«شکست انقلاب ضد استبدادی 57» مردم ایران در ترازوی «شکست انقلاب مشروطیت» و «جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران» - قسمت سوم
باری در رابطه با انحراف چرخه نظری گفتمان سه مؤلفهای عدالتورزی و آزادیخواهی و کرامت انسانی جامعه بزرگ ایران است که در دو دهه گذشته بخصوص از جنبش تیرماه سال 78 جنبش دانشجوئی تا جنبش سبز سال 88 و در ادامه آن خیزش دیماه 96 و بالاخره خیزش آبانماه 98 شاهد هستیم که این پراکسیسهای سیاسی اجتماعی جامعه بزرگ ایران به علت تک مؤلفهای شدن گفتمان آنها «گرفتار بحران و شکست و بنبست شدهاند» چراکه همین تک مؤلفهای شدن گفتمان آنها باعث گردید تا (در جنبشها و خیزشهای چهارگانه تیرماه 78، خرداد 88، دیماه 96 و آبانماه 98) «گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه نتوانند به صورت هماهنگ و در پیوند با یکدیگر به عنوان کنشگران اصلی آن جنبشها و خیزشها صفآرائی و مادیت میدانی پیدا کنند». غیبت «طبقهای» جامعه کارگران ایران در این چهار جنبش و به موازات آن غیبت «طبقه متوسط شهری» در خیزش دیماه 96 و غیبت «حاشیه تولید» در جنبش سبز 88 و حمایت حاشیهنشینهای کلانشهرهای ایران از «جنبش ارتجاعی، پوپولیستی ستیزهگرایانه محمود احمدینژاد در دولت نهم و دهم» و طرح شعار انحرافی سید محمد خاتمی در جریان به اصطلاح جنبش اصلاحطلبانه درون حکومتی پساخرداد 76 تحت عنوان «جامعه مدنی همان مدینه النبی پیامبر اسلام میباشد» و رویکرد میر حسین موسوی در جریان جنبش سبز 88 توسط «طلائی کردن دوران خمینی و دهه 60 رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و در فرایند پساخیزش آبانماه 98 رویکرد فرصتطلبانه سید محمد خاتمی و مهدی کروبی (جهت مقابله با اعلامیه ضد حزب پادگانی خامنهای میر حسین موسوی) در خصوص «محکوم کردن سرکوب خونین خیزش آبانماه 98 توسط حزب پادگانی خامنهای» و دعوت بیشرمانه محمد خاتمی و شیخ مهدی کروبی از مردم جهت شرکت در انتخابات مجلس یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند پساسرکوب خونین آبانماه 98 حزب پادگانی خامنهای، همه و همه مولود همین تک مؤلفهای کردن گفتمان سه مؤلفهای مشترک عدالتورزی و آزادیخواهانه و کرامت انسانی سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ضد استبدادی سال 57 مردم ایران میباشد.
بر این مطلب بیافزائیم که در شرایط فعلی بحران «جنگ گفتمانسازی و آلترناتیوسازی اپوزیسیون خارجنشین جامعه سیاسی ایران بازمولود و سنتز همین رویکرد تک مؤلفهای گفتمانسازی مکانیکی و پوپولیستی و غیر دموکراتیک آنها میباشد» طرح شعارهای: «گذار» و «براندازی» و «رفرم یا اصلاحات و تغییر از درون نظام از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای» توسط خارجنشینان جامعه سیاسی ایران در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و به موازات آن رویکرد انحصارگرایانه جریانهای سیاسی راست تا چپ خارجنشین توسط شعار «ایجاد چتر سراسری برای اپوزیسیون رژیم مطلقه فقاهتی در داخل و خارج از کشور» و طرح شعار «مدیریت گذار» از رژیم مطلقه فقاهتی از طریق «منابع قدرت خارجی و جایگزین کردن تغییر از برون به جای تغییر از درون توسط جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودرهبر تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران» و مطرح کردن «رویکرد گذار یا براندازانه و یا رفرم از طریق صندوقهای رأی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به عنوان تنها آلترناتیو و تنها گفتمان» و «عمده کردن فعالیت جامعه سیاسی خارجنشین ایرانی در برابر به حاشیه کشانیدن جامعه مدنی جنبشی مطالباتی (صنفی و سیاسی و مدنی) داخلی کشور تحت عنوان نقطه اتصال و تجمیع اعتراضات داخل کشور در خارج» و «گفتمانسازی کاذب در عرصه تعریف مسیر دموکراسی از طریق منابع قدرت خارجی از جناح هار امپریالیسم آمریکا تا صهیونیست اسرائیل و تا ارتجاع منطقهای اعم از عربستان سعودی و امارات» و اعتقاد به «گفتمانسازی خارج از عرصه میدانی جنبشهای مطالباتی خودبنیاد صنفی و مدنی و سیاسی جامعه ایران» و «عمده کردن خیزشهای بیسر و بیگفتمان و بیبرنامه و اتمیزه جامعه بزرگ ایران مثل خیزش دیماه 96 و آبانماه 98 جهت یارگیری و پیدا کردن نیرویهای بادآورده پیاده نظام برای