پاسخ به سوالهای رسیده – سؤال شانزدهم
تئوری «جنبش فمینیستی» زنان ایران در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران - قسمت دوم
البته این جنبش ضد استبدادی جامعه ایران تحت هژمونی جنبش دانشجوئی در سالهای آغازین دهه 40 یعنی سالهای 40 و 41 تا 15 خرداد 42 با ظهور «جنبش ارتجاعی فقاهتی و زنستیزانه» حوزههای فقهی تحت هژمونی خمینی دچار انحراف تاریخی گردید که پس از چهار سال رکود و انحراف، از سال 44 با ظهور «جنبش چریکی و مسلحانه مدرن» متأثر از جنبشهای پیشاهنگی کوبا و چین و الجزائر و خلق فلسطین، دوباره «جنبش ضد استبدادی» به انحراف کشیده شده توسط جنبش فقاهتی 15 خرداد، در چرخه جنبش چریکی مدرن پیشاهنگی (که برای یک دهه از سال 44 تا 55 بر جامعه ایران مسلط بود) بازتولید گردید
که البته از نیمه دوم سال 55 به علت شکست «جنبش چریکی مدرن پیشاهنگی» در جامعه ایران در خلاء «جنبش سیاسی» ایران از سال 56 با اعتلای «جنبش ضد استبدادی» (همه جانبه تودهای و فراگیر جامعه ایران)، «جنبش چریکی مدرن پیشاهنگی» جای خود را به «جنبش ضد استبدادی» تودهای مردم ایران داد؛ که بدون رهبری درونجوش و بدون سازماندهی دینامیک و بدون برنامهریزی، این «جنبش ضد استبدادی» مردم ایران از سال 56 به صورت فراگیر و همه جانبه روند رو به اعتلای خود را آغاز کرد؛ که فقدان رهبری درونجوش و فقدان سازماندهی و تشکیلات و برنامه جنبش ضد استبدادی مردم ایران در این فرایند باعث گردید تا از سال 57 شرایط برای باز تولید «جنبش فقاهتی» ارتجاعی سالهای 41 - 42 فراهم بشود.
در نتیجه بدین ترتیب بود که به علت فراهم شدن شرایط، بسترها جهت موجسواری روحانیت حوزه فقاهتی تحت هژمونی خمینی با شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» و در راستای کسب قدرت سیاسی در چارچوب نظریه شخصی «ولایت فقیه» خمینی فراهم گردید، شکست «جنبش پنج ساله ارشاد شریعتی» (که از سال 47 تا آبان 51 ادامه داشت) به علت رهبری فردی خود شریعتی و عدم توانائی او در سازماندهی و پرورش کادرها و برنامهریزی و ناتوانی در تدوین و تنظیم تئوریهای جنبش پیشگامی (که مبین استراتژی شریعتی و خط افتراق جنبش ارشاد شریعتی با جنبش سه مؤلفهای پیشاهنگی، اعم از حزب طراز نوین لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریکگرائی رژی دبرهای بود و به علت تکیه شریعتی بر تئوریهای عام و کلی مذهبی و سیاسی و تشکیلاتی و اقتصادی، بدون دستیابی به تئوریهای کنکریت در عرصه استراتژی و ایدئولوژی و اقتصاد سیاسی و تاکتیکی و جهت پرورش کادرهای همه جانبه و ارائه تحلیلهای مشخص از شرایط مشخص جهت تعیین وظایف مشخص) باعث گردید تا به موازات شکست «جنبشهای پیشاهنگی» نیمه اول دهه 50، «جنبش پیشگامی» (ارشاد شریعتی هم به خصوص از بعد از غیبت فیزیکی شریعتی در خرداد 56) با شکست همه جانبه روبرو گردد.
