پاسخ به سؤالهای رسیده - سؤال نوزدهم – قسمت پنجم
کدامین «استراتژی»؟
«مردم را از اینها بگیریم»؟ یا «اینها را از مردم بگیریم»؟
فراموش نکنیم که خمینی در آغاز با اشغال سفارت آمریکا توسط باند موسوی خوئینیها مخالف بود، اما زمانی که با بسیج مردم ایران حول آن روبرو گردید، تغییر رویکرد داد و «از اشغال سفارت آمریکا توسط باند موسوی خوئینیها با عنوان انقلاب دوم یاد کرد» و تصمیم گرفت تا از آب گلآلود ایجاد شده حداکثر بهرهبرداری در راستای نهادینه کردن قدرت سیاسی خودش بکند و مع الوصف، در این رابطه بود که خمینی توانست از سناریوی ساختگی اشغال سفارت آمریکا (توسط موسوی خوئینیها) علاوه بر تصاحب مجلس اول و رئیس جمهوری، شرایط جهت کودتای فرهنگی و تسخیر دانشگاه در بهار سال 59 فراهم نماید. یادمان باشد که کودتای فرهنگی بهار 59 و تسخیر دانشگاههای کشور که نخستین سنگر دموکراتیک جامعه ایران بودند، همه از دستاوردهای پروژه اشغال سفارت آمریکا برای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود.
باری، بدین ترتیب است که برای نجات مردم ایران از حاکمیت مطلقه فقاهتی حاکم، قبل از هر چیز نیازمند به نجات مردم ایران از توتالیتاریسم فرهنگی یا از گستردهترین سرکوب مستقیم و غیر مستقیم فرهنگی جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی هستیم و قطعاً و جزما تا زمانیکه تودههای اعماق جامعه بزرگ و متکثر ایران نتوانند خود را از توتالیتاریسم فرهنگی یا سرکوب فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی نجات بدهند، هرگز نخواهند توانست خود را از توتالیتاریسم سیاسی یا سرکوب سیاسی و سرکوب نظامی و انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی نجات بدهند. اضافه کنیم که سرکوب فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی یا توتالیتاریسم فرهنگی این رژیم بسیار عمیقتر و فراگیرتر از سرکوبهای سیاسی و نظامی و پلیسی در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی میباشد.
پر واضح است که برای نجات تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران از توتالیتاریسم فرهنگی یا سرکوب فرهنگی باید اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، ولایتی، زیارتی و مداحیگری رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش بکشیم، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته در چارچوب اسلام دگماتیست فقاهتی، روایتی، زیارتی، مداحیگری و ولایتی دستساز خود بوده است که توانسته است «مشروعیت دستساز آسمانی خود را بر تودههای نگونبخت ایران تحمیل نماید» و قطعاً تا زمانیکه اسلام فقاهتی و زیارتی و مداحیگری و روایتی و ولایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به چالش کشیده نشود، هرگز «امکان به چالش کشیده شدن مشروعیت آسمانی و زمینی این رژیم وجود نخواهد داشت» و رهائی تودهها از سرکوب مستقیم و غیر مستقیم فرهنگی و سیاسی و نظامی و پلیسی رژیم مطلقه فقاهتی غیر ممکن میگردد.
باز هم تاکید میکنیم و از این تاکید خود خسته نمیشویم که در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فاز حرکت عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز حر کت افقی یا جنبشی نشر مستضعفین، پیوسته در نوک پیکان استراتژی تغییر و تحولخواهانه خودش «تحول فرهنگی در راستای به چالش کشیدن اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی و مداحیگری رژیم مطلقه فقاهتی قرار داده است» و «تحول فرهنگی در جامعه ایران بسترساز تحول اجتماعی، تحول سیاسی و تحول اقتصادی تعریف کرده است» و بدون تحول فرهنگی امکان نجات تودهها از اسارت فرهنگی و سیاسی و نظامی و پلیسی رژیم مطلقه فقاهتی غیر ممکن میداند؛ و البته مبانی تحول فرهنگی تودههای اعماق جامعه بزرگ و متکثر ایران در رویکرد 41 ساله گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین عبارتند از:
الف – بازسازی اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی حاکم در چارچوب اسلام تطبیقی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی.
ب – جداسازی اسلام اجتماعی اقبال و شریعتی از اسلام حکومتی فقاهتی.
ج – مبارزه همه جانبه سلبی و ایجابی با اسلام دگماتیست فقاهتی و ولایتی و حکومتی در چارچوب «دستیابی نظری و عملی به اسلام منهای فقاهت که خود بسترساز اسلام منهای روحانیت نیز میباشد.»
د - بازسازی تطبیقی اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی حوزههای هزار ساله فقهی «در چارچوب رویکرد پروژه نجات اسلام قبل از نجات مسلمین.»
ه – تلاش در جهت کشیدن اسلام اقبال و شریعتی (از لای کتابهای محبوس شده شریعتی و اقبال) به عرصه میدانی اجتماعی و سیاسی امروز جامعه ایران.
