پاسخ به سؤال‌های رسیده - سؤال نوزدهم – قسمت دوم

کدامین «استراتژی»؟

«مردم را از این‌ها بگیریم»؟ یا «این‌ها را از مردم بگیریم»؟

 

باری، توسط کسب این رهبری و هژمونی توسط روحانیت حوزه‌های فقاهتی بود که «انقلاب ضد استبدادی مردم ایران در نطفه شکست خورد و مرده به دنیا آمد». فراموش نکنیم که انقلاب ضد استبدادی 57 مردم نگون‌بخت ایران از همان روزی شکست خورد که تمامی جریان‌های چپ و مذهبی و ملی و تمامی جنبش‌ها از جنبش‌های دموکراتیک تا جنبش‌های کارگری جامعه بزرگ ایران زیر شعار «همه با هم» خمینی (بخوانید همه با من) دست بیعت با او دراز کردند آن هم در شرایطی که «حتی یکی از مدعیان چپ و سوسیالیسم و دموکراسی کتاب ولایت فقیه خمینی که مانیفست اندیشه‌های او بود، نخوانده بودند» و لذا در این رابطه بود که همه این جریان‌ها از 22 بهمن به بعد، به موازات فرو ریختن دستگاه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی، پس از بیعت با خمینی «به دنبال جمع کردن اسلحه و سربازگیری بودند» و واقعاً بر این باور بودند که می‌توانند در راستای کسب قدرت سیاسی مانند لنین، از انقلاب فوریه روسیه (که در رویکرد آنها همان انقلاب 22 بهمن خمینی بود) به راحتی عبور کنند و به انقلاب اکتبر 1917 روسیه دست پیدا کنند

که البته خمینی و حواریون او (با کسب تجربه از انقلاب مشروطیت) درس همه آنها را خوانده بودند؛ و لذا از فردای انقلاب 57 تمامی برنامه خودشان را در راستای قلع و قمع این جریان‌ها به کار گرفتند و از جنگ کردستان که در اسفند 57 یعنی یکماه بعد از انقلاب بهمن 57 شروع شد تا صندوق‌های رأی (خمینی با شعار: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر») و تا جایگزین کردن مجلس خبرگان قانون اساس به جای مجلس موسسان (توسط سید محمود طالقانی) و تا پروژه اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان ماه 58 (توسط باند موسوی خوئینی‌ها تحت عنوان دانشجویان پیرو خط امام) و تا پروژه سرپل قرار دادن دولت موقت انتقالی بازرگان (به عنوان محلل حکومت و قدرت و آموزش دادن حواریون خمینی) و حذف آنها و تا کودتای فرهنگی بهار 59 (توسط تئوریسین ارتجاع یعنی حسین حاجی فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش) و تا تکیه بر صدور انقلاب به کشورهای منطقه و تکوین جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی خمینی با حزب بعث عراق به رهبری صدام حسین و تا 30 خرداد 60 و کشتار دهه 60 و در رأس آنها نسل‌کشی سیاسی تابستان 67 با فتوای خمینی در زندان‌های سیاسی و غیره، همه و همه سناریوی از پیش طراحی شده رژیم مطلقه فقاهتی و خمینی جهت حذف آلترناتیوهای رژیم مطلقه فقاهتی در دهه 60 بود؛ که متاسفانه در این امر خمینی و حواریون او موفق هم شدند؛ یعنی در طول 41 سال گذشته رژیم مطلقه فقاهتی توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر خود توانسته‌اند به حذف و قلع و قمع بالقوه و بالفعل آلترناتیوهای خود در داخل و خارج از کشور دست پیدا کنند.

بطوریکه «پس از 41 سال متاسفانه امروز شاهدیم که رژیم مطلقه فقاهتی نه در داخل و نه در خارج از کشور آلترناتیوی ندارد» و در این رابطه است که در شرایط فعلی قدرت‌های امپریالیستی و ارتجاعی منطقه هیچ آلترناتیوی برای رژیم مطلقه فقاهتی نمی‌بینند و «در تحلیل نهایی، همه آنها منافع خود را در حفظ همین رژیم می‌بینند» و البته تکیه این قدرت‌های امپریالیستی و ارتجاعی منطقه بر جریان‌های سیاسی داخل و خارج از کشور، تنها در راستای «کسب اهرم فشار برای به تسلیم وادار کردن رژیم مطلقه فقاهتی می‌باشد.»

ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد عبارتند از:

1 - در پاسخ به دو سؤال: «کدامین استراتژی؟ مردم را از حاکمیت مطلقه فقاهتی بگیریم؟ یا آنها را از مردم ایران بگیریم؟» دو پاسخ می‌توانیم به دو سؤال فوق بدهیم.

اول اینکه بگوئیم «اولویت آن است که باید مردم و توده‌های اعماق جامعه ایران را از حاکمیت مطلقه فقاهتی بگیریم.»

دوم اینکه بگوئیم «برای شکست حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم، باید ابتدا خود صاحبان قدرت رژیم مطلقه فقاهتی را از مردم ایران بگیریم» در این رابطه مطرح کردیم که در تحلیل نهائی هر دو پاسخ فوق برای «کنش‌گران فردی و جمعی جریان‌های سیاسی تبیین کننده استراتژی می‌باشد» چراکه در ادامه با تعیین یکی رویکردهای دوگانه فوق، موظفیم بگوئیم «چگونه؟» یادمان باشد که «چگونه؟» در اینجا همان «استراتژی فرد و جریان‌های سیاسی می‌باشد» که مشخصاً در 150 سال گذشته (از زمان میرزا یوسف خان مستشارالدوله که جزوه «یک کلمه» را نوشت تا به امروز) این استراتژی توسط پیشاهنگان فردی و جریانی داخل و خارج از کشور ایرانی تبیین شده است.

2 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران که از سال 58 حرکت برونی خود را در چارچوب حرکت عمودی و یا سازمانی آرمان مستضعفین شروع کرده است، تبیین «استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه» خودش را در ادامه «جنبش روشنگری شریعتی» با همین سؤال آغاز کرده است، یعنی در شرایطی که گروه فرقان از سال 58 با ادعای ادامه حرکت شریعتی، مدعی بود که توسط ترور صاحبان سه قدرت «زر و زور و تزویر» جهت تحول در جامعه ایران «باید آنها را از مردم بگیریم»، آرمان مستضعفین با علم کردن شعار: «این‌ها را از مردم نگیرید، مردم را از این‌ها بگیرید» انحراف استراتژی و ترورهای گروه فرقان را به نقد کشید و در ادامه همین رویکرد بود که آرمان مستضعفین در سال 60 در نامه سرگشاده به رهبری مجاهدین خلق، رویکرد ارتش خلقی و چریک‌گرائی و ترورهای سازمان مجاهدین خلق از 30 خرداد به بعد به نقد کشید و «فرایند 30 خرداد به بعد سازمان مجاهدین خلق را چاهی دانست که خمینی برای سلاخی مجاهدین از قبل آماده کرده بود.»

لذا بدین ترتیب بود که مجاهدین خلق با تصور اینکه می‌توانند توسط مبارزه مسلحانه توازن قوا را در عرصه میدانی به سود خود تغییر بدهند، وارد این چاه ویل از پیش کنده شده خمینی شدند و البته مدت 38 سال است که مجاهدین خلق در این چاه ویل رژیم مطلقه فقاهتی در حال دست و پا زدن می‌باشند و متاسفانه علی الدوام با پرداخت هزینه‌های نجومی در حال عقب‌نشینی از تمامی سرمایه سیاسی و استراتژیک و اجتماعی گذشته خود می‌باشند؛ و در طول 38 سال گذشته «جز تقدیس و تمجید از انحرافات تاکتیکی و استراتژی خود، حتی حاضر نشده‌اند به اندازه دو خط گذشته خود را نقد بکنند.»

