پاسخ به سوال‌های رسیده - سؤال هیجدهم – قسمت اول

جنبش پیشگامان جهت اعتلای خودآگاهی (طبقاتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی) جامعه بزرگ ایران،
چگونه می‌توانند با پرسش‌های جدید، پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشند؟

 

اگر بخواهیم به صورت موجز و مختصر و کپسولی تعریفی از «وظایف محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» ارائه بدهیم، بدون تردید باید بگوئیم: «روشن کردن موتور خودآگاهی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران محوری‌ترین وظیفه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد» اما سوالی که در این رابطه قابل طرح است اینکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چگونه می‌توانند به انجام این وظیفه کلیدی و محوری خود دست پیدا کنند؟

در پاسخ به این سؤال است که می‌توانیم بگوئیم که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب جنبش روشنگری خود در عرصه ترویج و تبلیغ و تهییج، باید توسط مکانیزم‌ها یا سازوکارهای مختلف نظری و عملی در مؤلفه‌های مختلف سلبی و ایجابی بتوانند احساس دیالکتیک طبقاتی، اجتماعی و سیاسی در گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران ایجاد نمایند»؛ و قطعاً «تا زمانیکه احساس دیالکتیک طبقاتی و اجتماعی و سیاسی در گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران حاصل نشود، خود تضادهای طبقاتی و اجتماعی و سیاسی هر چند هم که گسترده و شدید هم که باشد، فی نفسه نمی‌توانند موتور مبارزه طبقاتی و اجتماعی و سیاسی این گروه‌های اجتماعی بشوند

مقایسه مبارزه گروه‌های اجتماعی در دو دوره برده‌داری و سرمایه‌داری این حقیقت را برای ما آفتابی می‌سازد که تنها «شدت تضادهای طبقاتی و اجتماعی و سیاسی تا زمانیکه که احساس دیالکتیک این تضادها در وجدان آن گروه‌های اجتماعی حاصل نشوند، نمی‌توانند حرکت‌زا و مبارزه‌آفرین باشند»؛ بنابراین در این رابطه است که «مسئولیت محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بوجود آوردن شرایط برای این احساس دیالکتیک در گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشد

پر پیداست که این مهم برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید صورت انتزاعی و مجرد از عرصه مشخص هستی اقتصادی و اجتماعی آن گرو ه‌های اجتماعی داشته باشد. طبیعی است که به چالش کشیدن پاسخ‌های حاکم بر هستی اقتصادی و زندگی مشخص اجتماعی (این گروهای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران) دلالت بر همان نظام عینی و اجتماعی و سیاسی حاکم بر زندگی این گروه‌های اجتماعی می‌کنند؛ به عبارت دیگر به چالش کشیدن پاسخ‌های گذشته توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران یک امر «ذهنی و انتزاعی و فرا مکانی و فرا زمانی» نیست، بلکه برعکس «امری عینی و واقعی» می‌باشند؛ و از اینجاست که می‌توانیم نتیجه بگیریم که «این هستی زندگی اجتماعی و اقتصادی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران است که بسترساز معرفت طبقاتی و سیاسی و اجتماعی آنها می‌شوند نه بالعکس» لذا به همین دلیل است که رسالت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه انتقال دیالکتیک این هستی به معرفت طبقاتی و اجتماعی و سیاسی می‌باشند.

بدین ترتیب است که زمانی که می‌گوئیم جنبش پیشگامان باید توسط پرسش‌های تازه، پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشند، این عنوان را باید در چارچوب همان «انتقال دیالکتیک مشخص عینی بین هستی و معرفت فوق تعریف نمائیم نه به صورت یک امر نظری و ذهنی و انتزاعی» و اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که از جمله وظایف محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «به چالش کشیدن پاسخ‌های عینی و واقعی گذشته توسط پرسش‌های جدید عینی و واقعی می‌باشد

