147 - شریعتی در آینه اقبال71

شریعتی در آئینه علامه محمد اقبال لاهوری – قسمت هفتاد و یک

مبارزه ضد «استعماری» و ضد «امپریالیستی» برونی، در بستر مبارزه سه مؤلفه‌ای ضد «استثماری» و ضد «استبدادی» و ضد «استحماری» درونی، در رویکرد شریعتی

 

باری آنچه که از مواضع شریعتی در عبارات فوق (از موضع ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد استحماری او در طول اوج مبارزه علنی‌اش یعنی سال‌های 47 تا 51 و 51 تا 56) دریافتیم، نشان دهنده آن است که «نه تنها شریعتی در عرصه استراتژی ضد انحطاط‌گرائی و ضد استعماری و ضد امپریالیستی در کنار سید جمال و محمد اقبال موفق بوده است»، در عرصه تاکتیکی (برخلاف سید جمال و محمد اقبال که شکست خوردند) «شریعتی توانست موفق بشود» چرا که به شهادت دوست و دشمن تنها معلم غایب جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بدون تردید معلم کبیرمان شریعتی بوده است. برای فهم این مهم:

اولاً باید در کالبد شکافی جنبش ضد استبدادی سال 57 قاعده و بدنه این جنبش از رهبری موج‌سوار نیمه دوم سال 57 جدا بکنیم و بر این باور باشیم که جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، بیش از یکسال قبل از ظهور رهبری موج‌سواران (که در فرایند پسا 17 شهریور 57 بود که آن رهبری خودشان را بر آن جنبش تحمیل کردند) آن جنبش از سال 56 بدون آن رهبری تکوین و اعتلا پیدا کرده بود.

ثانیاً جنبش ضد استبدادی مردم ایران در پروسس تکوین خود در سال 56 - 57 یک جنبشی بود که از «پائین تکوین پیدا کرده بود» و بدون تردید «موتور تکوین آن بر تقدم تحول فرهنگی و مذهبی استوار بوده است» که همان تقدم تحول فرهنگی و مذهبی بسترساز «تحول اجتماعی» و بالاخره در فاز سوم باعث «تحول سیاسی» و سرنگونی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی گردید.

ثالثاً بدون تردید ریشه و آبشخور تحول فرهنگی و مذهبی (بسترساز تحول اجتماعی و تحول سیاسی پروسس تکوین) جنبش ضد استبدادی سال 56 - 57 جنبش روشنگری ارشاد شریعتی بوده است که از سال 47 تا آبان‌ماه 51 به‌مدت 5 سال با مرکزیت حسینیه ارشاد شکل گرفت. آنچنانکه در این رابطه می‌توان داوری قطعی کرد که اگر جنبش روشنگری پنج سال ارشاد شریعتی (47 تا آبان‌ماه 51) نبود، هرگز و هرگز «جنبش اجتماعی سال‌های 56 - 57 ضد استبدادی مردم ایران تکوین پیدا نمی‌کرد.»

رابعاً مبارزه ارتجاع مذهبی و روحانیت حوزه‌های فقاهتی (در پروسس تکوین جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 - 57 مردم ایران) با منظومه نظری و عملی شریعتی تحت رهبری شیخ مرتضی مطهری (و حمایت فرصت‌طلبانه مهندس مهدی بازرگان از او) در راستای جایگزین کردن «اندیشه‌های ارتجاعی حوزه‌های فقاهتی به جای اندیشه‌های شریعتی شکل گرفته بود». چراکه روحانیت دگماتیسم و ارتجاعی حوزه‌های فقاهتی به خوبی (با اعتلای جنبش ضد استبدادی سال‌های 56 - 57) می‌دانستند که در چارچوب منظومه نظری و عملی شریعتی امکان هژمونی روحانیت و رهبری سیاسی آنها و گفتمان ارتجاعی ولایت فقیه بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران وجود ندارد. لذا بدین ترتیب بود که از همان سال 56 که پروسس اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران در چارچوب منظومه نظری و عملی شریعتی شکل گرفت، جریان ارتجاعی و دگماتیست حوزه‌های فقاهتی تحت رهبری شیخ مرتضی مطهری (و حمایت فرصت‌طلبانه مهندس مهدی بازرگان از اسلام ارتجاعی فقاهتی بر علیه شریعتی) از همان سال 56 و در فرایند پساوفات شریعتی، حرکت همه جانبه نظری ترویجی و تبلیغی و تهییجی خود بر علیه منظومه معرفتی شریعتی از سر گرفته بودند. قابل ذکر است که شیخ مرتضی مطهری در اولین نامه خود پس از وفات معلم کبیرمان شریعتی به خمینی منهای اینکه شریعتی را رهبر نظری منهایون (اسلام منهای روحانیت) مطرح کرده بود (در همان زمان سال 56 که هنوز روحانیت حوزه‌های فقاهتی حتی در خواب هم نمی‌توانستند خواب قدرت سیاسی بر جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بینند) هجرت معلم کبیرمان به غرب را توطئه ساواک معرفی کرده بود.