به هر حال در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران د ر طول 41 سال گذشته در عرصه حرکت عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و حرکت افقی یا جنبشی نشر مستضعفین پیوسته در چارچوب استراتژی: «این‌ها را از مردم نگیرید، مردم را از این‌ها بگیرید» پیوسته تلاش کرده است که «استراتژی ارتش خلقی و چریک‌گرائی و ترور سازمان مجاهدین خلق را به نقد بکشد» و فونکسیون استراتژی مجاهدین خلق در طول بیش از نیم قرن گذشته نسبت به جامعه ایران «یک استراتژی انطباقی کپی پیست شده» (از مناطق و جغرافیای دیگر از الجزائر تا کوبا بداند که هرگز در جامعه ایران به علت خودویژگی‌های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نمی‌تواند از فونکسیون مثبتی برخوردار بشود) بداند؛ و لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، بخصوص در طول 38 سال گذشته، (حرکت سازمان مجاهدین خلق) تمامی انحرافات تاکتیکی و استراتژی از پیوند با صدام حسین تا پیوند امروز با جناح هار امپریالیسم آمریکا جهت سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم معلول همین انحراف استراتژی ارتش خلقی و چریک‌گرائی و ترور آنها تحلیل نماید؛ و قطعاً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تا زمانیکه سازمان مجاهدین خلق در عرصه استراتژی بیش از نیم قرن گذشته خود حاضر به بازنگری و بازشناسی و بازسازی نشوند، هرگز نمی‌توانند خود را از باتلاق انحراف سیاسی که امروز گرفتار آن شده‌اند، نجات بدهند.

3 - برای جایگزین کردن استراتژی: «مردم را از اینها بگیریم» به جای استراتژی: «این‌ها را از مردم بگیریم» باید مبانی رویکرد و استراتژی خود را بر پایه این اصول استوار کنیم:

الف – چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی باید «رویکرد تطبیقی جایگزین رویکرد انطباقی بکنیم» زیرا برای اینکه «بتوانیم مردم را از این‌ها بگیریم» باید:

اولاً به جای رویکرد «نخبه‌گرایانه و حرکت از بالا، به حرکت از پائین اعتقاد پیدا کنیم.»

ثانیاً باید بر این باور باشیم که «آگاهی نباید از بیرون به توده‌های اعماق جامعه ایران تزریق بکنیم» بلکه برعکس، باید بر این اعتقاد باشیم که «آگاهی باید صورت کنکرت و مشخص از دل حرکت گروه‌های مختلف اجتماعی (جامعه بزرگ و متکثر ایران در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری وبرابری‌طلبانه طبقه کار و زحمت) حاصل بشود.»

ثالثاً مؤمن این به حقیقت باشیم که «نجات مردم از بالائی‌های قدرت، از مسیر اولویت کسب قدرت سیاسی توسط نخبگان سیاسی داخل و خارج از کشور عبور نمی‌کند» چراکه تا زمانیکه اعماق جامعه ایران «در مسیر رهائی از اسارت فرهنگی، اسارت اجتماعی، اسارت سیاسی و اسارت اقتصادی قرار نگیرند، هرگز و هرگز کسب قدرت سیاسی توسط نخبگان و احزاب بالائی‌های قدرت نمی‌تواند باعث رهائی توده‌های اعماق جامعه ایران بشود» و از همه مهمتر اینکه «بدون رهائی پائینی‌های جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران، شرایط برای بازتولید استبداد به صورت خشن‌تر از گذشته فراهم می‌شود» آنچنانکه در جریان انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، شاهد بودیم که به علت اینکه اعماق جامعه ایران در مسیر رهائی از اسارت فرهنگی و اسارت اجتماعی و اسارت اقتصادی قرار نگرفتند، با رهائی موقت از اسارت سیاسی (توسط سرنگون شدن رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) جامعه ایران نتوانست از اسارت فرهنگی و اسارت اسلام دگماتیست فقاهتی (تعبدگرا و تکلیف‌محور و تقلیدگرا) و اسارت اجتماعی و اسارت اقتصادی رهائی پیدا کند، در نتیجه همین امر بسترساز آن شد که حتی «همان رهائی موقت از اسارت سیاسی هم قربانی بشود» و شرایط برای شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران و بازتولید استبدادی خشن‌تر از گذشته در قالب نظریه ولایت فقیه خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم فراهم گردد.

