پاسخ به سوال‌های رسیده - سؤال هیجدهم

جنبش پیشگامان جهت اعتلای خودآگاهی (طبقاتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی) جامعه بزرگ ایران،
چگونه می‌توانند با پرسش‌های جدید، پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشند؟
- قسمت سوم

 

فراموش نکنیم که رسالت اصلی پیشگامان و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نقد سه مؤلفه‌ای «قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی» و یا همان «قدرت‌های زر و زور و تزویر» در دو عرصه «سلبی و ایجابی» می‌باشد. تبیین استراتژی و تاکتیک‌های پیشگام در راستای خودآگاه‌سازی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در مؤلفه‌های مختلف «خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی اجتماعی» می‌باشد. بدین خاطر از آنجائیکه هدف رویکرد استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این رابطه اعتلای جنبش‌های اجتماعی (تکوین یافته از پائین در چارچوب دستیابی به جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد) بر پایه جنبش فرهنگی توسط پروژه بازسازی اصلاح دینی اقبال و شریعتی می‌باشد، همین رویکرد نقادانه قدرت سه مؤلفه‌ای (زر و زور و تزویر) در دو فرایند «سلبی» و «ایجابی» پیشگام، به عنوان موتور حرکت خودآگاهی‌بخش گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران می‌طلبد که پیشگام و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران توسط رویکرد پرسش‌گرایانه قدرت‌های سه مؤلفه‌ای را در دو عرصه سلبی و ایجابی به چالش بکشند.

بنابراین بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که «رویکرد پرسش‌گرایانه، یک متد و روش است که پیشگامان خودآگاهی‌بخش بشریت از آغاز جهت خودآگاهی‌سازی جوامع بر آن تکیه داشته‌اند». برای مثال وقتی ابراهیم خلیل حرکت خودآگاهی‌بخش خودش را در جامعه استخفاف‌زده و استبدادزده و استحمارزده نمرودی شروع کرد، جهت ایجاد حرکت تحول‌خواهانه فرهنگی در جامعه خودش نخستین خاکریز و سنگری که به چالش کشید، «بت‌پرستی به عنوان یک نظام اعتقادی بود که توسط آن طبقه و هیئت حاکمه سه مؤلفه‌ای قدرت تلاش می‌کردند تا با انعکاس نظام طبقاتی زمینی به آسمان مشروعیت آسمانی برای نظام طبقاتی زمینی خود فراهم کنند» و رویکرد ذات‌گرایانه صوری آسمانی جایگزین رویکرد تاریخی تحول‌خواهانه بکنند. لذا به همین دلیل بود که ابراهیم خلیل در نوک پیکان حرکت تحول‌خواهانه فرهنگی خود مبارزه با نظام بت‌پرستی قرار داد؛ و در چارچوب همین مبارزه ضد بت‌پرستی بود که ابراهیم خلیل کوشید توسط متد پرسش‌گرایانه مسیر خودآگاه‌سازی جامعه خود را هموار سازد.

لذا از اینجا بود که ابراهیم خلیل برای انجام این متد پرسش‌گرایانه خود در یک روزی که مردم برای تفریح به بیرون شهر رفته بودند با تبر به جان بت‌های بابل افتاد و پس از شکستن همه بت‌ها، بت بزرگ را سالم نگه داشت و تبر را به دوش بت بزرگ گذاشت پس از بازگشت مردم و داروغه‌های قدرت وقتی ابراهیم خلیل جهت محاکمه به بت‌خانه بابل بردن و از او پرسیدن که این بت‌ها را چه کسی شکسته؟ او در پاسخ به آنها گفت: «از بت بزرگ که تبر بر دوش است، بپرسید». آن‌ها در پاسخ به ابراهیم خلیل گفتند که بت بزرگ که حرف نمی‌زند و توان شهادت دادن ندارد. در اینجا بود که ابراهیم خلیل خطاب به آنها می‌گوید: «چگونه بتی که توان دفاع از بت‌ها و توان شهادت دادن ندارد شما می‌پرستید؟» اینجا است که قرآن می‌گوید با طرح این پرسش ابراهیم به یکباره، مردم را به خود آمدند، بدین ترتیب بود که ابراهیم خلیل نهضت تحول‌خواهانه فرهنگی خود در چارچوب مبارزه با بت‌پرستی توسط رویکرد پرسش‌گرایانه به انجام رسانید و در هر فرایند از حرکتش آنچنانکه قرآن می‌گوید توسط پرسش جدیدی جامعه را وارد فرایند نوئی از حرکت تحول‌خواهانه خود می‌کرد و البته این رویکرد پرسش‌گرایانه ابراهیم خلیل آنچنانکه قرآن می‌گوید تا آنجا پیش رفت بود که حتی اعمال خود خداوند را در نابودی قوم لوط به چالش می‌کشید و تا آنجا پیش رفت که به او گفته شد

«فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَی یجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ - إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ - یا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّک وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ - بعد از آنکه حالت ترس از ابراهیم بر طرف شد و بشارتی که شنیده بود در دلش جای گرفت شروع کرد در باره قوم لوط با فرستادگان ما پرسش‌های اعتراضی کردن - ابراهیم مردی بردبار و دلسوز بود، فرستادگان ما در برابر سوال‌های اعتراضی ابراهیم به او گفتند: ای ابراهیم در گذر که امر پروردگارت فرا رسیده و عذابی بر آنان نازل می‌شود که به هیچ وجه برگشتنی نیست» (سوره هود - آیات 74 تا 76).

باری بدین ترتیب بود که تمامی انبیاء نهضت تسلسلی ابراهیمی در راستای نهضت توحیدگرایانه خود در عرصه‌های مختلف توحید کلامی و توحید اجتماعی و توحید انسانی و توحید تاریخی جهت خودآگاه‌سازی جامعه با همان رویکرد پرسش‌گرایانه عمل می‌کردند؛ و باز در همین رابطه است که امام حسین در عرصه نمایشگاه بزرگ عاشورا جهت تاریخی کردن آن، شعار عاشورا را در چارچوب رویکرد پرسش‌گرایانه خود به این ترتیب مطرح کرد «الا ترون آن الحق لا یعمل به و الباطل لا یتناهی عنه؟ - آیا نمی‌بینید که نه به حق عمل می‌کنند و نه با باطل مبارزه می‌کنند؟» و در ادامه آن است که باز می‌بینیم که سیدجمال الدین اسدآبادی در قرن نوزدهم زمانیکه نهضت ضد انحطاط‌زدائی خودش را در جوامع مسلمان آغاز کرد در چارچوب همین رویکرد پرسش‌گرایانه حرکت تبلیغی و ترویجی و تهییجی‌اش را تبیین کرد آنچنانکه او در مقالات جمالیه تحت: «چرا مسلمین ضعیف شدند؟» می‌گوید: «این چه بلایی است نازل گشته؟ این چه حالی است پیدا شده؟ کو آن عزت و رفعت؟ چه شد آن جبروت و عظمت؟ کجا رفت آن حشمت و اجلال؟ این تنزل بی‌اندازه را علت چیست؟ این مسکنت و بیچارگی را سبب کدام است؟ آیا می‌توان در وعده الهی شک نمود؟ پس چه باید کرد؟ سبب را از کجا پیدا کنیم؟»

باری، بدین ترتیب است که اگر بخواهیم پاسخی اجمالی به پرسش هیجدهم (پرسش عنوان این تقریر، «چگونه می‌توانیم با پرسش‌های تازه پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشیم؟») بدهیم، باید بگوئیم که تنها در شرایطی ما می‌توانیم توسط پرسش‌ها پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشیم که «پرسش ما معرف نیازهای زمان باشد». لذا تا زمانیکه پیشگام و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نتوانند زمان و عصر و جامعه و تاریخ خود را فهم کنند و از زمان و عصر و جامعه و تاریخ خود فهم و شناخت و تحلیل مشخصی داشته باشند، نه توان آن را دارند که ضروریات عصر و جامعه خود را فهم نمایند و نه توان آن را دارند که به پرسش‌های تحول‌آفرین و دوران‌ساز دست پیدا کنند؟ یادمان باشد که هر گونه پراتیک و حرکت جنبش پیشگامان در عرصه عمل و نظر باید در چارچوب همین پرسش دوران‌ساز خود شکل بگیرد.

