148 - شریعتی در آینه اقبال72

شریعتی در آئینه علامه محمد اقبال لاهوری – قسمت هفتاد و دو

مبارزه ضد «استعماری» و ضد «امپریالیستی» برونی، در بستر مبارزه سه مؤلفه‌ای ضد «استثماری» و ضد «استبدادی» و ضد «استحماری» درونی، در رویکرد شریعتی

 

سادساً «تاریخ‌نویسی» در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال عمر این رژیم یکی از «مهم‌ترین و ایدئولوژیک‌ترین محورهای پیکارهای سیاسی در راستای به چالش کشیده شدن مخالفین راستین این رژیم مطلقه فقاهتی بوده است». بالماسکه اشغال سفارت آمریکا در آبان‌ماه سال 58 توسط سناریوی موسوی خوئینی‌ها و افشاگری‌های گزینشی از قبل طراحی شده توسط دانشجویان خط امام در راستای تسویه حساب جناح‌های هسته سخت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم با لیبرال‌های حاکم همه و همه مشتی نمونه خروار بود که دیدیم آخرش کوه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برای مردم نگون‌بخت ایران موش زائید. همان موشی که در بهار 59 توسط حسین حاجی فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش بدل به کودتای فرهنگی بر علیه دانشگاه‌های کشور شد. البته حسین حاجی فرج دباغ می‌گفت: «با کودتای فرهنگی ما می‌خواستیم رایحه اسلام خمینی را به دانشگاه‌ها ببریم».  فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ.

سابعاً دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 41 سال گذشته حرکت خود در تلاش بوده است تا با عمده کردن پیکار تاریخی خود (توسط اسناد گزینشی ساواک رژیم توتالیتر پهلوی در رابطه) با شریعتی، به درزگیری تاریخی در باب حرکت حوزه‌های فقاهتی و روحانیت دگماتیست آن، از دهه 20 تا انقلاب 57 بپردازد؛ و لذا به قول معلم کبیرمان شریعتی، در داستان شاه غلام (در کنفرانس قاسطین، مارقین و ناکثین) در آن زمانی که شاه غلام جوجه‌های ما را دزدیده است و برای فرار از زمان پاسخگوی دزدی‌اش «او با طرح شعارهای پوچ خارجی می‌خواهد اصل صورت حساب دزدی‌های خودش را پاک کند» باید برای رسوا شدن شاه غلام «همه دعواها و شعارها و قیل و قال‌های شاه غلام را به صحنه ماجرای دزدی‌های او بکشانیم و خود را مشغول آن جوسازی‌ها و شانتاژها نکنیم.»

ثامناً در تمامی بازجوئی‌های شریعتی در ساواک که در سه جلد «شریعتی به روایت اسناد ساواک» توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی در سال 1378 آمده است شریعتی تلاش می‌کند تا در عین حالی که «هیچ اطلاعاتی به ساواک نمی‌دهد، از شدت و تمرکز حساسیت ساواک بر حرکت خودش بکاهد» و برای انجام این مقصود شریعتی در بازجوئی‌های فوق می‌کوشد تا «به جای سکوت در مقابل سؤالات بازجو که باعث حساسیت بیشتر ساواک می‌شود، برای متقاعد یا خسته کردن بازجوها، با طرح جواب‌های انحرافی و طولانی بازجوها را به جاده خاکی بکشاند» و در این رابطه است که «او در این بازجوئی‌ها برای پنهان کردن هویت سیاسی و اعتقاداتی خودش، گاهی مجبور می‌شود، حتی خودش را طرفدار مدرنیزاسیون حکومتی استعماری تزریق شده از بالای رضاخان یا اصلاحات ارضی شاه – کندی سال 41 - 42 نشان بدهد». یادمان باشد که در بازجوئی‌های ساواک از شریعتی، این «بازجوئی‌ها از صفر شروع نشده است، بلکه با اطلاعات بیش از ده ساله قبلی از مبارزه شریعتی انجام گرفته است.»