پروژههای قدرتطلبانه خود» و «جایگزین کردن فرصتطلبانه خیزشهای اتمیزه و بیشکل و تودهوار (که خود یک آفت میباشد) به جای جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد مطالباتی سیاسی و مدنی و صنفی تکوین یافته از پائین» و طرح «گفتمان لیبرال دموکراسی سرمایهداری به جای گفتمان دموکراسی سه مؤلفهای اجتماعی کردن سیاست و اقتصاد و معرفت» و «تقسیمبندی کردن جامعه ایران به اقلیت و اکثریت قومی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی با شعار فدرالیسم حکومتی به جای دموکراسی فراگیر قومی و مذهبی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران» و به جای «اعتقاد به تغییر از کانال جامعه مدنی جنبشی داخل کشور، تکیه کردن بر تغییر از برون و بیرون از جامعه مدنی جنبشی» همه و همه مولود و سنتز همان رویکرد تک مؤلفهای کردن گفتمان سه مؤلفهای عدالتورزی و آزادیخواهانه و کرامت انسانی سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران میباشد، چراکه در شرایط فعلی جنگ آلترناتیوسازی جامعه سیاسی خارج از کشور همگی در چارچوب تعیین مسیر گذار از رژیم مطلقه فقاهتی و جایگزین کردن جریان خاص خود به جای این رژیم میباشد.
پر واضح است که با چنین رویکردی به مسیر گذار وجه مشترک همه این جریانهای آلترناتیوساز خارجنشین آن است که با دور زدن جامعه مدنی جنبشی داخل کشور و با تکیه بر منابع قدرت خارجی میخواهند حرف خود را بر کرسی عمل بنشانند و با کسب قدرت سیاسی توسط جریان خاص خود به جامعه ایران نشان دهند که «مرغ ما تنها یک پا دارد نه بیشتر». بدون تردید اگر این جریانهای آلترناتیوساز گذار از جمهوری اسلامی بر گفتمان سه مؤلفهای عدالتورزی و آزادیخواهی و کرامت انسانی تکیه میکردند، راهی جز تکیه بر مسیر دموکراتیک و منابع قدرت دینامیک و دموکراتیک داخل کشور که همان جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد میباشد، نخواهند داشت، چراکه جز جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد داخلی نمیتواند به عنوان منابع قدرت دینامیک و دموکراتیک توسط مبارزه سه مؤلفهای ایجابی و سلبی با استثمار و استبداد و استحمار بسترساز تحقق گفتمان سه مؤلفهای عدلتورزی و آزادیخواهانه و کرامت انسانی باشد. بدین خاطر تنها توسط مبارزه سلبی و ایجابی سه مؤلفهای با استثمار و استبداد و استحمار است که جامعه ایران میتواند، به «رهائی» که جوهر سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران میباشد، دست پیدا کنند.
در خصوص سومین وجه مشترک ساختاری پروسس تکوین سه ابرپراکسیس سیاسی – اجتماعی جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران یعنی مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57 که همان «رهبری از بالای این سه جنبش» میباشد، باید بگوئیم که از آنجائیکه در هر سه ابرجنبش فوق به علت اینکه «جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در غیبت ساختارهای مدنی (اعم از ان جی اوها و شوراها و احزاب تکوین یافته از پائین و غیره) و حاکمیت ذهنی هزار ساله اسلام فقاهتی (مبتنی بر تقلید و تکلیف و تعبد) و حاکمیت استبداد سیاسی نتوانسته در جامعه بزرگ ایران نهادینه بشود»، لذا همین سیالیت جامعه مدنی در جامعه ایران در تاریخ گذشته باعث گردیده است که سه ابرجنبش فوق نتوانند از «کانال جامعه مدنی» اعتلا و مادیت پیدا کنند؛ بنابراین در نتیجه همین پروسس (تکوین این سه ابرجنبش تاریخ ایران خارج از جامعه مدنی) باعث گردیده است که در سه ابرجنبش فوق، «رهبری» این سه ابرجنبش نتوانند به صورت «دینامیک و دموکراتیک از دل خود این سه ابرجنبش بیرون بیایند» و البته هر چند در فرایند دوم مشروطیت این رهبری در عرصه میدانی به صورت خودجوش در سیمای ستارخان و باقرخان از دل پروسس مبارزه مسلحانه بیرون آمد، ولی در تحلیل نهائی از آنجائیکه همین ظهور «رهبری درونجوش» هم سنتز جامعه مدنی نبود، شاهد بودیم که در فرایند جامعهسازی پس از فتح تهران توسط آن جنبش مسلحانه، «رهبری خودجوش قربانی انتقامگیری رهبران قدرتطلب از راه رسیده و موجسوار بیرونی شد» و بالاخره آن رهبری هم از پای درآمدند؛ و البته بعداً همین سناریوی در جریان جنبشهای منطقهای گیلان و آذربایجان و خراسان و کردستان توسط کودتای انگلیسی رضا خان تکرار شد.