البته شکست «جنبش پیشگامی» ارشاد شریعتی، فونکسیون اجتماعی برعکس شکست جنبشهای سه مؤلفهای پیشاهنگی (پیرو حزب طراز نوین لنین و ارتش خلقی مائو و چریکگرائی رژی دبرهای) داشت، چراکه برعکس جنبشهای سه مؤلفهای پیشاهنگی که حرکت آنها محدود و محصور به جریانهای روشنفکری جامعه ایران میشدند و حداکثر در سطح دانشگاههای ایران محصور میگردیدند و هرگز این جنبشهای سه مؤلفهای پیشاهنگی نتوانستند از بدنه جامعه ایران به سمت قاعده و تودهها و زحمتکشان شهر و روستا نفوذ نمایند، جنبش ارشاد شریعتی به علت پتانسیل دینی این جنبش و به علت دینی بودن جامعه ایران و به علت تکیه شریعتی در عرصه استراتژی خود بر قدرت عظیم انرژی دین در جامعه ایران، توانست برای اولین مرتبه در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 دامنه «جنبش پیشگامی» خود را از محدوده بدنه و اقشار میانی جامعه ایران، به عرصه «قاعده و تودههای پائینی» جامعه ایران بکشاند؛ و توسط این اعتلا بود که شرایط برای سونامی آزادسازی نیروهای قاعده جامعه ایران در فرایند «جنبش ضد استبدادی پساشکست جنبش پیشاهنگی چریکگرائی و در غیبت جنبش سیاسی ایران در سالهای 56 - 57 فراهم گردید»؛ که صد البته این انرژی عظیم آزاد شده (در غیبت فیزیکی خود شریعتی و در غیبت رهبری درونجوش و دینامیک جنبش ضد استبدادی و در غیبت جنبش سیاسی ایران و در غیبت سازماندهی و تشکیلات و برنامه و استراتژی و هدایتگری جنبش شکستخورده پیشگامی ارشاد شریعتی) هر چند در آغاز اعتلای جنبش ضد استبدادی سالهای 56 - 57 بستری آماده جهت قیام انفجاری و سونامیوار تودههای شهر و روستاهای ایران گردید، اما اوج فاجعه اینجا بود که به موازات تثبیت هژمونی روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی و تثبیت رهبری خمینی و بازتولید جنبش ارتجاعی و انحرافی زنستیزانه فقاهتی سالهای آغازین دهه 40 و تثبیت شعار انحرافی و ارتجاعی و ضد دموکراتیک «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» و قرار گرفتن عکس خمینی در ماه، تمامی نیروهای آزاد شده «جنبش پیشگامی ارشاد شریعتی»، در خدمت جنبش فقاهتی و زنستیزانه بازتولید شده روحانیت دگماتیست حوزههای فقاهتی تحت هژمونی خمینی درآمد.
لذا از آنجا بود که همان جنبش ضد استبدادی که از سال 56 به صورت انفجاری و فراگیر و همه جانبه در شهر و روستاهای سیلان پیدا کرده بود و نسبت به جمعیت ایران فراگیرترین و عظیمترین جنبش ضد استبدادی تاریخ بشر گردیده بود، با تثبیت رهبری روحانیت حوزههای فقاهتی موجسوار و از راه رسیده و صفر کیلومتر و دگماتیست بر جنبش ضد استبدادی فوق، از نیمه دوم سال 57 بستر بازتولید جنبش ارتجاعی فقاهتی سالهای آغازین دهه 40 گردید و همین «بازتولید آن جنبش ارتجاعی فقاهتی» از نیمه دوم سال 57 بود که باعث گردید تا در فرایند پساانقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران، روحانیت حوزههای فقاهتی آن جنبش ارتجاعی فقاهتی دگماتیستی، تمامی تلاش خود را در جهت تثبیت حاکمیت خود بر مؤلفههای سه گانه قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی (در چارچوب نظریه شخصی ولایت فقیه خمینی) متمرکز کردند و در چارچوب تثبیت حاکمیت روحانیت حوزههای فقاهتی آن جنبش بازتولید شده ارتجاعی فقاهتی بر مدیریت سیاسی و اقتصادی و معرفتی جامعه ایران بود که «فقه دگماتیست حوزههای فقاهتی» نهادینه گردید و به صورت قانون اساسی و قوانین زیرمجموعه آن درآمد؛ و به موازات نهادینه شدن رهبری آن جنبش بازتولید شده ارتجاعی سالهای آغازین دهه 40 و نهادینه شدن فقه دگماتیست حوزههای فقاهتی و نهادینه شدن نظریه شخصی «ولایت فقیه» خمینی بود که هیولای رژیم مطلقه فقاهتی به عنوان سنتز همه عوامل فوق متولد گردید؛ و ظهور همین هیولای قدرت بود که باعث گردید تا آن انقلاب ضد استبدادی تودههای ایران از همان بدو تولد خود مرده بدنیا بیاید.
البته شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران (که معلول انحراف جنبش ضد استبدادی 56 - 57 در عرصه رهبری و در فقدان سازماندهی و تشکیلات و رهبری دینامیک و درونجوش و در غیبت جریانهای جنبش سیاسی ایران بود) مانند شکست انقلاب مشروطیت و شکست جنبش دموکراسیخواهانه مصدق (توسط کودتای 28 مرداد 32) باعث گردید تا سرفصلی نوین در تاریخ حرکت تحولخواهانه 150 ساله مردم ایران بوجود بیاید، فراموش نکنیم که در تاریخ 150 ساله حرکت تحولخواهانه مردم ایران، «سه سرفصل تاریخی» وجود دارد که این سه سرفصل تاریخی باعث گردیده است تا پروسه استحاله حرکت «جنبشهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه و رهائیبخش» مردم ایران دچار تغییر کیفی بشود. این سه سرفصل عبارتند از:
الف – شکست انقلاب مشروطیت.