تاسعا واضح و مسلم است که در بازجوئی‌های گزینشی منتشر شده (در کتاب سه جلدی با نام «شریعتی به روایت اسناد ساواک») توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، شریعتی تلاش کرده است «تا جهت کور کردن جریان بازجوئی‌های ساواک از خودش برای اینکه بازجوئی روی سؤالات مشخص و کنکرت کانونی نشود، با پاسخ‌های عام و کلی برای به جاده خاکی بردن نظر بازجویان، به جای طرح سؤالات مشخص، آن‌ها را به سمت سؤال‌های عام و کلی هویتی خودش هدایت کند». یادمان باشد که همیشه در بازجوئی‌ها مشکل اصلی فرد مبارز «سؤالات کلی و عام و هویتی نیست» بلکه برعکس، «پاسخ دادن به سؤالات مشخص و کنکرت نظری و عملی مشکل اصلی مبارز می‌باشد». لذا در این رابطه است که «طفره رفتن از پاسخ به سوال‌های کنکرت و مشخص سیاسی و عملیاتی برای مبارز در بازجوئی‌ها بسیار دشوارتر می‌باشد» تا «پاسخ دادن به سوال‌های عام و کلی هویتی.»

باری، در این رابطه می‌باشد که می‌بینیم شریعتی در تمامی بازجوئی‌های مطرح شده در این سه جلد کتاب (شریعتی به روایت اسناد ساواک توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) تلاش می‌کند «تا با سرهم‌بندی کردن جواب‌های عام و کلی و جواب‌های انحرافی، پاسخ انحرافی را در مقابل سؤالات بازجو قرار بدهد». بطوریکه در این رابطه آنچنانکه در مکتوب 40 صفحه‌ای بازجوئی از شریعتی (که در جلد اول کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک از صفحه 125 تا صفحه 183) مطرح شده است، حتی «طرح خود سؤالات شش گانه» (این مکتوب 40 صفحه‌ای ساواک) «توسط خود شریعتی تعیین شده باشد»؛ چرا که آنچنانکه در صفحه 127 جلد اول کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک آمده است، این شش سؤال که با قلم خود شریعتی در اوراق ساواک نوشته شده است عبارتند از:

1 - خانواده من و محیط تربیتی و روحی که در آن رشد کرده‌ام.

2 - علل و شرایط اجتماعی و سیاسی و محیطی خاصی که روحیه و عقیده مرا و طرز تفکرم را در زمینه سیاست و بینش فلسفی و اجتماعی و دینی ساخته‌اند.

3 - مسیر آشنائی من با جامعه و سیاست و سیر تحول و تکوین آن در احساسات و اندیشه‌ام.

4 – چشم‌انداز زندگی و گذشته‌ام تا حال.

5 - اکنون کیستم؟ چه می‌کنم؟ چه می‌اندیشم؟ و چه می‌خواهم؟

6 - پدرم، سخنی در باره وی.

باری، آنچه که می‌توان در باب این مکتوب 40 صفحه‌ای یا این بازجوئی 40 صفحه‌ای ساواک از شریعتی مطرح کرد عبارت است از:

اول – اینکه این بازجوئی 40 صفحه ساواک از شریعتی (در سه جلد کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک) مهم‌ترین به اصطلاح سند مطرح شده دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد. چراکه می‌توان داوری کرد که تقریباً کل پاسخ شریعتی به شش سؤال فوق (منهای صفحه آخر آن بازجوئی که دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم چاپ آن را مصلحت نظام ندیده است) در کتاب سه جلدی (شریعتی به روایت اسناد ساواک) دستگاه اطلاعاتی رژیم مطلقه فقاهتی آمده است.

دوم – اینکه مکتوب 40 صفحه‌ای بازجوئی‌های از شریعتی آنچنانکه از صفحه 125 این کتاب فهمیده می‌شود این مکتوب (40 صفحه‌های) یا پاسخ به بازجوئی‌ها از شریعتی:

اولاً در تاریخ 27/03/1347 صورت گرفته است، یعنی درست در زمانی که شریعتی پس از ورود به کشور و اتمام تحصیلات «در صدد آغاز حرکت روشنگری خودش از کانال حسینیه ارشاد بوده است، انجام گرفته است» (عنایت داشته باشیم که جنبش روشنگری ارشاد شریعتی از سال 1347 در حسینیه ارشاد شروع گردید).

