پاسخ به سوال‌های رسیده - سؤال بیستم – قسمت چهار

برای عبور از تندپیچ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امروز جامعه ایران «چه راهی پیش روی پیشگامان در بستر استراتژی آگاهی‌بخش» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران وجود دارد؟

 

و باز در همین رابطه او می‌گوید:

«انقلابی شدن پیش از هر چیز مستلزم یک انقلاب ذهنی یک انقلاب در بینش و یک انقلاب در شیوه تفکر ماست. انقلابی توام با این آگاهی که ثمره تجربه بزرگ تاریخ انسان است این آگاهی که خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند و سوسیالیسم را مارکسیسم به اکونیسم جبری کور مادی بدل کرد و آزادی را سرمایه داری نقابی برای نفاق و فریب کرد. انقلاب فکری تلاش برای شناخت این بزرگترین مسخ زمان ماست و در عین حال دست یافتن به یک لیاقت ذهنی است که بتواند وحدت میان مفاهیم عبادت و کار و مبارزه اجتماعی را دریابد و مهمتر از آن با جان خویش تجربه کند و این سه را ملکه خویش‌سازد و با فطرتش عجین کند و این آرمان‌ها نه تنها در عقیده‌اش که در بودنش ریشه گیرد و در نهایت تا بدانجا رسد که جدائی این سه مفهوم را در خویش احساس نکند و هر یک را در عین حال با آن دو دیگر یکی بداند تثلیثی که در عمق و در حقیقت یک توحید است» (م. آ - ج 2 - ص 167 - س 13 به بعد).

همچنین در این رابطه است که می‌گوید:

«و این است که اقبال نه تنها به عنوان یک متفکر بزرگ اسلام شناس هو شیار و مترقی که به عنوان یک مبارز ضد استعمار روشنفکر متعهد و مجاهد و مرد حرکت و عمل در عصر خویش و در قبال مردم خویش تکیه‌گاه اصلی‌اش را دگرگونی ذهنی – روانی وجدان ملتش (یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ) انتخاب می‌کند و آنها که عمل اجتماعی را تنها در اشکال عمل بدنی یا عمل سیاسی منحصر نمی‌بینند می‌توانند عمیقاً درک کنند که اساسی‌ترین عمل روشنفکر مسئول همین است» (م. آ - ج 5 - ص 164 - س 1 به بعد).

و باز در همین رابطه است که می‌گوید:

«در راه‌حل‌های اجتماعی نباید به کوتاه‌ترین راه اندیشید بلکه باید به درست‌ترین راه فکر کرد. همه این روشنفکرها به خاطر این به هیچ نتیجه‌ای نرسیده‌اند که می‌خواسته‌اند چند تا راه کشف کنند و بعد به نتیجه برسند و وقتی که می‌دیدند به نتیجه نمی‌رسند مأیوس می‌شدند می‌رفتند شعر نو می‌گفتند. می‌گویند هیجده سال پیش چند دفعه در خیابان جیغ و داد کردیم دیدیم فایده‌ای ندارد مأیوس شدیم ما حق نداریم مأیوس بشویم... مسئله این است که ما باید به درست‌ترین راه توجه کنیم یعنی یک راه وجود دارد که ما را به نقطه B می‌رساند منطقی‌ترین راهی که ما را به نقطه B هدایت می‌کند باید آن را انتخاب کنیم. ما می‌خواهیم چکار بکنیم؟ اگر می‌خواهیم کارهای سطحی انجام بدهیم کارهائی است که هزار مرتبه انجام شده و دو مرتبه برگشته‌ایم به نقطه اول. روشنفکر کارش رهبری جامعه نیست این یکی از غلط‌های بزرگ روشنفکرهای دنیا است که خیال می‌کنند باید رهبری جامعه و مردم را به دست بگیرند. بی‌ارزش‌ترین جناح برای رهبری مردم روشنفکرها هستند» (م. آ - ج 20 - ص 498 - س 4 به بعد).

«من هیچوقت دست پاچه نیستم که زودتر به نتیجه برسم فقط مضطرب هستم که مبادا راه رسیدن به نتیجه را درست انتخاب نکرده باشم» (همانجا - ص 525 - س 18).

آنچه از عبارات فوق شریعتی برای ما قابل فهم است اینکه:

الف - پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید به «درست‌ترین راه توجه کنند نه به نزدیکترین راه» و «درست‌ترین راه» برای پیشگامان در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عبارات فوق شریعتی «انقلاب ذهنی در توده‌ها است که همان تحول فرهنگی و نظری و ذهنی در جامعه از پائین می‌باشد». بطوریکه در این رابطه می‌توان به ضرس قاطع داوری کرد که «در منظومه معرفتی شریعتی هرگز تحول ذهنی و نظری و فرهنگی توده‌ها از بالا امکان‌پذیر نمی‌باشد» و بدون تردید در رویکرد او علت شکست جنبش روشنفکری ایران در طول 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران در این بوده است که آنها «به صورت انطباقی می‌خواسته‌اند از بالا به تحول فرهنگی در جامعه بپردازند که البته شکست خورده‌اند»، بنابراین در همین رابطه است که شریعتی در عبارات فوق به صورت صریح و شفاف داوری می‌کند که «تا زمانیکه توسط تحول ذهنی و نظری و فرهنگی تطبیقی از پائین نتوانیم توده‌های اعماق جامعه ایران را در عرصه اردوگاه بزرگ کار و زحمت به آگاهی برسانیم، هرگز نخواهیم توانست اعماق جامعه ایران را به خودآگاهی اجتماعی و سیاسی و طبقاتی برسانیم». البته همین نتوانستن باعث می‌گردد تا اعماق جامعه ایران و یا کنش‌گران اردوگاه بزرگ کار و زحمت در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران «نتوانند خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی بشوند» که باز فونکسیون این نتوانستن باعث می‌گردد تا «پیشگامان نتوانند مردم ایران را از مرحله رویکرد تقلیدی و تکلیفی و تعبدی از شخصیت‌های مذهبی که جنبه فتوائی و مقتدائی و رابطه مرید و مراد و امام و مأموم دارند به مرحله رشد اجتماعی سیاسی ارتقا بدهند.»

ب – در عبارات فوق شریعتی بر این باور است که «تا زمانی که در جامعه ایران تحول فرهنگی و ذهنی و نظری و آگاهی‌بخش تطبیقی از پائین صورت نگیرد، امکان تحول سیاسی و اقتصادی پایدار وجود ندارد» و اگر هم مانند بیش از یک قرن گذشته در جامعه ایران تحول سیاسی بدون تحول فرهنگی و ذهنی و نظری صورت بگیرد، این تحول سیاسی یک تحول سیاسی پایدار در جامعه ایران نخواهد بود و قطعاً شکست خواهد خورد. لذا بدین ترتیب است که شریعتی «عامل شکست تحولات سیاسی» بیش از یک قرن گذشته در جامعه ایران (از انقلاب مشروطیت تا دولت 28 ماهه مصدق و بالاخره انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران همه و همه) معلول «همان خلاء تحول فرهنگی و ذهنی و نظری در اعماق جامعه بزرگ ایران می‌داند.»

ج – در نگاه شریعتی آنچنانکه در عبارات فوق به وضوح آشکار می‌باشد، «استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تنها توسط تحول فرهنگی تطبیقی از پائین می‌تواند به صورت تام و تمام در جامعه ایران مادیت پیدا کند.»

د – در تحلیل نهائی در رویکرد شریعتی تحول تطبیقی آگاهی‌بخش در جامعه ایران «به معنای تغییر باورهای اعماق جامعه ایران در سه سطح باورهای کلان اعتقادی و باوری‌های مشخص سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بالاخره باورهای خرد و کنکرت روزمره آنها نسبت به زندگی مشخص آنها می‌باشد.»

ه – در عبارات فوق شریعتی با صراحت تاکید می‌کند که مسیر آگاهی‌بخش برای عبور از تندپیچ اجتماع سیاسی و اقتصادی جامعه بزرگ ایران «راهی طولانی و تدریجی می‌باشد» که لازمه پیمودن آن توسط پیشگامان «تنها اعتقاد و ایمان به این راه است» و لذا در این رابطه است که «شریعتی باور دارد که مسیر آگاهی‌بخش برای تحول جامعه بزرگ ایران به عنوان تنها مسیر می‌باشد هر چند که این راه طولانی و تدریجی است و هرگز پیشگامان نمی‌توانند و نباید به موازات این راه طولانی و تدریجی جهت تحول آگاهی در باور سه مؤلفه‌ای مردم ایران اقدام به اتخاذ راه‌های میان‌بر و کوتاه‌مدت انطباقی و حرکت از بالا و در مسیر کسب قدرت سیاسی بکنند.»

و - در عبارات فوق شریعتی وظیفه پیشگامان در بستر استراتژی آگاهی‌بخش (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «بینائی بخشیدن به توده‌ها را تعریف می‌کند نه راه نشان دادن به آنها». او در این رابطه با نقل قولی از روسو می‌گوید: «برای مردم راه نشان ندهید و تعیین تکلیف نکنید و فقط به آنها بینائی ببخشید خود راه‌ها را به درستی خواهند یافت و تکلیف‌شان را خواهند شناخت.»

ز – شریعتی در عبارات فوق بر این باور است که «تنها راه آگاهی‌بخش توده‌ها از مسیر وارد کردن واقعیت‌های ناهنجار موجود در جامعه ایران به احساس و آگاهی توده‌ها قابل انجام می‌باشد» بنابراین در این رابطه است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که در «رویکرد شریعتی مسیر آگاهی‌بخش جز از بستر زندگی مردم مسیر انحرافی و انطباقی و یا دگماتیست می‌باشد که در تحلیل نهائی گرفتار شکست می‌شوند.»