ب - شکست جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق (توسط کودتای 28 مرداد 32 و به وسیله امپریالیسم آمریکا).
ج – شکست انقلاب ضد استبدادی 57، در خصوص فونکسیون «شکست انقلاب مشروطیت» در عرصه تغییر کیفی جنبشهای تحولخواهانه جامعه ایران باید:
اولاً به ظهور اولین «جنبش قهرآمیز تودهای» تحت رهبری ستارخان و باقرخان اشاره کنیم که با ظهور این جنبش قهرآمیز تودهای، تمامی جنبشهای پیشاانقلاب اول مشروطیت و پساانقلاب اول مشروطیت ایران، تحت تأثیر خود قرار داد و آن جنبش قهرآمیز تودهای با فتح تهران توانست دوران استبداد صغیر محمدعلی شاه قاجار را به پایان برساند.
ثانیاً باید به ظهور جنبشهای عدالتخواهانه منطقهای دهه بعد از فتح تهران تا کودتای امپریالیستی – انگلیسی رضاخان – سیدضیاء اشاره کنیم که در فرایند پساشکست انقلاب دوم مشروطیت به موازات سرکوب جنبش ضد استبدادی مردم ایران، این جنبشهای منطقهای (کوچکخان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و کلنل پسیان در خراسان) ظهور کردند، هر چند که «ظهور آنها تحت تأثیر انقلاب اکتبر روسیه بود» ولی فونکسیون اجتماعی تاریخی این جنبشها در عرصه حرکت 150 ساله تحولخواهانه مردم ایران خود معرف تغییر کیفی در حرکت تحولخواهانه مردم ایران بودند.
اما در رابطه با شکست جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران تحت رهبری دکتر محمد مصدق (توسط کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا) و فونکسیون آن در جنبشهای 150 ساله حرکت تحولخواهانه مردم ایران به عنوان سرفصلی که عامل تغییر کیفی در روند جنبشهای حرکت تحولخواهانه مردم ایران گردید، باید عنایت داشته باشیم که از بعد از کودتای 28 مرداد 32 هر چند «جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران شکست خورد» و هرچند در سالهای 41 تا 15 خرداد 42 با ظهور جنبش ارتجاعی فقاهتی و زنستیز، جنبش ضد استبدادی مردم ایران برای برههای از تاریخ حرکت تحولخواهانه مردم ایران دچار انحراف و عقبگرد شد و هر چند بازتولید همین جنبش ارتجاعی فقاهتی و زنستیز از نیمه دوم سال 57 بود که عامل اصلی شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران شد و هر چند کودتای 28 مرداد 32 باعث بازتولید رژیم توتالیتر پهلوی و دستگاههای مخوف سرکوبگر او از ساواک تا نیروهای نظامی و انتظامی این رژیم گردید، با همه این احوال، همین عوامل باعث گردیدند تا در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32، جنبش ضد استبدادی مردم به صورت فراگیر و همه جانبه تحت هژمونی جنبش دانشجوئی و جنبش چریکگرائی و جنبش پیشگامی ارشاد شریعتی، روندی رو به اعتلا پیدا کند، آنچنانکه اگر در این رابطه داوری کنیم که خروجی نهائی جنبش ضد استبدادی 25 ساله پساکودتای 28 مرداد 32 بود که باعث گردید تا انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران تکوین و اعتلا پیدا کند، داوری غیر واقعگرایانهای نکردهایم.
برای فهم این موضوع تنها کافی است که بدانیم که تمامی مبارزه جریانهای جنبش سیاسی ایران در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 بدون استثناء تا انقلاب 57 دارای جوهر ضد استبدادی و ضد رژیم توتالیتر پهلوی بودند و اکثریت قریب به اتفاق آنها خواهان سرنگونی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی بودند؛ و تقریباً هیچکدام از آن جریانها معتقد به استحالهپذیری رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی نبودند؛ که صد البته همه اینها محصول شجره خبیثه کودتای امپریالیسم آمریکا در 28 مرداد 32 بود.