ثانیاً شریعتی در زمان نوشتن این مکتوب 40 صفحه‌ای (بازجوئی 40 صفحه‌ای) زندانی یا بازداشتی نبوده است، بلکه آنچنانکه سند فوق نشان می‌دهد، مقدم (مدیرکل اداره سوم) و عطاپور (رئیس بخش 312) و ثابتی (رئیس اداره یکم عملیات و برسی) در نامه محرمانه‌ای به سرتیپ بهرامی رئیس ساواک استان خراسان، از او می‌خواهند که: (کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک – ص 125 – سطر 5) «خواهشمند است دستور فرمائید از طریق عوامل و منابع و یا بهر طریق دیگری که امکان‌پذیر است تعیین و اعلام نمایند که آیا (علی شریعتی مزینانی فرزند محمد تقی) در حال حاضر ارتباطی با احزاب و دستجات سیاسی مضره دارد یا خیر؟ در صورت اول نحوه و کیفیت فعالیت‌های او را به این اداره کل اعلام نمائید. ضمناً با ارسال اطلاعات بیشتر مشخص نمائید که آیا این شخص در جریانات اخیر دانشگاه مشهد نقشی داشته است یا خیر؟» (نقل قول از کتاب شریعتی به روایت اسناد ساواک، یا نامه شماره 2882/ه – 1- 27/03/47 ساواک).

بنابراین آنچه از این نامه ساواک در باره شریعتی قابل فهم است اینکه، منهای اینکه شریعتی در زمان این بازجوئی بازداشتی و یا زندانی نبوده است، سران ساواک شاه (مقدم و عطاپور و ثابتی) توسط این نامه از رئیس ساواک خراسان (سرتیب بهرامی) می‌خواهند که با بازجوئی از شریعتی، برای آنها مشخص کند که آیا شریعتی با جریان‌های سیاسی مضره کشور در ارتباط است؟ و آیا شریعتی با جنبش دانشجوئی دانشگاه مشهد در تماس است؟ که البته خود این دو سؤال نشان دهنده وحشت ساواک از شریعتی در سال 1347 بوده است. یادمان باشد که سال 1347 هنوز شریعتی حرکت سیاسی – اجتماعی خودش را شروع نکرده بود.

ثالثاً طبیعی است که شریعتی در زمان نوشتن این بازجوئی 40 صفحه‌ای، به دنبال «بسترسازی جهت شروع مبارزه سیاسی اجتماعی خودش از کانال حسینیه ارشاد بوده است» و در تلاش بوده است تا «حرکت و جنبش خودش را توده‌گیر و از مشهد فراگیرتر کند و به تهران و از آنجا به سراسر کشور برساند». پر پیداست که از آنجائیکه بعداً در طول پنج سال (47 تا 51) حرکت شریعتی نشان داده است، او هرگز به دنبال «مبارزه مخفیانه اعم از مسلحانه و غیر مسلحانه نبوده است» بلکه آنچنانکه خود او می‌گوید:

«کار اصلی ما تبلیغ افکار و جلب اذهان جوانان از طریق کتاب و مباحثه و جلسات سیاسی که در آن به طرح اخبار و تجزیه و تحلیل اوضاع می‌پردازیم، خواهد بود؛ و در این کار من که نسبت به آنان قوی‌تر و ورزیده‌تر بودم بیشتر مورد احتیاج و مؤثر می‌توانستم باشم ولی در جلسات متعددی که این مباحث مطرح بود من در عین حال که با فرد فرد آنان غالباً دوست و از نظر هدف و احساسات خود را با آنان شریک می‌یافتم مع ذلک معتقد بودم محدود شدن من در چارچوب یک سازمان ضعیف مخفی نه تنها موفقیتی را در راهی که بدان ایمان داریم تحصیل نخواهد کرد بلکه دامنه فعالیت‌های مرا که در شرایط علنی بسیار وسیع است، محدود خواهد کرد و احتمالاً همه امکاناتی را که برای تبلیغ افکار و عقاید خود دارم از من خواهد گرفت و من دلایل عدم اعتقادم را به مبارزه مخفی در شرایط موجود بدین صورت خلاصه کردم که اکنون شاید کسانی که از آن ایام خاطره‌ای داشته باشند به یاد دارند و طرز عمل من نیز در آینده آن را ثابت کرد:

1 - در شهری مثل مشهد، چهره‌ای شناخته و مشخصی مثل من نمی‌تواند خود را مخفی نماید و مسلماً ادامه چنین فعالیتی امکان‌پذیر نخواهد بود و جز اینکه ثمره همه کوشش‌هایمان بطور قطع از میان برود نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت.

2 - اصولاً مردم ایران و بالاخص مردم مشهد دارای روحیه تشکیلاتی و قبول مسئولیت فردی و نظم و آمادگی برای کار یک تشکیلات با سلسله مراتب مشخص نیستند و در یک کلمه مردمی تشکیلاتی نیستند و این را در موارد بسیار به اثبات رسانده‌اند.

ادامه دارد