ح – شریعتی «مبارزه برای کسب قدرت سیاسی و یا تحول سیاسی در چارچوب وظایف خود مردم از پائین تعریف می‌کند نه از بالا توسط نخبگان» و لذا بدین ترتیب است که می‌گوید: «رسالت روشنفکران زعامت و حکومت و رهبری سیاسی و اجرائی و انقلابی مردم نیست این کاری است که در انحصار خود مردم است و تا او خود به میدان نیامده است دیگری نمی‌تواند وکالتا کار او را تعهد کند» (م. آ - ج 4 - ص 257 - س 15).

ط – شریعتی بر این باور است که در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش پیشگامان «لازمه دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان یک جنبش تطبیقی تکوین یافته از پائین توسط پیشگامان تحقق تحول ذهنی و فرهنگی می‌باشد» لذا در این رابطه است که او می‌گوید:

«من دموکراسی را با آنکه مترقی‌ترین شکل حکومت می‌دانم و حتی اسلامی‌ترین شکل، ولی در جامعه قبایلی دستیابی به آن را غیر ممکن می‌دانم» (م. آ - ج 2 - ص 48 - س 20).

باری در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که برای عبور از تندپیچ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امروز جامعه بزرگ ایران «تنها مسیر و راهی که برای پیشگامان وجود دارد، همان استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران می‌باشد» که البته از خودویژگی‌های این استراتژی (برعکس استراتژی کسب قدرت سیاسی از بالا) «درازمدت و طولانی بودن و تدریجی بودن آن است» و «علت و دلیل طولانی مدت بودن این استراتژی این است که استراتژی آگاهی‌بخش به دنبال تغییر باورهای سه لایه‌ای مردم اعماق جامعه بزرگ ایران می‌باشد» پر پیداست که تغییر سه لایه‌ای باورهای مردم توسط پیشگامان کاری کارستان است.

یادمان باشد که تغییر باورهای سه لایه‌ای کلان و مشخص و متعارف مردم در عرصه‌های اعتقادی و اجتماعی و سیاسی جز از طریق استراتژی آگاهی‌بخش و تحول فرهنگی و ذهنی و نظری مردم ممکن نمی‌باشد. آنچه که بر اهمیت و سختی این کار می‌افزاید اینکه انجام این تغییر سه لایه‌ای باورهای مردم ایران در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضفین ایران «باید به صورت دو مؤلفه‌ای سلبی و ایجابی صورت بگیرد»؛ یعنی اردوگاه بزرگ کار و زحمت جامعه ایران باید در عرصه پراتیک سیاسی – اجتماعی – اقتصادی خود به آن مرحله از آگاهی برسند که «منهای اینکه بدانند که چه نمی‌خواهند، قبل از آن بدانند که چه می‌خواهند». چراکه اگر در بستر مبارزه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی «مردم ایران تنها بدانند که چه نمی‌خواهند (بدون آنکه بدانند که چه می‌خواهند) این رویکرد و حرکت آنها در بستر مبارزه به صورت یک آفت جهت موج‌سواری نیروهای برون از حرکت آنها برای کسب قدرت سیاسی مادیت پیدا می‌کند». آنچنانکه در این رابطه در عرصه آسیب‌شناسی علت و دلیل شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران به وضوح دیدیم که ریشه ذهنی و نظری و فرهنگی این شکست همان رویکرد اعماق جامعه ایران در بستر مبارزه سیاسی اجتماعی و ضد استبدادی خودشان بوده است. به این ترتیب که «آن‌ها فقط می‌دانستند که چه نمی‌خواهند، اما نمی‌دانستند که چه می‌خواهند.»

در نتیجه همین حفره ذهنی نظری فرهنگی مردم ایران در جریان جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 – 57 شرایطی برای آنها فراهم کرد که در برابر شعار «شاه باید برود» خمینی آنها این شعار خمینی را نمایش تمامی آن خواسته‌های سلبی سیاسی – اجتماعی – اقتصادی خودشان می‌دیدند و از آنجائیکه مردم ایران در آن شرایط دارای رویکرد ایجابی در عرصه مبارزه نبودند همین امر عاملی گردید تا مردم ایران و حتی روشنفکران ایران خود را نیازمند به شناخت برنامه سیاسی – اجتماعی و اقتصادی خمینی ندیدند. چراکه هرگز از بالا تا پائین کسی دارای «رویکرد ایجابی در برابر رویکرد سلبی خمینی برای جایگزینی نهاد و نظام به جای نظام و نهاد توتالیتر رژیم کودتائی پهلوی نبود». بدین خاطر اگر کسی و یا جریانی (در سال‌های 56 - 57 که جنبش ضد استبدادی مردم ایران روند رو به اعتلای خود را طی می‌کرد) منهای رویکرد سلبی ضد استبدادی به دنبال شناخت آلترناتیو یا نظام جایگزینی مدعیان هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران می‌شد، حتی با یکبار خواندن کتاب «ولایت فقیه» خمینی می‌توانست دریابد که چه هیولائی از ارتجاع و استبداد و استحمار و استثمار در انتظار مردم ایران می‌باشد.

ادامه دارد