بنابراین تنها در این چارچوب است که پرسش‌های پیشگامان جامعه می‌توانند پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشند. فراموش نکنیم که لازمه اینکه پرسش پیشگامان بتواند دوران‌ساز و تحول‌آفرین و حرکت‌آفرین و تاریخ‌ساز و جامعه‌ساز بشود و بتواند پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشد، باید پیشگامان «دارای رویکرد تاریخی باشند و اگر نه با رویکرد ذات‌گرایانه هرگز و هرگز پیشگامان نمی‌توانند توسط پرسش‌های خود پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشند» چراکه تنها با رویکرد تاریخی است که پیشگامان می‌تواند به جای رویکرد تفسیرگرایانه به جهان و جامعه و انسان و تاریخ صاحب رویکرد تغییرگرایانه بشوند؛ و از مرحله‌ای که پیشگام و پیشگامان مستضعفین ایران دارای جهان‌بینی تغییرساز انسان و جهان و جامعه و تاریخ می‌شوند، می‌توانند به پرسش‌های تحول‌آفرین و تغییرسازی که بتواند پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشد دست پیدا کنند. با رویکرد ذات‌گرایانه به جهان و انسان و جامعه و تاریخ هر گز پیشگام و پیشگامان مستضعفین ایران نمی‌توانند به پرسش‌های نو که بتواند پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشند، دست پیدا کنند.

لذا در این رابطه است که تاین بی، زمانیکه می‌خواهد در عرصه تعریف انحطاط را از پیشرفت تفکیک نماید در تعریف انحطاط می‌گوید: «انحطاط پاسخ کهنه به سؤال جدید دادن است» به عبارت دیگر معنای دیگر این داوری تاین بی این است که اگر پرسش‌های جدید ما نتواند پاسخ‌های گذشته را به چالش بکشد تحول و تغییر جامعه‌سازانه و انسان‌سازانه حاصل نمی‌شود، بنابراین در این رابطه است که ما می‌توانیم داوری کنیم که ارزش سیدجمال و شریعتی و محمد اقبال پیش از آنکه به پاسخ‌های نظری آنها نسبت به ضروریات اجتماعی خودشان و جوامع مسلمین باشد، به پرسش‌های آن‌ها بستگی دارد و شاید بهتر باشد که این چنین مطرح کنیم که «آنچه که باعث ماندگاری اندیشه‌ها و نظریات سیدجمال و اقبال و شریعتی شده است و می‌توانند برای ما و برای نسل‌های آینده مدل و الگو و متد بشوند، پرسش‌های فربه دوران‌ساز و تحول‌آفرین و تغییرساز آن‌ها می‌باشد نه پاسخ‌های آنها.»

بدون تردید در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در هر نسل و عصری موظفند در چارچوب تحلیل مشخص از جامعه و جهان و عصر و تاریخ و فرهنگ زمان و مکان خودشان با طرح پرسش‌های جدید حتی پاسخ‌های کهنه سیدجمال و محمد اقبال و شریعتی را هم به چالش بکشند، چرا که هرگز و هرگز هیچ پاسخ فرا تاریخی و فرا زمانی و فرا عصری و فرا نسلی نمی‌توان برای پرسش‌های تاریخی و اجتماعی و انسانی تعیین کرد؛ و تنها با رویکرد ذات‌گرایانه است که می‌توان به پاسخ‌های فرا زمانی و فرا مکانی و فرا عصری و فرا نسلی اعتقاد پیدا کرد.

داستان شریعتی از جریان مقاله‌ای که او در باب موضوعی در برابر استاد خود گورویچ مطرح می‌کند، می‌تواند در اینجا و در این رابطه برای ما تبیین کننده نگاه شریعتی پاشد. او می‌گوید: «در یکی از جلساتی که با گورویچ داشتم مقاله‌ای سر کلاس می‌خواندم که در آن مقاله نقل قولی از سخنان گذشته گورویچ کردم، به محض طرح نقل قول، گورویچ به انکار آن گفته خود می‌پردازد و زمانیکه شریعتی به او می‌گوید: این گفته خود شما در فلان کتاب می‌باشد، گورویچ می‌گوید: آن کتاب در چه سالی من نوشته‌ام، شریعتی در پاسخ می‌گوید: سال 1968 گورویچ در پاسخ به شریعتی می‌گوید: من از سال 1968 زنده هستم هنوز نمرده‌ام که پاسخ‌های من هم بمیرد