و - مبارزه با رویکرد لیبرالیستهای مذهبی که «تلاش میکنند تا با فردی کردن مذهب توسط تبلیغ رویکرد صوفیانه و جانشین کردن رویکرد دنیاستیز، عقلستیز، اجتماعستیز و اختیارستیز صوفیانه به جای رویکرد جامعهگرایانه، دنیاگرایانه و عقلگرایانه اسلام تطبیقی جهت لیبرال دموکراسی سرمایهداری در جامعه ایران بسترسازی کنند.
ز - تلاش برای بازتبیین اسلام رهائیبخش پیامبر اسلام و اسلام عدالتطلبانه امام علی و اسلام حقطلبانه امام حسین در راستای بسترسازی نظری جهت تحول نظری فرهنگی و مبارزه با توتالیتاریسم فرهنگی و توتالیتاریسم سیاسی حاکم و نجات تودههای اعماق جامعه ایران از اسارت فرهنگی، اسارت اجتماعی، اسارت سیاسی و اسارت اقتصادی که بدون تردید در تحلیل نهائی خود آن «عامل اعتلای جنبشهای خودبنیاد آزادیخواهانه و برابریطلبانه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین میشود.»
ح – تکیه بر «گفتمانسازی» دو مؤلفهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی؛ و در همین رابطه تلاش برای تودهای کردن گفتمان برابریطلبانه و آزادیخواهانه در عرصه حرکت افقی جنبشهای مدنی و طبقاتی و سیاسی دو جبهه بزرگ اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران.
ط - اعتقاد به «اسلام تطبیقی اجتماعی» به عنوان «سرپل انتقال آگاهیهای کنکریت گروههای مختلف اجتماعی از محیط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آنها به وجدان خودآگاهی آفرین آنها.»
باری، بدین ترتیب است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، توسط «تحول فرهنگی تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران میتوان به تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی دست پیدا کرد» و توسط دستیابی به تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از پائین در عرصه پروسس است که میتوان به رهائی مردم ایران از اسارت فرهنگی و اسارت مذهبی و اسارت سیاسی و اسارت اقتصادی و اسارت نظامی و پلیسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دست پیدا کرد؛ و البته توسط این رویکرد نظری و عملی است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتواند «با رویکرد چریکگرائی و ارتش خلقی و رویکرد حزب طراز نوین لنینیستی که معتقد به انتقال آگاهی از برون از اردوگاه جهت خودآگاهی تودهها است، مرزبندی کند». لازمه نظری و عملی انجام این مهم آن است که:
اولاً تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران را یک جامعه مذهبی بدانیم.
ثانیاً تحول فرهنگی تودههای اعماق جامعه بزرگ ایران را در گرو تحول مذهبی آنها تبیین نمائیم.
ثالثاً تحلیل ما از اشتباه بزرگ جریانهای روشنفکری جامعه بزرگ ایران در طول 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه ایران بدین ترتیب باشد که آنها میخواستهاند «با الگوبرداری انطباقی» توسط کپی - پیست کردن از دستاوردهای دو انقلاب دورانساز 1789 کبیر فرانسه و اکتبر 1917 روسیه، به تحول فرهنگی در جامعه ایران دست پیدا کنند؛ که البته تلاش آنها در طول 150 سال گذشته بیحاصل مانده است؛ و هرگز حرکت آنها نتوانسته است حداقل تحول فرهنگی در اعماق جامعه بزرگ ایران ایجاد نماید. قابل ذکر است که ریشه انحراف همه آنها در 150 سال گذشته این بوده است که «معتقد بودند که آگاهی باید از بیرون توسط روشنفکر به درون جامعه ایران تزریق بشود.»