باری، بدین ترتیب است که طرح «پرسش‌های تازه» مشخص در چارچوب حرکت صنفی و سیاسی و اجتماعی و طبقاتی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران توسط جنبش پیشگامان، می‌توانند پاسخ‌های گذشته یا نظام بهره‌کشی و تبعیض‌های طبقاتی، جنسیتی، اجتماعی، فرقه‌ای و قومی و نژادی، عقیدتی و سیاسی حاکم بر هستی اقتصادی و اجتماعی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را به چالش بکشند؛ بنابراین، طرح دو ترم «پرسش‌های تازه و پاسخ‌های کهنه» در اینجا ممکن است راه‌زنی کند (و برای مخاطب ایجاد تداعی یک امر ذهنی و مجرد و انتزاعی بکند) در صورتی که منظور ما در اینجا کاملاً عکس آن می‌باشد، چراکه هم موضوع «پرسش‌های تازه» و هم موضوع «پاسخ‌های کهنه» در کادر هستی اقتصادی و اجتماعی و یا زندگی مادی اجتماعی و صنفی و سیاسی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران تعریف می‌گردد؛ به عبارت دیگر چه در عرصه پرسش‌های تازه و چه در عرصه پاسخ‌های کهنه، رابطه‌های بهره‌کشی و تبعیض‌های طبقاتی، اجتماعی، قومی، عقیدتی، جنسیتی، سیاسی، نژادی و فرقه‌ای در عرصه‌های مختلف سلبی و ایجابی به چالش کشیده می‌شوند.

سؤال مهمی که در این رابطه قابل طرح است اینکه، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چگونه از این ساز و کار می‌توانند در عرصه رسالت محوری خود که همان «خودآگاه‌سازی توده‌ها» (توسط احساس دیالکتیک طبقاتی و اجتماعی و سیاسی می‌باشد) جهت اعتلای جنبش فرهنگی (که بسترساز جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و مدنی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشد) استفاده استراتژیکی بکنند؟

یادمان باشد که موتور خودآگاهی جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تنها توسط «احساس دیالتیک هستی اجتماعی جامعه بزرگ ایران استارت می‌خورد.»

همچنین فراموش نکنیم که کنش‌گران اصلی مبارزه رهائی‌بخش جامعه بزرگ ایران، خود جامعه بزرگ ایران در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشند نه تنها یک گروه مشخص اجتماعی (آنچنانکه سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا مطرح می‌کردند).

باز فراموش نکنیم که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته عمر خود، در دو فاز «سازمانی» آرمان مستضعفین و «جنبشی» نشر مستضعفین، دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای اقتصادی، سیاسی و معرفتی (بر خلاف آنچه که سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا مطرح می‌کردند) سنتز جبری «رشد ابزار تولید» نمی‌باشد، بلکه برعکس «مولود انتخاب آگاهانه گروه‌های مختلف اجتماعی در عرصه مبارزه برابری‌خواهانه و آزادی‌طلبانه می‌باشد». لذا همین خودویژگی‌های جنبش‌های رهائی‌بخش چه در عرصه جنبش‌های برابری‌طلبانه و چه در عرصه جنبش‌های آزادی‌خواهانه و چه در عرصه مبارزه سلبی و چه در عرصه مبارزه ایجابی دموکراسی سه مؤلفه‌ای باعث می‌گردد تا آن جنبش‌ها به جای حرکت مکانیکی هدایت شده از بیرون، دارای حرکت دینامیک خودبنیاد از پائین بشوند؛ و البته این رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران صورتی کاملاً عکس رویکرد جریان‌های پیشاهنگی سه مؤلفه‌ای تحزب‌گرایانه حزب طراز نوین لنینیستی و چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائوئیستی (که از بعد از شهریور 20 در جامعه ایران اعتلا پیدا کرده‌اند) دارد، چراکه مشکل اساسی رویکرد سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی فوق (از بعد از شهریور 20 الی الان) در این می‌باشد که طرفداران این رویکرد سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی (برعکس رویکرد پیشگامی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته و در دو فاز سازمانی آرمان مستضعفین و جنبشی نشر مستضعفین که جهت خودآگاه‌سازی طبقاتی و سیاسی و اجتماعی گروه‌های مختلف جامعه ایران بر رویکرد خودآگاه‌سازی توسط احساس دیالکتیک اجتماعی تکیه می‌کنند) در طول 78 سال گذشته عمر و حیات سیاسی خود پیوسته تلاش کرده‌اند تا به جای استارت دینامیک توسط خودآگاهی دیالکتیکی، بر استراتژی «روشن کردن موتور بزرگ توسط موتور کوچک» (که همان حزب یا چریک و یا ارتش خلقی می‌باشد) از بیرون و از بالا تکیه نمایند.