بنابراین آنچنانکه شکست انقلاب مشروطیت باعث عمده شدن جوهر «عدالتطلبانه» در تمامی مبارزه جریانهای جنبش سیاسی پساشکست انقلاب دوم مشروطیت گردید، شکست «جنبش دموکراسیخواهانه» مردم ایران توسط کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا، عامل عمده شدن جوهر «ضد استبدادی» در تمامی مبارزه جریانهای جنبش سیاسی ایران گردید؛ که البته این جوهر «ضد استبدادی» مبارزه جریانهای جنبش سیاسی ایران در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32، تأثیر دو مؤلفهای متضادی بر حرکت تحولخواهانه مردم ایران داشته است، چرا که آنچنانکه این جوهر «ضد استبدادی» مبارزه جریانهای جنبش سیاسی ایران باعث گردید تا تمامی پتانسیل جامعه ایران به طرف سرنگونی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی متمرکز گردد و همین امر عامل سرنگونی رژم کودتائی و توتالیتر پهلوی شد، از زاویه دیگر همین عمده شدن جوهر «ضد استبدادی» مبارزه جریانهای سیاسی باعث گردید تا نه تنها تودههای قاعده جامعه ایران، حتی تمامی جریانهای جنبش سیاسی ایران «بدون فهم جوهر ارتجاعی شعار سرنگونی رژیم پهلوی خمینی تحت هژمونی او قرار گیرند» و عکس او را در سطح کره ماه قرار دهند و شعار «به کوری چشم شاه / عکس امام تو ماهه» بلند کنند؛ و همین ضعف بود که باعث گردید تا بدون فهم جوهر توتالیتری نظریه شخصی «ولایت فقیه» خمینی، جنبش ضد استبدادی 25 ساله پساکودتای 28 مرداد 32 در تحلیل نهائی با ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی، یک رژیم توتالیتر بسیار مخوفتر از رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی توسط انقلاب ضد استبدادی 57 جایگزین و جانشین آن کنند.
بیشک عامل اصلی پیروزی روحانیت فقاهتی و عامل اصلی پیروزی موجسواران از راه رسیده صفر کیلومتر بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران از نیمه دوم سال 57 و عامل اصلی تثبیت هژمونی خمینی بران جنبش ضد استبدادی مردم ایران و عامل اصلی بازتولید جنبش ارتجاعی فقاهتی و زنستیزانه سالهای آغازین دهه 40 روحانیت حوزههای فقاهتی، همان شعار «سرنگونی شاه» یا شعار «شاه باید برود» خمینی بود. نیاز به تکرار و تاکید مجدد است که اگر جریانهای جنبش سیاسی ایران در آن شرایط تندپیچ تاریخی به این حداقل تئوری مسلح بودند که «هر گونه جنبش ضد شاه و ضد پهلوی نمیتواند جنبش ضد استبدادی باشد و نمیتواند مثبت و مترقی باشد و جنبش ارتجاعی فقاهتی و زنستیزانه فوق توسط شعار ضد شاه از آغاز در تلاش مشارکت و کسب قدرت سیاسی بوده است، هرگز و هرگز جریانهای جنبش ضد استبدادی سیاسی ایران حاضر نمیشدند تا تن به قبول هژمونی روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران بدهند»؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که اگر دیدیم که در سال 57 جنبش کارگری ایران حاضر به قبول هژمونی خمینی و روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران شدند و اگر دیدیم که جنبش حاشیهنشینان کلان شهرهای ایران حاضر به قبول هژمونی خمینی و روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 شدند و اگر دیدیم که جنبش دانشجوئی ایران حاضر به قبول هژمونی خمینی و روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران شدند و اگر دیدیم که جنبش زنان ایران برای اولین بار در تاریخ حرکت تحولخواهانه مردم ایران علیرغم جوهر زنستیزانه اسلام فقاهتی حاضر به قبول هژمونی خمینی و روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 شدند و اگر دیدیم که طبقه متوسط شهری یا اقشار میانی جامعه ایران حاضر به قبول هژمونی خمینی و روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران شدند و اگر دیدیم که حتی زحمتکشان روستاهای ایران علیرغم جوهر استثمارگرایانه اسلام فقاهتی حاضر به قبول هژمونی خمینی و روحانیت فقاهتی بر جنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران شدند، همه اینها معلول و سنتز انحراف جریانهای جنبش سیاسی در عدم تمیز بین مبارزه ضد شاه و ضد پهلوی با مبارزه ضد استبدادی بوده است، چراکه جنبش سیاسی ایران در سال 57 فاقد تئوری استبداد بود؛ و در این رابطه جا دارد، در این جا داوری کنیم که با چنین رویکرد انحرافی به جنبش ضد استبدادی، اگر صد بار دیگر هم جامعه ایران اقدام به انقلاب ضد استبدادی بکنند، باز با رفتن رژیمهای توتالیتر قبلی، رژیمهای مخوفتری جانشین آنها میشوند.
ادامه دارد