5 - از آنجائیکه تنها بحرانی که میتواند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به تسلیم در برابر جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین بکند و همچنین تنها بحرانی که میتواند توازن قوا در عرصه نظری و عملی به سود جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه برابریطلبانه و آزادیخواهانه تغییر بدهد، فقط و فقط «بحران مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است» و صد البته تا زمانی که «بحران مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به صورت فراگیر مورد چالش قرار نگیرد»، امکان دستیابی به «استراتژی جدا کردم مردم از حاکمیت، یا به عبارتی گرفتن مردم از حاکمیت مادیت پیدا نمیکند». یادمان باشد که «مبنای اسلام دگماتیست فقاهتی بر سه پایه تعبد و تقلید و تکلیف استوار میباشد» و روحانیت حوزههای فقاهتی در چارچوب «سه اصل تعبد و تقلید و تکلیف توانستهاند اعماق جامعه ایران را در طول بیش از هزار سال گذشته به دنبال خود بکشانند». همچنین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هم در طول 41 سال گذشته در چارچوب همین سه اصل «تقلید و تکلیف و تعبد» تودههای نگونبخت جامعه ایران بوده است که توانستهاند «پایه مشروعیت دستساز زمینی و آسمانی خود را نهادینه مذهبی و حقوقی و سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی بکنند». بدین خاطر در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که هرگز رژیم مطلقه فقاهتی در چارچوب ابر بحرانهای اقتصادی و سیاسی و زیست محیطی نمیتواند در برابر جامعه مدنی جنبشی برابریطلبانه و آزادیخواهانه تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران به زانو درآید، چراکه آنچنانکه در جریان تشییع جنازه قاسم سلیمانی در فرایند پسا کشتار خیزش آبانماه 98 شاهد بودیم، این رژیم حتی پس از کشتار بیش 1500 نفر در خیزش آبانماه 98 در چارچوب همان اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحیگری و ولایتی توانست بخش بزرگی از اعماق جامعه ایران بر پایه همان سه اصل «تعبد و تکلیف و تقلید» به دنبال خود بکشاند؛ و آنچنانکه شاهد بودیم، خامنهای در خطبههای نماز جمعه دیماه 98 خود رسماً اعلام کرد: «که جامعه ایران همان افرادی هستند که در تشییع جنازه قاسم سلیمانی شرکت کردند، نه آن افرادی که در تظاهرات اعتراضی آبانماه و دیماه بر علیه حزب پادگانی خامنهای شرکت کردند»، بنابراین تا زمانیکه مشروعیت رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه آسمانی و زمینی دستساز خودش وارد فرایند بحران مشروعیت نشود، چرخه نهائی تسلیم حزب پادگانی خامنهای در برابر جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین برابریطلبانه و آزادیخواهانه به حرکت در نمیآید.
بدون تردید تنها عاملی که میتواند «بحران مشروعیت آسمانی و زمینی رژیم مطلقه فقاهتی را به صورت فراگیر مادیت ببخشد، به چالش کشیدن نظری و عملی اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحیگری توسط اسلام تطبیقی معلمان کبیرمان شریعتی و محمد اقبال میباشد»؛ یعنی همان مسیری که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته (از خرداد 55 الی الان) پیوسته در عرصه استراتژی جدا کردن تودههای اعماق جامعه ایران از روحانیت فقاهتی در چارچوب اسلام منهای فقاهتی و منهای روحانیت به دنبال آن بوده است؛ و البته در طول 43 سال گذشته، پیوسته بر این باور بودهایم که تنها عاملی که میتواند تودههای اعماق جامعه ایران را به عرصه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه برابریطلبانه و آزادیخواهانه بکشاند، همین «تحول فرهنگی و رهائی تودههای اعماق جامعه ایران از حصار سه اصل تعبد و تقلید و تکلیف اسلام فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحیگری و ولایتی میباشد» که البته این مهم آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، تنها زمانی تحقق پیدا میکند که بتوانیم به «اسلام منهای فقاهت و منهای روحانیت» توسط اسلام بازسازی شده تطبیقی اقبال و شریعتی دست پیدا کنیم و آن را تودهای کنیم.
6 - از آنجائیکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته چه در فرایند عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فرایند افقی یا جنبشی نشر مستضعفین «معتقد به جنبش مستقل و آگاهانه تودههای طبقه کار و زحمت و طبقه متوسط شهری بوده است» و با رویکرد «اردوگاهی مبارزه جنبش مطالباتی و مبارزه طبقاتی طبقه کار و زحمت و طبقه میانی شهری را دنبال میکرده است و سازمانیابی و سنگربندی جنبش اردوگاهی در عرصه جنبش افقی به صورت درازمدت دنبال میکرده است» در نتیجه این همه باعث گردیده است تا در تحلیل نهائی به این باور برسیم که در عرصه «جنبشهای افقی، تودهها برانگیخته تنها بر یک شکل از اشکال مبارزه تکیه نمیکنند، بلکه برعکس شیوههای مبارزه جنبش افقی تودههای جامعه بزرگ ایران (بر خلاف تصور رایج در میان جریانهای سیاسی خارجنشین راست و چپ) صورتی کنکرت خاص خود دارد که به صورت کلی مسالمتآمیز هستند، نه قهر آمیز.»
مثلاً «اشکال مبارزه جنبش مطالباتی صنفی و سیاسی و مدنی امروز جامعه بزرگ ایران اگر در این رابطه مورد کالبد شکافی قرار بدهیم، از جنبش آکسیونی تا جنبش اعتراضی و تا جنبش اعتصابی، همه و همه اشکال غیر قهرآمیز دارند» برعکس «اشکال مبارزه خیزشهای خودجوش (مثل خیزش دیماه 97 و آبانماه 98) که به علت اتمیزه بودن و نداشتن گفتمان و فقدان رهبری، از همان بدو تکوین صورت آنتاگونیستی و قهرآمیزی دارند» و همین «جوهر آنتاگونیستی این خیزشهاست که آنچنانکه در دو خیزش دیماه 97 و آبانماه 98 شاهد بودیم، بسترساز آن گردید تا شرایط برای سرکوب آنها در کوتاهمدت توسط دستگاه چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای فراهم بشود.»
ادامه دارد