لذا به همین دلیل است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 43 سال گذشته عمر این جنبش در دو فاز سازمانی آرمان مستضعفین و جنبشی نشر مستضعفین) تمامی جریان‌های سیاسی که بر «تقدم کسب قدرت سیاسی» جهت دستیابی به سوسیالیسم و دموکراسی تکیه می‌کنند، جریان‌های «غیر تحول‌خواهانه رادیکال» می‌باشند، چرا که بدون تردید همه این جریان‌ها حداکثر مجبور به «اصلاحات از بالا و توسط نخبگان می‌باشند». بر این مطلب بیافزائیم که این آفت در جریان‌های مؤلفه پیشاهنگی حزب طراز نوین لنینیستی که از بعد از شهریور 20 تحت هژمونی حزب توده هدایت می‌شوند، توسط جایگزین کردن حزب طراز نوین دست‌ساز نخبه‌های سیاسی به جای جنبش‌های خودبنیاد گروه‌های مختلف اجتماعی مادیت پیدا می‌کند (آنچنانکه در این رابطه عارف قزوینی می‌گفت: «بلشویک است حزب راه نجات / بر محمد و آل او صلوات»).

همچنین در رویکرد چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای دهه 40 و 50 هم توسط استراتژی «مبارزه مسلحانه پیشاهنگ هم استراتژی است و هم تاکتیک» و «چریک یک حزب است» و غیره (در شاخه‌های مختلف مذهبی و ملی و غیر مذهبی) مادیت پیدا می‌کند و در رویکرد ارتش خلقی مائوئیستی که (از فرایند پسا 30 خرداد سال 60 استراتژی بخش از جریان‌های مذهبی مثل مجاهدین خلق و جریان‌های مارکسیستی مثل اتحادیه کمونیستی و غیره شده است) در تحلیل نهائی این ارتش آزادی‌بخش این جریان‌ها است که (از بیرون مرزها وارد می‌شوند و توسط محاصره شهرها به وسیله روستاها و یا محاصره روستا توسط شهرها) می‌توانند جامعه بزرگ ایران را به سوسیالیست و یا دموکراسی (تزریق شده از بالا توسط نخبگان) برسانند، مادیت پیدا می‌کند؛ که البته آنچنانکه در 40 سال گذشته شاهد بوده‌ایم، این استراتژی هم مانند دو رویکرد دیگر، ساز را از دهان گشادش نواختن می‌باشد.

به هر حال در تحلیل نهائی تمامی رویکردهای سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی (بر خلاف رویکرد پیشگامی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته) همان استراتژی «موتور بزرگ و موتور کوچک و به حرکت در آوردن موتور بزرگ توسط موتور کوچک» دنبال می‌کنند و البته خروجی نهائی این رویکردهای سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی آن می‌شود که در شرایطی که موتور بزرگ (جامعه بزرگ ایران) نتواند با دنباله‌روی از موتور کوچک (آنچنانکه که در فرایند پسا عملیات سیاهکل بهمن 49 گروه جزنی و پسا 30 خرداد سال 60 مجاهدین خلق شاهد بودیم) به حرکت درآید، خود همین موتور کوچک (حزب طراز نوین توده و یا سازمان چریک‌های فدائی خلق و یا ارتش آزادی‌بخش مجاهدین خلق) آنچنانکه در فرایند پسا انقلاب اکتبر 1917 روسیه (و در چین و کوبا و غیره در قرن بیستم) شاهد بودیم، جایگزین و جانشین موتور بزرگ می‌شوند؛ که حاصل نهائی این جابجائی «ذبح جنبش‌های مطالباتی خودبنیاد تکوین یافته از پائین در پای جریان‌های سیاسی طالب قدرت سیاسی می‌باشد» و این امر همان عاملی است که باعث گردیده است تا جامعه بزرگ ایران (که توسط انقلاب مشروطیت نخستین انقلاب دموکراتیک قاره آسیا را به انجام رسانیده است و توسط جنبش ملی کردن صنعت نفت تحت رهبری دکتر محمد مصدق در دهه 20 پیشتاز مبارزه رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی جهان بر علیه امپریالیسم جهانی بوده است و در بهمن ماه سال 57 عظیم‌ترین جنبش ضد استبدادی قرن بیستم جهان به نمایش گذاشته است) پس از 150 سال سابقه حرکت تحول‌خواهانه اجتماعی امروز حتی به اندازه کشور بنگلادش هم از جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین برخوردار نباشد.