باری، در این رابطه بود که به موازات نهادینه شدن پایه‌های ارتجاعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب مسلط کردن «گفتمان ارتجاعی ولایت فقیه» به عنوان تنها گفتمان بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران، دستگاه‌های کاذب تاریخ‌ساز و اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی جهت لجن مال کردن هویت معلم کبیرمان شریعتی دست به کار شدند. چراکه «تضمین هویت ارتجاعی و دگماتیست و غاصبانه خودشان در گرو به چالش کشیدن هویت و اندیشه‌های شریعتی دیدند» و از آنجائیکه هر نظر و نقدی که به منظومه معرفتی شریعتی داشته باشیم (که در این رابطه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته از سال 58 که حرکت برونی ما شروع گردید الی الان) چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و یا جنبشی نشر مستضعفین، در راستای «توده‌گیر کردن منظومه معرفتی شریعتی» پیو سته به صورت مستمر اقدام به نقد و چکش‌کاری و صیقل‌زدائی این اندیشه سترک کرده است، ولی در این رابطه باید به این حقیقت توجه داشته باشیم که جوهر اندیشه‌های شریعتی در تمامی دوران حیات سیاسی‌اش، بیش از هر چیز در راستای «مبارزه با استعمار و امپریالیسم انحصاری – مالی پساجنگ دوم جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا از کانال مبارزه ضد استبدادی و ضد استحماری و ضد استثماری بوده است» و کلید رمز منظومه معرفتی شریعتی (آنچنانکه خود او بارها اعلام کرده و بارها گفته است که هرچه در طول عمرم غیر از این گفته‌ام اضافی بوده است همان) «مبارزه سلبی و ایجابی با قدرت سه مؤلفه‌ای زر و زور و تزویر یا مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری بوده است.»

به طوری که در این رابطه به ضرس قاطع می‌توانیم داوری کنیم که بدون فهم جوهر ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری منظومه معرفتی شریعتی امکان فهم اندیشه‌های شریعتی اصلاً و ابداً وجود ندارد؛ و در چارچوب همین مبارزه نظری و عملی و سلبی و ایجابی شریعتی با قدرت سه مؤلفه‌ای زر و زور و تزویر است که «سر سپردگی شریعتی به عدالت‌خواهی و برابری‌طلبی و آزادی‌خواهی و آگاهی‌طلبی و همچنین اعتقاد و ایمان او به شعار استراتژیکی‌اش» (که در کنفرانس‌های قاسطین و مارقین و ناکثین) برای اولین بار او تبیین و مدون می‌کند و در (م. آ - ج 1 - ص 179) با این عبارت مطرح می‌کند که: «ایده‌آل‌های فطری نوع انسان عبارتند از: آزادی، برابری و آگاهی» که بدون تردید شعار: «آگاهی، آزادی و برابری» او به عنوان آلترناتیو شعار انقلاب کبیر فرانسه (که همان شعار: «آزادی و برابری و برادری» بود) و آلترناتیو شعار انقلاب اکتبر 1917 روسیه (که عبارت بود از: «صلح، آزادی و برابری») می‌باشد.

در عرصه همین اعتقاد نظری و عملی و سلبی و ایجابی شریعتی به مبارزه انحطاط‌زدائی فرهنگی و اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران و مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیسم انحصاری – مالی پساجنگ جهانی دوم تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا از کانال مؤلفه‌های سه گانه مبارزه ضد استبدادی و ضد استثماری و ضد استحماری یا زر و زور و تزویر و ضد انحطاطی او در کنار محمد اقبال و سید جمال است که او در میان تمام لایه‌های مترقی نظریه‌پردازان جهانی و جامعه ایران قابل شناخت می‌باشد و او توسط همین رویکرد خودش بود که توانست تا اعماق جامعه ایران ارج پیدا کند. باری، به همین دلیل بود که دستگاه‌های اطلاعاتی و جاعلان تاریخ‌ساز رژیم ارتجاعی و مطلقه فقاهتی حاکم از همان فردای انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران دست به کار شدند تا با تکیه به اسناد ساواک شاهنشاهی:

اولاً برخورد شریعتی جهت خام کردن ساواک و اعلام آدرس اشتباهی به آنها (جهت بسترسازی حرکت خودش در حسینیه ارشاد از سال 47) را به عنوان «اسناد تاریخی» جهت به چالش کشیدن هویت سیاسی اجتماعی شریعتی به کار گرفتند و تلاش عظیم کردند تا آن بازجوئی‌های ساواک رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی را به عنوان «اسناد تاریخی معتبر» بر علیه شریعتی جا بیندازند.

ثانیاً دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از فردای نهادینه کردن پایه خودش تلاش کرده است تا توسط بازجوئی‌های ساواک رژیم توتالیتر و مستبد پهلوی به عنوان اسناد معتبر تاریخی بر علیه شریعتی، هویت معلم کبیرمان شریعتی را در اذهان جمعی توده‌ها خراب کنند.

ثالثاً دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (در طول 41 سال گذشته عمر خودش) تلاش کرده است که همراه با به چالش کشیدن «هویت و صداقت و صلاحیت» شریعتی توسط اسناد گزینشی بازجوئی‌های ساواک، «کل حرکت‌های عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه سنتز جنبش روشنگری ارشاد شریعتی را که از آغاز ظهور هیولای اسلام فقاهتی بر کرسی قدرت سه مؤلفه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی، به صورت ترویجی و تبلیغی و تهییجی اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی حاکم را به چالش کشیده‌اند را نفی کنند.»

رابعاً دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این رابطه با استفاده گزینشی از اسناد ساواک رژیم مستبد و توتالیتر پهلوی بدون اینکه اصل این اسناد را در دسترس عموم قرار بدهند، تلاش کرده‌اند تا از این اسناد گزینشی، چماقی در راستای به چالش کشیدن هویت سیاسی و اجتماعی شریعتی به کار بگیرند. لذا به همین دلیل دستگاه اطلاعاتی (رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته عمر این رژیم) پیوسته تلاش کرده است تا از میان انبوه عظیم اوراق به ارث رسیده ساواک به این رژیم، «چیزهائی را منتشر کنند که به کارشان می‌آید». چراکه «حقیقت تاریخی از نظر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تا حدی اعتبار دارد که بتواند مصلحت نظام حاکم را تائید نماید» و این «مصلحت نظام را به خطر نیاندازد». یادمان باشد که آنچنانکه خمینی می‌گفت: «معیار حقیقت هر چیز در جامعه ایران و اسلام فقاهتی، حفظ نظام مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد» و اوجب الواجبات از نظر خمینی «حفظ نظام مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد» و برای اسلام فقاهتی حاکم، برای حفظ این نظام، حتی در چارچوب اسلام فقاهتی و روایتی حاکم، می‌توان به مخالفین رژیم هر «بهتانی که بتواند ابروی مخالفین را در جامعه از بین ببرد، به عنوان برچسب زد.»

خامسا در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در تحلیل نهائی آنچنانکه در طول 41 سال گذشته شاهد بوده‌ایم، «مصلحت این نظام آن چیزی است که یک نفر یعنی ولی فقیه حاکم رژیم تشخیص می‌دهد». برای مثال در تابستان 67 مصلحت نظام همانی بود که خمینی با یک فتوا تصمیم گرفت که در عرض چند هفته چند هزار زندان سیاسی را قتل و عام بکند. با اینکه خمینی می‌دانست که آن زندانیان سیاسی (قتل و عام شده در تابستان سال 67) قبلاً توسط همین دستگاه قضائی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «حکم قطعی» داشته‌اند و محکوم به حبس شده بودند و حتی حکم خود را هم کشیده بودند؛ و بدین دلیل در این رابطه بود که خمینی ادعا می‌کرد: «که در نظام مطلقه فقاهتی حاکم حتی یک انسان هم کشته نشده است، آنهائی که در این رژیم کشته شده‌اند از نظر خمینی همه سبع (حیوان وحشی) بوده‌اند» و بدین ترتیب است که باید داوری کرد که در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آنچنانکه سعدی می‌گوید:

خلاف رأی سلطان رأی جستن / به خون خویش باشد دست شستن

اگر سلطان خود روز را هم گوید شب است / بباید گفتن اینک ماه و پروین

ادامه دارد