو اندیشههای اقبال و شریعتی هر گونه اتحاد و همگرائی و حرکت وحدتگرایانه عبث و بیهوده میباشد.»
ادامه دارد