البته 78 سال ناکامی حزب توده و بیش از نیم قرن ناکامی رویکرد چریک‌گرائی مدرن و در ادامه آن ناکامی تجربه رویکرد ارتش خلقی مجاهدین خلق از بعد 30 خرداد تا به امروز همه و همه معرف این حقیقت می‌باشند که علت شکست این سه مؤلفه پیشاهنگی در جامعه بزرگ ایران در طول 78 سال گذشته در این بوده است که همه اینها به جای اینکه در جهت خودآگاه‌سازی و اعتلای جنبش‌های خودبنیاد دینامیک تکوین یافته مطالباتی از پائین جامعه ایران حرکت کنند، مستقیم پاسخ‌های وارداتی خود را که در کشورهای دیگر جهت کسب قدرت سیاسی از بالا جواب مثبت داده است به صورت یک نسخه بر جامعه بزرگ ایران تزریق کرده‌اند. در نتیجه همین تزریق مکانیکی پاسخ‌های وارداتی آنها به جامعه بزرگ ایران در طول 78 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) باعث گردیده است تا برعکس «رابطه حزب و جنبش» در جوامع موفق کشورهای اروپائی در قرن نوزدهم و بیستم که پیوسته احزاب سیاسی دنباله‌رو جنبش‌های خودبنیاد بوده‌اند و همین دنباله‌روی احزاب سیاسی از جنبش‌های خودبنیاد در آن جوامع باعث گردید تا احزاب سیاسی به عنوان نماینده آن جنبش‌های مطالباتی مدنی و صنفی و طبقاتی و اجتماعی بشوند، در جامعه ایران این فرایند صورتی عکس داشته است، به این ترتیب که در جامعه بزرگ ایران «این جنبش‌ها هستند (که از دهه 20 تا به امروز) دنباله‌رو احزاب سیاسی می‌باشند و به عنوان عضله قدرت سه مؤلفه‌ای آنها می‌باشند؛ و در نتیجه خود احزاب سیاسی در ایران در طول 78 سال گذشته هم نتوانسته‌اند به عنوان نماینده سیاسی جنبش‌های خودبنیاد مطالباتی مدنی و صنفی و سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران مطرح بشوند» که البته خروجی نهائی این امر همان شده است که در جامعه امروز ایران که جنبش‌های خودبنیاد مطالباتی از سال 96 روندی رو به اعتلا پیدا کرده‌اند، بین احزاب و جریان‌های سیاسی (داخل و خارج از کشور) و این جنبش‌های خودبنیاد (مطالباتی مدنی و سیاسی و صنفی و اجتماعی تکوین یافته از پائین) خندقی پر ناشدنی ایجاد بشود.

لذا در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که رمز شکست جریان‌های سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی در جامعه ایران در طول 78 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) در رویکرد پاسخ‌گرایانه انطباقی و وارداتی این جریان‌ها نهفته است، چراکه همین رویکرد پاسخ‌گرایانه وارداتی و انطباقی سه مؤلفه‌ای پیشاهنگی در 78 سال گذشته باعث گردیده است تا پیشاهنگ سه مؤلفه‌ای در جامعه بزرگ ایران، «خود را تافته جدا بافته احساس کنند» و رویکردی «کاریزماگرایانه و قهرمان‌گرایانه و تماشاگرایانه (به جای بازی‌گرایانه) به جامعه بزرگ ایران تزریق نمایند.»

ادامه دارد