در نتیجه جامعه ایران در پروسس تکوین مشروطیت و در فرایندهای مختلف آن به جای اینکه (مانند انقلاب کبیر فرانسه) وارد پروسس اعتلای جامعه مدنی بشوند، اسیر جنگ قدرتطلبانه بین رهبران موجسوار از راه رسیده و کودتاهای امپریالیستی انگلیس و آمریکا در دوران رژیم توتالیتر پهلوی شد؛ که البته در ادامه آن پس از دوران ظهور رهبران منطقهای از کوچک خان تا خیابانی و کلنل پسیان، از آنجائیکه همان جنبشهای منطقهای هم نتوانستند به صورت فرامنطقهای و کشوری بسترساز ظهور جامعه مدنی جنبشی بشوند، سنتز نهائی شکست جامعه مدنی و جنبش مشروطیت بسترساز ظهور هیولای استبداد رضاخانی توسط کودتای امپریالیسم انگلیس در سوم اسفند ماه 1299 شد که رضا خان حتی «آخرین نهاد مدنی مشروطیت یعنی مجلس شورای ملی را هم طویله خواند» و با نهادینه کردن قدرت کودتائی خود بر جامعه نگونبخت ایران، توسط حمایت امپریالیسم انگلستان و در چارچوب سیاستهای امپریالیستی انگلیس، آخرین «دستاوردهای مدنی ابرجنبش مشروطیت راهم به چالش کشیده شد» بنابراین بدین ترتیب است که از آنجائیکه هر سه ابرجنبش (مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و جنبش ضد استبدادی سال 57) خارج از چرخه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران مادیت پیدا کردهاند، همین امر باعث گردید تا این سه ابرجنبش جامعه متکثر و رنگین کمان ایران نتوانند «در پروسس تکوین خود از رهبری درونجوش و خودبنیاد برخوردار بشوند.»
لذا در تحلیل نهائی «جایگزین شدن رهبری برونی (به جای رهبری درون جوش جامعه مدنی) در پروسس تکوین این سه ابرجنبش باعث گردید تا سه ابرجنبش فوق تحت تأثیر هدایت رهبری برون از جنبش قرار بگیرند؛ که البته همین رابطه یکطرفه بین رهبری و این سه ابرجنبش عامل اصلی سمتگیریهای بعدی این سه ابرجنبش بوده است.»
ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد:
1 - بدون تردید در تحلیل نهائی سه ابرجنبش مشروطیت و نهضت ملی کردن صنعت نفت و ضد استبدادی سال 57 جامعه متکثر و رنگین کمان ایران شکست خوردند.
2 - هر چند سه ابرجنبش فوق از بزرگترین ابرجنبشهای قرن بیستم بودهاند، ولی بدون تردید این سه ابرجنبش قرن بیستم از همان فرایند اولیه پروسس تکوین خود آبستن آفات و بحرانهائی بودهاند که با رشد دیالکتیکی آن ضعفها در پروسس تکوین خود بالاخره شرایط برای شکست این سه ابرجنبش قرن بیستم توسط عوامل داخلی و خارجی فراهم کردید. کودتای رضا خان توسط امپریالیسم انگلیس نماد شکست مشروطیت میباشد آنچنانکه کودتای 28 مرداد 32 امپریالیسم آمریکا با هم دستی روحانیت حوزههای فقاهتی و دربار استبدادی پهلوی نماد شکست ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت و ظهور هیولای رژیم مطلقه فقاهتی از سال 58 نماد شکست تمام عیار ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه متکثر و رنگین کمان ایران هستند.
3 - عمده کردن عوامل خارجی در شکست این سه ابرجنبش قرن بیستم همراه با نادیده گرفتن عوامل درونی این شکست امری سادهانگارانه و غیر دیالکتیکی میباشد.
گه برون را بنگرند قال را / نی درون را بنگرند حال را
ما درون را بنگریم حال را / هم برون را بنگریم قال را
4 - در خصوص عوامل برونی شکست این سه ابرجنبش قرن بیستم بسیار گفته شده و بسیار نوشته شده و در آینده بسیار گفته و بسیار نوشته خواهد شد ولی بدون تردید مطلق کردن عوامل برونی شکست هرگز نمیتواند برای امروز حرکت جامعه بزرگ ایران چراغ راه هدایت بشود.
ادامه دارد