باری، به این ترتیب است که در اینجا و در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که هر زمانیکه پیشگام و پیشگامان مستضعفین ایران در داوری خود پاسخ‌های دیگران را مطلق کنند، بدون تردید روند انحطاط نظری خود را آغاز کرده‌اند و لذا به همین دلیل است که امام علی در داوری خود نسبت به قرآن می‌گوید:

«ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ ینْطِقَ - قرآن صامت را به حرف در بیاورید» (نهج البلاغه صبحی الصالح – خطبه 158 – ص 223 – سطر 5) چراکه قرآن تا زمانیکه شما آن را به حرف در نیاورید خود به خود با شما حرف نمی‌زند. آنچه می‌توان از این داوری امام علی در باب قرآن فهم کرد، اینکه تا زمانیکه نتوانسته‌ایم قرآن را به حرف دربیاوریم، هرگز نخواهیم توانست «رویکرد پرسشی قرآن» را فهم کنیم. سوالی که در اینجا و در این رابطه قابل طرح است اینکه به راستی اگر آنچنانکه امام علی می‌گوید: «قرآن خود به خود صامت است و باید آن را به حرف درآورد» آن مکانیزم و ساز و کاری که می‌تواند «قرآن را به حرف درآورد کدام است؟»

در پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که جوهر این داوری امام علی در باب قرآن نشان دهنده آن است که امام علی «رویکرد پرسشی قرآن را مورد تائید قرار می‌دهد و به پاسخ‌های قرآن به عنوان یک سلسله امور تاریخی نگاه می‌کند، نه فقه فرا تاریخی و فرا مکانی»، به عبارت دیگر در این عرصه امام علی «دارای رویکرد تاریخی می‌باشد، نه رویکرد ذات‌گرایانه.»

فراموش نکنیم که لازمه دستیابی به «اسلام تطبیقی و تفسیر تطبیقی قرآن، دارا بودن رویکرد تاریخی است» و تا زمانی که ما به «رویکرد تاریخی» مسلح نشویم، هرگز و هرگز نمی‌توانیم «دارای رویکرد تطبیقی در عرصه بازسازی اسلام و تفسیر و فهم قرآن بشویم» به عبارت دیگر «در چارچوب رویکرد ذات‌گرایانه راهی جز گرفتار شدن به ورطه دگماتیست انطباقی برای ما باقی نمی‌ماند»؛ و از اینجاست که می‌توانیم داوری کنیم که «بزرگ‌ترین دستاورد نظری معلمان کبیرمان شریعتی و اقبال، استحاله رویکرد ذات‌گرایانه مسلمانان به رویکرد تاریخی بود»؛ و با استحاله رویکرد ذات‌گرایانه به رویکرد تاریخی بود که محمد اقبال و شریعتی توانستند به صورت زیرساختی اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام ولایتی، اسلام کلامی اشعری‌گری، اسلام فلسفی ارسطوزده، افلاطون‌زده و اسلام عرفانی تصوف‌زده دنیاگریز و اختیارستیز هند شرقی را به چالش بکشند.

به هر حال در چارچوب همین استحاله رویکرد ذات‌گرایانه به رویکرد تاریخی است که می‌توانیم در باب مکانیسم و ساز و کار به حرف درآوردن قرآن داوری بکنیم که به حرف درآوردن قرآن یک امر زمانی و مکانی در چارچوب شرایط مشخص اجتماعی و تاریخی می‌باشد نه به صورت فرا تاریخی و فرا زمانی. ولذا از اینجا است که ما بر این باوریم که با سه رویکرد مختلف دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی می‌توان قرآن را به حرف درآورد و در طول چهارده قرن عمر اسلام تاریخی قرآن در چارچوب دو رویکرد ذات‌گرایانه و تاریخی، پیوسته در عرصه اسلام قرآنی پیامبر و امام علی و اسلام روایتی ابوهریره و اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی و اسلام فلسفی مأمون عباسی و اسلام تصوف‌زده دنیاگریز و اختیارستیز هند شرقی و اسلام جبرگرای اشعری‌گری به صورت دگماتیستی و انطباقی و تطبیقی درآمده است.

ادامه دارد