رابعاً بر این اعتقاد باشیم که «بدون تحول فرهنگی و تحول اجتماعی از پائین هرگز نمی‌توان به استراتژی مردم را از این‌ها بگیریم دست پیدا کنیم». یادمان باشد که اختلاف مهاتما گاندی با علامه محمد اقبال لاهوری در جریان انقلاب هندوستان در عرصه مبارزه ضد استعماری با امپریالیسم انگلستان، در همین رابطه شکل گرفته بود، چراکه «مهاتما گاندی بر مبارزه سیاسی از بالا در چارچوب نافرمانی مدنی به صورت یک اقدام جمعی و در ابعاد توده‌ای تکیه می‌کرد» و نافرمانی مدنی را «شیوه مبارزه» برای رسیدن به خواست‌های جمعی مردم هندوستان در مبارزه ضد استعماری بر علیه امپریالیسم انگلستان تعریف می‌کرد و معتقد بود که توسط نقض آگاهانه و عامدانه و مسالمت‌آمیز قوانین و مقررات و فرامین معین حکومتی دست نشانده امپریالیسم انگلستان توسط مردم هندوستان به صورت مدنی یا به صورت غیر نظامی و غیر قهرآمیز مردم هندوستان می‌توانند به اهداف رهائی‌بخش خود در مبارزه ضد استعماری دست پیدا کنند. در این رابطه بود که او تلاش می‌کرد تا با توده‌ای کردن مبارزه نافرمانی مدنی، امپریالیسم انگلستان را به زانو درآورد.

اما علامه محمد اقبال لاهوری برعکس مهاتما گاندی (که بر مبارزه نافرمانی مدنی به صورت استراتژی تکیه می‌کرد) بر «شیوه نافرمانی مدنی گاندی» به عنوان تاکتیک سیاسی تکیه می‌کرد نه استراتژی. قابل ذکر است که محمد اقبال به عنوان یک فعال سیاسی و اجتماعی و یکی از رهبران مبارزه رهائی‌بخش مردم هندوستان با امپریالیسم انگلستان، برای اینکه شیوه نافرمانی مدنی مبارزه گاندی در مبارزه ضد استعماری و رهائی‌بخش مردم هندوستان، علاوه بر رویکرد سلبی آن بتواند در عرصه ایجابی توسط جامعه آلترناتیوی بسترساز دموکراسی و سوسیالیسم برای مردم هندوستان بشود، «معتقد به تحول فرهنگی از پائین در توده‌های اعماق جامعه هندوستان بود که البته مهاتما گاندی در این رابطه مخالف رویکرد تحول فرهنگی از پائین محمد اقبال بود» و او بر این باور بود که «تنها با تحول سیاسی از بالا می‌تواند مبارزه ضد استعماری مردم هندوستان در چارچوب نافرمانی مدنی به اهداف سلبی و ایجابی آن برساند.»

خامسا برای اینکه بتوانیم استراتژی «مردم را از این‌ها بگیریم» در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و تصوف‌زده ایران مادیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ببخشیم، «باید توده‌های اعماق جامعه ایران را از فرایند تقلیدگرائی و تعبدگرائی و تکلیف‌گرائی در برابر بالائی‌های قدرت (امروز جامعه بزرگ و متکثر ایران) وارد فرایند حقی و شعوری و دنیاگرائی و اختیار و انتخاب‌گرائی فردی و اجتماعی بکنیم» تا توده‌های اعماق جامعه ایران برای خود حق و حقوقی قائل بشوند و مشروعیت حاکمیت و بالائی‌های قدرت را به چالش بکشند. یادمان باشد که در جریان انتخابات مجلس هفتم (که دربست به صورت مهندسی شده در دایره هسته سخت رژیم و حزب پادگانی خامنه‌ای قرار داشتند و جناح به اصطلاح اصلاح‌طلبان درون حکومتی بی‌نصیب از آن بودند) مشکینی رئیس مجلس خبرگان رهبری (در آن زمان) در نماز جمعه قم در تقدیس از انتخابات مهندسی شده مجلس هفتم حزب پادگانی خامنه‌ای اعلام کرد که: «من از امام زمان تشکر می‌کنم که رسماً در شب قدر آمدند و با توشیح خودشان پای لیست نمایندگان مجلس هفتم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آنها را تائید کردند» (فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ).

ادامه دارد